هدیه تهرانی؛ ستاره سهیل سینمای ایران
نیمه نخست دهه ۱۳۶۰ را سینمای بلاتکلیف ایران، بدون ستاره زن گذراند. اغلب کسانی که به عنوان بازیگر نقش نخست زن انتخاب می شدند، از وجاهت منظر که یکی از ملزومات ستاره بودن است، بهره چندانی نداشتند. از اواسط این دهه بود که ناگهان ستاره ای ظهور کرد. نه در سینما که در تلویزیون.
ماهنامه همشهری ۲۴ - احمد طالبی نژاد: نیمه نخست دهه ۱۳۶۰ را سینمای بلاتکلیف ایران، بدون ستاره زن گذراند. اغلب کسانی که به عنوان بازیگر نقش نخست زن انتخاب می شدند، از وجاهت منظر که یکی از ملزومات ستاره بودن است، بهره چندانی نداشتند. از اواسط این دهه بود که ناگهان ستاره ای ظهور کرد. نه در سینما که در تلویزیون. دختر جوانی با چهره متفاوت، به نام افسانه بایگان که محمد علی نجفی او را کشف کرد. این دختر جوان ابتدا در سریال «سر به داران» درخشید و بعد به سینما آمد و با فیلم «گم شده»، ساخته مهدی صباغ زاده، در کنار فرامرز قریبیان، به سینما معرفی و باعث جلب نظر شد.
او طی سی و اندی سال گذشته نزدیک به چهل فیلم و سریال بازی کرده، اما تنها نقش ماندگارش در فیلم «دو فیلم با یک بلیت» ساخته داریوش فرهنگ است که به نوعی حدیث نفس سازنده اش به حساب می آید. دیگر نقش های او معمولی و گاه بد بودند. او بی همتا ماند تا این که تیکی، دو سال بعد ستاره دیگری ظهور کرد که به لحاظ ظاهر همه مختصات ستاره بودن را داشت. نیکی کریمی که همراه با رضا رویگری نقش های اصلی یکی از همین شبه ملودرام های رایج آن روزگار را بر عهده داشتند. فیلمی به نام «وسوسه» (۱۳۶۸) به کارگردانی جمشید حیدری. هنگامی که او بر پرده ظاهر می شد، هیجانی را در سالن سینما می شد حس کرد.
نیکی کریمی
با فیلم بعدی که آن هم ملودرام بود، نیکی کریمی به راستی شد ستاره نخست سینمای ایران و این مقام را تا نزدیک به یک دهه هم بر عهده داشت، یعنی تا سال 1375 که کارگردان کارکشته و ستاره ساز سینمای ایران، مسعود کیمیایی با فیلم «سلطان» ستاره جوانی را معرفی کرد که با همان یک فیلم حسابی پرطرفدار شد. درباره ورود هدیه تهرانی به سینما داستان هایی باورنکردنی وجود دارد. برخی او را کشف محمدرضا شریفی نیا می دانند که روزی او را در یک مغازه دیده و بعد به کیمیایی معرفی اش کرد و چه و چه که به نظر ساختگی می آید. چون بین کیمیایی و شریفی نیا هرگز رابطه ای در کار وجود نداشته. برخی معتقدند این وظیفه ای است که بر عهده شریفی نیا گذاشته اند تا شک و تردیدها ترا برطرف کنند.
داستان دیگر اما کمی تا قسمتی سیاسی است که برخی به ویژه خارج نشینان آن را بیشتر باور دارند اما بنده جرئت گفتنش را ندارم به هزار و یک دلیل، از جمله این که هنوز مطمئن نیستم این داستان هم واقعیت داشته باشد. اما و به هر حال با هر شکل و شمایلی، در نیمه نخست دهه 1370، ستاره ای در آسمان غم گرفته سینمای ایران درخشید به نام هدیه تهرانی که خیلی زود به سوپراستار تبدیل شد. بعد از «سلطان» در کنار ابوالفضل پورعرب شد بازیگر نقش اصلی فیلم «غریبانه»، دومین ساخته احمد امینی منتقد قدیمی و بعد با فیلم «قرمز» باز هم دومین ساخته فریدون جیرانی، جایگاهی درخور توجه در سینمای آن دوران، که داشت به سوی رهایی از برخی تنگ نظری ها گام بر می داشت، به دست آورد.
از آن پس هدیه تهرانی شد ستاره اول و تضمین کننده فروش فیلم هایی که درش حضور پیدا می کرد و البته تفاوت او با پیشینیان و حتی پسینیانش این بود که علاوه بر وجاهت منظر و صدای گیرا، بهره خوبی هم از استعداد بازیگری داشت. همین جا به یک نکته اساسی اشاره کنم؛ فرق است بین ستاره و بازیگر. ستاره ها دوران نسبتا کوتاهی می درخشند و هنگامی که پا به سن می گذارند، کم و بیش رو به افول می روند. درست مثل خود ستاره که فقط در تاریکی شب می درخشد و چون صبح طلوع کند کم رنگ و بی رنگ می شود. اما بازیگران همچون خورشید هرگز خاموشی ندارند. تهرانی چیزی است بین ستاره و بازیگر.
هدیه تهرانی
او حتی در فیلم های یکسر تجاری و عامه پسندی همچون «دنیا» (منوچهر مصیری) هم خوب بازی می کرد. به همین دلیل برخی سینماگران فرهیخته نیز به سراغش رفتند تا از وجودش استفاده کنند، برای فروش یا اعتبار بخشیدن بیشتر به فیلم شان؛ از جمله در «شوکران» (بهروز افخمی)، «کاغذ بی خط» (ناصر تقوایی)، «خانه ای روی آب» و «یک بوس کوچولو» (بهمن فرمان آرا)، «شبانه» (کیوان علی محمدی و امید بنکدار)، «نیوه مانگ» (بهمن قبادی) و «چهارشنبه سوری» (اصغر فرهادی) که به گمانم واپسین کارش تا پیش از در افتادن در گرفتاری های شخصی بود. از آن پس تهرانی حضورش بر پرده سینما کم رنگ شد. یک نمایشگاه عکس در خانه هنرمندان با کمک مالی سازمان میراث فرهنگی و با حمایت اسفندیار رحیم مشایی برگزار کرد که گویا حدود هشتصد میلیون تومان خرج روی دست سازمان میراث فرهنگی گذاشته بود.
بسیاری از آگاهان و نخبه گرایان جامعه پس از این همکاری، نام هدیه تهرانی را از حافظه خود خط زدند و به این ترتیب او که عزم کرده بود از کما به در آید و راه پیشین خود را دنبال کند، دوباره به کما رفت، هر چند در این فاصله یکی، دوتا فیلم هم بازی کرد. «هفت دقیقه تا پاییز» (علیرضا امینی) و «پل چوبی» (مهدی کرم پور) و یک فیلم آماتوری که در آن نقش یک معلم روستایی را بازی می کرد و نامش را نمی دانم. و دیگر هیچ. کسی از او خبری نداشت. اصلا با دیدنش در سه فیلم یاد شده، همه انگشت به دهان ماندند که این همان هدیه تهرانی است که چهره ای بشاش و متفاوت داشت؟
این پرسش با فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا»ی وحید جلیلوند جدی تر شد. تهرانی متولد ۱۳۵۱ است، یعنی حدود چهل و پنج سال دارد اما در این فیلم به زنی در آستانه پیری می ماند. صورتی خشکیده و چشم هایی گود افتاده. خب این به راستی برای هیچ کس به ویژه سینمادوستان ایرانی خوشایند نیست و این پرسش را در اذهان مطرح می کند که به راستی چه عاملی باعث می شود برخی، به ویژه هنرمندان خودخواسته به این سرنوشت دچار شوند؟ اگر بنا بر مشکلات مالی باشد که علی القاعده آنها بیاید کمترینش را داشته باشند. دست کم این که غم نان و سفره خالی ندارند. از شهرت و محبوبیت برخوردارند و همه جا مورد عزت و احترام اند. پس چه عاملی باعث می شود به این مسیر بروند؟ کم نبوده اند هنرمندان درجه یکی که این چنین به سوی فراموشی رفته اند.
هنوز کسی نتوانسته جای خالی پرویز فنی زاده و خسرو شکیبایی را پر کند. همان طور که در زمان عزلت هدیه تهرانی هم ده ها دختر جوان وارد عرصه بازیگری شدند ولی هیچ کدام نتوانستند جای خالی او را پر کنند. باری مهم است که او بار دیگر به صحنه برگشته. در اسفند ماه دو فیلم بر پرده داشت. دو فیلمی که جزو کارهای کم و بیش متفاوت او محسوب می شوند. امیدوارم این سرآغاز دور تازه و بهتری از کارنامه تهرانی باشد. یادمان نرود که این نوع ماجراها در تاریخ سینمای جهان سابقه دارد. نمونه اش مارلون براندو که زمانی ستاره یکه تاز هالیوود بود و بعد به هنرپیشه ای معمولی تبدیل شد و پس از وقفه ای ده، دوازده ساله با «پدرخوانده» بار دیگر به دوران اوج خود برگشت و همچنان در اوج ماند. او هم به نوعی خودویرانگر بود.
سلطان (1375)
در سال های دهه 70 که هنوز خبری از چشم آبی های سینمای ایران نبود و بازیگر شدن چندان کار راحتی به حساب نمی آمد، هدیه تهرانی با بازی در «سلطان» مسعود کیمیایی راه صد ساله را یک شبه طی کرد و به یکی از چهره های سینمای ایران تبدیل شد.
خودش در یکی از گفتگوهای قدیمی اش گفته اولین بار به طور اتفاقی از طرف آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفی نیا پیشنهاد بازیگری دریافت کرده و جواب داده: «نه.» اما ارتباط آنها با تهرانی قطع نشده و بعدها مثل همه بازیگران آن سال ها به شکل کاملا اتفاقی و از روی عکسی که در دفتر تهیه کننده بوده، برای بازی در نقش «مریم کوهساری» انتخاب شد و برای اولین فیلمش 600 هزار تومان دستمزد گرفت.
غریبانه (۱۳۷۶)
هدیه تهرانی برای دومین فیلمش بازی در فیلم احمد امینی را قبول کرد. تهرانی در همه این سال ها پیشنهادهایی را هم رد کرد که الان عجیب به نظر می رسند. نقش لیلا حاتمی در «لیلا»ی داریوش مهرجویی و عسل بدیعی در «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری از جمله این پیشنهادها هستند که هر کدام را به دلیلی نپذیرفت.
او در «غریبانه» نقش زنی ثروتمند به نام «بهرخ ثابتی» را بازی می کرد. او مثل همه فیلم های آن سال ها وقتی مردی را که بیشتر از هر کس دیگری جلوی چشمش بود از دست می دهد، تازه متوجه می شود که عاشق او بوده است. آن مرد عاشق پیشه سال های دهه ۷۰ هم کسی نبود جز ابوالفضل پورعرب. برای هدیه تهرانی بازی در مقابل پورعرب آن سال ها فرصتی بود که به راحتی نصیب هر تازه کاری نمی شد.
قرمز (1377)
وقتی هدیه تهرانی در نقش «هستی مشرقی» در فیلم «قرمز» جلوی دوربین فریدون جیرانی ایستاد، فقط دو سال از شروع بازیگری اش می گذشت، اما حالا همه او را به عنوان یکی از سوپراستارهای زن سینمای ایران می شناختند. کسی که سال ها بعد از نیکی کریمی و سوسن تسلیمی روی پرده سینماها رفت و توانست تماشاگران زیادی را بهت سینماها بکشاند.
«قرمز» که اقتباسی از یک داستان واقعی بود، با حضور دو سوپراستار آن زمان، هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن، پرفروش ترین فیلم سال شد. «قرمز» در جشنواره فیلم فجر آن سال کاندیدای هشت سیمرغ شد و تا الان تنها فیلمی است که زوج بازیگری اش هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن هر دو برنده سیمرغ بهترین بازیگر شده اند.
شوکران (۱۳۷۹)
«شوکران» تا امروز پر حاشیه ترین فیلمی است که تهرانی بازی کرده است. این فیلم بدون اکران در جشنواره فیلم فجر در نوروز ۷۹ اکران و با فروش ۳۸۳ میلیون تومانی پرفروش ترین فیلم سال شد. تهرانی در این فیلم در نقش پرستاری به نام سیما بازی می کند که بعد از تصادفی با فریبرز عرب نیا (در نقش محمود بصیرت) آشنا می شود و رابطه شان ادامه پیدا می کند.
داستان فیلم در آن زمان صدای اعتراض پرستارها را در آورد. بهروز افخمی بعدها گفت: «در جلسه ای که با حضور نمایندگان پرستاران داشتم خطاب به آنها گفتم «شوکران» که درباره یک پرستار خیلی دل نشین و سمپاتیکی است که مظلوم واقع می شود ولی اگر روزی بخواهم درباره اشتباهات بیمارستانی که سالانه باعث مرگ هزاران نفر می شود فیلم بسازم شما حق دخالت ندارید.»
خانه ای روی آب (1380)
دهه ۸۰ پرکارترین سال های کاری تهرانی است. در این دهه گاهی بیش از دو فیلم در سال بازی می کرد و جلوی دوربین بسیاری از کارگردان های مطرح سینمای ایران ایستاد. از بهمن فرمان آرا در «خانه ای روی آب» گرفته تا اصغر فرهادی و کیارستمی و درویش.
تهرانی در این فیلم هم بازی کیانیان بود و در بیستمین جشنواره فیلم فجر بسیار مورد استقبال قرار گرفت. تهرانی شش سال بعد از این برای دومین بار در «در «یک بوس کوچولو» جلوی دوربین فرمان آرا ایستاد.
دنیا (1380)
«دنیا» یکی از معدود فیلم های متفاوت کارنامه هدیه تهرانی است. فیلمی تجاری با داستانی خیلی آشنا و کلیشه ای که با توجه به حضور تهرانی و مفرح بودن فیلم، در گیشه هم با اقبال خوبی مواجه شد.
محمدرضا شریفی نیا در «دنیا» نقش «رضا عنایت» مرد مسن سنتی و پولداری را بازی می کند که شیفته دختری به نام «دنیا شاداب» می شود و حاضر است برای رسیدن به او دست به هر کاری بزند و حتی از اعتقادات خودش بگذرد.
کاغذ بی خط (۱۳۸۰)
داستان زن خانه داری که ذوق و استعداد نویسندگی دارد. در آن زمان بسیار دست اول و غیر تکراری بود و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. ناصر تقوایی سیمرغ بهترین کارگردانی را در جشنواره فیلم فجر از آن خود کرد.
«کاغذ بی خط» را می توان آخرین فیلم ناصر تقوایی هم به حساب آورد. او بعد از «کاغذ بی خط» دو فیلم دیگر به نام های «زندگی رومی» و «چای تلخ» را نیمه کاره رها کرد. این تنها همکاری هدیه تهرانی با خسرو شکیبایی بود.
چهارشنبه سوری (1384)
بدون اغراق می شود عنوان بهترین بازی کارنامه تهرانی را به بازی او در «چهارشنبه سوری» اختصاص داد. هر چند فرهادی بعد از این فیلم ترجیح داد بیشتر با ترانه علیدوستی کار کند تا تهرانی اما او نقش زنی سرگردان و بی قرار را این قدر خوب بازی کرد که سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر را برای بار دوم از آن خودش کرد.
کسی چه می داند، شاید حالا که تهرانی دوباره روزهای پرکاری اش را شروع کرده، فرهادی دوباره سراغ زن آشفته «چهارشنبه سوری» را بگیرد.
اسرافیل (1395)
«اسرافیل» دومین فیلم آیدا پناهنده است و فیلمنامه ای داشت که هدیه تهرانی را مجاب کرد تا جلوی دوربین او بازی کند. داستان فیلم مانند فیلم قبلی پناهنده، «ناهید»، در شمال ایران می گذرد و درباره بیوه ای به نام «ماهی» است که سر و کله عاشق قدیمی اش پیدا می شود.
تهرانی برای بازی در نقش «ماهی» در جشنواره فیلم فجر سال گذشته کاندیدای بهترین بازیگر زن شد.
بدون تاریخ، بدون امضا (1395)
هدیه تهرانی سال گذشته در دو فیلم «اسرافیل» و «بدون تاریخ، بدون امضا» بازی کرد که هر دو در جشنواره های خارج از ایران خوب دیده شدند. در «بدون تاریخ، بدون امضا» هدیه تهرانی دهه ۷۰ را می بینیم؛ زنی مستاصل اما آرام که سعی می کند تحت هر شرایطی آرامش خودش را حفظ کند.
او حتی به لحاظ پوشش هم به همان سال ها باز می گردد. زنی با مانتوی بلند و مقنعه مشکی و صورتی بدون آرایش که به خوبی سردی رابطه اش با همسرش را هم منتقل می کند.
نظر کاربران
فیلم دختر ایرانی
فیلم دست های الوده اینها فیلم پر فروش و خوب نبودند که حتی اسمی از انها نیوردید
شما جالبه سانسور چی خوبی هستید
پاسخ ها
خب ایشون 40 تا فیلم بازی کرده قرار نیست همشو بیارن که
من داستان این دوتایی که گفتیدو خوندم چیزقابل سانسوری ندیدم
چرا فکر می کنید سانسور شده؟
پس فیلم دست های الوده و فیلم دختر ایرونی چه شد
عاشق خودش
بازیش
لباس پوشیدنشون هستم
خیلی دوستش دارم
واي عكس ترانه عليدوستي رو:))))
اما واقعا پیر شده ،یه بار یه عکس ازش دیدم با دندونای داغون آدم فکر می کرد یه سیگاری قهار ه !!!!!!
واقعا چرا تو اوج رفت کنار ؟
اینا رو که پیر می بینم ناراحت میشم
پاسخ ها
همشون همین هستند خدا نگهداره دکترها را
عزیز جان این قاعده رو کلا بدونید؛ عکسایی که از هنرپیشه ها میبینید ۹۰ درصدشون عکسهای با گریم و برای فیلمبرداری فیلم خاصی هستن. حالا با دندون داغون بود؛ با سر کچل بود؛ با صورت کبو د بود و.... بدونید اینا مربوط به صحنه فیلما هستن نه زندگی واقعی این افراد (مگه عکسایی که واضحه در مراسم خاص عمومی مثل اکران فیلم یا جشنواره ها گرفته شدند)
هی روزگار !!!!
پیر شدیم
یاد این فیلمها بخیر
یاد دوران دانشگاه !!!
یک انسان باکلاس و با شخصیت و هنرمند. عشقه عشق
عزیز جان عکس مال فیلم نبود ،خودش بود ،تو یه مراسمی که معلوم بود بی خبر ازش گرفتن ،داشت می خندید ،بعید هم نیست بازیگرا قلیون یا سیگار بکشند فعلا که دختر دبیرستانی ها هم می کشند