نکته جالب سریال پژمان از نظر رضا یزدانی
مسئله اینجاست که آدمیزاد دوست دارد تجربه کند. از سوی دیگر، سریال «پژمان» خیلی خوب این موضوع را به تصویر کشید. اینکه فوتبالیستها وقتی شهرتشان کم میشود و از آن دورانِ اوج افول میکنند میخواهند به واسطهی چیز دیگری دوباره مطرح شوند.
شما با حضور در فیلم مسعود کیمیایی شناخته شدید و بازی در سینما را با «سیم آخر» تجربه کردید. حضورتان در «بوی گندم» که فیلم اول کارگردانش است، چطور پیش آمد؟
اصلیترین دلیل حضور من در این فیلم، اجرای قطعهی «خلیج فارس» بود که مانند آنچه در فیلم «سیم آخر» دیدید، قرار بود برایش یک ویدئو درست کنند تا در سکانس آخر فیلم نمایش داده شود. همین اتفاق من را تشویق کرد تا در این فیلم حاضر باشم. ضمنا در «بوی گندم» من نقش یک خواننده را داشتم که از شخصیت واقعیام دور نبود و به راحتی میتوانستم آن را ایفا کنم. به اینها اضافه کنید ترکیب خوب بازیگرانی را که در این فیلم حضور داشتند.
از خروجی کار راضی هستید؟
به هرحال فیلم «بوی گندم» متعلق به سینمای بدنه است و ویژگیهای این نوع از سینما را دارد اما حقیقتاش را بخواهید من فکر میکردم خروجی کار بهتر از این باشد و کمی با آنچه انتظارش را داشتم، تفاوت دارد. اما در کل همین کاری هم که امروز در سینماها میبینیم کار قابل قبولی است.
شما پیش از این هم در فیلمهای سینمایی حضور داشتید. فکر میکنید چه تفاوتهایی بین کارهایتان وجود داشته؟
بله، من پیش از این در فیلم «حکم» این افتخار را داشتم که در کنار آقای مسعود کیمیایی کار کنم و اولین حضور من در سینما با این فیلم بود. پس از آن در اپیزود «سیم آخر» فیلم «طهران تهران» کار کردم. به هرحال کار کردن با آقایان کیمیایی و مهرجویی، شکل و شمایل متفاوتی دارد زیرا این افراد کارگردانان مولف و صاحبسبک سینمای ایران هستند و قطعا هم تجربیات بسیار گرانقدری دارند که هنگام ساخت فیلم آن را در اختیار عواملشان قرار میدهند و بر اساس آن، تفاوت زیادی در خروجی کارهایشان با آثار دیگر فیلمسازان مشاهده میکنیم.
فکر میکنید اولین حضورتان در سینما تا چه اندازه در ادامهی این مسیر موثر بوده؟
از آنجایی که نقطهی شروع کار من در سینما با فیلم «حکم» بود تاثیر زیادی در ادامهی مسیرم داشت. شما وقتی آغاز فعالیت سینماییتان با چهرهای مثل مسعود کیمیایی است قطعا اتفاق خوبی برایتان افتاده و همین اتفاق هم باعث میشود وقتی میخواهید کارهای دیگر را انتخاب کنید سختگیر شوید. من پس از فیلم «حکم»، با بزرگانی همچون داریوش مهرجویی، حسن فتحی، فریدون جیرانی و محمدحسین لطیفی کار کردم و همین باعث شده نتوانم به هر پیشنهادی بله بگویم و سر هر پروژهای حاضر شوم. به نظرم این خودش بزرگترین اتفاقی است که برای من افتاده.
تا به حال فکر کردهاید به شکل جدیتری بازیگری را دنبال کنید؟
نه واقعا هیچ وقت به این مسئله فکر نکردم. حتی پارسال برای حضور در دو فیلم که هر دو هم نقش اول بودند، به من پیشنهاد کار دادند. اما نپذیرفتم، چون هر دو شخصیت دور از من بود. آنچه برای من در درجهی اول اهمیت دارد، موسیقی و ترانه است. سینما و موسیقی در خدمت یکدیگرند و ترانه باعث بهتر دیده شدن کارهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی میشود.
فکر میکنید حضور در سینما تا چه اندازه به موفقیت امروزتان در موسیقی کمک کرده؟
قطعا این دو از هم جدا نبودهاند و در این سالها همدیگر را پوشش دادهاند. واقعیت این است که سینما خیلی به من کمک کرده تا بین مردم شناخته و دیده شوم. امروز به جایی رسیدهام که خیلیها من را انتخاب میکنند تا به فروش فیلم یا دیدهشدن سریالشان کمک کنم. نمیخواهم بگویم آن جریان شکل عکس پیدا کرده. حرفم این است که اینها باید در کنار هم باشند و به هم کمک کنند زیرا شرایط طوری شده که هم من میتوانم به فیلمها و سریالها کمک کنم و هم آنها به بهتر دیده شدن کارهای من کمک کنند. البته تمام اینها در حالی اتفاق میافتد که انتخابها به درستی انجام شود.
ارزیابیتان از وضعیت موسیقی در سینما و تلویزیون ایران چیست؟
جایگاه موسیقی در سینما و تلویزیونِ ما به نسبت دیگر کشورها که اصلا قابل مقایسه نیست، اما در سطح خودش هم تنها چند سال است که این جریان دوباره پا گرفته و قدمت زیادی ندارد. در این سالها ما هم نمونههای بسیار خوب داشتهایم و هم کارهای ضعیف. مثلا میبینیم که انتهای یک فیلم خیابانی تلخ، ترانهی پرضربی پخش میشود که اصلا هیچ ربطی به قصهی آن فیلم و پایانش ندارد. به نظرم این مسئله در ایران هنوز در حال تجربهشدن و آزمون و خطاست و برای پیشرفت جای زیادی دارد. فکر میکنم آن تیتراژی خوب و موفق است که خوانندهاش با قصهی آن فیلم زندگی کرده باشد. من و ترانهسُرایم، سر تمام کارهای آقای کیمیایی از مرحلهی پیشتولید تا زمانی که کار به پایان میرسید، حضور داشتیم و با بازیگران صحبت میکردیم و در واقع آن مدت با فیلم زندگی میکردیم تا بتوانیم با درک درست از فضای قصه، تیتراژ ماندگاری را برای مخاطب بسازیم. اما متاسفانه این روزها میبینیم که بدون هیچ معیاری چند خواننده را درنظر میگیرند و یکی از آنها را هم انتخاب میکنند و به او میگویند در کمتر از یک هفته تیتراژی را آماده کند، خب معلوم است که در این وضعیت خروجی خوبی حاصل نمیشود. واقعیت این است که شما یک فیلم سینمایی را نهایتا دوبار میبینید اما ترانهی آن را ممکن است بارها و بارها گوش کنید و آن ترانهای در این زمینه موفق عمل کرده که شما با شنیدن آن به یاد تک تک سکانس و پلانهای فیلمی که دیدهاید، بیفتید و کل کار را مرور کنید.
پس با یک خلاء کارشناسی مواجه هستیم؟
بله، البته در تمام موارد اینطور نبوده و دوستان فیلمسازی هستند که برای ساخت تیتراژ پایانی کارشان زمان و انرژی زیادی صرف میکنند و به آن اهمیت میدهند اما نگاههای سطحی هم در این میان وجود دارد. برای پیدا شدن جایگاه موسیقی در آثار سینمایی و سریالهای تلویزیونی، ما نیازمند برنامهریزیهای اصولی و مدتدار هستیم تا همانطور که یک اثر خوب تولید میکنیم، تیتراژ خوب و ماندگاری هم برای آن خلق کنیم. آخرین کاری که من امسال برای سینما انجام دادهام، تیتراژ فیلم «خط ویژه» است و از آنجایی که در مرحلهی پیشتولید برای این کار انتخاب شده بودم در تمامی مراحل حضور داشتم و کنار بچهها بودم و فیلمنامه را هم کامل خوانده بودم و به همین دلیل امروز خروجی کار را هم خیلی دوست دارم.
موضوع دیگری که چندی است شاهدش هستیم، حضور ورزشکاران در عرصهی هنر است. نظرتان در این مورد چیست؟
اصلا موافق محدود شدن افراد یک حوزه در حوزههای دیگر نیستم. خودم در حوزههای دیگر سرک کشیدهام و فوتبال هم بازی میکنم و در حال حاضر دروازهبان تیم فوتبال هنرمندان هستم. فکر نمیکنم تجربهی برخی کارها مشکل داشته باشد. بهخصوص اینکه علاوه بر اینها و فعالیت اصلیام که موسیقی است در سینما هم کار کردهام و به نظرم یک هنرمند هرچقدر بتواند شاخههای مختلف را تجربه کند، موفقتر میشود. اما همهی این تجربه کردنها لزوما قرار نیست موفق باشد. مثلا ما در این سالها دوستان بسیار زیادی داشتیم که حرفهشان بازیگری بوده و آلبوم موسیقی هم بیرون دادهاند اما کارشان با استقبال روبه رو نشده و تنها تعدادی از آنها ماندگار شدهاند. موضوع دیگری که اهمیت دارد و شما هم اشاره دارید حضور ورزشکاران در عرصهی هنر است که به نظرم مقولهی متفاوتی است زیرا این کار با اینکه یک آرتیست به شاخههای دیگر برود فرق میکند و فعالیت هنری روحیهی دیگری را میطلبد. همانطور هم که میبینید ما به جز پژمان جمشیدی نمونهی موفق دیگری در این زمینه نداریم. در این سالها فوتبالیستهای زیادی آلبوم موسیقی کار کردهاند که نه تنها موفق نبوده و مورد استقبال قرار نگرفته بلکه اصلا کسی در جریان این آلبومها نیست و نمیداند چنین کارهایی انجام شده. دلیلاش هم این است که دنیای آنها و محیطی که در آن زندگی میکنند، جدا از عالم آرت است.
با این وجود، دلیل این همه اصرار چیست؟
مسئله اینجاست که آدمیزاد دوست دارد تجربه کند. از سوی دیگر، سریال «پژمان» خیلی خوب این موضوع را به تصویر کشید. اینکه فوتبالیستها وقتی شهرتشان کم میشود و از آن دورانِ اوج افول میکنند میخواهند به واسطهی چیز دیگری دوباره مطرح شوند و این اصلیترین دلیل کار آنهاست که وارد کارهای هنری میشوند اما با شکستی که میخورند، سیر نزولیشان بیشتر میشود.
به غیر از حضور در جشنوارهی فیلم فجر در حوزهی موسیقی هم شاهد کار جدیدی از شما خواهیم بود؟
بله، تا یک ماه آینده آخرین آلبوم من به نام «ساعتها خوابن» به بازار میآید. این سومین اسمی است که در رابطه با ساعتها انتخاب میکنم و پایان سهگانهی ساعتهاست. یعنی بعد از «ساعت ۲۵» و «ساعت فراموشی» این آخرین کارم در این بخش است. دلیل کارم هم این بوده که در متن ترانهها زیاد از واژههای ساعت، زمان و تایم استفاده میکنم زیرا هیچ چیزی با ارزشتر از زمان نیست و نمیتوانیم زمان از دست رفته را بازگردانیم.
ارسال نظر