رازگشایی از مرگ جانگداز فدریکو گارسیا لورکا
«فدریکو گارسیا لورکا» اغلب نزد فارسیزبانان با ترجمه و دکلمه دلنشین و فراموش نشدنیِ اشعارش توسط احمد شاملو شناخته شد؛ بهخصوص با شعر معروف در ساعت پنج عصرِ او که از زیباترین و در عین حال حماسیترین اشعار اوست.
روزنامه ماندگار: «فدریکو گارسیا لورکا» اغلب نزد فارسیزبانان با ترجمه و دکلمه دلنشین و فراموش نشدنیِ اشعارش توسط احمد شاملو شناخته شد؛ بهخصوص با شعر معروف در ساعت پنج عصرِ او که از زیباترین و در عین حال حماسیترین اشعار اوست.
لورکا توسط فاشیستهای اسپانیایی آن روزگار بهشکلی تلخ و جانگداز کشته شد. چهگونهگی مرگ او تا سالها در ابهام بود و شایعات گوناگونی در مورد آن گفته میشد؛ اما این مسأله بعدها رازگشایی شد. نوشته زیر به همین ماجرا می پردازد. با یاد شاملوی بزرگ که بیش از هرکس دیگری در شناساندن لورکا و شور و شعورِ اشعارش به ما سهم داشت؛ این نوشته به علاقهمندان پرشمار لورکا تقدیم میگردد.
روزنامه اسپانیایىِ EL pais در ویژهنامهیی که در ماه اوت ۱۹۶۵ به مناسبت سالمرگ فدریکو گارسیا لورکا بزرگترین شاعر اسپانیا انتشار داده، براى نخستین بار از چهگونهگى قتل وى پرده برداشته است.
مرگ، مضمون اصلى شعر لورکا و ترجیعبند همیشهگى، کلام سحرآمیز او بود، تا آنجا که در یکى از اشعارش از مرگ به نام "محبوب اسپانیایى" یاد کرده است.
فالانژیستها براى نفرت از او سه دلیل داشتند: اول آنکه او یک جمهوریخواه سازشناپذیر بود، دوم آنکه شاعر خلق بود، و آنها دشمن خلق بودند، و همچنین او متهم به همجنسگرایى شده بود. آنها که از هر تفاوت و تمایزى نفرت داشتند، لورکا را قربانى کینه خود ساختند.
دژخیمان بدن لورکا را در کنار هزاران هموطنش در شهرزاد و بومى او گرانادا (غرناطه) مثله کردند و به خوبى توانستند آثار جنایت خونین خود را پاک کنند. براى اولین بار در سال ۱۹۴۰ در لیست اسمى مقتولین زمان جنگ از لورکا هم به عنوان "قربانى تصادمات جنگى" نامى برده شد. بعدها تا پایان دیکتاتورى فرانکو هیچ کس حق نداشت از مرگ او چیزى بداند. در پانزده سال اخیر آثار بسیارى در این مورد انتشار یافته، اما از آنجا که هیچگاه گواهان معتبرى در دسترس نبود، معماى قتل شاعر همچنان در پرده ماند.
اخیراً یک پزشک و نویسنده ۸۳ ساله اسپانیایی به نام فرانسیسکو وگا جزییات تازهیى از این فاجعه را برملا ساخته است. در واقع او هم تنها یک گواه دست دوم است، اما گزارش او مبتنى بر شواهدى معتبر و قابل اعتماد است.
در دورانى که جمهوریخواهان قدرت را به دست داشتند، وگا در گرانادا رییس بیمارستان بود و رانندهگى موتر او را شخصى به نام هکتور به عهده داشت. این هکتور از راز قتل شاعر باخبر بود و آن را با وگا در میان گذاشت.
حدود چهار هفته بعد از کودتاى راستگرایان در روز ۱۸ اوت ۱۹۳۶، هواداران فرانکو در گرانادا همه رانندهگان موترهای کرایهیى و بارى را احضار کردند و به کار گرفتند. که هکتور هم یکى از آنها بود. به او دستور دادند که دو زندانى دستبند زده را با دو نگهبان سوار موتر خود کند. هکتور با وجود وحشتى که وجودش را فرا گرفته بود، توانست یکى از دو زندانى را بشناسد: او همان شاعر محبوبى بود که دوستارانش او را "دون فدریکو" مىخواندند.
شاعر را به همراه زندانیان دیگر به طرف یک گور جمعى بزرگ بردند. لورکا با لحنى نومیدانه و گریهآلود مدام از آنها مىپرسید که چرا مىخواهند او را بکشند. دژخیمها با فحشهایى از قبیل "بچه مزلف سرخ" لورکا را به درون گور انداختند و با پاشنه تفنگ به پشت سرش کوبیدند. سپس او و همزنجیرانش را به رگبار بستند و از هیچ بىحرمتى و فضاحتى هم نسبت به اجسادشان خوددارى نکردند. در پایان عملیات، آنها به افتخار جنایت هولناکشان مجلس سورچرانى بهراه انداختند و همانجا بود که هکتور توانست از دست آنها فرار کند و خود را به منطقه زیر استیلاى جمهوریخواهان برساند. بعدها در خلال آشوبهاى جنگ داخلى، هیچ رد پایى از او باقى نماند.
وگا در توجیه دهها سال سکوت خود اظهار مىدارد که او نمىخواسته با بیان این واقعه دردناک، خویشاوندان زنده لورکا را بیازارد. از این گذشته، او به هکتور قول داده بوده که راز او را فاش نکند، اما حال که در این سنین آخر عمر مرگ خود را نزدیک مىبیند، دیگر دلش نمىخواهد "این راز را با خود به دنیاى دیگر" ببرد.
ارسال نظر