همه نقدهای آقای منتقد بر فیلم های ایرانی
زنان در چمدان، درباره «دایره» جعفر پناهی
شاید از بهترین چیزهایی که ملتی را به تو می شناساند، شناختن و دیدن چیزهایی باشد که در آن کشور با موانعی روبروست.
کمترین ستاره را به این فیلم می دهد و نیز نقدی تند بر آن می نویسد. او مجذو بسینما و فیلمسازان ایرانی، مانند بسیاری از منتقدان اروپایی، نبود. به آن نشان که از میان تعداد بسیاری از فیلم های ایرانی که در خارج از کشور به نمایش درآمدند، او تنها برای پانزده فیلم ایرانی ریویو نوشت اما نمی توان از نقش بسیاری که در معرفی سینمای ایران به جامعه آمریکایی داشت، گذشت.
مثلا در آمریکا، اداره mpaa نمایش بخش هایی از فیلم ها را که رابطه جنسی افراد بالغ را به صراحت نشان می دهد، اکیدا بر ما ممنوع کرده است، درحالی که نمایش خشونت وحشیانه و فیلم های کمدی را برای مخاطب طنزی که در حد «مزه پرانی بچه دبیرستانی ها روی در دستشویی های عمومی» ساخته می شود، با آغوش باز پذیرا می شود.
حالا با این دید، فیلم «دایره» اثر جعفر پناهی را در نظر آورید: فیلمی که اکران عمومی اش ممنوع شده؛ اما حتی یک صحنه از فیلم را پیدا نمی کنید که برای تماشاگر معمول آمریکایی یا حتی برای تماتشاگری مثل کشیش دانلد ویلیامز خشکه مغز و افراطی برخورنده یا ناشایست به نظر برسد. چرا این فیلم در کشورش «خطرناک» ارزیابی می شود؟ چون میدان مبارزه اش در زمین قانون ساری و جاری است و حرف فیلمساز این است که قوانین، زنان مستقل و تنها را در موقعیت موجوداتی درمانده قرار می دهد.
در این فیلم، هیچ صحنه ای نیست که حجاب در آن رعایت نشده باشد؛ چه رسد به نمایش عریانی و به کار بردن الفاظ توهین آمیز و فحاشی. طبعا، به کل خبری هم از الکل یا داروهای مخدر نیست. یکی از عناصر کمیک که در فیلم تکرار می شود، این است که قهرمانان زن فیلم، حتی مجال کشیدن یک سیگار را نمی یابند. (در ایران، سیگار کشیدن برای زنان در اماکن عمومی، ممنوع است.) با تمام این اوصاف فیلم از مخاطب می خواهد که صدای شکوه زنانی را بشنو که تنها گناهشان این است که زن به دنیا آمده اند.
فیلم جعفر پناهی با تصویری یکسان، آغاز و تمام می شود: زنی که از میان دریچه ای کشویی در یک در بسته با یک مقام رسمی صحبت می کند. در صحنه اول، زنی را می بینیم که از دریچه در، به او خبر می دهند فرزندی که زاییده، یک دختر است. در حالی که قبلا با دیدن سونوگرافی، پزشک به او گفته که فرزندش پسر است. زن او واکنش خصمانه ای که فکر می کند خانواده شوهرش نشان خواهند داد، هراسان می شود.
در صحنه پایانی، زنی را در زندان می بینیم که مشغول صحبت با یک زندانبان است. با صحنه دوم، دایره کامل می شود: زنانی که با قوانین سختگیرانه زندگی می کنند، در هر موقعیت و وضعی، به شکلی در زندان هستند. فیلم، چند زن را در خیابان های شهر دنبال می کند. ما به نوبت، داستان این زنان را می بینیم. داستان فیلم با دو زنی آغاز می شود که تازه از زندان آزاد شده اند؛ اتهام آنها یا جرمی که مرتکب شده اند، بر تماشاگر معلوم نیست.
این دو قصد دارند سوار اتوبوسی شوند که یکی شان امید دارد در انجا مأمنی بیابند اما نه پولی در بساط دارند و نه مدارک شناسایی لازم را. دو زن با دیدن ماشین گشت انتظامی، از میان خیابان ها می دوند و در کوچه پس کوچه ها پنهان می شوند و پشت ماشین های پارک شده کنار خیابان پناه می گیرند و مخفی می شوند. آنها حتی با یکی از فروشندگان بلیط وارد مذاکره می شوند تا شاید بدون مدرک شناسایی به آنان بلیط بفروشند.
اگر مدرک شناسایی به همراه نداشته باشی، اجازه نداری از شهر خارج شوی. اگر شوهر یا برادری داشته باشی که از تو حمایت کند، اجازه داری به هر جا که می خواهی سفر کنی؛ وضعغیتی شبیه به یک محموله یا چمدان. بحث کارگردان این است که احترامی که این ساختار، به ظاهر برای زنان قائل می شود.
چیزی است در خور مقایسه با رفتار قبیله بانتوستان (Bantustans) با آفریقایی ها؛ وقتی زمین های خود آنها را در اختیارشان می گذاشتند و قانون مصوب دوران جیم کرو که به سیاه پوستان زاده آمریکا اجازه می داد که خارج از صف سفیدپوستان، از مستراح عمومی استفاده کنند، نوعی از لفاظی و دو پهلو حرف زدن وجود دارد که مختص هیچ کشور خاصی نیست و بین المللی است؛ ادبیات تبعیض آلودی که خود را در لباس آزادی مخفی می کند.
کارگردانی را می شناختم اهل یک کشور کمونیستی که یکی از ممیزها، همکلاس دوران مدرسه اش بود. فیلمنامه ای را برای تایید به اداره ممیزی داده بود و دوست قدیمی اش اینطور نصیحتش کرده بود: «هم تو می دانی که چه می خواهی بگویی و هم من. حرفت را طوری بزن که مخاطب بفهمد مقصودت چیست.»
نظر کاربران
این فیلم رو کجا میشه بدست آورد و دید؟
همین جمعه شب برنامه آپارات بی بی سی