به بهانه نمایش «خواجه نظام الملک»
روایتی تراژیک از تاریخ استبداد
نویسنده و کارگردان نمایش «خواجه نظام الملک» میکوشد تا روایت و مضمونی تاریخی را با بیانی مدرن و امروزی روی صحنه جان ببخشد.
در چنین شرایطی توسعه، دیوانسازی و تشکیل پایگاههای مدنی ناممکن بود، چرا که همه اینها قدرت کم نظیر شخص شاه را محدود میکرد و از نفوذ او در کوچکترین تصمیمات میکاست، به همین سبب بوده است که وزیر کشی،پسر کشی و برادر کشی امری همیشگی و سقوط یک فرد از اشرافیت به فقر یا ترقیاش از فقر به اشرافیت در کمترین زمان و دلیل، بسیار متداول بوده است.
آنچه مصیبت و افول شخصی چون خواجه نظام الملک را سبب شد، همین مسائل بود. خواجه نظام در پی دیوان سازی، تحکیم پایههای مدنی و اجتماعی مستقل از طریق نظامیهها و کرسیهای علم و ادب و عرفان بود، اما فعالیتش شورش علیه شخص شاه تلقی شد.
نمایش «خواجه نظام الملک» نوشته و کار شکرخدا گودرزی بسیار به واقعیت این موضوع نزدیک شده است. گودرزی به سیاق ترازدی نویسان قدیم از یک واقعه تاریخی بخشی را که وحدت کنش ایجاد کند، وام گرفته اما به جای شروع کار از نزدیکی پایان و بحران ماجرا - به سبک تراژدی - سی سال را روایت میکند و از این جهت در کلیت اثر خود از مرزهای تراژدی به روایتهای حماسی یا به بیانی جدیدتر تصویر سازیهای رمانهای تاریخی نزدیک میشود و یادآور درامهایی است که بیشتر در بستری تاریخی - روایی رخ میدهند و از رمان وام گرفتهاند. اما باز در مقابل چنین کلیتی گودرزی با ایجاد صحنههای کوتاه، کنشهای مداوم و پیشبرنده و بیان نسبتاً موجز در هر صحنه توانسته که دیالوگ و کنش نمایشی ایجاد کند و درام را در جزئیات چنان رعایت کند که ضرباهنگ درست یک اثر دراماتیک اتفاق بیفتد و کنش زبانی نه در سطحی روایی، بلکه کاملاً در اندازههای یک اثر دراماتیک رشد یابد.
«خواجه نظام الملک» از جمله آثاری است که در کلیت کلاسیک است، اما توانسته در تکنیکهای اجرایی و جزئیات نگارش متن مدرن باشد. فرم آن هم حس زنده یک تئاتر کامل و تازه را در خود دارد. صحنههایی که گودرزی نوشته اغلب کوتاه هستند و در خیلی مواقع با طمأنینه و وقار به صحنه بعدی متصل میشوند. همین کوتاهی صحنه الزام وجود دکوری کارکردی و چند منظوره را ایجاد کرده. دکور کار که از بهترین کارهای چند سال اخیر سیامک احصایی است. او در طراحی دکور توانسته با کارکردی چندگانه در اتصال صحنهها به هم و حفظ ضرباهنگ کار تأثیر مهمی داشته باشد.
رنگ و شاکله دکور از سوی دیگر خیلی زود به مانند موسیقی مخاطب را در فضای تاریخی کار قرار میدهد و در این امر حتی از نمایشنامه هم پیشتازتر عمل میکند. میزانسنهای گودرزی در بیشتر موارد متحرک و چند گانهاند و از درون تحلیل شخصیت و موقعیت آن در درام بیرون آمدهاند. نبود ترکان، سوگلی پادشاه و دشمن خواجه در جلوی صحنه و حضور مداوم خواجه در پیشانی صحنه نشان از آشکارگی خواجه و شفافیت او و پنهانی و مرموزی انگیزههای ترکان خاتون دارد.
آنچه در لحظاتی درام را معطل میکند تکیه بیش از اندازه به نقض گویی و فلسفه بافی در زبان درام است که با وجود تبدیل شدن به دیالوگ در بسیاری موارد، در برخی از صحنهها نوعی از نقض گویی و شیرین گفتاری را مینماید که با وجود زیبایی گاه از ایجاز ظریف و سرعت نمایش کم میکند. نقصان دیگر که بیشتر به بازی بر میگردد، در صحنههای دونفره ترکان و ارسلان خاتون مادر شاه خودنمایی میکند. به نظر میرسد صحنهها با وجود نمادهای خوب و شاکله توجیه کننده در نمایش بیشتر غلو آمیز بازی میشوند و مدام بدجنسی و بد خواهی را بازی مینند بهجای این که با روندی طبیعی به توجیهگری کامل درام اکتفا شود.
نمایش خواجه نظام اثری معاصر است نه به این لحاظ که زبانی روان یا تکنیک هایی مدرن در آن به خوبی و دقت لحاظ شده، بلکه به این دلیل که نمایشی است با جهانی دارای مساله که فضای خود را تبدیل به مشغولیت ذهنی مخاطب میکند و جهالت حاصل از جامعه استبداد زده را به وضوح - خاصه در شخصیت جعفرک و پیشخدمت و حتی شخص پادشاه- نشان می دهد. نمایش «خواجه نظام الملک» به رقم مدت طولانی اش - در نسبت با نمایش های متداول امروز- دغدغه زمان را از مخاطب میگیرد و با روندی که کمتر دچار اختلال میشود- به جز در مواردی از زبان و همچنین نا همسانی برخی بازیها که اشاره شد- مخاطب را در خود حل و تراژدی درونش را به آشکاری منتقل میکند.
منبع: خبرآنلاین
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
ارسال نظر