جهانگیر رها: موسیقی راک ریا ندارد!
تا مدتها عقیده بر این بود که شکل استاندارد موسیقی راک فقط با کلامِ انگلیسی است؛ فارسی بیش از حد شاعرانه تلقی میشد و راهی به راک نداشت.
روزنامه آسمان آبی - محمد خلیلیان: تا مدتها عقیده بر این بود که شکل استاندارد موسیقی راک فقط با کلامِ انگلیسی است؛ فارسی بیش از حد شاعرانه تلقی میشد و راهی به راک نداشت. انطباق کلام فارسی با موسیقی راک، سالها جزو مشق بسیاری از موزیسینهای این سبک بود؛ مشقهایی که کمکم آماده آزمون شده و برخی سربلند از امتحان بیرون آمدهاند. «دوگانهسوز»، آلبوم تازه «خورشید سیاه»، از قبولیهای این امتحان است. آنها شکل و شیوهای یافتهاند تا با رویکردی راکگونه، ترانههای فارسی بسازند و بهدرستی با موسیقی انطباق دهند. گفتوگوی حاضر با جهانگیر رها، خواننده، گیتاریست و ترانهسرای گروه خورشید سیاه انجام شده است تا از فارسیسازی و حدود و ثغور موسیقی راک بگوییم.
درباره فرایند تولید آلبوم «دوگانهسوز» بگویید.
این آلبوم ریشه در گذشته دارد؛ بعضی از ترانهها و آهنگهای آن هفت یا هشت سال پیش گفته و ساخته شدهاند و بعضی هم جدیدترند. چندین قطعه داشتیم که تعدادی از آنها با توجه به امکان اجرایی و علاقه گروه انتخاب شدند.
چه عناصری در انتخاب قطعهها اهمیت اساسی داشتند؟
گاهی قطعات را کنار هم میگذاریم و میبینیم این نوع چینش غیرتکراریتر و بهتر است؛ زمانی ممکن است بافت موسیقایی قطعه درست درنیاید، ممکن است روی یک ملودی کار کنیم یا قطعهای را تنظیم کنیم و درنهایت ببینیم خوب نشد. زمان هم مهم است؛ برای بعضی آهنگها دیر شده است و باید در مقطع دیگری منتشر میشدند، بعضی هم نیازی نیست الان منتشر شوند؛ مثلا میبینیم به آهنگ «هامون» بیشتر نیاز داریم تا موضوع دیگری؛ بنابراین انتخاب هر قطعه، به مسائل مختلفی وابسته است. بخشی از آنها تکنیکال است، بخشی هم مربوط به نیازِ زمانه. گاهی اوقات هم قطعهای از نظر سبکی به کارمان نمیآید؛ یعنی ممکن است قطعه خوبی داشته باشیم، اما چون بافت و فضایش به کار ما نمیخورد، آن را کنار میگذاریم.
«خورشید سیاه» بهعنوان یک گروه شناخته میشود؛ آیا از ابتدا برایتان مهم بود بهعنوان یک بند شناخته شوید؟
اینکه برای ما گروه بودن مهم بوده یا نه مطرح نیست؛ ما گروهی موسیقی تولید میکنیم، چون تفکری وجود داشته است. وقتی گروه دور و برِ حداقلهای هنری، سبکی و فکری شکل بگیرد، ماندگاریاش هم بیشتر از زمانی است که فقط دور هم جمع شویم و ساز بزنیم.
درباره تفکر گروهی بیشتر بگویید. این تفکر چه ویژگیهایی دارد؟
زمانی تریبون در اختیارتان قرار میگیرد، ولی نمیدانید چه بگویید، اما زمانی هست که از ابتدا میدانید چه بگویید. توافقی ضمنی درباره آن دارید. پایبندی به ترانه و ادبیات کار که همه آن را دوست دارند، مشخص است. مفاهیمی در ترانهها مطرح میشوند که ممکن است اجتماعی، محیط زیستی یا عاشقانه باشند. این مفاهیم باید تعاریف مشخصی داشته باشند. وقتی همه در زمینه تعاریف اشتراک نظر داشته باشند، این هسته میشود تفکر گروه. تفکر ما هم در ترانهها مشخص است. از اسم گروه گرفته تا مفهوم ترانهها، سازوکار و حریم مشخصی دارد. در موسیقی هم همینطور است. یکسری حداقلهای سبکی، خوانش و اجرایی مدنظر است که وقتی در آنها به تفاهم میرسیم، ادامهاش میدهیم. اگر غیر از این باشد یک روز شبیه فلان گروه خارجی کار میکنیم و روز دیگر شبیه بهمان گروه. وقتی همهچیز حول یک محور مشخص شکل بگیرد، استقرار گروه بیشتر میشود.
شما بهعنوان یک گروهِ طرفدار محیط زیست شناخته میشوید. در آلبومهای قبلی ترانهها بیشتر مضامین محیط زیستی داشتند، اما در «دوگانهسوز» مضامین اجتماعی و عاشقانه نیز وجود دارند. چه شد که این تغییر در ترانههایتان رخ داد؟
تغییر خاصی رخ نداده؛ همان تفکرات است با شکل و زبان دیگری. زبانِ گویشی، گفتاری و ذهنی روزبهروز در حال تغییر است، دغدغههای ذهنی نیز تغییر میکنند. نیاز و مطالبه زمانه تعیینکننده است؛ مثلا زمانی ما باید برای یوزپلنگ ایرانی جیغ میکشیدیم، اما الان با هر کس صحبت کنید، حامی یوزپلنگ است. چیزی است که همه میدانند. یکجا عکسش را به لباسشان زدهاند، جایی دربارهاش فیلم ساختهاند، برایش نمایش اجرا کردهاند و.... دیگر نیاز زمانه این نیست که من هم کارم را تکرار کنم. ما قطعهای داشتیم به اسم ریزگَرد. زمانی این آهنگ را ساختیم که عدهای آن را ریزگِرد میخواندند و فکر میکردند چیزی شبیه به میلگرد است.
زمانی که باید سروصدایی راه میانداختیم که همه متوجه آن شوند دیگر گذشته است. الان دیگر همه با مسائل محیط زیست آشنا هستند؛ اگر هم از همان مضامین استفاده میشود، باید آنها را به شکل دیگری مطرح کرد؛ مثلا در آلبوم جدید، ما قطعهای به نام «دختر کافهچی» داریم که قطعهای عاشقانه است و در محیط یک کافه، مسائل محیط زیستی را هم میگنجاند. پس این همان است، اما شکلِ بیان و زبانش تغییر کرده. بعضی قطعات مثل «هامون» هم بهصراحت هامون را مطرح میکند. دیگر نیازی به بمباران اطلاعاتی شنونده درباره مسائل محیط زیستی نیست. الان آگاهی وجود دارد، اما همتش چندان وجود ندارد.
به نظر میرسد سوای تولید موسیقی، برای خودتان مسئولیت اجتماعی هم قائلاید.
راستش نمیدانم اسمش را میتوانیم مسئولیت اجتماعی بگذاریم یا نه، اما بههرحال کار هنری همیشه در برابر زمانه خودش کنش و واکنش نشان میدهد. گاهی اوقات کنشی است که ممکن است چند سال بعد برجسته شود و گاهی هم واکنشی به یک مسئله اجتماعی است. اصلا در هنر باید چنین مسئلهای وجود داشته باشد. فرق ندارد نقاشی است یا شعر و موسیقی.
این حرف درست است، اما رویکرد به مسائل هم متفاوت است؛ کسی هست که در جامعه جز گل و بلبل نمیبیند و کسی هم مسائل اجتماعی را برجسته میکند. اینجاست که بار مسئولیت اجتماعی بیشتر مطرح میشود.
کسی هم که از گل و بلبل میگوید فکر میکند مسئولیت اجتماعیاش همین است. روشن کردن اینکه کدامیک از ما مسئولیت بیشتری داریم، پیچیده است.
به همین دلیل سبک راک را برای بیان دغدغههایتان انتخاب کردید؟
نمیشود گفت انتخاب کردیم. ما بهعنوان موزیسین، نگفتیم که بلوز کار کنیم یا پاپ یا جَز یا راک؛ آنچه ما چهار نفر در توانمان بود، کنار هم گذاشتیم و نتیجهاش موسیقی راک شد. ممکن است اگر من با سه نفر دیگر کنار هم مینشستیم، نتیجه چیز دیگری میشد. کنشی بوده است براساس توان و آموزههایمان. این سبک، با مفاهیم خاص مدنظرمان شکل گرفت. اگر سبک دیگری بود، شاید با این مفاهیم جفتوجور نمیشد.
هر گروه ایرانی که بخواهد کار کند، به نوعی با مسئله زبان درگیر است. خیلی از موسیقیدانهای راک ایرانی عقیده دارند شکل استاندارد موسیقی راک با کلام انگلیسی است. چطور شد کلام فارسی را انتخاب کردید؟
ما اصلا کارمان فارسی است. اگر بخواهیم انگلیسی بخوانیم، باید کار خارجیها را بخوانیم که خودشان بهتر از ما میخوانند. اگر هم میخواهیم شعر انگلیسی بگوییم که آنها بهترش را مینویسند؛ پس باید رسما دور راک را خط بکشیم. مگر اینکه یک نفر بخواهد کاور کند که تعریفش مشخص است. آنچه برای ما میماند این است که از طرفی راک را دوست داریم و از طرف دیگر شعرهایی داریم که با موسیقی پاپ و اصیل نمیتوان اجرایشان کرد؛ بنابراین سراغ راک میرویم.
فرض کنید جنسی از راک که با شعر ما تلفیق شده، همان راک غربی نیست؛ خب نباشد. بههرحال این وسط چیزی تولید شده است. حالا اسمش را بگذاریم: «ماک!» چه اصراری است که راکِ استاندارد باشد. خب راک استاندارد نیست که نیست. این فرار از واقعیت است. ما طبق استاندارد کارهایی را انجام میدهیم و چیز دیگری از دلش بیرون میآید. این چیز دیگر، اگر راک است، جنس متفاوتی از راک است. اگر هم راک نیست، لابد چیز جدیدی خلق شده است؛ خب بهتر!
کسی که ادبیات فارسی را بلد نیست، زبان فارسی را نمیشناسد، شعر را غلط میخواند، تلفیق شعر و ملودی را بلد نیست، موسیقی فارسی، اقوام و محلی را نمیشناسد و فقط چند تا موسیقی راک شنیده است، خب معلوم است هیچوقت نمیتواند شعر و موسیقی را تلفیق کند. میدانید چرا کسانی شعر فارسی میخوانند و نتیجه مسخره از آب درمیآید؟ چون میخواهند موتیفهای ملودیک آنها را کپی کنند؛ درحالیکه موسیقیِ کلامِ فارسی با موسیقیِ کلامِ انگلیسی فرق میکند. هر زبانی، از فارسی گرفته تا ترکی و فرانسوی، موسیقی صوتی خودش را دارد. وقتی با موتیفهای ملودیک غربی فارسی میخوانند، مسخره و چندشآور میشود. اکثر کسانی که راک میخوانند، فارسی را با لحن غربی میخوانند و کسی که میشنود فکر میکند دارد ادای خارجیها را درمیآورد. اگر ملودیِ زبان فارسی را رعایت کنیم و با موتیفهای ملودیک خودمان به موسیقی پیوندش دهیم، درست میشود. راک چیزی جز دیستورشن و شکل اجرای درامز و... نیست. الان خود غربیها هم به سمت لحنهای شرقی روی آوردهاند.
رویکردهای مختلفی در فارسی کردن موسیقی راک وجود دارد؛ مثلا گروههایی مثل کامنت بودند که فارسی را با ملودیهای انگلیسی میخواندند. کسانی مثل فرشید اعرابی هم سعی میکردند روی تقطیعهای زبانی کار کنند و برای اینکار مثلا از اشعار مولانا استفاده میکردند که زیاد هم با وزن شعر سر و کله نزنند. رویکرد شما به فارسی کردن موسیقی راک چیست؟
نخستین مسئله این است که شعر، وزن و بیوزنی را بشناسیم. باید ادبیات کلاسیک و شعر نو را بشناسیم. باید با ردیف آوازی موسیقی ایران هم آشنا باشیم. همه اینها را که یاد گرفتیم، باید با انواع موسیقیهای مختلف، از کلاسیک گرفته تا راک، آشنا باشیم. اینجا تازه به بحث ادبیات میرسیم. تلفیق شعر و موسیقی را خیلیها رعایت نمیکنند؛ بهخصوص در موسیقی پاپ؛ منتها چون در موسیقی پاپ لحن خاص موسیقی جایی ندارد و ملودیها هم محلیاند، رعایت نکردن تلفیق چندان توی ذوق نمیزند. بحث تلفیق شعر و ملودی البته بحث جداگانهای است که بسیاری از موزیسینهای موسیقی سنتی هم آن را رعایت نمیکنند؛ اینکه کلمه را طوری بگوییم که شنونده صوت را اشتباه نکند. هر زبانی مختصات ملودیک خودش را دارد و اگر مختصات بومی زبان فارسی را بلد باشیم، هیچوقت دچار اشتباه نمیشویم.
جریان و صحنه کنونی موسیقی راک ایران را چطور میبینید؟
راستش چندان پیگیر آثار نیستم، اما گاه و بیگاه قطعاتی را میشنوم که به نظرم خوب است. قبلا اینطور نبود. به نظرم در حال پیدا کردن راه هستند. بیشتر هم آنهایی موفقاند که شعرشان خوب است. راک، اگر تفکر نباشد، به ادا و اطوار تبدیل میشود. راک میخواهد حرفی را بیان کند؛ صرفا به دنبال پول و کاسبی نیست، دغدغه دارد. حالا ممکن است دغدغهها فرق کند؛ یعنی برای کسی دغدغه باشد و برای من مسخره به نظر برسد. مسئله این است که دغدغه او باشد و با پوست و گوشت و استخوانش درگیر آن باشد. وقتی هنرمند بداند چه میخواهد بگوید و پشت کلامش چه چیزی پنهان است، کارش درست درمیآید.
این البته تفسیری از راک است که در ایران خیلی جا افتاده و راه دیالوگ را با تفاسیر دیگر میبندد؛ مضاف بر اینکه کلیت را هم نشان نمیدهد. واقعیت این است که بسیاری از آثار راک صرفا با هدف تولید نوعی لذت سرخوشانه تولید شدهاند.
همان سرخوشی هم میشود هدف و دغدغه. به صراحت میگوید که من برای سرخوشی آمدهام و میخواهم کیف کنم؛ ریاکاری نمیکند. الان اینطور شده که طرف هدفش سرخوشی است، اما پشت شعر فاخر قایم میشود. راک ریا ندارد. صداقت در بیان خواسته خیلی مهم است. در پاپ میتوانید ریاکاری کنید، اما در راک، موسیقی وقتی درست از آب درمیآید که هدفش مشخص باشد.
نگاهی به آلبوم «دوگانهسوز» کاری از گروه «خورشید سیاه»
اثری که به مخاطب دروغ نمی گوید
محمد خلیلیان: راک فارسی هیچوقت به اندازه این روزها پویا نبوده است. از کاوه یغمایی و فرشید اعرابی گرفته که از قدیمیترهای راک و متال فارسی هستند تا آلبوم گروههای جدیدتری مثل کروک، عبور، خورشید سیاه و... که پشت سر هم منتشر میشوند، نشان میدهد که از نظر کمّی، اتفاقات خوبی برای راک فارسی افتاده است. کیفیت آثار اما کماکان در تلاطم است و حداقل مطلوبی ندارد.
آلبومی استاندارد است و آلبوم دیگری ارزش یک بار شنیدهشدن هم ندارد. هرچه تعداد آثار منتشرشده بیشتر میشود، تعداد تجربههای شکستخورده هم بالا میرود. سویه روشن ماجرا آنجایی است که گاه و بیگاه شنیدن برخی آلبومها یادآوری میکند که راک فارسی در مسیری رو به جلو قدم برمیدارد. آلبوم «دوگانهسوزِ» گروه خورشید سیاه نمونه خوبی از سویه روشن ماجراست؛ جایی که راک به هیچ چیز دیگری تقلیل ماهیت نداده است؛ بلکه توانسته با حفظ هویت خودش، ایرانی هم باشد.
اکثر گروههای ایرانی گرایشی انکارناپذیر به جذب مخاطب در سطح جهانی دارند. بزرگترین ویژگی خورشید سیاه این است که اساسا چنین رویکردی ندارد و حتی ضد آن است.
نگاه خورشید سیاه به مخاطب فارسیزبان است. بزرگترین دغدغه موسیقایی «دوگانهسوز» این است که به شکل درستی از طرف مخاطب فهم شود؛ به همین دلیل مسئله آلبوم، خودنمایی تکنیکی نیست. اساسا بنا نیست با تکنیکهای عجیب و سخت نوازندگی، آهنگسازی خارقالعاده یا شعر پیچیدهای مواجه باشیم. به جای چنین کاری، سعی شده است ساختار قطعات، ملودیها و ریتمها، به استانداردترین شکل ممکن کنار هم قرار بگیرند.
اگر بناست نوآوری رخ دهد، با زور و اجبار نیست، بلکه روندی طبیعی است که از «خود بودنِ» گروه ناشی میشود.
خورشید سیاه خودش است؛ کسی را تقلید نمیکند. اعضای گروه، همگی در ایران بزرگ شده و با این فرهنگ گره خوردهاند؛ به همین دلیل آنچه میخوانند نه انگلیسی است و نه حتی شعر حافظ و سعدی و مولانا. همانطور که حرف میزنند و زندگی میکنند، ترانه میگویند. همان موسیقی را هم که دوست دارند مینوازند.
دقیقا همینجاست که چیزی غیرکلیشهای ساخته میشود. شخصیت هر انسانی، اگر با صداقت و بیپیرایه، در اثر هنری متجلی شود، نتیجه به چیزی صریح تبدیل میشود که هم زیباست و هم در ارتباطگرفتن با مخاطب درست عمل میکند. خورشید سیاه البته بهخوبی واقف است که برای چنین کاری نیازمند تطابق ترانههای فارسی با موسیقی راک است؛ به همین دلیل تمرکزش روی تطبیق ملودیهای وکال با موسیقی است و در این زمینه موفق هم عمل میکند. «دوگانهسوز» به مخاطب دروغ نمیگوید؛ منظور از دروغ نگفتن همان تحت شرایط محیط قدم برداشتن است؛ یعنی حرکت درست دغدغهها در چارچوب محیطی که هنرمند با فرهنگ و شرایط آن خو گرفته است.
اینکه گروهی ایرانی در اشعار و به تبع آن در موسیقی، از انزجار مدرنیسمی سخن بگوید که در کشورش حتی پایههای فرهنگی و هنری آن بهدرستی شکل نگرفته، دغدغه دروغ و پوچی است که با همنشینیِ اشعار انگلیسی در کنار آن، نگرش جهانیشدن اثر پیش از ایرانیبودنش را لو میدهد.
نگرشی که به دلیل نداشتن ویژگیهای خاص و منحصربهفرد، صرفا به یکسری تقلیدهای بیهویت و سرگشته منجر میشود؛ تقلیدهایی که نه تنها تأثیری در موسیقی راک و متال ایران نخواهد داشت، که برای همان «جهانی» که برای آن ساخته شده نیز بیمصرف و تهی است. گروه خورشید سیاه مسیر اشتباه گروههای ایرانی را برعکس طی میکند و اتفاقا به نتیجه قابل قبولی میرسد.
آنها به جای اینکه علاقهشان به موسیقی راک را سرمنشأ تولید موسیقی قرار دهند، دغدغههای اجتماعی و محیط زیستی را دستمایه اولیه کارشان میکنند؛ به این شکل به اثری میرسند که در درجه اول ایرانی است و بهراحتی با مخاطب ارتباط میگیرد و در درجه دوم مسیری را میگشاید که میتواند تنها راه جهانیشدن راک ایرانی را فراهم کند.
ارسال نظر