گیدو موپاسان؛ نویسندهای برای همیشه
شاید کمتر علاقهمند به ادبیات داستانی در ایران پیدا شود که داستان «گردنبند» نوشته گیدو موپاسان، نویسنده مشهور فرانسوی را نخوانده باشد. موپاسان نویسنده لحظههای ناب زندگیاست؛ لحظههایی که هرکس توانایی دیدنشان را ندارد.
روزنامه اعتماد - امیر محنا: شاید كمتر علاقهمند به ادبیات داستانی در ایران پیدا شود كه داستان «گردنبند» نوشته گیدو موپاسان، نویسنده مشهور فرانسوی را نخوانده باشد. موپاسان نویسنده لحظههای ناب زندگیاست؛ لحظههایی كه هركس توانایی دیدنشان را ندارد. نكته جالب توجه درباره این نویسنده این است كه میتواند از موضوعی كاملا پیشپا افتاده، داستانی در سطح استانداردهای جهانی بنویسد.
در محضر فلوبر
بارها درباره زندگی این نویسنده خواندهایم كه در همان اوایل زندگی ادبیاش با نویسنده بزرگ فرانسوی همعصرش یعنی گوستاو فلوبر، خالق شاهكاری چون مادامبواری آشنا میشود و این آشنایی به دوستی منتهی میشود و پس از آن فلوبر مصرانه موپاسان را متوجه الزامهای زیباشناسی واقعگرایانه میكند. موپاسان در سال 1880 داستانی كوتاه به نام تپلی منتشر میكند و همین داستان، نامش را درمحافل ادبی بر سر زبانها میاندازد.
موپاسان در اغلب داستانهایش تلاش میكند كه فاصله طبقه اشراف را با قشر فرودست جامعه به تصویر بكشد. از دیدگاه این نویسنده، طبقه اشراف فرانسه در ردیف آدمهایی قرار میگیرند كه خالی از هرگونه خصایل انسانی هستند و هرچه دارند فقط به پول و سرمایه ختم میشود. موپاسان كه از همان دوران جوانی به نویسندهای برای مردم فرودست شناخته میشد، آرامآرام گام در مسیری گذاشت كه منتهی به نوعی سبك منحصر به فرد خودش درآمد؛ سبكی كه ریشه در حال و هوای نویسندگانی چون هوئیسمنس، آلفونس دوده و امیل زولا داشت. ت
یزهوشی موپاسان در فراگیری نكات ریز و درشت در عالم نویسندگی داستان كوتاه باعث شد كه بسیار سریع در میان نویسندگان همعصر خودش به عنوان نویسندهای جستوجوگر به رسمیت شناخته شود و استادش یعنی فلوبر، به آینده نویسندگی او ایمان بیشتری پیدا كند.
درك صحیح مكتب رئالیسم
بسیاری از منتقدان ادبیات داستانی، آثار موپاسان را در ردیف بهترین داستانهای رئالیستی قرار میدهند زیرا نگاه او به كنه مناسبات انسانی و باورپذیری موقعیتها به قدری است كه مخاطب را خیلی سریع با دیواره داستانی یكی میكند و تاثیر مستقیم اثر را در ذهنیت او ماندگار میسازد. گرچه او در تعدادی از آثار كوتاهش سعی میكند نوعی نگاه دیگرگون را در داستان كوتاه آزمایش كند اما هرگز موفق نمیشود پا را از دایره همان نگاه رئالیستی فراتر بگذارد و هرچه پیشتر میرود، زمینههای اشرافستیزی و توجه به كف اجتماع بیپناه، بیشتر و بیشتر در نگاهش نهادینه میشود؛ به تعبیری دیگر میتوان گفت موپاسان، یكی از پرخوانندهترین نویسندگان جهان تاكنون است.
نویسندهای كه آثارش به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده و میشوند. همانگونه كه یك مترجم در بخشی از پیشگفتار داستانهای كوتاه. این نویسنده در كتاب بابای سیمون گفته، اشتهار و غنای آثار موپاسان نیازی به اثبات ندارد. تنوع زمینههای الهامی، تناوب لحن روایت كه غالبا در آنها طنز بر دیگر مایهها برتری دارد، انطباق سطوح مختلف اثر، ظرافت و دقت نظر در توصیفهای اجتماعی، طبیعی، ریزهكاریها، شفافیت، مهارت و درستی و سندیت و اصالتها، با تاكید بر احساسها و تاثرهای درونی، فرآیند روز به روز روانی و عقدههای پرپیچو خم روح و بسیاری نكات ارزنده دیگر، قلم موپاسان را به اعجاب و معجزه نزدیك میكند. او در كالبد شكافی احساس و غوغای درونی و پیچیدگیهای روان، استاد به تمام معنیاست. روایتهایش از ترس از تنهایی، خیانتها، دروغ، كمرویی، درشتی، خباثت، فداكاری و هزاران پیچو خمهای روحی، بیش از هرچیز شاهدی گویا بر نگاه انسانگرایانه او هستند كه آمیخته با روانشناسی و غالبا سرشار از طنزهایی گاه گزنده است. نثر موپاسان زیبا و موجز است و هرگز خالی و سخیف و بیمحتوا نیست.
حال و هوایی از جنس اعتراض
داستانهای موپاسان همگی در ردیف همان نگاه همیشگی نویسنده قرار دارند و اغلب حاوی حال و هوایی از جنس اعتراض به وضعیتهای نابسامان بشری هستند. او در داستانهایی درخشان چون «محفل خانوادگی، گردشی در خارج از شهر، داستان یك سگ، و مادموازل فیفی» كه در دوران همراهی و همكلامی با نویسندگان بزرگ هم عصر خودش خلق میكند، به چنان تبحری از جنس روایت میرسد كه كه تحسین بیشتر نویسندگان و اهالی قلم كشورش یعنی فرانسه را به سوی خود سرازیر میكند.
سكوی پرش اصلی موپاسان از مجموعه داستانی به نام «شبها درمدان» آغاز شد؛ مجموعهای كه به پیشنهاد امیل زولا، یكی از پایهگذاران مكتب ناتورالیسم در قرن نوزدهم منتشر شد و نویسنده جوان در آن مجموعه، داستانی به نام «بولی دوسویف» منتشر كرد كه مترجم آن» یعنی محمد قاضی نام «تپلی» را برایش انتخاب كرد. این داستان كوتاه تجربهای شگرف از حضور درجنگ است؛ حضوری كه به خواسته زولا باید در قالب داستانهای كوتاه نمایان میشد و جرقههایی از ادبیات ضد جنگ را ایجاد میكرد.
نكته جالب توجه در این میان، درخشش فوقالعاده موپاسان و داستانش، نسبت به نویسندگانی بزرگ چون او ئیسمان و خود زولا بود؛ به گونهای كه كتاب فوق بیشتر به دلیل داستان این نویسنده به فروش میرسید و نه حضور نویسندگان دیگر. موپاسان با تكیه بر داشتههای خودآموختهاش از دوران نهچندان شاد كودكی و نوجوانی و حضور درجنگ، به نوشتن ادامه داد و آثاری پدید آورد كه برای همیشه ماندگار شدهاند.
زندگی پس ازجنگ
موپاسان خسته از همهچیز و ناامید از وضعیت خوشایند زندگی، پس از فارغشدن از حضور در جنگ، به عنوان یك كارمند ساده در نیروی دریایی مشغول به كار شد و در همین زمان برای گریز از ملالتهای كار كارمندی به فلوبر پناه برد و زیرنظر او به نوشتن ادامه داد.
خستگی و رخوتی كه در اغلب كارهای این نویسنده هویداست، حكایت از روحی خستگی ناپذیر و جستوجوگر دارد كه میخواهد در نشان دادن رنجهای بشر همیشه درگیر نابسامانیهای ریز و درشت، نهایت تلاشش را به كار گیرد. او در داستان درخشان و جهانی گردنبند به وجهی نمادین از زندگی بشر گرفتار در تجملات اشاره دارد.
حكایت آدمهایی كه درگیر مناسباتی جعلی و بدلی هستند و حاضرند كل زندگی خود را فدای همین بدلیات كنند. این داستان شاید به دلیل استفاده از عناصر ساده در خلق روایت و شخصیتها، در جهان داستانی امروز چندان مورد توجه قرار نگیرد اما آثار موپاسان در دوران زندگیاش، سالها از حدود اندیشه خود فراتر بودهاند كه توجه ویژه نویسندگان بزرگ هم عصرش به آثار او، موید همین نكته است.
اوجگیری نویسنده با یك رمان
به تعبیری ساده میتوان گیدو موپاسان را نویسندهای برای همیشه به رسمیت شناخت زیرا آثارش در واحدهای درسی بسیاری از دانشگاههای جهان، به عنوان الگو مورد استفاده قرار میگیرند. موپاسان استاد ایجاد تعلیق و گرهافكنی در داستان كوتاه است؛ موردی كه هنوز هم در فضای داستاننویسی مدرن جایگاه ویژهای دارد. ایجاد حس انتظار، ساخت شخصیتهای قابل باور و ارایه تصویری جاندار از وضعیت مردمشناسی فرانسه قرن نوزدهم، از مشخصات بارز این نویسنده هستند كه در رمانی به نام«بلآمی» به اوج میرسد.
بلآمی از یك سو اعتراضی شدید كه رشد طبقه اشراف است و از سویی دیگر نبود سازوكارهای قانونگرایانه را مورد هجوم قرار میدهد. در بلآمی همهچیز در اختیار گروهی خاص است كه هیچ هدفی به جز پر كردن كیسه خود ندارند.
گروهی از این افراد كه بیشتر پستهای كلیدی فرانسه آن دوران را در اختیار دارند، با ایجاد شبكههایی مافیایی دست به چپاول سازمانیافته میزنند و در این میان شخصیتی چون«ژرژدوروا» كه نه سواد كافی دارد و نه از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار است، به عنوان چهرهای موثر در مناسبات اجتماعی مبدل میشود. نگاه اعتراضی به مناسباتی از این دست در جامعهای در حال گذار بعد از آرامش جنگ، بیشتر دلمشغولی موپاسان است.
او تلاش میكند كه روح اجتماع را به سمت نوعی آشنایی با خویشتن خویش دعوت كند و به عنوان یك نویسنده مصلح در بر طرف كردن ابتذال روزافزون سهیم باشد. یعنی همان نگاهی كه رگههای موثرش را میتوان در آثاری عالی مانند «قصههای شب و روز، میس هریت و هورلا» درك و دریافت كرد.
شناختی دقیق از ادبیات گذشته
آنچه آثار موپاسان را از آثار دیگر نویسندگان همعصر خودش متمایز میكند، بلندنظری و سیر در وضعیت آینده انسانی است. با خواندن آثار این نویسنده پی میبریم كه نگاه او مربوط به زمان و مكانی خاص نیست و شخصیتهایش در همه دورانها نمودی قابل تامل دارند. آنچه از خلال نوشتههای این نویسنده برداشت میشود این است كه او ادبیات پیش از دوران خود را به خوبی مورد مطالعه قرار داده و كاملا هضم كرده است.
موجی از ادبیات رئالیستی و ناتورالیستی كه كارهایش مشاهده میشود ریشه در درك عمیق اشعار و داستانهای ویكتور هوگو دارد؛ نویسندهای كه موپاسان از او به عنوان قلهای دستنیافتنی در ادبیات یاد میكند و در دوران جوانی همه تلاش خود را به كار میگیرد تا شعرهایی به سبك او بنویسد. نویسنده دیگری كه موپاسان را بهشدت تحتتاثیر قرار داده، اونوره دو بالزاك است.
نویسندهای كه توسط فلوبر به او معرفی میشود. نویسنده بزرگ دیگری كه حق استادی بر گردن موپاسان دارد، «لوئی بویه» است. نویسندهای كه موپاسان جوان را با رموز نوشتن به سبك بالزاك آشنا میكند. دانشپذیری و علاقه بیحد و حصر موپاسان به نوشتن و گذشته ادبی كشورش باعث میشود كه بسیاری از منتقدان از او به عنوان عصارهای از گذشته و حال آن روزهای فرانسه یاد كنند.
نویسندهای كه شخصیتپردازی را از هوگو، عصیان و اعتراض اجتماعی را از بالزاك، طمانینه در كلام را از زولا و انتقال دانش را از بویه به ارث برده است. گیدو موپاسان فقط چهل و سه سال زندگی كرد و در همین زمان اندك هم به مدد استعداد خارقالعادهاش توانست جایگاه خود را به عنوان نویسندهای دردمند و از جنس مردم به اثبات برساند.
نظر کاربران
داستان تپلى را من بچگى خوانده بودم و هنوز كه هنوز است تحت تاثيرش هستم. عجيب شخصيت انسانها را ترسيم ميكند.