کتاب بخوانیم؛ «سرگذشت ندیمه» و «مالون میمیرد»
در این مطلب از سری کتاب بخوانیم سه اثر ادبی داریم: یک رمان مشهور با محوریت یک شخصیت زن، یک رمان هنری و خاص از نویسندهی ایرلندی و برنده جایزه نوبل، به همراه معرفی یک اثر خواندنی درباره ارزشهای هنری شاهنامه. در بخش غیر ادبی دو کتاب معرفی میکنیم: یک اثر تاریخی درباره اینکه چگونه قدرت محمدرضا پهلوی به کمک دو دوست آمریکاییش اوج گرفت و در نهایت یک کتاب جذاب درباره عرفان تبتی و چشم سوم.
برترینها: بسیاری از علاقمندان به کتاب هنگام مواجهه با کتابهای مختلف و فراوان تازه چاپ شده، در شناسایی آثار مورد علاقه خود دچار ابهام و سردرگمی میشوند. از سویی بسیاری کتابهای مشهور و جذاب وجود دارند که کمتر به آنها پرداخته شده است و از چشممان دور مانده اند. در این سری مطالب قصد داریم کتابهای جدید و یا مشهوری را که به تازگی ترجمه و منتشر یا در سالهای اخیر تجدید چاپ شده اند، برای شما عزیزان معرفی نماییم.
در این مطلب از سری کتاب بخوانیم سه اثر ادبی داریم: یک رمان مشهور با محوریت یک شخصیت زن، یک رمان هنری و خاص از نویسندهی ایرلندی و برنده جایزه نوبل، به همراه معرفی یک اثر خواندنی درباره ارزشهای هنری شاهنامه. در بخش غیر ادبی دو کتاب معرفی میکنیم: یک اثر تاریخی درباره اینکه چگونه قدرت محمدرضا پهلوی به کمک دو دوست آمریکاییش اوج گرفت و در نهایت یک کتاب جذاب درباره عرفان تبتی و چشم سوم. با ما همراه باشید.
«سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت اتوود
«مارگارت اَتوود» (متولد ۱۹۳۹)، رماننویس و شاعر کانادایی است که به عنوان «منتقد ادبی» نیز شناخته میشود. وی علاوه بر ادبیات، دستی نیز در فعالیتهای سیاسی و مدنی دارد و از سرشناسترین فمینیستهای معاصر محسوب میشود. کتاب خواندنی «سرگذشت ندیمه» نقطهای است که اتوود تلاش کرده است تا توانمندی ادبی خود را با مسائل و مصایب زنان و دغدغههای سیاسیاش پیوند زند. حاصل این تلاش کتابی است که هرچند به ندرت از آن به عنوان شاهکار نام میبرند، اما اثری در خور توجه و جذاب از کار درآمده است. احتمالا مشهورترین و بزرگترین اثر اتوود «آدمکش کور» باشد که به فارسی نیز ترجمه شده است.
مارگارت اتوود از پدر و مادری تحصیلکرده در علوم طبیعی، زاده شد (پدرش حشرهشناس بود و مادرش متخصص تغذیه). همین موضوع باعث شد اتوود از کودکی به طبیعت دل ببندد و به همین دلیل شاید بیشتر آثار وی از جمله «سرگذشت ندیمه» بیش از آن که از منظر ادبی "روایتهایی عمیق و دیالوگهایی قصار" داشته باشند، بر "فضاسازی قوی و محیط" تکیه کنند و در آینده «ترسیم فضا و محیط» تبدیل به مهمترین وجه داستانهای اتوود شود.
اتوود که از کودکی، قریحه و ذوقِ شاعری داشت، تحصیلات ادبی را ابتدا در کالج معتبر ویکتوریا در تورنتو از سر گذراند. مهمترین اتفاقی که باعث شد اتوود استعداد ادبی خود را متمرکز کند و به فعلیت درآورد، حضور در کلاسهای «هرمن نورثروپ فرای» بودکه از بزرگترین منتقدان ادبی معاصر به شمار میرفت. اتوود سپس تحصیل در ادبیات انگلیسی را در آمریکا ادامه داد و با کمی مطالعات فلسفی توانست به دنیای ذهن خود سر و سامان دهد. وی سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و تا دهه ۸۰ میلادی شهرتی نسبی به دست آورده بود.
«سرگذشت ندیمه» در ۱۹۸۵ نمایش دغدغههای فمینیستی اتوود در هنگامه پایانی جنگ سرد بود. اتوود این داستان را هنگامی نوشت که برای مدتی در آلمان سکونت داشت. داستان سرگذشت ندیمه بر پایه تاریخ معاصر، اما در فضایی پساانقلابی و زمانی نامشخص میگذرد. داستان از زبان زنی با نام «جون» یا «اُفرِد» و در فرم اول شخص روایت میشود. پس از ترور رئیسجمهور «ایالات متحده» و بسیاری از اعضای کنگره، یک فرقه مذهبی تندرو با نام «پسران یعقوب» کنترل امور را بر عهده گرفتهاند. فضای اختناق حاکم است و روزنامهها تعطیل شده اند و عملا یک دیکتاتوری نظامی و مذهبی با نام «جلعاد» جای دولت را گرفته است.
در حالی که ایدئولوژی حکومت جدید «مسیحیت» است، فردیت و حقوق افراد اهمیتی ندارد. افراد به جرائم مختلف به کمپها تبعید میشوند و دولت جدید در امور خصوصی مردم مانند ازدواج و طلاق و بچهدار شدن دخالت میکند. به دلیل یک حادثه هستهای بسیاری از مردان توان باروری ندارند و به دستور حکومت زنان باید به طور متوالی با مردان در خانوادههای مختلف همبستر شوند تا رشد جمعیت و نسل ادامه یابد. «اُفرِد» نیز دختری است که به دستور حکومت به یک خانواده جدید سپرده شده است در حالی که همزمان عدهای در تلاش برای تشکیل گروههای مقاومت زیرزمین هستند.
در دوران جنگ سرد «سرگذشت ندیمه» جوایز زیادی را به خود اختصاص داد از جمله جایزه «آرتور سی کلارک» و بسیاری از جوایز دیگر ادبی در رشته «علمی-تخیلی»، موضوعی که باعث شد نویسنده از دستِ کم گرفته شدن اثرش آزرده شود، در حالی که تحسین عامه علاقمندان به ادبیات را پشت سر خود داشت، اما منتقدان ادبی خیلی روی خوش به کتاب نشان ندادند و این امر دلایل گستردهای داشت.
هرچند «سرگذشت ندیمه» رمانی است خواندنی و جذاب، گیرا و همراه با تعلیق، بستری روانکاوانه، با فضاسازی عالی و بعضا لحن طنزآمیز که با روایت زنانه خود موجب تلطیف فضای استبدادی و خفقان گسترده و هراسِ مدامِ حاضر در روایت میگردد، اما استفادهی آن از مکان مشخص و عناصر سیاسی- تاریخی معاصر در زمانی نامعلوم تا حدی توی ذوق میزند و چفت و بست محکمی ندارد. از طرفی نویسنده بر اساس علایقش خواسته است همهی ذهنیات خود درباره یک حکومت مستبد، تمامیتخواه و در عین حال مذهبی را در قالب یک فرقه به تصویر کشد، اما این کار تا حدودی دم دستی و کلیشهای صورت گرفته است.
ضعف داستان در جنبه فوق دو دلیل اصلی دارد: نخست اینکه نویسنده به عنوان فردی که در جهان آزاد غرب (از هر دو منظر سیاسی و مذهبی) متولد شده و رشد کرده است، به دلیل نداشتن تجربه زیسته در یک حکومت استبدادی یا مذهبی نتوانسته است روایت خود را از یک گزارش روزنامهنگارانه فراتر برد؛ و حتی تزیینات داستان مانند اسامی مذهبی و ارجاعات به الهیات مسیحی و یهودی نیز دمدستی است و نتوانسته است اثر را از این جنبهها ارتقا دهد.
دومین دلیل این است که پروژهی سیاسی و جاه طلبانه اتوود که ملغمهای است از واقعیتهایی مانند شوروی و چین، به دلیل تمایلات فمینیستی نویسنده و محوریت قرار دادن یک شخصیت زن موفق نمیشود پیوند مناسبی میان کلیت داستان (دولت و سیاست حاکم) با سبک زندگی روزمرهی شخصیت اصلی خود برقرار کند و بعضا سرگردان و دوپاره است. به عبارتی داستانی سیاسی که قرار است مخاطب را به اعماق یک استبداد مذهبی وارد کند در سطح مسائلی مانند ظلم به زنان و سانتیمانتالیسم باقی میماند و از یک اثر اجتماعی و مدنی فراتر نمیرود.
بر مبنای سرگذشت ندیمه در دهه ۹۰ میلادی «والکر اشلوندورف» فیلمی را ساخت که از نظر سینمایی اثر بسیار ضعیفی بود. در سال ۲۰۱۷ نیز سریالی با همین عنوان ساخته شد که مورد توجه واقع شد و اثری تماشایی است تا جایی که جایزه معتبر «امی» را نیز به خود اختصاص داد. چند ماه پیش نیز ادامه و دنباله کتاب سرگذشت ندیمه، با عنوان «وصایا» در دنیا منتشر شد که با وجود استقبال گسترده مخاطبان، از منتقدان آراء مثبت و منفی متفاوتی را دریافت کرد.
«سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت اتوود را «سهیل سُمی» در سال ۱۳۸۲ به فارسی ترجمه کرد و در سالهای گذشته همواره از پرفروشترین آثار ادبی در ایران بوده است. چاپ دوازدهم این رمان خواندنی را نشر ققنوس به تازگی منتشر نمود و در ۴۳۸ صفحه و با قیمت ۵۵.۰۰۰ تومان عرضه کرد.
-از متن کتاب: " یاد گرفتیم بدون صدا زمزمه کنیم. در هوای نیمه تاریک وقتی فرشتهها حواسشان به ما نبود، میتوانستیم بازوهایمان را دراز کنیم و دستان هم را لمس کنیم. لب خوانی را هم یاد گرفتیم. سرمان را کج روی بالش میگذاشتیم و به دهان هم خیره میشدیم، بعد اسممان را به یکدیگر میگفتیم: آلما. جینن. دولورس. مویرا. جون. "
«نیکسون، کیسینجر و شاه» اثر رهام الوندی
یکی از سناتورهای ایرانی در جایی گفته است: "اعلیحضرت همایونی میخواهند هم خشایارشاه باشند و هم فیدل کاسترو! اما این غیرممکن است. " شاید کمتر عبارتی مانند این این جمله کوتاه بتواند دو وجه متضاد و مختلف از شخصیت و رویکرد سیاسی محمدرضا پهلوی را در دو دهه پایانی سلطنتش بیان کند. شاهی که قصد داشت با «انقلاب سفید» خود قلب مردم را به دست آورد و به عنوان پادشاهی اصلاحگر و متجدد شناخته شود.
بیشتر اصلاحات سیاسی و محدود شاه در سالهای پایانی منتهی به انقلاب و تحت فشار جیمی کارتر صورت گرفت. هنوز بین مورخان اختلاف است که در واقع کدام رییس جمهور آمریکا موجب تضعیف شاه شد؟ کارتر یا نیکسون. نیکسون همان کسی بود که با دادن مجوز خرید نامحدود پیشرفتهترین جنگافزارهای آمریکایی به شاه و دولت ایران، باعث شد وجه «خشایارشاه بودن» محمدرضا تقویت شود، از سوی دیگر باعث شد شاه ایران روابط بهتری با همه قدرتهای خاورمیانه پیدا کند و به نوعی دچار غرور و خودبزرگبینی شود در حالی که مردم ایران نسبت به این سیاستهای وی معترض بودند.
کتاب «نیکسون، کیسینجر و شاه» به بررسی رابطه پیچیده رژیم پهلوی و دولت آمریکا در بستر فوق و در یک دوره بسیار مهم تاریخی پرداخته است. «رهام الوندی» استاد ایرانی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی لندن در کلمبیاست که پژوهشهای فراوانی در خصوص ریشههای انقلاب ایران و رابطه آن با روابط خارجی دولت پهلوی به خصوص با آمریکا دارد. این اثر رهام الوندی، توسط بعضی نشریات آمریکایی به عنوان بهترین کتاب تاریخی در سال ۲۰۱۴ انتخاب شد.
فصل اول کتاب با بررسی سرچشمههای رابطه ایران و آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن در غائله آذربایجان آغاز میشود. فصل دوم به دوستی ایران و آمریکا و رشد جایگاه ایران در دهه ۶۰ میلادی میپردازد و فصل سوم کتاب به همکاریهای تاریخی ایران و آمریکا در مواردی مانند غائله کردستان عراق در دهه ۷۰ میلادی اشاره دارد و در نهایت فصل چهارم با شکست مذاکرات شاه و جرالد فورد (جانشین و معاون نیکسون پس از استعفای وی) پایان مییابد.
بایستی در نظر داشت فارغ از اهمیت رابطه ایران و آمریکا از دوستی در آن دوران تا دشمنی کنونی، نیکسون همواره یک جایگاه خاص و منحصر به فرد در این رابطه ایفا کرده است. نیکسون کسی بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد با کمک دولت جمهوریخواه آیزنهاور، به عنوان معاون رئیس جمهور به ایران آمد و و پشتیبانی کامل آمریکا از شاه را اعلام کرد، پشتیبانی که در دوران ریاست جمهوری خودش به اوج رسید و رابطهای دوستانه میان وی و شاه را ایجاد کرد.
نیکسون که خود عاقبت خوبی در انتظارش نبود و مجبور به کناره گیری شد، جزء معدود چهرههای شناخته شده ود که پس از خروج محمدرضا پهلوی از ایران، به ملاقات وی رفت و به او دلگرمی داد. در نهایت نیکسون تنها رییسجمهور آمریکا بود که در سال ۱۳۵۹ در مراسم خاکسپاری محمدرضا پهلوی در قاهره شرکت کرد، دورانی که عملا از شرکت سهامی و موفق «شاه، نیکسون و کسینجر» مرده ریگی بیش باقی نمانده بود.
تمام اینها به اهمیت کتاب اضافه میکند. کتابی که نویسنده آن به اسناد مختلف و فراوانی دسترسی داشته است و با دقت تمام و در بیانی شیوا، پژوهش خود را در قالب یک کتاب تاریخی جذاب عرضه نموده است. نویسنده به خوبی توانسته است تصویر دقیقی از رقابت قدرتهای بزرگ در ایران، مبارزه با کمونیسم و در عین حال رقابتهای منطقهای ایران و عربستان ارائه دهد. به باور نویسنده، رژیم شاه به خوبی توانست از «دکترین نیکسون» و جنگ سرد برای تقویت قدرت ایران در منطقه خاورمیانه بهره برد، و بدون آن که دشمنی برای خود بتراشد به جاهطلبیهای سیاسی خود در سطح منطقه جامه عمل پوشاند.
کتاب خواندنی «نیکسون، کیسینجر و شاه» اثر رهام الوندی در سال ۱۳۹۵ توسط غلامرضا «علی بابایی» به فارسی ترجمه شد. نشر کتاب پارسه این اثر را در ۳۵۶ صفحه و با قیمت ۳۳.۰۰۰ تومان منتشر کرد.
-از مقدمه کتاب: "کارتر با اکراه هرچه تمامتر به شاه بیمار اجازه داد تا برای معالجات پزشکی به آمریکا بیاید، ولی پس از گروگان گیری شاه ناگزیربه پاناما و مصر رفت و در همان جا درگذشت. ریچارد نیکسون، همانند بسیاری از جمهوریخواهان دیگر از رفتاری که دولت دموکرات کارتر با شاه کرده بود متنفر بود. شاه، دوست و متحد دراز مدت ایالات متحده بود. نیکسون به رغم آن که پس از رویداد واترگیت و کناره گیری بی حیثیت و منفور شده بود برای شرکت در مراسم تدفین شاه به مصر رفت. او در فرودگاه قاهره و در جمع خبرنگاران اظهار داشت که اقدامات کارتر «شرمآور» است و ممانعت از پذیرش پناهندگی شاه را برگ سیاهی در تاریخ سیاست خارجی آمریکا توصیف کرد. "
«مالون میمیرد» اثر ساموئل بکت
«ساموئل بِکِت» (۱۹۸۹-۱۹۰۶) نویسنده ایرلندی است که در دنیا و ایران بیشتر با نمایشنامه مشهورش یعنی «در انتظار گودو» شناخته میشود. بکت که متولد دوبلین بود و زاده شده در خانوادهای پروتستان، آنقدر به فرانسه و فرهنگ و ادبیات آن علاقمند بود که علاوه بر تحصیل در رشته ادبیات و زبان فرانسه در دانشگاه، در انتهای دهه ۲۰ میلادی به پاریس مهاجرت کرد که در آن دوران پاتوق اهالی فرهنگ و هنر بود و چهرههای مشهور فراوانی در آن به سر میبردند.
این مهاجرت سرآغاز حضور بکت در محافل ادبی و هنری پاریس بود که در اندیشههای وی و سبک نویسندگیاش تاثیری ابدی گذاشت. مهمترین این تاثیرات را بکت از هموطنش یعنی «جیمز جویس» پذیرفت. سبک بیان و زبان ادبی خاصِ جیمز جویس، در آثار بکت همراه با مضامین عمیق فلسفی و الهیاتی به گونهای مدرن و موجز تبدیل شد. در همین دورانِ پاریس بود که بکت از مسیحیت فاصله گرفت و در دهه ۵۰ میلادی با در انتظار گودو به جنگ الهیات رفت. بکت که در سال ۱۹۶۹ مفتخر به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد، در ۱۹۸۹ و در هشتاد و سه سالگی درگذشت.
بکت در اوائل دهه ۵۰ میلادی سه گانهای نوشت که «مالون میمیرد» دومین اثر آن محسوب میشود. کتاب بسیار غافلگیر کننده و غریب آغاز میشود، پیرمردی، در انتظار مرگ در بر روی تختی در یک اتاق دراز کشیده است، در حالی که پیوند وی با دنیای بیرون محدود به خوردن غذایی است که هر روز برایش میآورند. پیرمرد برای تفنن و بیکار نماندن، در ذهن خود به خیالات مختلفی میپردازد، خیالاتی که حد و مرزی ندارند و شامل چند داستان با شخصیتهای مختلف و خرده روایتهایی هستند که سراسر پیچیده و رازآمیزند.
«مالون میمیرد» رمانی است بدبینانه و حاوی بخش مهمی از آراء بکت در باب لزوم انزوا (کاری که خود بکت بعدها به آن دست زد). راوی داستان که در بخش زیادی از کتاب اسمی ندارد، بسیار بدبین است و از سویی نمیداند که چرا و به چه شکلی به چنین وضعیتی افتاده است، نمیداند آن پیرزنی که هر روز غذا میآورد و سطل فضولات را خالی میکند کیست، اما میداند که احتمالا به یک جامعه تعلق دارد! جامعهای که آدمها را و زندگیشان را همواره به گند میکشد بدون آنکه توضیحی دهد و آدمها در جواب همواره تلاش بیشتری میکنند تا به مدارج بالاتر برسند! پس آدم باید از این جامعه کناره بگیرد.
«مالون میمیرد» اثری است ژرف، شبه فلسفی و در عین حال مذهبی که رو به سوی مرگ روایت میشود. کتاب یکنواختیِ «زندگی و تنهایی» را در برابر «قطعیت مرگ و تنهایی در آن» قرار میدهد و موقعیت تاثیرگذاری را به رویمان میگشاید. همچنین "دوگانه فکر و توهم" از مضامین اصلی کتاب به شمار میرود. از طرفی فرم پیچیده و نامتعارف، چندلایه بودن داستان و ریتم خاص آن (و زبان و لفاظی بکت که عملا قابل ترجمه نیست) موجب میشود با یک اثر سخت مواجه باشیم که در عین سادگی ظاهری کلمات و جملات آن، به راحتی درک نمیشود. «مالون میمیرد» داستانی است که در ادبیات مدرن همچون یک اثر کلاسیک میدرخشد و بایستی چندبار خوانده تا به راز و رمزش پی برده شود.
بکت «مالون میمیرد» را زمانی نوشت که چهل و پنج سال سن داشت و قرار نبود بمیرد. این کتاب احتمالا بیش از آثار دیگر وی تحت تاثیر جیمز جویس نوشته شده است، از ایده اصلی آن تا فرم روایت. «مالون میمیرد» رمانی است متفاوت که پیش از گودو، بکت را در جوامع ادبی به شهرت رساند و خلاقیت ادبی وی را شکوفا کرد؛ به عبارتی سرآغاز بلوغ و چرخش بکت را باید در «مالون میمیرد» جست و جو کرد. کتاب در دوران خود پرفروش نبود و چاپ محدودی داشت، اما روایت غیر متعارف آن و زبان خاصش باعث شد که بعدها جزء آثار جریانساز رده بندی شود و بسیاری از نویسندگان در ادامه مسیر آن دست به قلم شوند.
«مالون میمیرد» اثر درخشان ساموئل بکت خیلی دیر به بازار کتاب ایران آمد. این کتاب دو نسخه ترجمهشده دارد. ترجمه سهیل سُمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است و چاپ هشتم آن در ۱۸۰ صفحه در سال ۱۳۹۸ با قیمت ۲۵.۰۰۰ تومان منتشر شد. ترجمه جدیدتر که توسط «مهدی نوید» صورت گرفته است به تازگی به چاپ سوم رسیده و نشر چشمه آن را با قیمت ۴۰.۰۰۰ تومان عرضه کرده است.
-از متن کتاب: " اگر میخواستم، میتوانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر میتوانستم بخواهم، اگر میتوانستم تلاش کنم. اما بهتر آن که به مرگ تن بدهم، بی سر و صدا، بدون سراسیمگی. به حتم چیزی تغییر کرده است. دیگر بی وزن خواهم شد، نه سنگین، نه سبک، خنثی و بی اثر خواهم بود. این مشکلی نیست. مشکل فقط دردِ احتضار است. باید مراقب این دردها باشم. اما از وقتی به اینجا آمده ام کمتر به این دردها فکر میکنم. البته هنوز هم گاهی بیتاب میشوم، باید مراقب این غلیانهای عاطفی باشم، تا دو یا سه هفته آتی"
«چشم سوم» اثر لوبسانگ رامپا
مطالعات و بحث در حوزه «متافیزیک» سابقهای به قدمت تمدن انسانی و تفکر فلسفی دارد. هرچند متفکران غربی و فیلسوفانی مانند ارسطو بیشتر به جنبههای علمی و الهیاتی مباحث متافیزیک علاقمند بودند، اما از خاورمیانه تا شرق دور ماجرا بسیار متفاوت بوده است و تمرکز بیشتر بر روی "کشف نیروهای درونی انسان و شهود" متمرکز بوده است. ایرانیان نیز همواره در دهههای گذشته به تبع پیشینیان خود بسیار به این مباحث علاقمند بوده اند، هرچند آفاتی مانند فرقهگرایی و پیامدهای آن معمولا همواره عرفان شرقی را مورد سوءبرداشت و سوءتفسیر قرار داده است.
عرفان شرقی مدرن، بیشتر به "بالفعل کردن نیروهای درون به قصد استفاده از تمام نیروی ذهن و تاثیرگذاری بر بدن و محیط بیرونی" میپردازد. هدف از همه این کشف و شهود، بهبود زندگی شخصی و آرامش است و از یوگا تا بودیسم و از تانترا تا تاتوئیسم به این موضوع پرداختهاند و سعی بر بیدار کردن نیروهای درون و متمرکز کردن انرژیهای فردی داشتهاند.
لوبسانگ رامپا در اثر مشهور خود که نخستین کتابش بود، به موضوعی میپردازد که عنوان کتاب به آن اختصاص یافته است یعنی «چشم سوم». «چشم سوم» از آن گزارههای عامی است که فکر میکنیم تا حدودی مفهوم آن را میشناسیم، اما به واقع مفهومی است مناقشه برانگیز و پیچیده. لوبسانگ رامپا در کتاب خواندنی خود شرح زندگی و سفر معنویش به عنوان مردی جوان را بیان میکند که به قصد تبدیل شدن به یک لامای پزشک، وارد معبد پاکپوری میشود و از این طریق علوم پنهان و گنجینه مخفی و رازآلود تبت بر وی گشوده و عیان میگردد.
لوبسانگ رامپا به عنوان یک لامای تبتی، خود جراحی دردناکی را به قصد گشوده شدن چشم سوم پشت سر گذاشت، وی در ۷ سالگی خانه و زندگی عادی را رها کرد و به «لاماکده چاک پوری» یا همان مرکز و معبد علوم پزشکی در تبت رفت. وی از محضر بزرگترین استادان بهره برد و مدارج عرفانی را پله پله و در گذر سالها تلاش و رنج طی نمود. کتاب چشم سوم نیز با روایتی خواندنی و ساده، در فرمی داستانی و بیوگرافیک، سراسر به این موضوعات اختصاص یافته است.
فصول ابتدایی کتاب با عناوینی مانند «نخستین روزها در خانه» و «پایان کودکی» و «دروازههای پرستشگاه» شروع جذابی دارد. در ادامه به گشودن چشم سوم و «پوتولا» میرسیم و کمی چند با باورهای تبتیها آشنا میشویم. در فصول پایانی کتاب مانند «به کارگیری چشم سوم» ماجرا اوج میگیرد و در نهایت ما نیز مانند نویسنده یک سفر معنوی و کشف را طی میکنیم، در عین آنکه یک بیوگرافی ادبی جذاب را مطالعه میکنیم.
نکته قوت کتاب چشم سوم، اشاره به جنبههای گوناگون زندگی و طبیعت و جامعه تبت است. تبت به عنوان مهد راز و جادو، سرزمین زر و تنگدستی، پیچیدگی و سادگی روح، همواره در بطن روایت رامپا وجود دارد و در عین حال پیش چشممان است. تبت جایی است که به شمار اندکی از افراد فرصت و توانایی آن داده میشود که با یک نگاه ژرف، به درونیترین اندیشههای افراد پی برند و شادی یا خشم و حتی بیماری آنها را درک کنند. همه اینها تنها به دست توانای «چشم سوم» ممکن میشود. موضوع عرفانی کتاب مانع از آن نمیشود که رامپا به مسائل سیاسی یا اجتماعی و مشکلات تبت ذیلِ حکمرانی چینِ کمونیست نپردازد.
از مشهورترین آثار دیگرِ لوبسانگ رامپا در ایران که از دهه ۷۰ شمسی منتشر و به سرعت پرفروش و بعدها نایاب شدند میتوان به «فصلهایی از زندگی» و «غار پیشینیان» اشاره کرد. گفتنی است رامپا به عنوان یک لاما فردی است که با انتشار کتابهایش در عین جلب توجه گسترده، دچار انتقادات و دردسرهای فراوانی شد. اگرچه در صحت تعالیم وی بحثی نیست، اما بسیاری از افراد زبده، شرح زندگانی وی را اغراق شده توصیف کردند.
«چشم سوم» اثر لوبسانگ رامپا برای آخرین بار در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. چاپ هشتم این کتاب با ترجمه «فرامرز جواهری نیا» توسط انتشارات مجید و در ۳۲۰ صفحه عرضه شد. قیمت این کتاب ۳۰.۰۰۰ تومان میباشد.
-از متن کتاب: "تبت کشوری دینسالار بود. ما هیچ چشمی به «پیشرفته کردن» کشورهای دیگر نداشتیم و تنها خواستمان این بود که بتوانیم آزادانه به «اندیشیدن» بپردازیم و به تنگیهای تن خاکی خود چیره شویم. فرزانگان ما از روزگاران گذشته میدانستند که جهان باختر به دارایی تبت، چشم آز دوخته است و میدانستند که هرگاه بیگانگان به تبت راه یابند، آرامش و آشتی از آن رخت برمیبندد. امروزه راه یافتن کمونیستها به تبت، به خوبی درستی این باور کهن را نمایانده است. "
«حماسه و نافرمانی» اثر دیک دیویس
«دیک دیویس»، مترجم و پژوهشگر بریتانیایی برای ایرانیها و فرهنگ ایران از چند جهت، فردی مهم و قابل احترام به شمار میرود. دیویس بخش مهمی از میراث ادبیات کلاسیک ایران را با ترجمههای دقیق خود به غربیها عرضه کرد، از طرفی با ترجمههای خود از «آثار معاصر ادبیات ایران»، کاری کرد که پیش از وی بیسابقه بود. او در سالهای گذشته رمانهایی مانند «دایی جان ناپلئون» اثر ایرج پزشکزاد و «گاوخونی» اثر جعفر مدرس صادقی را به انگلیسی ترجمه کرد که بسیار مورد استقبال مخاطبان غربی واقع شدند.
شاید بزرگترین و مهمترین خدمت دیویس به ادبیات ایران، ترجمه شاهنامه به زبان انگلیسی بود که حدود ده سال پیش صورت گرفت و توسط انتشارات معتبر «پنگوئن» به چاپ رسید. نسخههای انگلیسی شاهنامه پیش از وی عموما "ناقص، غیر دقیق و پراکنده بودند، از روی نسخههای غیرمعتبری ترجمه شدند وهرگز به طور گسترده چاپ نشدند". اما دلیل عدم توجه غربیها به شاهنامه و فردوسی را باید فراتر از اینها و در جای دیگری جست.
برخلاف تصور عامه ایرانیان، اروپاییها و آمریکاییها شناختی از فردوسی و شاهنامه ندارند، حتی منتقدان ادبی و اهالی فرهنگ در غرب که علاقمند به شرقشناسی باشند به دلیل آنچه که پیشتر از مورخان و منتقدانی مانند ادوارد براون یا فون گرونبام شنیدهاند، شاهنامه را خیلی جدی نگرفته اند. براون و فون گرونبام نوشته اند که "شاهنامه اثری است بسیار ساده با کاستیهای مسلم و طولانی بودنی غیرمتعارف". غیرهنری بودن و یکنواختی وزن و تشبیهات ادبی به کار رفته در شاهنامه، ضعف دیگری بوده است که این دو نفر بر آن دست گذاشتهاند.
تمام دلایل فوق موجب عدم اقبال به شاهنامه و فردوسی در غرب شد، برخلاف شاعرانی مانند خیام یا مولانا و حتی حافظ که عموما شناخته شده اند. دیک دیویس به عنوان یک منتقد و پژوهشگر مهم، علاوه بر ترجمه شاهنامه، به ایرادهای افرادی مانند ادوارد براون و فون گرونبام تا احمد شاملو در باب ضعفهای این اثر حماسی پاسخ میدهد. دیویس توضیح میدهد که چرا پس از اقبال اولیه به شاهنامه در قرن نوزدهم، این اثر در میان غربیها مهجور واقع شد و عموما خستهکننده و طویل و فاقد ارزش ادبی خوانده شد.
«حماسه و نافرمانی» قصد دارد باور عمومی را درباره فردوسی از مسیری تخصصی یعنی «نقد ادبی» تعدیل کند. بخشهای اصلی کتاب به تفسیر و تحلیل شاهنامه میپردازد و بیشتر بر «بخشهای تاریخی» آن متمرکز است. یک فصل بسیار جالب نیز به بررسی «ساختار قصههای شاهنامه» اختصاص یافته است. در اینجاست که دیویس میگوید هرچقدر کشمکشهای شخصیتها در شاهنامه عمق و بسط پیدا میکند، تخیل شاعرانهی فردوسی نیز اوج میگیرد و در قالب کلماتی جادویی به ما عرضه میشود، مانند داستان سیاوش و اسفندیار.
حماسه نافرمانی اگرچه کتابی تخصصی محسوب میشود، اما به دلیل زبان و روش خود که بر پایه ساده نویسی است (ویژگی روش نقد انگلیسی) برای بسیاری از مخاطبان عام که به فردوسی و شاهنامه و ادبیات کلاسیک علاقمند باشند زوایای جدیدی را از هنر این شاعر حماسی روشن میکند که بعضا بسیار جالب است و در خور توجه. به عبارتی کتاب فقط برای مخاطب غربی نوشته نشده است و برای ما ایرانیان نیز نکات زیادی در بر دارد. «حماسه و نافرمانی» با عنوان فرعی «بررسی شاهنامه فردوسی» اثر دیک دیویس را سهراب طاووسی در سال ۱۳۹۶ به فارسی ترجمه کرد. نشر ققنوس این کتاب را در ۲۵۶ صفحه و با قیمت ۱۵.۰۰۰ تومان عرضه کرد.
-از مقدمه کتاب: " پس از اشتیاق اولیه قرن نوزدهم، واکنش غربیها به شاهنامه فردوسی به عنوان شعر عموما عنادورزانه بوده است. هیچکس ارزش کتاب را در مقام گنجینه ادبیات توده یا نیروی وحدت بخش فرهنگی درون ایران زیر سوال نمیبرد، اما زمانی که صحبت از شاهنامه به عنوان اثر هنری میشود منتقدان غربی راه خود را از منتقدان آسیایی جدا میکنند و در غرب اشتیاق برای اعتبار ادبی شاهنامه از بین رفته یا تضعیف شده است. "
نظر کاربران
کسی هم نمیدونه مارگارت آتوود این کتابو از زندگی مردم در ایران نوشته کتاب باز میشه ایران و بسته میشه اسم ایران توشه اما راست میگید ایشون تجربه و اطلاعات کمی داشته که گیلیاد از ایران خیلی بهتر و متمدن تره
بعدش هم شوروی و چین از کجا دراوردین؟ شوروی و چین مذهبی هستند آخه؟ مخاطبتون اونقدرا نفهم نیستنا داداش
پاسخ ها
مخاطب گرامی، کتاب سرگذشت ندیمه در شرایطی نوشته شده که اتوود در اوج جنگ سرد تحت تاثیر وقایع آلمان شرقی و شوروی و انقلاب فرهنگی در چین بوده (بنا به گفته خودش) و هدف اصلیش طراحی یک حکومت توتالیتر بوده و جنبههای مذهبی صرفا یک تزیین بیشتر برای داستان بوده در شرایطی که فقط ۵ سال از انقلاب ایران میگذشته و با محدودیت خبری اون دوران، درک و توجه غربیها صرفا محدود بوده به حادثه گروگانگیری سفارت و نه بیشتر. بنابراین هرگونه تشابهی قطعا تصادفی است )
این بیشتر یک تئوری از جانب شماست در حالی که در سخنان نویسنده و حتی در متن کتاب از کلمه ایران بکار برده شده حالا حرف کیو باور کنیم نویسنده یا شما؟ بنده خدایی وصیت کرده بود در ختمش کسی لباس سیاه نپوشه یکی پوشید و گفت مرحوم غلط کرده من میپوشم حکایت ما شده که نویسنده هواسش نبوده جای چین نوشته ایران! اصلا بیخود کرده گفته ایران، چین درسته! میفهمم معذورید جناب منقولی اما قرار نیست دیگه واقعیتو برعکس کنید این کار بشدت شرم آوره
جواب هم ندادین اشکالی نداره اما بدونین سانسور کتاب توسط افراد مدعی و منتقد کتاب مثل گندیدن نمکه انقدر بی اعتمادی میاره که من مخاطب بعد از خوندن مطالب مربوط به اولین کتاب بقیه این مقاله رو نخونم اما جالبه که همین سانسور و لاپوشونی چقدر شبیه داستان کتاب هست شباهت آشکار تر از این؟
من تو دو کامنت قبلی یادم رفت بگم جواب شما منو بشدت ترسوند انگار گیلیاد و مزرعه حیوانات داستان ها در مقابل ایران بهشت است نه فقط بهتر، کاش شرافت انقدر راحت فروشی نبود تمام و خدانگهدار
مخاطب عزیز، جواب شما دقیق نیست و صرفا تفسیر شماست
یک سرچ ساده به زبان انگلیسی انجام بدید از ویکی پدیا تا نشریات آمریکایی، میبینید که منتقدان و نویسنده مثالهایی از حکومت های کمونیستی مشهور تا رومانی و کامبوج رو بارها اشاره کردند و از همه مهم تر حکومتهای پروتستان مانتد ژنو و مهاجرت پیوریتن ها، و هیچ جا نامی از ایران نیست، موفق باشید،
سپاس جناب منقولی.
ماشالله مردم ایران به شاه معترض بودن الان معترض هستن
همیشه معترض هستن و مصیبت زده
هیچ وقت عقل ما جماعت مثل ادم کار نمیکنه
مثل همیشه عالی خسته نباشید
متاسفانه نگاه غرب به شرق از درون یک روزنه بسیار کوچک و در زمانی کوتاه هست. نگاه منفی گرایانه و تا حدودی سیاه و البته بخش زیادی از آن بخاطر کم کاری خود مردمان این دیار هست.
از خلقیات ما ایرانیان که جمالزاده و فریدون آدمیت و خیلیهای دیگه گفتن اینه که فکر میکنیم همه دنیا حواس و نگاهشون به ما هست از اول تاریخ تا الان! انگار تنها کشور مذهبی یا مشکل دار دنیا ما بودیم. با این نگاه باید همه کتابای و فیلمای سیاسی تاریخ و جهان رو از آن ما ایرانیا دونست!