سعيد راد، هنوز ستاره است
نشسته بر مبل قديمي، كنار پنجره بزرگ رو به حياط پر درخت. به انتظارش نشسته بودم، نگاهم به ديوار آجري خانه بود، ديواري كه خشت به خشتش به تعداد هر تيك تاك ساعت كهنه نصب شده بر ديوار، قصهها از روزگار گذشته داشته و دارد.
برخي ديگر از فيلمهاي او
٭ چ -۱۳۹۱
٭ گيرنده -۱۳۹۰
٭ پروانگي -۱۳۸۹
٭ دوئل -۱۳۸۲
٭ عقابها -۱۳۶۳
٭ دادشاه -۱۳۶۲
٭ عبور از ميدان مين -۱۳۶۲
٭ برزخيها -۱۳۶۱
٭ خط قرمز -۱۳۶
٭ فرمان -۱۳۶۰
٭ مرز -۱۳۶۰
مجموعه تلويزيوني در چشم باد - مسعود جعفري جوزاني
نشسته بر مبل قديمي، كنار پنجره بزرگ رو به حياط پر درخت. به انتظارش نشسته بودم، نگاهم به ديوار آجري خانه بود، ديواري كه خشت به خشتش به تعداد هر تيك تاك ساعت كهنه نصب شده بر ديوار، قصهها از روزگار گذشته داشته و دارد.
«سكوت، ضبط ميكنيم».
صداي بلند مرد جوان مرا از جادههاي گذشته به امروز و آن لحظه كشاند. آرام از پلهها پايين آمد، فضا ساكت بود، دوربين گامهايش را ضبط ميكرد، نگاهم به بازي مردي بود كه به قصد گفتوگو با وي به آن خانه قديمي آمده بودم، به آخرين پله كه رسيد دوربين همچنان تصوير برمي داشت...
نگاهي به ميزچيده شده، نگاه به قاب عكس، ليواني كه از روي ميز برداشت و در آخر چشمانش را مستقيم به دوربين دوخت...: «كات،عالي بود» فضا از سكوت كه خارج شد،«سعيد راد» بر مبل روبه رويم نشست ،او قبل از انقلاب در بيش از 30 فيلم سينمايي حضور داشت و اما گفتوگوی ما از بازيگري «سعيد راد» پس از انقلاب آغاز شد؛ دوراني كه تماشاگران سينما او را به عنوان سوپر استار سينماي اكشن در ذهن خود مرور ميكردند.
ë آقای راد «مرز»، «فرمان»، «خط قرمز»، «برزخي ها»، «عبور از ميدان مين»، «دادشاه»، «عقابها»... فيلمهايي است كه از سال 1360تا 62 ساخته و بر پرده سينماها اكران شد، بعد از اين هشت فيلم ديگر سردرسينماها از پرتره شما خالي ماند...
با اينكه سالها از آن زمان گذشته است ولي هنوز دوست دارم از آن روزهاي تلخ بگويم، براي اينكه درك كنيد آن زمان چه رخ داد تا آواره غربت شدم با اين مثال ميگويم، هند با سينماي خود كار سياسي واجتماعي انجام ميدهد سينماي هند به مردمش رؤيا ميفروشد تا وقت خالي آنها را پر كند؛ در آن سينما وقتي يك فيلم، يك ماه در اكران است، به توليدكننده جايزه برنز ميدادند، اگر دوماه مورد استقبال تماشاگران قرار ميگرفت، به آن جايزه نقره ميدادند.
اما اگر اكران از سه ماه ميگذشت، جايزه طلا ميگرفت، يعني اول شده بود. متأسفانه اين شرايط در آن مقطع زماني كه ذكر كرديد در ايران و وضعيت سينماي ايران متفاوت بود. اگر فيلمي يك هفته روي پرده بود همه چي خوب مينمود. همه راضي بودند. اگر دو هفته در اكران بود سؤال ايجاد ميشد! اگر سه هفته اكران موفق داشت كه صداها بلند ميشد «اين پرروها! كي هستند؟...» ماجراي ما هم همين بود.فيلمهايي كه نام برديد از جمله فيلمهايي بود كه تا برپرده سينما اكران بودند ميفروختند و خوب نيز ميفروختند.
براي اينكه بيسند حرف نزده باشم، فيلم عقابها را مثال ميآورم، اين فيلم تا زماني كه اكران داشت، هر روز بر آمار رقم روزانه فروشش اضافه ميشد؛ به صورتي كه اگر با رقم سه هزار تومان و ۶ هزارتومان قيمت بليت امروزي به ميزان فروش «عقاب»ها نگاه كنيم؛ چيزي بالاتراز ۵۰ ميليارد تومان براي تهيهكننده فروش داشت آن هم با جمعيت ۴۰-۳۰ ميليوني آن روزگار، اين يعني بلند شدن صداي برخیها! اين صدا چند مرتبه كه پشت سرهم به اعتراض بلند شد من ممنوع التصوير شدم! و در نهايت تصميم گرفتم بروم،يعني هجرت ناخواسته.
آن زمان كه غربت بودم سينماي هاليوود به ما نگاه نميكرد، كانادا پشت تاكسي نشستم،به قول خودمان كار گل انجام دادم، چون محيط براي فعاليت هنري ما، آماده نبود. هيچ وقت چمدانم را باز نكردم،هميشه داشتم برمي گشتم.
تا اينكه سيزده بدر سال ۱۳۸۰ در يكي از پاركهاي تورنتو «مهدي دادگو» از تهيهكنندگان سينما من را ديد و گفت:«سعيد اينجا چيكار ميكني! اين حرفش تكانم داد،انگار به خود آمدم، من آنجا در غربت چه ميكردم. آنقدر غرق زندگي و خرج و مخارج زندگي و بچهها شده بودم كه انگار خودم را گم كرده بودم... سه روز بعد به تهران برگشتم...
سالهايي كه از ايران دور بودم، از سينماي كشور دور نبودم، مجله فيلم را دنبال ميكردم. به ايران برگشتم اولين مصاحبهام در سه شماره مجله فيلم چاپ شد، مصاحبهاي كه از آغاز تا پايانش ده روز طول كشيد. يعني مجموعه زندگيم بود كه چاپ ميشد؛ از زمان تولدم،ورود به سينما تا رفتن از ايران و بازگشت. آن مصاحبه هست. بارها در آن ده روز اشك همراه دقايق گفتوگو بود،بعد از چاپ گزارش در مجله فيلم، مردم كه در شهر مرا ميديدند، ميگفتند با خواندن روزگاري كه بر تو گذشته بغض گلويمان را گرفت، باور نميكردند قهرمان فيلم «عقاب»ها در« ونكور» نان بربري ميپخت.
«آقاي مارتين اسكورسيزي آمد سراغم،گفتم اسمم بايد صدر ستارههاي فيلم باشد، باهم به توافق نرسيديم،من هم بازي نكردم». اين ازجمله ادعاهاي خندهداري است كه خيلي از ايران رفتهها ميگويند. ادعاهايي بياساس،اين خبرها نيست، سينماي هاليوود آنقدر گسترده است كه داخل شدن به فضاي آنها بسيار سخت است. خوشحالم بعد از ۱۸ سال وقتي به ايران وسينما بازگشتم آقاي تقوايي، درويش، آقاي جوزاني،حاتمي كيا و ... پيشنهاد كار به من دادند.
از كارآكتر رضا شاه در سريال « درچشم باد» و در ادامه از نقش شهيد فلاحي در فيلم «چ» بگوييد؟
من بازيگر فيزيك (بدن حركتي) هستم، بعضيها «بازيگر صدا» هستند، بعضيها بازيگري تيپ ساز، بعضيها شخصيت بازي ميكنند، من مجموعه اين بازيها را انجام دادهام ولي در بيشترين نقشهايم، فضاي بازي پردازي هايم فيزكال بوده است.
كارگردانان ما فوق العاده هستند.گريم ميدانند، لباس ميدانند، فيلمبرداري ميدانند،همه زواياي فيلمسازي را ياد گرفتهاند. ازاين حيث «محشر» هستند.
در هاليوود ساخت سريالهايي همچون مختارنامه بسيار سخت است، ولي اينجا كارگردانان ما با بودجه بسيار كم، ارزشمندترين سريالها را ميسازند.
از قصه نقش رضا شاه اگر بخواهم بگويم اينگونه شد كه آقاي جوزاني مرا به دفترش دعوت كرد. پيشنهاد بازي در نقش رضا شاه را داد و پس از آن ۱۱كتاب در دستم گذاشت، گفت با خواندن اين كتابها به كارآكتر مورد نظرخواهي رسيد. فضاي بازي در اين نقش مربوط به دوره تاريخي خاص بود، از زمان ميرزا كوچك خان تا زمان فتح خرمشهر را در برداشت، نقش جالبي بود، كارآكتري كه پرداختن به نقش وي بايد دقيق انجام ميگرفت تا «تأليف» شود.
در مورد نقش شهيد فلاحي هم وقتي به دفتر حاتمي كيا رفتم،پرسيدم چرا من؟ گفت: به دو دليل، اول اينكه از نظر ظاهر و آناتومي شباهت زيادي به شهيد فلاحي داري، دوم اينكه «تكنيكال» بازي ميكني و شهيد فلاحي نيز يك ارتشي تكنيكال بود. وقتي فيلمنامه را خواندم قبول كردم كه بازيگر آن نقش باشم.
«ابراهيم حاتمي كيا» كارگردان «مؤلف» است. دقت و وسواس او براي يك كار خوب دليل بر سخت گيرياش نيست.
بايد همه كارگردانها اين گونه باشند. باري به هر جهت نيست كه جلوي دوربين او بروي و بازي كني. «حاتمي كيا» از هيچ چيز به راحتي نميگذرد و بازي خوبي از بازيگر ميگيرد.
نقش رضا شاه و همچنين نقش شهيد فلاحي در كارآكتري تعريف ميشد كه در فضاي شخصيت و تاريخ دوران آنها در فيلم بازي كردم. نقش محوري داستان را نداشتم ولي ابعاد كارآكتر جذابيتهايي داشت كه نميتوانستم به آن «نه» بگويم. كارآكترهايي كه «تيپ» نبودند.
به دنياي يك تيپ اجتماعي مشهور نقب بزنيم؛ دنيايي كه شما هم تجربه كردهايد. سوپراستار كيست و به چه كسي ستاره سينما ميگويند؟
سوپراستار يعني بازيگری كه در دنياي تصوير شناخته ميشود، تمام طول عمرش بازيگر است؛ مثل آنتوني كوئين یا مارلون براندو، سوپراستار به بازيگراني گفته ميشود كه تمام طول زندگيشان در هر شرايط سني ميتوانند نقش را خلق كنند. بازيگرهاي ما متاسفانه فقط معروف ميشوند اما بازيگر نميشوند.
بازيگران ما خميرمايه ستاره شدن دارند، ولي هدايت كنندهاي ندارند تا از آنها به مفهوم واقعي سوپراستار بسازد. سينماي ما سينما نيست. تا زماني كه سينماي ما يك سرپرست مشرف به مسائل سينمايي بر خود نبيند، هميشه لنگان است.
كارگردان چه نقشي در رشد خلاقيت سينما دارد؟
انتخاب و هدايت كارگردان در بازيگرشدن يك فرد بسيار اهميت دارد. كارگرداناني هستند كه به واسطه شناختي كه دارند فردي را به دنياي بازيگري معرفي ميكنند. اين فرد در ادامه ميتواند، راه درستي را براي حضور در سينما انتخاب كند
از ميان دهها كارآكتري كه آفريديد به يادماندنيترينهايشان كدام است؟
نقشم در فيلم «تنگنا»، كارآكترم در فيلم «ساخت ايران» كه اكران نشد، نقش مرد كرد در فيلم «سفرسنگ» و بازيگري در فيلم «خط قرمز» برايم به ياد ماندني هستند، زيرا دراين نقشها، من كه بازيگر «بدن حركتي» هستم، با حركت و فيزيكال حرف اول را ميزد.
سختترين نقش را در چه فيلمي ايفا كرديد، چرا؟
پلاني در فيلم «صادق كرده» ساخته ناصر تقوايي، در آن پلان به «صادق كرده» خبر ميدهند همسرش به طرز دلخراشي به قتل رسيده است.
پلان دردناكي بود، آنقدر تحت تاثير شرايط واقعه، قرار گرفته بودم كه نميدانستم چگونه غم بزرگ آن مرد را به تصوير بكشم. ظرفيتهاي بازي در يك پلان مشكل بود.
آقاي تقوايي كه بازيگر و خلاقيت را به سينما معرفي ميكرد، سمتم آمد و گفت: «سعيد! اين ستون را پشت سرت ميبيني؟ فقط آرام سرت را روي ستون بگذار» من همان كاري را انجام دادم كه «تقوايي» گفت، همان حركت تأييد شد و نقش درآمد. آن پلان يكي از زيباترين پلانهايي است كه در زندگي بازي كردم.
آن روز فهميدم بازي خوب،فقط در نگاه بازيگر مؤلف نيست، بازيگر بايد خود را يك ويولون خوش دست، خوش كوك، نگه دارد تا كارگردان بتواند با او خوب بنوازد. اگركارگردان رهبر اركستر خوبي نباشد، مسير داستان پردازي فيلم بيراهه ميرود، بازيگر بايد خود را به كارگردان بسپارد.
و از زاويه ديد امروز شما به سينماي اين روزها نگاه كنيم...
تعاريف و قواعد سينما به هم خورده، سينما سبك و بيتحرك شده است، سينما هيجان و قواعد خودش را دارد.فيلمها كش دار، افسرده و غم بار شدهاند. معتقدم هنرمند حرفهاي در سينما كم شده است.تازگيها مد شده، همه ميگويند ديديد چقدر خوب بازي كرد انگار خودش بود، كاملاً واقعي. اين غلط است. بازيگر كه نبايد خودش باشد، بايد بازي كند، بايد تكنيك داشته باشد.
سينماي ايران مثل سابق حرفي براي گفتن ندارد. سناريو در سطح است، يك عده گويي دور هم جمع شدهاند و براي خالي نبودن عريضه فيلمنامهاي هم نوشتهاند.
سينما بستهاي صنعتی است اما آن صنعت در سينماي ما وجود ندارد؟ سينما را نبايد شوخي گرفت. نبايد سينما را آسان گرفت. سينما زيربناي فرهنگسازي مردم به خصوص جوانان است، وقتي فيلمهاي ضعيف ساخته ميشود، جوانان كم كم ديگر سينما نميروند.
سينما ارزش بالايي دارد. سينما از مكانهايي است كه مردم براي حضور در آن وقت ميگذارند، مردم آنچنان كه ما به آن تفريحي نگاه ميكنيم به سينما تفريحي نمينگرند.
مردم براي سينما وقت ميگذارند، بايد به اين وقت گذاشتن احترام گذاشت، اما ما چه احترامي به آنها ميگذاريم؟
سينماي ما قهر و آشتي شده، منتقدان نيز دراين ميانه راه درست نقد كردن را گم كردهاند. سينماييها وقتي خود براي خود ارزش قائل نيستند چه انتظاري از ديگران دارند مثال ميزنم، همين جشنواره سينمايي فجر،هرسال هم برگزار ميشود، روز افتتاحيه و اختتاميه به سينماگران نگاه كنيد، چند درصد آنها با لباسهاي رسمي به اين جشن ميآيند؟ بيشتر انگار آمدند سالن سينما، حال از آن سوي به سينماي جهان نگاه كنيم، درچنين روزهايي لباسهاي مخصوص دارند و مرتب و شيك به جشن خود ميروند، آنها به خود احترام ميگذارند و اين احترام به خودشان بازمي گردد. وقتي خودمان براي خودمان ارزش قائل نباشيم هيچ بيگانهاي براي ما فرش قرمز نمياندازد.
شما را بيش از همه بازيگر فيلمهاي حادثهاي و اكشن ميدانند اين از حضور پررنگ شما در فضاي اين ژانر سينمايي است، چرا كارگردانان ما به ساخت فيلمهاي حادثهاي بيتوجه شدهاند؟
چشمان كارگردانان براي دريافت مجوز ساخت فيلمهاي حادثهاي در انتظارهاي بيپايان باقي ميماند. متوليان سينما علاقهاي به صدور مجوز ساخت اين گونه فيلمها ندارند. تصاوير سينماي ما فضاي «تو بگو من بگو» شده است، چند نفر كنار ديوار، دور يك ميز يا در يك آپارتمان كنار هم مينشينند و ديالوگهايي بين آنها رد و بدل ميشود.
ژانر حادثهاي به تصويرهاي خياباني نياز دارد كه سينماي كنوني ايران فاقد اين گونه لوكيشن سازيهاست. سينماي حادثهاي كه اكنون در ايران وجود دارد ميتواند يك نمايشنامه راديويي هم باشد. سينماي حادثهاي قوي به تفكر قوي حادثهاي نيز نياز دارد.
بايد فردي فيلمنامه و كارگرداني، تهيه كنندگي و بازيگري اين گونه فيلمها را انجام دهد كه سينما را بشناسد و اين شناخت برپايه تعريفي درست باشد. افرادي كه سينماي اكشن را ميشناختند و در ايران خوب دراين ژانر هنرآفريني ميكردند در جمع خسته از مميزيهاي سينما جاي گرفتهاند. يا فيلم نميسازند و يا به دنياي توليد فيلم در ژانرهاي ديگر پيوستهاند.
تماشاگراني كه مشتاق ديدن اين گونه فيلمها هستند براي ديدن فيلمهاي مورد علاقه خود به سراغ ماهوارهها و فيلمهاي خارجي ميروند و اين ميشود كه تلويزيون ما مخاطب ندارد و فيلمهاي ما بيفروش باقي ميماند. مديران سينمايي جنس تمايل مخاطبان امروزي سينما را نميشناسند و اين درد بزرگي است.
نظر کاربران
برای ایشون آرزوی موفقیت دارم آقای راد هنرپیشه ی قابلی هستند.
فقط ایرج قادری ستاره بودو هست