ردهبندی بهترین فیلمهای استنلی کوبریک
هر کسی که ذرهای علاقه به دنیای سینما و فیلم سازی داشته باشد بدون شک نام استنلی کوبریک را شنیده است؛ کارگردانی افسانهای که بسیاری از تاثیرگذارترین و ساختار شکنترین فیلمهای تاریخ سینما را ساخته و هنوز هم با گذشت دههها از زمان ساخت فیلم هایش، همچنان از آنها با عنوان شاهکارهایی بی بدیل که بسیار جلوتر از زمانه خود بودند یاد میشود.
برترینها: هر کسی که ذرهای علاقه به دنیای سینما و فیلم سازی داشته باشد بدون شک نام استنلی کوبریک را شنیده است؛ کارگردانی افسانهای که بسیاری از تاثیرگذارترین و ساختار شکنترین فیلمهای تاریخ سینما را ساخته و هنوز هم با گذشت دههها از زمان ساخت فیلم هایش، همچنان از آنها با عنوان شاهکارهایی بی بدیل که بسیار جلوتر از زمانه خود بودند یاد میشود.
شاید به جرأت بتوان گفت که نمیتوان در کارنامه این کارگردان بزرگ فیلمی ضعیف پیدا کرد، اما در ادامه این مطلب قصد داریم فیلمهای استنلی کوبریک را رده بندی کنیم که البته کار آسانی نیست.
۱۶- دریانوردان (۱۹۵۳)
چهارمین فیلم استنلی کوبریک و سومین فیلم مستند کوتاه او با عنوان «دریانوردان» (The Seafarers) برای انجمن بین المللی دریانوردان در سال ۱۹۵۳ ساخته شد که شامل تصاویر و برداشتهایی از کشتی ها، تجهیزات، کابینها و برگزاری جلسات دریانوردان است. اگر چه تماشای این فیلم مستند نیم ساعته خالی از لطف نیست، اما باید آن را یک مستند تجاری و تبلیغاتی دانست.
۱۵- هراس و هوس (۱۹۵۳)
فیلم «هراس و هوس» (Fear and Desire) اولین فیلم بلند استنلی کوبریک بود که داستان گروهی از سربازان گیر افتاده در پشت خطوط نیروهای دشمن را روایت میکند. کوبریک خود این فیلم را یک «تمرین آماتورانه فیلم سازی» عنوان کرده و تمام تلاش خود را کرد تا از به نمایش درآمدن این فیلم جلوگیری کند. البته این فیلم آنچنان که کوبریک گفته هم بد نیست و میتوان تواناییهای منحصربفرد کوبریک در نشانه رفتن دوربین به بهترین جهت و علاقه او به فضای جنگی را در آن دید که باعث شده «هراس و هوس» دستکم در این فهرست جایی داشته باشد.
۱۴- کشیش پرنده (۱۹۵۱)
فیلم مستند و سیاه و سفید «کشیش پرنده» (Flying Padre) فیلم مستند کوتاه دیگری از استنلی کوبریک بود که دومین فیلم او به شمار میآمد و طول آن تنها ۱۰ دقیقه بود. فیلم داستان کشیشی را روایت میکند که برای گشت و گذار در املاک قصبهای خود در نیومکزیکو از یک هواپیمای دو نفره استفاده میکند. تماشای این فیلم لذت بخش است و برخی از اولین نماهای هوایی فیلم خارق العاده هستند.
۱۳- اسپارتاکوس (۱۹۶۰)
بعد از این که کرک داگلاس، بازیگر و تهیه کننده فیلم «اسپارتاکوس» (Spartacus)، کارگردان اصلی، آنتونی مان، را یک هفته پس از آغاز فیلم برداریها اخراج کرد، استنلی کوبریک را مامور رهبری بازیگران فیلم برای ساخت این داستان حماسی رومی کرد. اما از آنجایی که کوبریک برای این فیلم توسط هالیوود استخدام شد میتوان آن را غیرشخصیترین اثر استنلی کوبریک دانست؛ یک فیلم حماسی با گامهای سنگین و لحن موعظانه که غیر از سکانس مشهور «من اسپارتاکوس هستم» هیچگاه نتوانست به سرعت و شتابی که به آن نیاز داشت دست یابد.
۱۲- بوسه قاتل (۱۹۵۵)
بعد از این که فیلم «هراس و هوس» نتوانست آن توجهی که او انتظار داشت را جلب کند، کوبریک بار دیگر تلاش کرد و این بار یک پیشنهاد با پتانسیل موفقیت بیشتر در گیشه را پیشنهاد کرد؛ فیلمی بلند با عنوان «بوسه قاتل» (Killer's Kiss) در مورد یک بوکسور خسته و دلسرد و رقصندهای است که او را شیفته خود کرده است. این فیلم نیز از بازیهای سنگی و بیروح و معماری داستانی بسیار ساختگی و مصنوعی رنج میبرد، اما هدفش را برآورده کرده و توجهات را به این کارگردان جوان و با استعداد جلب کرد.
۱۱- روز نبرد (۱۹۵۱)
برای کسی که اولین فیلمش را میسازد، این فیلم یک شاهکار و موفقیت بزرگ محسوب میشود. کوبریک تنها ۲۱ سال سن داشت که این فیلم مستند در مورد بوکسور مشهوری به نام والتر کارتیه ساخت. فیلم «روز نبرد» (Day of the Fight) فیلمی کوچک و کوتاه، اما کاملاً ساختارمند است و به همین دلیل در رتبهای بالاتر از بسیاری از فیلمهای بعدی او قرار گرفته و فیلم بهتری دانسته میشود. کوبریک با هوشمندی و درایت خاص خود سبک ساخت این فیلم را در «بوسه قاتل» نیز وارد کرد که تاثیر آن را میتوان به وضوح در فیلم «گاو خشمگین» (Raging Bull) مارتین اسکورسیزی نیز مشاهده کرد.
۱۰- چشمان کاملاً بسته (۱۹۹۹)
استنلی کوبریک راه ناامید کنندهای را برای وداع با سینما و زندگی انتخاب کرد. بعد از دستاوردهای بزرگ دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، آخرین فیلم او با عنوان «چشمان کاملاً بسته» (Eyes Wide Shut) یک مطالعه گیج کننده و پیچیده و کم اثر از پارانویای جنسیتی-اجتماعی است که علیرغم بازیگران تراز اول فیلم و کارگردانی قوی کوبریک یک تصویرسازی خام و ناشیانه از درگیر شدن در روابط افراد ممتاز جامعه است. اگر چه این فیلم شاهد یکی از معدود موارد اهمیت کوبریک به نقش شخصیتهای زن (نیکول کیدمن) در فیلمهای خود است، اما تمایل بیش از حد و وسواس وار او به نمایش برهنگی زن به خوبی در این فیلم نمود پیدا میکند و این موضوع یکی از نشانههای نگاه مردانه داشتن به سینما در آن دوران بود.
۹- کشتن (۱۹۵۶)
بعد از فیلم «بوسه قاتل»، کوبریک به سراغ یک داستان نوآر در مورد سرقت از یک مسابقه اسب دوانی رفت و «کشتن» (The Killing) را ساخت که آثار بسیاری از کارگردانان بعد از خود را تحت تاثیر قرار داد. تعدد فلش بک ها، پیچ و تابها و پرشها به سمت جلو در این فیلم در زمان خود بسیار غیرمعمول و تازه بود. با این وجود «کشتن» تفاوت زیادی با فیلم دیگر این سبک به نام «جنگل آسفالت» (The Asphalt Jungle) نداشت که چند سال قبل از فیلم کوبریک ساخته شده بود و استنلی هایدن در هر دو اثر نقش اول فیلم را بازی میکرد.
اما در کنار گزارههای یک فیلم درجه ۲ هالیوودی و استفاده از بازیگران در بهترین حالت، کار بی نقص و روان کوبریک با دوربین تاثیر سکانسها را افزایش داده و راه او را به سمت موفقیت در این عرصه باز کرد.
۸- راههای افتخار (۱۹۵۷)
در این برهه از زمان، در اواخر دهه ۵۰ میلادی، کوبریک همواره در مسیر ترقی و پیشرفت قرار داشت و هر پروژه جدید جهشی بزرگتر از پروژههای قبلی به شمار میرفت. او که قابلیت خود در ساخت فیلمهای به اصطلاح ژانر را به اثبات رسانده بود، اولین فیلم بزرگ درام او در مورد جنگ جهانی اول در واقع گامی بود که او را به قلمرو فیلم سازان بزرگ وارد کرد.
راحتی او را در یک فیلم بزرگ به وضوح میتوان دید: بن مایههای اخلاقی داستان به روشنی خط کشی شده اند اگر چه به آن ریزبینی و دقتی که در پروژههای بعدی او میبینیم نیست. او همچنین با این فیلم، سبک خاص فیلمسازی خود را دیکته میکند به خصوص در برداشتهای طولانی برگشت به عقب که داگلاس را در میان خندقها و دالانها همراهی میکند و البته صحنه بسیار زیبای اعدام که بسیار تاثیرگذار است.
۷- لولیتا (۱۹۶۲)
فیلم «لولیتا» (Lolita) را باید بحث برانگیزترین فیلم استنلی کوبریک دانست، حتی بحث برانگیزتر از «چشمان کاملاً بسته». از هر جنبهای که به این فیلم نگاه کنید با یک کمدی سیاه در مورد یک متجاوز پدوفایل روبرو خواهید شد و اگر چه بر اساس یک رمان بسیار مشهور و با جایگاهی رفیع ساخته شده، اما این موضوع نیز مانع از به چالش کشیدن فیلم «لولیتا» نشده است.
اما به عنوان یک فیلم، «لولیتا» موفقیت و جهشی بزرگ برای استنلی کوبریک بود؛ نقطهای که کوبریک در آن به خویشتن باز میگردد و اختیار همه چیز را در دست میگیرد. برای مثال تا آن زمان کسی نمیدانست که کوبریک نیز حس شوخ طبعی و لطافت دارد، زیرا هیچ یک از فیلمهای قبلی او نشانی از این موضوع در خود نداشتند. او پیتر سلرز را در نقشی با چند شخصیت لایه دار قرار میدهد که بعدها نیز از همین رویه و همین بازیگر در فیلم موفق دیگری استفاده کرد.
۶- درخشش (۱۹۸۰)
در سال ۱۹۸۰ دیگر کوبریک چیزی برای اثبات خود باقی نگذاشته بود و تغییر در ژانر فیلمسازی چیزی بود که برای کوبریک تازگی داشت. اما علیرغم موفقیتها و استادی او در کارگردانی، کوبریک هنوز هم به دنبال یک فیلم پرفروش بود و بعد از فروش ناامید کننده «بری لیندون» (Barry Lyndon) نوبت به رمانی ترسناک از استفن کینگ به نام «درخشش» (The Shining) رسید. در تمام طول فیلم «درخشش» ترس و وحشت در حال بالا رفتن است و بازیهای خارق العاده و تاثیرگذار بازیگران فیلم نیز بر احساس واقعی فیلم میافزاید.
جک نیکسون مانند همیشه نهایت تلاش خود را در قالب یک شخصیت عصیانگر و با شخصیتی لایه لایه را نشان میدهد و شلی دووال نیز که در طول فیلم برداری به معنای واقعی توسط کوبریک شکنجه شد نیز سطحی باور نکردنی از درماندگی را در نقش خود به نمایش میگذارد. او این فیلم را پر از ایدههای جدید، یکی پس از دیگری میکن، از موج خون در آسانسور تا مدل هزارتوی زنده که همه کارگردانان آینده، از برادران کوئن گرفته تا آری آستر از این سبک الهام گرفتند.
۵- غلاف تمام فلزی (۱۹۸۷)
به خاطر مشغولیت به پروژههای دیگر، فیلم ساختن کوبریک در دهه ۱۹۸۰ به شدت کاهش یافته بود. در روزگاری که فیلم «غلاف تمام فلزی» (Full Metal Jacket) او در مورد جنگ ویتنام به سینماها راه یافت به شدت تحت تاثیر و زیر سایه فیلم مشابه «جوخه» (Platoon) الیور استون قرار گرفت که سال قبل منتشر شده بود، اما همچنان در گیشه حضور داشته و سبک خلاقانه بددهنیهای آر لی ارمی در فیلم کوبریک از آن الهام گرفته شده بود.
داستان دو بخشی فیلم طوری طراحی شده است که ترومای آموزش و نبرد را در کنار یکدیگر قرار داده و با کشتاری هولناک در اوج هر بخش آنها را نسخه مشابه هم به تصویر بکشد. اجتناب ورزیدن کوبریک برای گرفتن سکانسهای این فیلم خارج از انگلستان به معنای نداشتن زیباییها و وسعت بصری بود که کوپولا و چیمینو در فیلمهای مشابه خود در مورد جنگ ویتنام خلق کرده بودند، اما «غلاف تمام فلزی» هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده در مورد جنگ ویتنام است.
۴- پرتقال کوکی (۱۹۷۱)
کوبریک با فیلمی بزرگ و پر از خشم و نفرت به استقبال دهه ۱۹۷۰ رفت. کوبریک با ساخت فیلم «پرتقال کوکی» (A Clockwork Orange) قدرتهای آینده را نشانه میگیرد که به طور کامل مشکل و مسئله را مورد توجه قرار نمیدهند و به شکلی ناشیانه بین کنترل اجتماعی شبه نازیسم و بخشندگی بی معنای لیبرالیسم در حال تغییر موضع هستند. مانند «غلاف تمام فلزی»، نیمه اول این فیلم نیز جایی است که شخصیتهای خوب در آن قرار دارند.
۳- بری لیندون (۱۹۷۵)
چگونه میتوان «بری لیندون» را با «پرتقال کوکی» مقایسه کرد؟ هر دوی آنها کاملاً منحصربفرد هستند، اما «بری لیندون» یک دستاورد بی نقصتر به شمار میآید. در ژانری دیگر، این بار کوبریک بازیگری را انتخاب میکند که بسیاری بر او خرده میگرفتند، اما اکنون بسیاری زیبایی چهره رایان اونیل را بهترین گزینه و انتخاب برای نشان دادن ماسک غیر قابل تشخیص ردموند بری در بالا رفتن از نردبان لرزان و لیز جایگاه اجتماعی میدانند.
کوبریک بار دیگر در زمینه تکنولوژیکی و فیلم برداری خلاقانه عمل میکند و از لنزهایی خاص برای صحنههای تاریک فیلم استفاده میکند و در ادامه علاقه خود به بازیگری موزون و ریتمیک را به اوج خود میرساند. «بری لیندون» بدون شک یکی از بهترین و بی نقصترین فیلمهای استنلی کوبریک و تاریخ سینماست.
۲- دکتر استرنجلاو (۱۹۶۴)
کمدی دوم پیتر سلرز و استنلی کوبریک یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینماست: حملهای شجاعانه با طرز فکر ایالات متحده در دوران جنگ سرد که از طریق شخصیتهای متفاوت سلرز به زیبایی به تصویر کشیده به باد انتقاد گرفته میشود. چنین فیلمی در هر زمانی میتواند ترسناک باشد به خصوص در عصر حاضر که جهان پس از دههها بار دیگر خطر یک جنگ اتمی را احساس میکند. استنلی کوبریک با «دکتر استرنجلاو» (Dr. Strangelove) بار دیگر نبوغ منحصربفرد خود در ساخت فیلمهای پرمعنی و قوی را به نمایش گذاشت و این فیلم همچنان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب میشود.
۱- ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸)
شاهکار استنلی کوبریک اینجاست: «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey). صحنههای مربوط به سفینه و پایگاه فضایی با آهنگ معروف «دانوب آبی» پس از آن سکانس شکستن و پرتاب استخوان هنوز هم در تاریخ سینما منحصربفرد انگاشته میشوند. هیچ فیلمی در تاریخ سینما، علیرغم پیشرفتهای گسترده در تکنولوژی کامپیوتری و جلوههای ویژه، نتوانسته احساس سکانسهای این فیلم را تکرار کند. کمتر دیده میشود که فیلمسازی در عصر معاصر شجاعت امتحان کردن چیزی شبیه این فیلم را داشته باشد.
جاه طلبی شماتیک، هنرمندی بی نقص و شوخیها و جذابیتهای کلامی غیرمنتظره، اما کوچک فیلم از دیگر جنبههای مثبت شاهکار کوبریک هستند. با این فیلم، کوبریک میخواست داستان تحول و تکامل هوشیاری و آگاهی انسان را به تصویر بکشد و هیچ فیلمی در تاریخ سینما نتوانسته به «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» نزدیک شود، فیلمی که یک دستاورد ماندگار و بی بدیل برای سینما و استنلی کوبریک محسوب میشود.
منبع: guardian
نظر کاربران
فیلم درخشش عالی بود. فیلم راه های افتخار هم یکی از فیلمهای توی لیست مورد علاقه م هست. کاش کوبریک باز هم بود و باز هم فیلم میساخت
استنلی کوبریک مزخرف ترین کارگردان جهان بود فیلماشم همشون مزخرف بوده و هست در حد جعفر پناهی خودمون هم نیست یک سکانس فیلمای جعفر پناهی میارزه به کل هیکل فیلمای کوبریک و کل هالیوود
کوبریک هیچ جایزه ی جهانی نبرده ولی پناهی کلی جایزه برده
در کل کوبریک رو زیادی بزرگ کرده اند
نمیدونم این نظرات فاضلانه رو کی نوشته، اما بد نیست یک بار دیگه فیلم با چشمان کاملا بسته رو ببینه شاید بفهمه یکی از شاهکارهای سینما رو داره تماشا میکنه
پاسخ ها
اینجور که پیداست بعضیها با "چشمان کاملا" باز هم نمی خواهند به توانائی و شهرت بسزای کارگردانی بنام استنلی کوبریک اقرار کنند!....بقول حضرت مولانا: چون غرض آمد ,هنر پوشیده شد
درخشش
ادیسه فضایی
چشمان کاملا بسته
غلاف تمام فلزی
فیلم درخشش خیلی قشنگه. ترسناک و مهیج.
مرسی
واااییی درخشش
من فقط تقریبا اوایل فیلمو دیدم هنوزم میترسم
لولیتای استنلی کوبریک رو ندیدم اما لولیتای ۱۹۹۷ عاشقشم
یک نفر تا چه حد نابغه؟!!!!!
استنلی کوبریک در حد جعفر پناهی نیست داداش چی میزنی؟ بهت نمیسازه کوبریک یه دونه عکسش اندازه کل اثار و زندگی خاندان اون یارو می ارزه،در ضمن هیچکاک هم افتخاراتش همطراز با کوبریک هست فیلم های این ۲ تا رو باید ۷۰سال بگذره تا بشه درک کرد اقای پناهی