فصل جدید «پیکی بلایندرز»؛ مستقیم از جنایت به سیاست
فصل جدید سریال پیکی بلایندرز در حالی ۵ اکتبر بهصورت کامل روی شبکه نتفلیکس قرارگرفت که پیشتر توانسته بود، با آمار متوسط ۴ میلیون مخاطب، از رکورد پیشین شبکه بیبیسی که متعلق به فصل چهارم همین سریال (با ۳ میلیون مخاطب) بود، عبور کند.
روزنامه همشهری - بهنود امینی: فصل جدید سریال پیکی بلایندرز در حالی ۵ اکتبر بهصورت کامل روی شبکه نتفلیکس قرارگرفت که پیشتر توانسته بود، با آمار متوسط ۴ میلیون مخاطب، از رکورد پیشین شبکه بیبیسی که متعلق به فصل چهارم همین سریال (با ۳ میلیون مخاطب) بود، عبور کند.
این افزایش چشمگیر مخاطب را میتوان در انتقال حق پخش سریال از شبکه بیبیسی ۲ به بیبیسی ۱ (مخاطب بیشتر، ساعت پخش مناسبتر و...) یا در موفقیتش در بفتای سال گذشته (برنده جایزه بهترین سریال درام) جستوجو کرد.
اما علاوه بر اینها فصل پنجم سریال متضمن تغییرات روایی ـ مضمونی قابلتوجهی است که میتواند در اقبال تماشاگران بیتأثیر نباشد. کاراکترهایی که در فصول گذشته دنبال کردهایم، حالا پوستانداختهاند و لایههای تازهای از خویشتن خویش را پیش چشمانمان نمایش میدهند.
اوهام سیاستمداری با نگاهی نافذ
به چهکسی جز تامی (با بازی کیلیان مورفی) میتوان فکر کرد وقتی پیکی بلایندرز را در ذهن مرور میکنیم؟ حتی اگر دنبالکننده جدی سریال نباشیم، تصاویر و ویدئوهای او در شبکههای مجازی را آنقدر دیدهایم که بدانیم چگونه ترکیب لهجه بیرمنگامی و سیگار گیراندنش و نگاه نافذی که آنی تهدیدکننده و پرهیبت است و لحظهای دیگر با مهربانی و شیطنت یک پسر بچه به تو مینگرد، طرفداران سرسخت پیکی بلایندرز را سحر کرده است.
استیون نایت، نویسنده و خالق سریال، همانطور که توماس شلبی را مهمترین کاراکتر دنیایش میپندارد، ظریفترین و پیچیدهترین پرداخت شخصیت را هم به او اختصاص داده است. تامی که در فصل جدید عنوان «نماینده پارلمان» را با خود یدک میکشد، میان هویت سابقش در قامت سرکرده یک گروه خیابانی گنگستری و سیاستمدار سوسیالیست حامی حزب کارگر در کشمکش است.
از یک سو، متعاقب سقوط والاستریت و از دست رفتن بخش عمدهای از سرمایه خانواده با سهلانگاری، مایکل ناچار است فعالیتهای غیرقانونی تشکیلاتش را از سر گیرد و حتی معامله تازهای برای انتقال و پخش هروئین را قبول کند و از سوی دیگر دغدغههای سیاسی و جایگاهش در حزب و پارلمان مانع از این میشود که مانند گذشته بیپروا و جسور عمل کند.
این کشمکش بهانهای میشود برای مطرح شدن دوباره مضمونی که پیشتر نیز به آن اشاره شده بود و آن کنارهگیری کامل خانواده از همه اقدامات غیرقانونی و خلاف و تمرکز توماس روی سیاست (به جای تجارت) است؛ وداع با سنت خانوادگی و گذشتهای که تامی را به مرتبه کنونی رسانده و پذیرفتن تغییر و تحولات دنیا و آیندهای که با عنوان مدرنیته او را فرامیخواند.
در کنار اینها، آشفتگی درونی توماس شدت تازهای یافته است. شبح گریس، همسر از دست رفتهاش، گاهوبیگاه بر او ظاهر میشود و هر بار فقط یک پیغام دارد: دعوت تام بهخودکشی و ملحق شدن به او. مرگاندیشی تامی برایمان ناآشنا نیست، اما معادلهای بصری تازهای که در این فصل میبینیم، بیش از پیش شوم و نگرانکننده بهنظر میرسد. از شروع فصل با کشتن اسب محبوبش، دنجروس، و بعد نشانهرفتن هفتتیر به سر خودش تا فینال قسمت آخر که او را ـ برخلاف همه پایانهای فصول اخیر ـ ناامید و شکستخورده در میان مه میبینیم که تپانچهاش را به روی خود بالا میآورد.
این تمایل توماس به خودکشی هنگامی رنگوبوی جدیتری بهخود میگیرد که عمویش چارلی از خرافهای به او میگوید که کولیها را به سبب ساختن میخ برای صلیب مسیح نفرین کرده است. چارلی همچنین اشاره میکند که همین افسانه موهومی و بهنظر ساختگی بود که مادر توماس را به جنون و نهایتا مرگ اکتسابی سوق داد.
لحظات وهمآلودی که تامی هر چه بیشتر در آنها غرق میشود، با مرگ گریس و رابطه پرفرازونشیب توماس با خانواده، واجد کیفیتی مالیخولیایی میشود و حتی میتواند طیف جدیتری از مشکلات رواننژندی را برای او مطرح سازد (مثلا سایکوز که الگوی وراثتی نیز دارد). درحالیکه پیشتر در بزنگاههای هیجانی، تصاویری از تونلهایی که در فرانسه و جریان جنگ جهانی اول حفر میکرد، برایش تداعی میشد که مرتبط با یک اختلال روانشناختی متفاوت و در خدمت مضمون ضدجنگ قصه بود.
دستهایی که متعلق به شیطان است
آرتور شلبی (با بازی پل اندرسون ) که به لطف جایگاه حساس توماس در سیاست، صندلی ریاست هیأتمدیره کمپانی شلبی را ـ هرچند فقط در ظاهر ـ بهدست آورده هم اوضاع روحی بهتری از برادرش ندارد. رابطه متزلزلش با لیندا که دائما در حال یادآوری تشریفاتی بودن این منصب و تخطئه رابطه دو برادر با هم است، منجر به فروپاشی عصبی آهسته، ولی دائم در او شده است.
رفتارهای تکانشی و آشوبطلبانه آرتور که مدتی از آنها خبری نبود، دوباره در این فصل آشکار میشود با این تفاوت که اگر آرتور فصل دوم، ازکورهدررفتن در رینگ بوکس و تلفشدن یک پسر نوجوان بیگناه زیر آماج مشتهایش را با بهانه مسابقه و ذات خشن بوکس توجیه میکند، اینجا پس از دربوداغانکردن یک شخصیت بیگناه دیگر، ظاهر خشمگین و ازخود مطمئنش فرومیریزد و درحالیکه قامت خمیدهاش را نوری که از پشت به او تابیده در تاریکی فرو برده، متضرعانه میگوید: «این دستهای شیطان است».
بهنظر میرسد ظرفیت تحمل گناه آرتور به نهایت خود رسیده، پس او با گامهایی لرزان از روی پیکر تازهترین قربانی خروش شیطان درونش بلند میشود و دوربین روی کلاه پیکیبلایندرزیاش که روی زمین افتاده مکث میکند. جلوتر، وقتی در انتهای فصل، نقشه ظاهرا بینقص توماس شکست میخورد، باز هم همان آرتور مضطرب و ترسان ظاهر میشود که مانند تماشاگر از درماندگی قهرمان قصه جا خورده است. حالا دیگر توماس نباید از اینکه برادر بزرگترش نیز به مایکل و صف موافقان تغییرات ساختاری تشکیلات شلبی بپیوندد، متعجب شود.
ملکهای میان کولیها
پالی گری (با بازی هلن مک کروری) هم از نفرین کولیها درامان نیست و سهمش از فاجعه پایانی فصل، از دست رفتن یک رابطه عاطفی دیگر است که انتظار میرفت یکی از دوستداشتنیترین و پایدارترین عاشقانههای مجموعه را رقم بزند؛ سرنوشتی متناظر با فرجام ناموفق آیدا و مأمور امنیتی بن یانگر. این نفرینی است که چارلی از آن سخن میگفت یا مجازات نسبت خونی با تامی شلبی؟
از سوی دیگر، با بالا گرفتن اختلافات بین توماس و مایکل، پالی مجبور میشود از میان برادرزاده و پسرش یکی را انتخاب کند. جینا از طرف مایکل با هدیه دادن مجسمهآزادی به او یک راه گریز پیشنهاد میکند، اما پالی میداند که «همه برای فرار تلاش میکنیم، ولی هیچ کدام نمیتوانیم!». پس استعفایش را تنظیم میکند تا در نبرد قریبالوقوع بین مایکل و توماس بیطرف باشد و همین شاید دلیلی است که منجر میشود برای نخستین بار در تمام این فصول برنامههای توماس شکست بخورد.
اهمیت پالی نهتنها بهدلیل پست خزانهدار شرکت شلبی یا نقش استراتژیکش در پیشبرد نقشههای توماس است بلکه از اینروست که فقط او از زوایای تاریک روح تام و نقاطضعفش خبر دارد. پیش از آنکه اوضاع نامساعد روحی توماس به این وخامت برسد، پالی بحرانی مشابه را پشت سر گذاشته بود (فصل گذشته را به یاد بیاورید) و به تعبیر خودش با «شیاطین» ملاقات و از آنها عبور کرده بود. پس او آشفته حالی توماس را به مصرف الکل و افیون نسبت نمیدهد و ریشه آن را در خون نفرین شده کولیها میجوید و برخلاف چارلی سعی در انکار این موضوع ندارد.
پرنس دریاچه قو
مایکل گری (با بازی فین کول) به درستی دریافته که نقطه پایانی بر جاهطلبی تامی وجود ندارد، اما مسیری که با سکوتش درباره سوءقصد به تامی توسط لوکا چنگرتا (فصل چهارم) شروع شد و با تبعیدش به نیویورک، آشنایی با جینا و بیتوجهی به دستورات توماس (که منجر به ورشکستگی کمپانی شلبی شد) ادامه یافت، سویه تازهای از خودخواهی و جاهطلبیاش را عیان ساخته است.
روند پرداخت کاراکتر منفی این فصل یعنی اسوالد موزلی، رهبر حزب تازه تاسیس فاشیسم بریتانیا، این گمان را به اذهان متبادر میکند که تعبیر تامی از دشمن غاییاش ـ «مردی که نمیتواند شکست دهد» ـ درباره اوست، اما چه بسا این خیال سرابی بیش نباشد و نیروی قدرتمندی که تامی از آن هراس دارد و کنارهگیری و شکستش را در رویارویی با او پیشبینی میکند، فردی از داخل خانواده و همخون با او یعنی مایکل باشد.
در این چشمانداز، جینا بهعنوان مغز متفکر برنامه پیشنهادی مایکل برای آینده کمپانی اهمیتی دوچندان مییابد. رؤیای آمریکایی جینا از زندگی تجملی و آسوده در نیویورک، به دور از آشوب و هیاهوی بیرمنگام، به اندازهای مایکل را تحتتأثیر قرار داده که حاضر است خانواده را قربانی کند. از طرفی برخی نشانهها (بهخصوص در فصل درخشان مهمانی تامی و اجرای «دریاچه قو») حاکی از وجود ارتباط مرموزی بین جینا و اسوالد موزلی است. گویی جینا همان قوی سیاهی است که در باله مذکور، از جادوگر (موزلی) فرمان گرفته تا پرنس و ملکه (مایکل و پالی) را فریب دهد.
احتمال حضور جولیا رابرتز در فصل جدید
استیون نایت در مصاحبهای پیشتر اشاره کرده بود که نگارش ۲ فصل دیگر از سریال را در دستور کار دارد و داستان توماس شلبی و خانوادهاش تا نخستین آژیر قرمز جنگجهانیدوم (سال ۱۹۳۹) ادامه خواهد داشت.
فیلمبرداری فصل ششم که نایت از آن با عنوان یک «تراژدی» یاد کرده از نوامبر امسال شروع میشود و قسمتهای تازه، احتمالا ابتدای سال ۲۰۲۱ پخش خواهد شد. شایعاتی مبنی بر حضور ۲ بازیگر مطرح بریتانیایی، استفان گراهام و جولیا رابرتز (شاید در نقش یکی از اعضای خانواده آمریکایی جینا) در فصل جدید وجود دارد. علاوه بر آن انتظار میرود به کاراکترهایی مانند ایدا تورن، جسی ایدن و فین شلبی که در فصل پنجم حضور کم، اما تأثیرگذاری داشتند، در ۲ ایستگاه پایانی مجموعه توجه بیشتری شود
نظر کاربران
یکم خسته کنندس