نشست فیلم "اینجا بدون من"
نمایش آرزوهای بر باد رفته
"اینجا بدون من" سومین فیلم بلند سینمایی بهرام توکلی است که اقتباسی از "باغ وحش شیشهای" تنسی ویلیامز است. در کنار کارگردانی و فیلمنامه تحسین شده یکی دیگر از شاخصههای فیلم بازی بازیگرانی است که در آن حضور دارند.
"اینجا بدون من" سومین فیلم بلند سینمایی بهرام توکلی است که اقتباسی از "باغ وحش شیشهای" تنسی ویلیامز است. در کنار کارگردانی و فیلمنامه تحسین شده یکی دیگر از شاخصههای فیلم بازی بازیگرانی است که در آن حضور دارند. در این گفتگو با صابر ابر و نگار جواهریان دو بازیگر این فیلم درباره حضورشان در "اینجا بدون من" صحبت کردیم.
در سالهای اخیر در سینمای ایران شما از بازیگرانی هستید که حضوری قابل قبول دارید، به دلیل جوایز متعدد و همچنین نقشآفرینیهای متفاوت میتوان گفت برای بیشتر فیلمهای هنری از انتخابهای اول تهیهکنندگان و کارگردانان هستید. خانم جواهریان این دومین همکاری شما با بهرام توکلی بعد از "پابرهنه در بهشت" است. توکلی با ساخت فیلم اول خود جایگاهش را در سینمای ایران تثبیت کرد، درباره پروسه حضور خود در "اینجا بدون من" توضیح میدهید؟
- نگار جواهریان: بهرام توکلی واقعاً یکی از کارگردانهای مورد علاقه من است. به لحاظ کارش با بازیگر، فیلمنامههایش، دکوپاژش و در نهایت کل اثرش. فقط "پرسه در مه" را به یاد بیاوریم. مگر این روزها چند فیلم در سینمای ایران ساخته میشود که پلانهایش در ذهنت ثبت شوند، به خوابت بیایند و رهایت نکنند.
* فیلمنامه "اینجا بدون من" اقتباسی از نمایشنامه معروف "باغ وحش شیشهای" است. این می تواند برای شما که بازیگران تئاتر هستید جذابیت خاص خود را داشته باشد. فیلمنامه به گونهای توسط توکلی اقتباس شده که با جامعه و شرایط امروز ما منطبق است.
- جواهریان: "باغ وحش شیشهای" قطعاً برای من که کارم را از تئاتر شروع کردهام، ویژگیهای خاص خود را دارد. این نمایشنامه جز متنهایی است که سر کلاسهای دانشگاه ما اتود آن را میزدیم. جز نمایشنامههایی است که به نوعی برای تمرین بازیگری استفاده میشود. بهخصوص دو پرسوناژ آماندا و لورا.
یادم هست که ما همزمان فیلمنامه را خواندیم و درباره تأثیرش با هم حرف زدیم. فیلمنامه به گونه ای بود که هر دوی ما را رها نمیکرد. چقدر خوشحالم از این که هنوز کارگردانانی هستند که سراغ اقتباس میروند.
اول قرار بود فیلمنامه دیگری را با بهرام توکلی کار کنیم که کار درخشانی هم بود و در حال حاضر هم به خوبی جزئیات آن را به یاد دارم. ولی ساخت آن منتفی شد. پس از مدتی فیلمنامه "اینجا بدون من" را برایم فرستادند. وقتی "اینجا بدون من" را خواندم بهنظرم فیلمنامه تکاندهندهای رسید.
میدانستم با صابر هم برای بازی در آن صحبت کردهاند. یادم هست که ما همزمان فیلمنامه را خواندیم و درباره تأثیرش با هم حرف زدیم. فیلمنامه به گونه ای بود که هر دو ما را رها نمیکرد. واقعاً لازم نیست هزاران فیلمنامه جدید تولید شود وقتی چنین نمایشنامهها و قصههای خوبی پیدا میشود که میتوان از آنها اقتباس کرد.
* آقای ابر این اولین تجربه ای بود که شما با بهرام توکلی داشتید. قطعا شما نیز سینمای ایشان را می شناسید و با توجه به صحبت هایی که خانم جواهریان کرد چون شما هم در تئاتر فعالیت می کنید قطعا از "اینجا بدون من" به دلیل اقتباس از نمایشنامه "باغ وحش شیشه ای" استقبال کردید.
صابر ابر: بله- من اولین تجربهام با توکلی بود. بیش از این هم قرار بود برای اولین تجربه سینمایی وی با او همکاری داشته باشم که میسر نشد. از آنجایی که معتقدم هر اتفاقی در زمان خودش میافتد وقتی پیشنهاد فیلمنامه "اینجا بدون من" شد، یادم هست هر دو ماسر کار بودیم ولی با هم تماس داشتیم. هر کدام متن را می خواندیم و بعد با هم صحبت می کردیم.
بعد از اینکه فیلمنامه را خواندیم حدود چند دقیقه هر دو ما پای تلفن سکوت کرده بودیم. من از متنهای نمایشی که قابلیت اقتباس دارند بسیار استقبال میکنم. نمایش نامه هایی مثل "باغ وحش شیشهای" که به دلیل بی زمان بودن جذابیت بیشتری هم دارند...
*یکی از ویژگیهای این متن ایرانی شدن نمایشنامه "باغ وحش شیشهای" است و کاملاً منطبق بر شرایط روز جامعه ما است.
- ابر: ویژگی توکلی در جهان بینی فیلمهایی است که میسازد."اینجا بدون من" نه به این دلیل که خودم در آن بازی میکنم، بلکه اگر اینگونه هم نبود باز هم این فیلم جز پنج فیلم اول من به شمار می رود. این فیلم را به خاطر نگاه ویژه توکلی دوست دارم. او در این متن تو را دچار پیچیدگی نمیکند که از آن دور شوی یا روی آن تمرکز کنی. آنقدر نرم تو را وسط داستان قرار میدهد که یک موقع میبینی شدی همان زندگی که در فیلم جریان دارد.
وقتی برای اولین بار متن اصلی ویلیامز را خواندم. آنقدر که در این فیلم به بی آرزویی رسیدم ،نرسیدم. نشدن، نرسیدن. اشتراکات این دو متن است. حالا به هرچی. نبودن، چیزی است که باز در هر دو متن خود نمایی میکند. نه به خاطر اینکه نمیخواهند باشند. اصلا نمیشود که باشند. بله کاملا درست است.این شبیه جامعه ماست.نرسیدن ها، نشدن ها، نرفتن ها، نکردن ها،ن داشتن ها... تنهائی ها.
تعریف خانواده یعنی چند نفر در کنار هم...این تنهایی چسبیده به آدمهای فیلم، برایم بسیار قابل لمس است. جامعه ای که ما در آن زندگی میکنیم پر شده از خانوادههایی که در آن آدمهای تنها زندگی می کنند. آدمهای آرزو مرده.
- جواهریان: برای من وجه اشتراک این سه نفر این است که انگار از جامعهشان منتزع هستند؛ در صورتی که مادر یا پسر به سر کار میروند، یا اجاره خانه میدهند، اما پایشان روی زمین نیست. زمانی که وارد خانه میشوند و در بسته میشود انگار قراردادی هست که ما داریم یک شکل دیگری زندگی میکنیم و آن شکلی که دلمان میخواهد باشد ولی نیست و این یعنی مجرّدشدن از فضای واقعیای که در آن زندگی میکنند.
همین ویژگی است که این خانواده را تماشایی و خاص میکند و "باغوحشِ شیشهای" را به اثری زنده تبدیل میکند که با اینکه در موقعیت تاریخی- اجتماعیِ خاصی خلق شده، میتواند در هر زمان و موقعیت جغرافیاییای مابهازاهای عینیاش را پیدا کند.
انگار این سه پرسوناژ قرارداد یک بازی را با هم گذاشتهاند؛ یک بازیِ دستهجمعی که حالا یکیشان دیگر نمیخواهد به آن تن دهد و آن یکنفر احسان است که میزند زیر قراردادی که در خانه گذاشته شده است.
او میخواهد برود چون از این بازی خسته شده است. او تنها کسی است که میتواند این منتزعشدنِ خانوادهاش را از بیرون ببیند و این آگاهی آزارش میدهد. انگار در یک فضای برزخی قرار گرفته است . نه میتواند در آن جهانِ مجرد وجود داشته باشد، نه در جهانی که اطرافش میبیند. همین است که باعث می شود به او خیلی سختتر بگذرد.
بخش ویژهای که میخواهم روی آن تاکید کنم، بخشی است که در مقایسه با نمایشنامه به فیلمنامه اضافه شده است. بهنظرم خیلی هوشمندانه است. چون به ما میگوید یک لحظه تصور کنیم و بشماریم چه آرزوهایی داشتیم. حالا این آرزوها تحقق یابد و بعد ببینیم چه میشود.
تازه میفهمیم چقدر آرزوهایمان کوچک هستند. یک حکم بازنشستگی گرفتن، یک ازدواج متوسط با یک آدم متوسط آرزوهای این خانواده هستند. آنجایی که در پایانِ فیلم میبینیم بهشت نیست، بلکه یک زندگی معمولی و متوسط است که حالا دیگر شرایط آن را برای ما تا حدی دور و دستنیافتنی کرده است که یادمان نمیآید اینها آرزوهای ما نبودهاند. و این دقیقاً مثل شرایط فعلی جامعه ما است.
* در نمایشنامه هم پسر راوی اصلی قصه و این موضوع به نوعی باعث ارتباط با مخاطب می شود البته معرفی شخصیتها نیز توسط وی صورت میگیرد. این قطعاً نقش را برای شما سختتر میکرد. اما به خوبی توانستید آن را ایفا کنید. تمام وجوه شخصیتی سام نمایشنامه "باغ وحش شیشهای" را به نمایش گذاشتید به طوری که به خوبی با احسان ارتباط برقرار میکنیم. برای رسیدن به نقش از نمایشنامه الهام گرفتید و یا در فیلمنامه به خوبی این نقش با جزئیات نوشته و به آن پرداخت شده بود.
- ابر: خارج از اینکه فیلمنامه بسیار کامل بود، وقتی آدم خیالش جمع باشد همسفر خوبی دارد و با همین فکر جلو می رود. من با حضور معتمد آریا، جواهریان، پیروزفر، توکلی، قلمفرسایی، ملکان، خضوعی ابیانه و ... می توانستم با خیال راحت جلو بروم.
همه چیز در این فیلم درست انتخاب شده بود و من فقط کافی بود حواسم به خودم باشد. دیگر نگرانی نداشتم چون بازیگران مقابل خوبی داشتم. کارگردانی، گریمور، فیلمبردار و سایر عوامل خوبی در کنار من حضور داشتند. به همین دلیل پروسه دورخوانی و تمرینات خوبی را گذراندیم.
در همان روزها با بهرام توکلی صحبت میکردیم احسان باید چگونه باشد ویا چه شکلی و چه رفتاری داشته باشد. این شخصیت خاص نباشد اما از طرف دیگر قطعاً خاص باشد. آدمهایی که من در یک جمله می توانم درباره آنها عنوان کنم انسانهای معمولی که در عین حال اصلاً معمولی نیستند.
"اینجا بدون من" از آن فیلمنامه هایی است که خیلی نمیتوان آن را تجزیه و تحلیل کرد، زیرا خطرناک بود. یک جایی باید آن را رها میکردیم زیرا میدانستیم که آنها دارند بازی میکنند. پس باید در مقاطعی شیطنت خود را میکردند. یادم هست یک تمریناتی میکردیم و کمی با جزئیات جلو میرفتیم ولی کارگردان معتقد بود باید آنها رها کرد و آنقدر داخل این شخصیتها نشویم. من هم خیلی نمیتوانم با جزئیات درباره نقش یلدا صحبت کنم و یا به راحتی نقش مادر و یا احسان را تعریف کنم.
آنچه به ذهنم میرسد درباره احسان این است که انگار وی مغز مادر است. من پلانی که یلدا با کفش پاشنه بلند وارد آشپزخانه میشود را خیلی دوست دارم. من میدانم تغییری به وجود آمده و فکر میکنم این شروع یک خوشبختی است و خیلی تلخ است. نمیتوانم به راحتی آن را تعریف کنم. هر وقت این پلان را میبینم تمام بدنم میلرزد زیرا فکر میکنم چقدر ساده میشود حال آدم خوب باشد ولی نیست.
چقدر ساده میشود بخندی به اندازه اینکه ببینی که یک تغییری در یک فردی به وجود آمده که کمترین تغییر است. اصلاً عجیب و غریب نیست یلدا با بال زدن که به آشپزخانه نیامده است با یک تغییر کوچک او بدین شکل به نظر می رسد.
این مرحله سختی برای یک خانواده است که ممکن است فردی را در همان خانواده دچار فرار و فراموشی کند. آدم را دچار دروغ میکند. کاری که هر لحظه مادر انجام میدهد و من می گویم چه خوب اگر این کار را نکنی چه کاری باید انجام دهی.
دختری که با یک سری مجسمههای شیشهای حرف می زند و زندگی می کند، فکر می کنم این برای یک فیلم کامل بس است. شخصیت این دختر به اندازه کافی میتواند حال یک فرد را تغییر دهد که بفهمد چرا حالش خوب نیست.
* آیا معتقدید احسان رفته است تا به آرزوهایش برسد و چقدر با پایان فیلم موافق هستید؟
-ابر: ابر: من با قطعیت نمیگویم احسان رفته است. اصلاً نگاه من این نست. چیز دیگری از فیلم من را علاقمند می کند. خستگی در احسان به بروز رسیده است. آنقدر بیرونی شده که تبدیل میشود به پیشنهاد برای یک مرگ دسته جمعی، رفتن به جایی که اصلا جایی نیست؟ کجا؟ هر کس برای خودش و در کنار هم بی تعریف. هر کس در انتظار چیزی از جایی. من احسان را نمیبرم.تا حداقل در ذهنم نبرده باشم. بعضی اوقات دلم برای احسان رفته تنگتر می شود. چون واقعا نمیدانم کجاست...!!!جایی تنهاتر از خانه؟
به گمانم فکر به رفتن احسان اشتباهترین است.چون جایی وجود ندارد. پایان فیلم یعنی خود بی پایانی.چیزی که توکلی هوشمندانه آنرا نوشته و به تصویر کشیده است. چیزی شبیه به یک پایان،مثل فیلم، چیزی شبیه به یک زندگی. بگذارید در مورد پایان حرفی نزنم. من پایان فیلم را رفتن به حساب نمیآورم. نرفتن را هم. من به عنوان مخاطب دوست دارم فکر کنم احسان اصلا به فکر خودش نبوده بلکه فقط به فکر خانواده بوده است.
- جواهریان: جهانی که احسان میخواهد به آن فرار کند هم واقع بینانه نیست. احسان فقط فکر میکند که از این رویا بیرون بیاید و پایش را روی زمین بگذارد ولی نمیتواند؛ چون طبیعت هیچکدام از این آدمها اینگونه نیست. احسان سعی میکند بجنگد ولی ابزارش را ندارد.
* خانم جواهریان ویژگی که نقش یلدا نقص عضوی است که دارد. ما قبلاً هم از شما در فیلم "طلا و مس" دیده بودیم که به راحتی میتوانید، نقش افراد اینگونه را بازی کنید. آقای توکلی هم عنوان کردند برای رسیدن به نقش یلدا تحقیقاتی انجام دادید. خانه افرادی رفتید که فرزندانی دارند که دچار نقص عضو هستند.
- جواهریان: واقعاً فکر میکردم شاید یک ریسک باشد. به همین دلیل که خودتان میگویید؛ یعنی تجربه "طلا و مس". اما فکر میکنم ویژگی برجسته این نقش نقص عضو نیست. دلیل خاص بودن و ارتباط برقرار نکردن او این نیست، که فلج است. دلیلش عضوی از این خانواده بودن و رنگی از منتزعبودن است. نمیتواند وارد زندگی بشود، انگار بلد نیست زندگی کند و به همین دلیل به آن اشیاء وابسته است و علاقه دارد آنها را جمع کند.
- ابر: در فیلم ما هیچ مواجهای از یلدا با دنیای بیرون نمیبینیم ولی از احسان و مادر میبینیم. حتی وقتی قرار است از در خانه بیرون برود هم ما نمیبینیم فقط میدانیم که قرار است بیرون برود.
- جواهریان: اشیا میتوانند یک پرسوناژ را کاملاً تحت تأثیر قرار دهند. همین ماجرای داشتن عصا نگرانم میکرد، تصویر من با عصا در وهلهی اول میتوانست یادآور "طلا و مس" باشد. اما بهرام توکلی آنقدر به بازیگر جزئیات میدهد که راهش را درست برود و وجود گروهی خوب که همه نگران کار هستند و حواسشان به تو است. به طور مثال سعید ملکان برای کوچکترین تغییر حالتی در یلدا و همه پرسوناژهای دیگر با وسواس تمام جزئیات را در نظر گرفته بود. یا حضور آتوسا قلمفرسایی بهعنوان طراح صحنه و یا آقای خضوعی ابیانه و... یک گروه که همه به یکدیگر کمک می کنند و نگرانی را از بازیگر میگیرند.
- ابر: من به نگرانی خانم جواهریان برای این وجه شخصیتی یلدا که نقص عضو داشت حق میدادم. به هر حال او قبل از این در فیلم "طلا و مس" بازی کرده بود که خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت. این نگرانی طبیعی و منطقی بود. اما همان باهوشی که این بازیگر دارد میتواند دلیلی برای نترسیدن او باشد که بتواند نقش دیگر هم از آن جنس بازی کند با یک نقص جسمی و درخشان هم به ایفای ان بپردازد.
تک تک آدمهای این گروه کارشان را خیلی خوب بلد بودند. این یک خیال جمعی قطعی بود. ولی کاری که خانم جواهریان کرد را من خودم هم نمیدانم اگر در آن زمان بودم انجام میدادم یا خیر. حتی یک لحظه نگاه شبیه به هم در این دو فیلم از خانم جواهریان دیده نمیشود.
* در یک سال اخیر آقای ابر شما خیلی همکاریهای مختلفی در حوزه سینما داشتید بازی در فیلم "یک پذیرایی ساده" مانی حقیقی، "برف روی کاجها" پیمان معادی، "انتهای خیابان هشتم" علیرضا امینی. شما از آن دسته بازیگرانی نیستید که برایتان واژه پرکاری بودن را به کار ببریم . اما در این پروسه قرار گرفتید آیا نقش ها و یا فیلمنامهها جذابیت داشت یا اینکه تصمیم گرفتید در این دوره بیشتر در این حرفه در سینما حضور پیدا کنید.
-ابر: اگر پیمان معادی، همایون اسعدیان و مانی حقیقی سه فیلمی که پشت سر هم بازی کردم اگر امسال دوباره هر سه این کارگردانان سه فیلم را در فاصله یک هفته از یکدیگر بسازند مطمئن باشید باز هم من حضور پیدا خواهم کرد. اگر هم دوباره آخر سال هم این تصمیم را بگیرند باز هم می روم.
اینها جز آدمهایی هستند که دوست دارم با آنها کار کنم. سلیقه من به آنان نزدیک است. فیلمی که این کارگردانان می سازند اثری است که من دوست دارم در آن حضور پیدا کنم. وقتی این پیشنهاد از طرف آنها به من شده، قبول کردم. البته این اتفاق افتاده است که دو سال هم کار نکردم.
شکل فیلمنامههایی که به ما پیشنهاد میشود سخت است برای انتخاب کردن و رفتن. خیلی کم پیش میآید فیلمنامهای را با ترس کم و بدون شک قبول کنیم و از آن پروژه لذت ببریم. اگر این فیلم ها طی چند سال هم به من پیشنهاد میشد به خاطر خود این کارگردانان و فیلمنامههایی که دارند من باز هم بازی میکردم.
منبع: مهر
ارسال نظر