ابـرهای پوشـالی
نگاهي به فيلم «ابرهای ارغوانی»
سالهاست که همگان در باب کیفیت فیلمهای ایران سخن گفتهاند. آنقدر گفتهاند که از باب تکرار، بیاعتبار شده است. اعتراض میکنند؛ اما بیفایده است. سینما را تحریم میکنند؛ اهمیتی ندارد. فیلم در گیشه شکست میخورد؛ مهم نیست.
استادان سینماگر مشخص نیست به دنبال چه هستند؟ دغدغه این نوع فیلمها چیست؟ برای روشنتر شدن کافی است فیلم را از جهان و جامعه و جغرافیا و زمینهاش جدا كنيد. این نوع سینما فینفسه و در خود هم چیزی براي ارائه ندارد. دغدغهمند نیست. ساخته شدنش از جهت بیکار نبودن است. خب این فیلم ساخته نمیشد، چه اتفاقي رخ ميداد؟ سینمای ايران به خطر میافتاد؟ چرا باید از این دست تولیدات نازل داشته باشیم؟ (اگر خصوصی بودند مهم نبود؛ زمانی اهمیت دارد که هزینهاش از بیتالمال تأمين ميشود.) اصلا فیلم درباره چیست؟ مصائب دخترهای جنوبی؟ یا تحصیلکردههای فقیر؟ یا آشفتهبازار تهران و اختلالات اجتماعیاش؟ پرسش فیلم چیست؟ همینطور دغدغهاش و تماش؟
سازندگان ابرهای ارغوانی باید از محیط زیست بابت مصرف مواد خام براي ساختن و تبلیغ چنین فیلمیعذرخواهی کنند و همینطور از آنهایی که به سینما رفتهاند. ۷۵ دقیقه فیلم ساختن حول این محور کلیشهای و سنتی دختر شهرستانی در تهران واقعا تبحر میخواهد. دو آدم اصلی فیلم، نه شخصیت هستند و نه تیپ؛ نه حتی معلق بین این دو. در واقع، کاریکاتوری از تیپ هستند؛ گرچه که بايد شخصیت باشند. بازیگر دختر گویی ۱۰ سال بزرگتر از سن نقشش است. داستان فيلم از آنجا شروع ميشود كه دختری شهرستانی که خانوادهاش به دليل تنگدستی میخواهند شوهرش دهند، فرار میکند و به تهران میآید. در نیمه اول فیلم، مردی که ظاهرا رفاقتی با برادر این دختر دارد به جستوجوی او میپردازد. در این مکاشفه همهچیز به طور سادهلوحانهاي رخ میدهد. مرد شغلش را از دست میدهد؛ بیآنکه برای مخاطب، اهمیت پیدا کردن دختر توسط مرد قبلا یا در طول فیلم مشخص شده باشد. با آدمهای زیادی ملاقات میکند که هیچکدام نه رابطهشان با فیلم مشخص است و نه با دختر شهرستانی.
تنها تأویلی که فیلم پیش رویمان میگذارد این است: ۱. دختر مجرد است. ۲. مرد هم مجرد است. مرد به جستوجوی دختر میپردازد تا ۳. نهایتا هم خود را از مجردی نجات دهد و هم شايد مانع آن شود که دختر گرفتار گرگهای جامعه شهری شود. دلایل و انگیزه اقدامات مرد هم در شماره ۳ نهفته است. در نیمه دوم فیلم دختر به دنبال مرد میرود. به صورت مضحکی تمام وقایع سادهلوحانه این بار برای دختر تکرار میشود. با این تفاوت که این بار سوژه از زاویه و عدسی یک شهرستانی در پایتخت است. آیا شهرستانیها در تهران فقط تصادف و دعوا و کیفقاپی میبینند؟ این بدرسمیسینمای ماست که تا مردمهای پیرامون را به مرکز میآوریم در همه چیز سیاهنمایی و اغراق میکنیم. منظور این نیست که این وقایع در شهری که زندگی میکنیم رخ نمیدهد، بلکه تسلسل و بیمنطقی وقایع است که برای شخصیت فیلم روی میدهد. از صبح تا ظهر دو بار تصادف میبیند و یکبار هم کیفش را میدزدند. جالب است که دختر به هر مکانی که در جستوجوی مرد میرود از قبل او را میشناسند. چند شاهکار و خلاقیت سناریونویسی در این قسمت رو میشود: نخست آنکه متوجه میشود تلفن همراه مرد گم شده است؛ یعنی آن را دزدیدهاند. سپس آنکه شغلش را از دست داده یا اخراج شده و در آخر اینکه به عنوان پيك موتوري مشغول به کار شده است. همچنین به طور عجیبی هر دو سرنخهایی از یکدیگر مییابند که ابتدا مرد در یافتن دختر عقیم است؛ ولی بعد دختر موفق میشود که مرد را پیدا کند.
بیشک اختتامیه فیلم بايد نامزد دریافت سادهلوحانهترین اختتامیه فیلم ایرانی در سینمای ایران شود. مرد دختر را به ترمینال میآورد که راهی شهرستانش کند؛ ناگهان مادر دختر در ترمینال سروکلهاش پیدا میشود. سفرهای پهن میکند؛ همگی دور هم چای و نان و پنیر و سبزی میخورند و فیلم تمام میشود. اوج خلاقیت فیلم در همین سکانس است. اساسا حرفی نزده یا سوالی طرح نشده که بخواهد پاسخی داشته باشد و این پایانبندی کاملا متناسب با اثر است؛ بسیار خلاقانه!
انتخاب نام فیلم هم بیربط به نظر ميرسد. این شیوه بد مصرفگرایی است که نامیهرچند بیربط به کالای مصرفی اختصاص دهیم که پرطمطراق باشد و فینفسه فریبدهنده و مبهم. «ابرهای ارغوانی» فیلمیکاسبکارانه است با بستهبندی کمیزرق و برقی، ولی توخالی.
فيلم «ابرهاي ارغواني» به كارگرداني سیامک شایقی و تهیهکنندگي محمود فلاح، اين روزها روي پرده سينماهاست. حسین یاری، هانیه توسلی، بهناز جعفری، شبنم مقدمی، شیرین یزدانبخش، امید روحانی و رویا تیموریان از جمله بازيگران اين فيلم هستند. داستان فيلم از اين قرار است كه احمد با خبر میشود که پروانه، خواهر دوست و همکلاسی سابقش، خانه و خانوادهاش را در شهرستان رها کرده و به تهران آمده است. احمد میپذیرد که پروانه را پیدا و او را راضی کند که به خانه و خانوادهاش برگردد.
ارسال نظر