مرا ببوس؛ پاتوق دردمندان جامعه
«در میان توفان هم پیمان با قایقران ها/ گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها/ به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها/ که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها/ شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم/ نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن/ دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من» بسیار بعید است کسی این تصنیف را حداقل برای یک بار گوش نداده باشد.
روزنامه همدلی - مهدی فیضی صفت: «در میان توفان هم پیمان با قایقران ها/ گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها/ به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها/ که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها/ شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم/ نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن/ دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا سر بگذاری بر سر من» بسیار بعید است کسی این تصنیف را حداقل برای یک بار گوش نداده باشد. اولین بار متن این ترانه در کتابی با نام «آسمان اشک» که امیرکبیر ناشرش بود، به چاپ رسید و چند سال بعد در فیلمی که مجید وفادار آهنگسازی اش را بر عهده داشت به نام اتهام با صدای پروانه پخش شد اما ماندگاری مرا ببوس در ذهن علاقه مندان به موسیقی شاید با خوانشی باشد از حسن گل نراقی؛ خواننده ای با دو تصنیف که نامش شاید از تعداد زیادی از خوانندگان پرکار ماندگارتر باشد و بماند، در ذهن ها به ثبت رسیده باشد. گل نراقی تاجر زاده ای بود که ظاهرا موقعیت خانوادگی اش اجازه حضور در قامت خواننده را نمی داد.
مدت ها کسی نام خواننده «مرا ببوس» را نمی دانست و به گفته عده ای با فاش شدن نام او دیگر اجازه حضور در عرصه خوانندگی را از سوی خانواده پیدا نکرد. خودش جایی گفته بود: می خواستم با مرا ببوس در خاطرات مردم بمانم بنابراین زود کنار کشیدم. درباره چرایی و مختصات هنری و اجتماعی خوانندگی گل نراقی در آهنگی از مجید وفادار با شعری از حیدر رقابی روایت های گوناگونی وجود دارد اما شاید مصادف شدن انتشار قطعه «مرا ببوس» با روزگار غمزده ایران در سال های پس از کودتای بیست و هشت مرداد مهم ترین دلیلی باشد که باعث شد این تصنیف جای خود را بین مردم پیدا کند و تا امروز از خاطر ایرانیان پاک نشود. مجید وفادار آهنگساز نام آشنای موسیقی ایرانی است که امروز هم بسیاری از ساخته هایش با عناوینی همچون بازسازی و تنظیم دوباره از سوی عده ای از فعالان عرصه موسیقی بازخوانی و به قولی بازآفرینی می شود. او نهم اسفندماه 1354در تهران از دنیا رفت اما تعدادی از ساخته هایش به خصوص تصنیف معروف مرا ببوس که در دستگاه اصفهان ساخته شده، در تاریخ موسیقی ایران یکی آثار است که با وجود گذشت بیش از نیم قرن هنوز مخاطبان زیادی دارد. به سراغ محسن شهرنازدار، محقق و پژوهشگر رفتیم تا به بهانه تولد مجید وفادار آهنگساز یکی از ماندگارترین تصانیف تاریخ موسیقی ایران تلاشی برای یافتن چرایی ماندگاری مرا ببوس کرده باشیم. در ادامه گفت و گوی همدلی با محسن شهرنازدار را می خوانید:
زمانی که به زندگی نامه حسن گل نراقی نگاه میاندازیم، میبینیم که عملا تنها دو تصنیف از او به یادگار مانده است. «مرا ببوس» ترانه ای است که از او بسیار شنیده ایم و چه عوام، چه خواص و چه اهل سیاست دلایلی را مبنی بر موفقیت این قطعه مطرح کرده اند. هر کسی از یک منظر به موضوع نگاه کرده و گفته دلیل مانایی این تصنیف چنین و چنان است. شما دلیل ماندگاری «مرا ببوس» را چه میدانید؟
می دانید که نگاه من به موسیقی جنبه اجتماعی دارد. این نگاه سعی دارد به این پرسش پاسخی بدهد که چطور میتوان از طریق موسیقی به تحلیل سیستم اجتماعی و بخصوص تغییرات فرهنگی پرداخت. در نتیجه تک نگاری از افراد و شرح زندگی آنها، مگر جایی که به این شیوه تحلیل کمک کند، موضوع مورد توجه من نبوده است. به همین دلیل هم درباره آقای حسن گل نراقی اطلاعات زیادی ندارم جز آنکه همه میدانند ایشان با ترانه «مرا ببوس» مشهور شدند و تنها با همین ترانه در خاطرهها مانده اند. اما نکته ای که داستان گل نراقی و قطعه «مرا ببوس» را برای من جالب توجه میکند، پیوند آن با خاطره جمعی ایرانی و ارتباط آن با وقایع سیاسی روزگار خودش است.
از جمله روایتی که متن ترانه را به ماجرای اعدام افسران سازمان نظامی حزب توده نسبت میدهد. البته امروزه دست کم با اطلاعات و اخباری که در اختیار داریم و اسنادی که وجود دارد، میدانیم که این روایت و روایتهایی نظیر آن بی اساس است. اما اینکه چطور یک ترانه عاشقانه محزون میتواند بار سیاسی پیدا کند و در طول چند دهه بدل به روایتی برای تولید انزجار و نفرت از حاکمیت سیاسی شود، موضوع مورد توجه برای این شیوه تحلیل است. نمیدانم میدانید یا نه که نخستین اجرای قطعه «مرا ببوس» با صدای خانم «پروانه» ضبط شده و برای اولین بار در موسیقی متن یک فیلم پخش شده است. قطعه ای ساخته مجید وفادار برای فیلمی که ظاهرا خانم ژاله علو در آن بازی میکرده و بر روی این ترانه لب خوانی کرده است.
قطعه «مرا ببوس» اولین بار در فیلم اتهام شنیده شد...
بله همین طور است. فیلمی در دهه سی با درامهای رایج در فیلمهای ایرانی آن دوران که جدایی مادر از دخترش را با این ترانه توصیف میکند. این که چطور یک ترانه ساده در موسیقی فیلم خوانش سیاسی پیدا میکند، شاید موضوعی باشد که بتوانیم درباره آن بیشتر صحبت کنیم. اگر چه این موضوع همیشه بخشی از ابهام تاریخ خواهد ماند. همچون آثار بسیاری در زمینههای دیگر هنر و ادبیات که کارکردها و فراروایتهای تاریخی دارند و منشا آن مجهول مانده است. البته باید گفت ویژگیهای جامعه ایرانی هم در پیدایش این نوع از روایتها موثر است. رفتار جمعی در رابطه با شرح وقایع، همیشه میل به نوعی فرامتن داشته است. متنها نیاز به فرامتنی داشتند که به آنها بُعد و عمق بدهد و یا ماندگاری تاریخی را برای آنها تضمین کند. همین فرامتنها هستند که کارکردهای سیاسی و اجتماعی پیدا میکنند.
در قطعه «مرا ببوس» چه جنبههای فرامتنی سبب ساز ماندگاری آن شدند؟
خب! از چند زاویه باید به تحلیل فرامتن این ترانه پرداخت. درباره این اثر به گمان من بیش از هرچیز باید ویژگیهای مبارزات سیاسی حزب توده در آن دوره تاریخی را مد نظر قرار دهیم. دراین باره من همیشه به خوانش فرهنگی این جریان سیاسی نگاه انتقادی داشته ام که چطور ماکیاولیسم سیاسی در حزب توده، روایتهای فرهنگی را هم دربر میگیرد و تاریخ فرهنگی ایران با دستبرد و روایت جانبدارانه این گروه سیاسی، بازنویسی و بازخوانی میشود. شاهد مثال هم برای این موضوع بسیار دارم ؛ وقایع ساده اجتماعی و فرهنگی در خوانش مجدد حزب توده همیشه تبدیل به رخدادهای هولناک یا تراژیک و دراماتیک شده اند و کارکردهای سیاسی پیدا کردهاند.
بخصوص در آن دوران به دلیل محدود بودن دسترسی به اطلاعات و منابع، هر روایت دروغی خیلی سریع میتوانست حقانیتی پیدا کند و در کارزار مبارزات سیاسی جریان چپ در ایران علیه حاکمیت به کار برود. هر مرگ طبیعی نویسنده و روشنفکری میتوانست منسوب به قتل و ترور سیاسی شود مثل مرگ صمد بهرنگی و شریعتی و هر که به زندان میافتاد ولو به دلایل اقتصادی و حتی بزه اجتماعی، میتوانست از لیست قهرمانان مبارزات سیاسی سر در بیاورد، مثل بسیاری که نیازی به گفتن نیست! درباره آثار ادبی و هنری هم این شیوه کارایی داشته است. روشی که بخصوص حزب توده آن را خیلی خوب بلد بود. البته این تیپ از خوانش مجدد را در مبارزات گروههای سیاسی در بسیاری کشورهای دیگر هم میتوانیم ردیابی کنیم.
با توجه به توضیحات شما، شعری که در وصف اتفاق یا حتی یک عشق زمینی سرود شده، ممکن است به یک رخداد سیاسی نسبت داده شود؟
بله این اتفاق بارها افتاده است. هرچند باید حساب هنر و ادبیات انقلابی را به عنوان یک جریان جدی در هنر و ادبیات معاصر ایران از این شیوه مصادره اثر جدا کنیم. نمیتوان منکر اثر مستقیم رویدادهای سیاسی مثل واقعه سیاهکل بر شعر نوی فارسی شد. تاثیری که به قدری شدید است که به دوره سیاهکل معروف شده است. اما خب مصادره اثر هم درباره همین واقعه کم روی نداده، بسیاری از ترانه هایی که برای فیلمهای فارسی آن دوران ساخته میشد، بخصوص توسط چریکها و توده ایها، به مبارزات یا وقایع سیاسی نسبت داده میشد و کارکرد سیاسی مییافت. تا امروز هم برخی تنظیم کنندههای این قطعات که در قید حیات هستند، بدشان نمیآید به این روایات جعلی دامن بزنند یا دست کم برای حفظ شایعات و روایات جعلی سکوت را ترجیح داده اند.
اما فارغ از این فرصتجوییهای سیاسی، به نظر میرسد این پتانسیل در رفتار جمعی ایرانی هم وجود دارد. به عبارتی ما از متن به سادگی نمیگذریم و یک فرامتنی برایش میسازیم. بخصوص آثاری که با اقبال عمومی روبرو میشوند، خیلی سریع فرا روایت هایی هم پیدا میکنند. میل زیادی برای شنیدن داستانهای پیرامون خلق آثار هنری و ادبی وجود دارد. کافیست روایتهای فراوانی را که در حاشیه اشعار شاخص فارسی یا شاعران برجسته هست، بخوانید. از رابطه حافظ با شاخه نبات تا درگیری لفظی بین مولانا و سعدی در غزل معروف «بگشای لب که قند فراوانم آرزوست»، همه نمونههای قابل توجهی برای یافتن میل به فرامتن در خوانش مخاطب ایرانی است. روایت هایی جعلی در فرامتن که بدل به بخشی از روایت متن شده است. مرحوم زرین کوب در توصیف این بیت از سعدی که میگوید «جهاندیده بسیار گوید دروغ» نظر سعدی را ناظر به فریب خلق نمیداند بلکه آن را برای سرگرمی و بخشی از شعر و قصه تفسیر میکند. شاید این میل به فرامتن ناشی از رابطه ما با قصه باشد و گروههای سیاسی هم از این میل جامعه ما به قصه، به خوبی استفاده کردهاند!
البته در ابعاد جهانی هم بخصوص در سیستمهای حاکمیت سرمایه، به این فراروایتها دامن میزنند و برای آنها ارزشهای اقتصادی هم تولید میکنند. در کنار اثری که تولید میشود، حجم انبوهی از فرامتنها هم در قالبهای مختلف تا سالها و مدتها عرضه خواهد شد. در حوزه موسیقی هم این میل وجود دارد. مخاطبان موسیقی کلاسیک هم میل دارند بدانند یک قطعه چطور به وجود آمده یا به چه بهانه ای ساخته شده است. بازار موسیقی امروزه این میل را تقویت میکند و به آن پاسخ میدهد. حجم انبوهی از کتابهای متنوع درباره زندگی موسیقی دانان کلاسیک و روایتهای حقیقی و جعلی درباره خلق آثار ماندگار موسیقی، نمونه هایی از این دست است. طبیعتا در موسیقی پاپ نمونههای بیشتری هم وجود دارد.
اجازه دهید استثنایی را در این میان قائل شویم. برداشت و تفسیری که به دست دادید دست کم در مورد حزب توده، البته غیر از تعمیمی که به جامعه ایرانی و علاقه اش به فرامتن دادید، کاملا درست است اما در مورد قطعه «مرا ببوس» به نظر میآید اگر که ترانه اصلی را بشنویم، چشم ما را به روی تفسیرهای متعدد میبندد. بعد از گل نراقی، چند نفر هم سعی میکنند این قطعه را بخوانند و عاشقانه توصیفش کنند اما بخشهای پایانی ترانه دقیقا از خون و کُشتن صحبت میکند که البته در قرائتهای بعدی خوانده نمیشود...
اگر بخواهیم مشخصا درباره این اثر صحبت کنیم اولا باید بدانیم که ترانه سرای این اثر، حیدر رقابی است. او که از بستگان بیژن ترقی است و از هواخوان سرسخت جبهه ملی، در جوانی علاوه بر آنکه فعالیتهای سیاسی داشته، شعر میسروده و دفتر شعری هم از او منتشر شده است. در جریان فعالیتهای سیاسی دکتر مصدق و بعد از کودتا به زندان هم میافتد و پس از آن برای ادامه تحصیل به آمریکا و آلمان میرود و حقوق و فلسفه میخواند. رقابی بعد از انقلاب مدتی در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. اما با انقلاب فرهنگی از ادامه تدریس باز ماند. ظاهرا مجموعه شعر دیگری از او منتشر نشده جز همان دفتر شعر «اشک آسمان» که نسخه ای از آن در کتابخانه ملی هم موجود است و جالب است بدانید که متن ترانه «مرا ببوس» نخستین بار در آن دفتر انتشار یافته است. آن هم سه سال پیش از کودتای بیست و هشت مرداد !
در نتیجه هیچ ربطی به واقعه کودتا ندارد. این دفتر شعر سال ۱۳۲۹ چاپ شده و ظاهرا بانی نشر آن نیز انتشارات امیرکبیر بوده است. هر چند شعرهای آن دفتر عاشقانه هستند ولی میتوان تعبیر سیاسی هم از آنها داشت. البته امکان برداشت سیاسی از متن و شعر در آن دوره به نظر کاملا طبیعی است. علاوه بر کنایه و ابهام و ایهام استعاره در زبان فارسی، هر شاعر و هنرمندی بخصوص اگر زمینه سیاسی داشت، در آن برهه از زمان اگر میخواسته شعری بسراید حتما به آن بار سیاسی میداده و بر تعهد اجتماعی خود اصرار میکرده است. مشخصا از نیمه دوم دهه بیست، ادبیات ایران کاملا به این سمت رفته است و تا انقلاب ۵۷ در همین مسیر ادامه میدهد. ادبیات تغزلی و ترانههای عاشقانه در این دوره به شدت تحت تاثیر نفوذ جریانهای سیاسی قرار دارد و عاشقانهها رنگ و بوی سیاسی گرفته اند. کمتر پیش میآید شعری خارج از این چارچوب باشد، مگر شعر شاعرانی که به حاشیه رانده شدند و یا به شدت مورد انتقاد قرار گرفتند. خارج از خاصیت بازتاب اجتماعی در شعر، مساله تعهد هنر در این دوران خیلی جدی گرفته شده بود که البته ریشه در بحث رئالیسم سوسیالیستی در هنر و ادبیات داشت. این تعهد یعنی هنر متعهد و ایجاد تعهد برای هنرمند، خیلی از شعرا، نویسندگان و هنرمندان آن دوره را حتی وادار به از بین بردن آثار گذشته و خلق آثار انقلابی کرد. در این دوران به گمان من موضوع تعهد اجتماعی مثل یک فشار سیاسی بر هنرمند خود را نشان داده و عمل کرده است.
همین تقدم و تاخر زمانی هم نکته بسیار مهمی است. شما اشاره کردید که شعر «مرا ببوس» قبل از این که کودتای 28 مرداد در سال 1332 رخ دهد، چاپ شد...
بله، محرز است که این شعر سندی از جریان کودتا نیست و هیچ ارتباطی به حزب توده و اعدام افسران ارتش وابسته به حزب توده ندارد. اما نمیتوان منکر شد که انعکاسی از روح زمانه و دوران پر تلاطم اجتماعی و سیاسی نیز در آن هست. در عین حال بد نیست اشاره کنم که در اوج کشاکش گروههای سیاسی، حزب توده و جبهه ملی در نهایت فصل مشترکی یافتند تا علیه حاکمیت با هم متحد شوند. پیوندی که از نقاط قابل توجه تاریخ معاصر ماست. این موضوع میتواند از تاثیر حیدر رقابی به عنوان ترانهسرای عضو جبهه ملی از چپهای معتقد به ادبیات متعهد پرده بردارد یا دست کم دلیلی برای سکوت او در برابر شایعه سرایش این قطعه توسط افسران اعدامی حزب توده به دست دهد
اگر از شما بخواهیم مشخصه هایی را که موجب ماندگاری اثری شبیه به «مرا ببوس» با این نوع نگاه میشود، صورت بندی کنید، از چه پارامترهایی نام میبرید؟ این مسئله چه قدر میتواند محدود کننده باشد که خواننده اثر فقط دو ترانه خوانده است، حتی اگر ما ندانیم گل نراقی کیست اما «مرا ببوس» را شنیده ایم. میشود این موارد را در کنار هم گذاشت و گفت ما با یک تابعی مواجه هستیم که این تابع، این اعداد و عملکرد را دارد و خروجی آن چنین اثر ماندگاری میشود؟
طبیعتا دستورالعملی که بتوان از طریق آن یک اثر ماندگار خلق کرد در جهان وجود ندارد. این موضوع بدیهی است و فکر میکنم راز خلق اثر ماندگار، همچون راز کیمیاگری باشد . هر هنرمندی در تمام زندگی خود سعی میکند به آن دست پیدا کند اما عملا به آن دست نمییابد یا به ندرت به دست میآورد. این که چه مولفههایی یک اثر را ماندگار میکند، از منظر اجتماعی و هنری مشخص نیست. هرچند میتوان تحلیل هایی را ارائه داد، ولی حقیقت امر لزوما آشکار نمیشود. درباره این قطعه نیز همین موضوع صادق است. شما اگر اجرای این اثر را با صدای «پروانه» بشنوید، میبینید که ارکستر، ارکستری است که آرانژمان شده و تنظیمی با ویژگیهای ارکسترهای زمانه خودش دارد. اتفاقا اجرای پروانه، خیلی پر شور و حال است و من اجرای پروانه را از اجرای گل نراقی بسیار بیشتر دوست دارم.
اما کسی اجرای او را نشنیده و تنها اجرای گل نراقی ماندگار شده است؛ اجرایی که ظاهرا خیلی اتفاقی در استودیوی رادیو ضبط شده و خالی از ایراد نیست . پرویز یاحقی که در جواب آواز گل نراقی قطعه مجید وفادار را مینوازد، واضح است که حتی قطعه را قبلا نشنیده و حتی جواب هایش با ترجیعبند ملودی مغایرت دارد. پیانو هم یک آکورد خیلی ساده را میگیرد و اشتباهاتی هم میکند. اما این موارد اصلا اهمیتی ندارد. میخواهم بگویم ویژگیهای اجرا مطلقا نقشی در ماندگاری اثر نداشتهاند. به نظر من چیزی که باعث ماندگاری این ترانه شده، میتواند همزمانی و همپوشانی چند موضوع مختلف روی همدیگر باشد. یعنی جامعه، میل خوانش فرامتن را نسبت به ترانه گل نراقی از کودتای بیست و هشت مرداد پیدا کرده است و میشود گفت که ماندگاری ترانه با فضای محزون اجتماعی و سیاسی شکست ملی بعد از بیست و هشت مرداد مرتبط است. به هر حال در جو حاکم بر فضای اجتماعی ایران یا دست کم برای بسیاری از گروههای اجتماعی، احساس عمیق یک ناکامی وجود داشته است
شما تاکید داشتید که «مرا ببوس» چند سال قبل از کودتا منتشر شد. پس چرا توانست با این رخداد سیاسی سازگاری زمانی پیدا کند؟
این احساس ناکامی لزوما میتواند با واقعیت هم سازگار نباشد. ممکن است حتی امروزه در تحلیلهایی مفهوم کودتا را هم درباره ماجرای 28 مرداد به سادگی نپذیرند، ولی اینجا موضوع ما نیست و نقشی هم در ماندگاری این قطعه یا فراموش شدن آن ایفا نمیکند. مسئله اصلی این است که برای ما محرز است فضای حاکم بر فضای اجتماعی و فرهنگی ایران پس از کودتای 28 مرداد به شدت آسیب دیده و مغموم بوده است و آمادگی پذیرش این تیپ از داستان سراییها را هم داشته است. احساس از دست دادن یک فرصت تاریخی چنین حال و هوایی را هم ایجاد میکرده است. این ترانه در درجه اول دارای این ویژگی است که محتوایش تداعی آن دوران را تضمین میکند و همدردی عمیقی برای جامعه ای دارد که ناکام و دردمند است. این یک بُعد قضیه است و شما باید همزمانی آن را با شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه در نظر بگیرید. مسئله دیگر رادیو است.
رادیوی آن دوره نقش غیر قابل انکاری در موفقیت و شهرت ترانه «مرا ببوس» داشته است. به هر حال آن زمان رادیو یک رسانه وسیع و فراگیر بود و اتفاقا به فراخور محدود شدن فعالیتهای اجتماعی در فضاهای عمومی بعد از کودتا که پیش از آن روشنفکران را به پاتوقهای روشنفکری و به کافهها و گذرها و ... میکشاند، در فضای محفلی و خانه نشینی روشنفکران، رادیو اهمیت بیشتری پیدا کرده بود. این دلیل را هم بگذارید کنار آن چیزی که میتوان از آن با عنوان «جوهره ناشناخته اثر ماندگار» یاد کرد. ملودی این ترانه اصلا پیچیده نیست. البته از نظر ساختار ملودیک در زمانه خودش کمی نوگراست و حداقل با منطق روایت ملودی موسیقیهای پاپ زمان خودش چندان همسویی ندارد . همین تفاوت هم در آن برجستگی ایجاد میکند تا بیشتر دیده و شنیده شود. همه این دلایل به انضمام آن جوهره ناشناخته که یک اثر را ماندگار میکند، این فرصت را برای «مرا ببوس» هم فراهم کرده است تا بدل به اثری خاطره انگیز شود و تا امروز در یادها بماند
ارسال نظر