«جانستان کابلستان» اثری جدید از رضا امیرخانی
متخصصِ ریاست جمهوری!
شنبه روزی است که کنسولگری ایران مرا جواب کرد...روزی است که نفری در کنسولگری به من گفت که من فقط به سفر دولتیها کمک میکنم. باقی هموطنان را پشیزی هم حساب نمیکنم...
فصل افتتاحیه کتاب «مور و تیمور» نام دارد که در آن به شرحِ یک کوهپیمایی عجیب بعد از انتخابات ۸۸ پرداخته شده است. پس از آن، فصول سفر به افغانستان، در هشت فصل تدوین شدهاند. سه فصل به نامهای «مشهوراتِ هرات»، «متواتراتِ هرات» و «تحریراتِ هرات» پیرامون شهر هرات نوشته شده است؛ شهری که نویسنده آن را معادل تیموری اصفهان صفوی دانسته است.
در فصل «تحریرات هرات» در بخشی که نویسنده برای گرفتن یک جای مناسب برای همسر و فرزندش به کنسولگری جمهوری اسلامی در افغانستان مراجعه میکند، نکته قابل تاملی را دریافت میکند، در بخشی از این فصل میخوانیم:
«تابلوی بزرگی زدهبودند روی ساختمانی قدیمی و وسیع با دیوارهای آجری که «کنسولگری جمهوری اسلامی ایران». ذوق میکنیم که بعد از چند روز نمادی از کشورمان میبینیم...
- ممکن است با جناب کنسول صحبت کنم...من رضا امیرخانی هستم، نویسنده. در دانشگاه هرات سخنرانی داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. میخواستم از جناب کنسول بپرسم که آیا میتوانند در مورد اقامت ۴۰ ساعته خانوادهام در این شهر غریب، به من کمک کنند؟
- صحبت با دفتر جناب کنسول که مقدور نیست. اما اجازه بدهید با نفری صحبت کنید که معاون کنسول است و امور فرهنگی هم به ایشان مربوط میشود...
تلفن زنگ میخورد...
- جناب آقای امیرخانی! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بیاطلاع بودهایم. شما از طرف وزارت ارشاد به این سفر آمدهاید؟
- خیر...
- یعنی هزینه سفرتان را کدام نهاد تقبل کرده است؟
- نهاد خانواده!
دو تایی میخندیم. میگوید: پس شرمنده...ما کاری از دستمان بر نمیآید!
خندهام میگیرد. یعنی اگر پول سفر مرا بیتالمال می داد، کاری از دستشان برمیآمد! بعد میگویم: دوست عزیز! من هم یک هموطن شما هستم، که برای کاری به هرات آمدهام، گیریم اصلا ارتباطی هم نداشته باشم با هیچ جا، حالا ۴۰ ساعت میخواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمایی میخواهم حتی حاضر نیستید مرا به دفترتان دعوت کنید!
- کاری از دست ما بر نمیآید...همان هتلی که هستید، حتی خوب است دیگر...هتل تجارت و نظری هم خیلی خوب است...انشاء الله مشکلی پیش نمیآید...خداحافظ!
از در کنسولگری بیرون میآییم و کالسکه لیجی را دوباره دو نفری از نیمپله رد میکنیم و گیج و منگ در خیابان به سمت هتل راه میرویم...راستی اگر من یک ایرانی بودم که پولم را زده بودند، یا پاسم را دزدیده بودند و مثلا بضاعتم نمیرسید که در هتل اتاق بگیرم، چه باید میکردم...
۵شنبه روزی است که کنسولگری ایران مرا جواب کرد...روزی است که نفری در کنسولگری به من گفت که من فقط به سفر دولتیها کمک میکنم. باقی هموطنان را پشیزی هم حساب نمیکنم...روزی است که باید پاسخی بطلبیم از جماعتی که صدقه سر پول نفت من، پول نفت ما، مسئولیت گرفتهاند...»
بنابراین گزارش، گزارشِ تشریحی ادامه سفر نویسنده به مزار و کابل با عناوین «زائر زار و نزارِ مزار»، «بلخ...الخ»، «تقابل با کابل» و «بلاکش هندوکش» آورده شده است. بین فصول کتاب فصلی خارج از قالب سفرنامه به نام «انتخاباتیات» قرار دارد که در آن سعی شده است چهار انتخابات مهم خاورمیانه در سال ۸۸ با یکدیگر مقایسه شوند.
در این فصل آمده است: «انتخاباتیات، جزوِ فصولِ «جانستان کابلستان» نبود. اصلا به این سفر آمده بودم برای فراموشی... اول بار که به «انتخاباتیات» به عنوانِ یک فصل، اندیشیدم، برمیگشت به چند ماهی بعد از سفرِ افغانستان؛ وقتی در چله زمستان، پشتِ میزِ پذیرشِ سفارتخانه یک کشورِ درجه سه اروپایی منتظرِ نظرِ کنسول بودم. کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد.
نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادنِ ویزا را. دوباره گذرنامهام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصصِ ریاست جمهوری باشید!
متلکش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشتِ اتومبیلِ کرایهیی و رفتم به سمتِ اتواسترادِ جونیه، در شمالِ بیروت تا دستِ کم به کاری دیگر برسم...
در راه مدام به کنسول بد و بیراه میگفتم که به پاسپورتِ ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود... یادِ اشارهاش به چند صفحه پایانی افتادم. با خود گفتم نکند منظوری داشته باشد. زدم بغل، کنارِ اتوبان و دوباره پاسپورت را از جیب در آوردم: صفحهی آخری، ویزای لبنان بود، قبلی، ویزای عراق و قبلتر، ویزای افغانستان... همه در فاصله چند ماه و در یک سالِ شمسی...
متخصصِ ریاستِ جمهوری؟ ایران، افغانستان، عراق، لبنان؟
منبع: خبرآنلاین
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
ارسال نظر