گفتوگو با تهمينه ميلاني :
«یکی از ما دو نفر» ربطی به«آتشبس» ندارد.
آخرین ساخته تهمینه میلانی فیلمی است ملودرام که با محوریت جوانها ساخته شده است. میان آثار میلانی فیلمهای زنمحورش شهرت و اعتبار بیشتری برای سازندهاش بههمراه آوردهاند؛ فیلمهایی چون «دوزن»، «نیمه پنهان» و «واکنش پنجم».
تجربه نشان داده که هرگاه میلانی فیلمنامه پرداختهشدهای در اختیار داشته، در انتقال حرفهایش به مخاطب موفقتر ظاهر شده و هر بار متن ضعیف بوده، کارگردانی حرفهای هم نتوانسته آن را نجات دهد. در مورد «یکی از ما دونفر» مخاطب با فیلمی از جنس آثار شاخص میلانی مواجه نیست. فیلم موقعیت یک دختر جوان را بررسی میکند که به گفته میلانی میخواهد اصول خود را حفظ کند. اینکه تا چه اندازه چنین اتفاقی افتاده را باید با توجه به میزان توفیق فیلمساز در شخصیتپردازی مشاهده کرد و مورد ارزیابی قرار داد.
- خانم میلانی «یکی از ما دو نفر» به لحاظ مضمون و شکل و شمایل و روابط آدمهایش شباهتهایی به آتشبس دارد. خودتان با این تعبیر موافقید؟
نه. این فیلم شباهتی به آتش بس ندارد. ما در این فیلم با دختر خانم منطقی و صادقی روبهرو هستیم که در یک جامعه غربی بزرگ شده و نگاه درستی به زندگی دارد و آدم لجبازی نیست. هرکجا هم که احساس میکند طرف مقابلش میل دارد او را وارد بازی کند، خودش را کنار میکشد؛ یعنی بهنظرم نه به لحاظ محتوا و نه به لحاظ شخصیتپردازی هیچ شباهتی وجود ندارد. شاید این تصور از جایی ایجاد میشود که شخصیت های هر دو فیلم، جوان هستند و هر دو مهندساند. با این نگاه شما مخالفم و واقعاً هیچ شباهتی نیست. اگر یادتان باشد فیلم آتشبس براساس لجولجبازی و کل کل دو شخصیت اصلی است و مفهوم کلی آن کودک درون است اما کانسپت فیلم «یکی از ما دو نفر» مجموعه اصول یا پرنسیپی است که ما با آنها زندگی میکنیم. نه مرد قصه، شباهتی به یوسف لجباز دارد و نه سارای یکی از ما دو نفر دختر لجبازی است. او دختر خردمندی است که پای اصولش میایستد و حتی وقتی پای احساس وسط میآید تسلیم شرایط و موقعیت نمیشود و پایش را کنار میکشد. در حالی که در آتشبس هر دو طرف با تمام لجبازیای که دارند ازدواج میکنند.
- ایده این فیلم از کجا آمد؟
ایده قصه از درددل جوانها میآید. دختر خانمهای جوان- از هر قشر و طبقه و موقعیت فکری- وقتی با من صحبت میکنند، میگویند که در بعضی جاها بهشدت فضای کار جنسیتی شده و متأسفانه عدهای از افراد از موقعیتشان سوءاستفاده میکنند و این ما را دچار تعارض کرده که بالاخره تا کجا باید ایستادگی کنیم و فیلم من به آنها میگوید که تا آخرش.
- چرا شخصیتهای شما مهندس معمارند؟
چون معماری رشته خاصی است؛ به این جهت که هم فن است و هم هنر و تنها رشته فنی هنری است که گروهی انجام میگیرد؛ یعنی همیشه شنیدهایم که میگویند گروه مهندسین مشاور معماری، حتی در دانشکده هم بیشتر درسها گروهی است. برای همین بستر آن مناسب فیلم «یکی از ما دو نفر» بود. شما در یک شرکت مهندسین مشاور خیلی راحت میتوانید ارتباط دوستی، حسادت، بغض، کینه، تنگنظری یا رفاقت را در هنگام کار ببینید چون مجبورید روی کار هم نظر بدهید. من و همسرم هر دو آرشیتکت هستیم و شناخت خوبی از این فضای کاری داریم و آن را بستر مناسبی برای این فیلم دیدیم. از طرف دیگر شخصیت سارا را که شکل میدادم به این نتیجه رسیدم که برای این دختر به منظور بیان عقایدش شغل معماری بهتر است. چون او دختری است که به بخش مهمی از سنتهای باارزش ما اعتقاد دارد و اگر یادتان باشد نخستین بحث جدی هم که میکنند راجع به مسجد شیخلطفالله است. او حتی یک تحقیق در آمریکا برای یکی از درسهایش روی آن انجام داده. به مرمت آثار باستانی علاقه دارد و در عین حال یک چادر مدرن طراحی میکند در یک بستر سنتی. این کاملا شخصیت و کاراکتر این دختر را نشان میدهد و شما از عملکرد و عقاید او میتوانید ببینید که او چطور فکر میکند. بنابراین بستر را معماری انتخاب کردم چون معماری در این فیلم نقش خیلی مهمی دارد.
- درباره گروهی صحبت کردید که این دو در آن مشغول همکاری هستند. در فیلمهای قبلی شما همیشه کاراکترهای فرعی از این دست شخصیتپردازیهای چند لایه و کاملی داشتند و با وجود مکمل بودنشان درست و عمیقتر به آنها پرداخته میشد اما در این فیلم شخصیتی مثل مهندس شایان که به سارا حسادت میکند یا نازنین، زنی که مدام کارهایش را تأیید میکند و تنها نقشی که دارد همین تعریف و تمجید از ساراست پرداخت نشدهاند.
به این دلیل که نوع داستان بیش از این به من اجازه نمیداد وارد قصههای آنها بشوم. همیشه باید دقت داشته باشیم که داستان چطور روایت میشود. این داستان یک فلاشبک بلند است که سارا به خاطر میآورد. بنابراین هر جا او حضور داشته به یاد میآورد و آدمهای قصه نمیتوانند جدا از او دیده شوند. البته گاهی به خاطر سینما تقلبهای کوچکی کردهام؛ مثل زمانی که سارا با پدر تلفنی حرف میزند ولی او را نمیبیند که مثلاً کجای خانه است، اما ما پدر و حالات او را نشان میدهیم. به هر حال شخصیتهایی مانند شایان و نازنین، دخترخاله سارا و کیان نامزد او، تنها در جاهایی حضور دارند که سارا حضور داشته و نمیتوانیم در خلوت آنها را ببینیم و بیشتر با آنها آشنا شویم.
- خصیصهای که اغلب فیلمهای شما داشتهاند و هنوز هم بهرغم اینکه قصهها و فضاهای رئال و شاید به تعبیری بینظم و چرک مد شده آن را حفظ کردهاند، آراستگی و شیکیای است که گاهی تجمل هم آن را میشود نام گذاشت. در این فیلم مثلا آن شرکتی که این مهندسان در آن مشغول به کارند تقریبا شبیه به هتل پنجستاره است؛ آدمها و وسایل و ماشینها... و خلاصه در همه چیز رفاه و بیدردی بیداد میکند. موافقید؟
نه. واقعا اینطور نیست. خب شرکتهای مهندسین مشاور شیک هستند، برای اینکه مهندس هستند و کارشان معماری ساختمان و معماری داخلی است. شما خودتان تشریف بیاورید دفتر من که یک مهندس هستم و خواهید دید که شیک است و این از طبیعت هر دو شغل من برمیآید. اما من از رفاهی که در فیلم میبینید قصد دیگری داشتم. هدف من در این فیلم این است که بگویم فارغ از تمام مشکلاتی که در ارتباط جوانها وجود دارد و ممکن است رابطهشان را تحتتأثیر قراربدهد، همانند اختلاف طبقاتی، مذهب، سطح دانش و... به کانسپت اصلی فیلم پرداختم و همانطور که در فیلم میبینید شرایط مساوی برای بابک و سارا قائل شدم. هر دو یک طبقه دارند، هر دو مهندساند، خانواده متوسط به بالا دارند و مجموعه اینها کمک میکند که شما بگویید پس چرا اینها به هم نمیرسند. اینجاست که مسئله اصول مطرح میشود. این خانم اصولی دارد که به آن وفادار است و فکر میکند این راه او است که درست است پس هیچ کجا کوتاه نمیآید. من اگر میخواستم فضا شیک باشد، سارا را عزادار نمیکردم. تقریباً در 95 درصد فیلم، او، سپاهپوش است چرا که سیاهپوشی او را سادهتر و معصومتر هم میکند. من با نمایش سارا از یک دختر طبقه متوسط به بالا که در آمریکا درس خوانده، قصد دیگری هم داشتم؛ متأسفانه یک کلیشه فکری را دائم به مردم ما تزریق میکنند که همگان فکر کنند جوانان ایرانی که در خارج از ایران بزرگ میشوند خیلی مصرفی و بیاخلاق هستند در حالی که اصلا اینطور نیست.
- در مورد رابطه پدر با سارا چه؟ این رابطه شباهتی به روابط معمول ایران ندارد ؟
شخصاً ارتباطی که با پدرم داشتم را خیلی قبول دارم و مایل بودم این نوع روابط سالم را در فیلم نمایش بدهم که اگر خانوادهای فرزندش را درست تربیت کند، به او اعتماد کند و اعتماد به نفس کافی در او بهوجود بیاورد، او حتی در یک جامعه پر از گرگ هم میتواند زندگی کند و گلیمش را از آب بکشد. شخصاً معتقدم این فیلم خیلی ظریف است و لایههای زیادی دارد و روی فیلمنامه خیلی دقت شده. این دختر حریم رابطهاش را با همه نگه میدارد؛ مثلاً صمیمیت با پدرش دلیل نمیشود که حرمت بزرگتری او را نگه ندارد.
- شاید این تفرعن در شخصیتها را هم مشخصهای مثل تنها بودن آدمها تشدید میکند که فقط مسئله این فیلم نیست؛ خانوادههایی که یک فرزند دارند یا بچههایی که مادر یا پدر ندارند و در خانه خلوت و بزرگی جولان میدهند.
فیلمهای من که اینطوری نبوده؛ نه در واکنش پنجم، نه در دو زن و... . در این قصه من این تنهایی رابطه پدر و دختر را هم بهدلیل اینکه دختر به خاطر پدرش از آمریکا برگشته و تنها ماندن او را چون کمک میکرد به درام، انتخاب کردم وگرنه اینطور فکر نکردم که بخواهم او تک فرزند باشد.
- در برخی موارد موسیقی بر فیلمهایتان حاکم میشود و سنگینی آن بر صحنههایی آزاردهنده است.
اتفاقا در این فیلم خیلی کم از موسیقی استفاده کردیم. شاید در سالنهایی که فیلم نمایش داده میشود صداها خیلی متفاوت است. چون فیلم استریو است و شاید یک جایی موسیقی حاکم باشد و در یک سالن دیگر بروید نظرتان عوض شود ولی به هر حال با آقای همایونفر که راجع به موسیقی فیلم صحبت میکردیم قرار شد همان اعتقاد سارا که هم علاقه به سنت و هم فضای مدرن دارد در موسیقی آورده شود که هم در سازها که ترکیبی از سازهای مدرن سنتی بود و هم در ملودی و ریتم این را لحاظ کردند.
- از بازیها هم راضی هستید؟
بله خیلی زیاد. نوع بازی بهرام رادان که اقتضای شخصیتش بود و فکر هم نمیکنم تا به حال نقش یک مرد فریبنده را بازی کرده باشد و بهنظرم خیلی خوب این نقش را بازی کرده است. به هر حال تحلیل شخصیت که میکنیم بازیگران نقش را پیدا میکنند و خانم فیروزآذر و رادان خودشان شخصیت را پیدا کردند و من موقع فیلمبرداری فقط آنها را روتوش بسیار کمی کردم.
نظر کاربران
اخر فیلم رو نفهمیدم که بعد ازتعقیب سارا توسط بابک انها به هم میرسند یا نه؟