بهنوش طباطبایی؛ کتیِ شر و شور «مسافری از هند»
از کتی پرشر و شور «مسافری از هند» تا بازیگری که این روزها روی صحنه تئاتر می درخشد، راهی دراز طی شده است؛ مسیری به اندازه ۱۵ سال. بهنوش طباطبایی در تمام این سال ها سرگرم تجربه کردن نقش های متفاوت و گاه متضاد در تلویزیون، سینما و تئاتر بوده است.
اگر اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم و خاطره بازی کنیم. با توجه به پیشنهادی که از شما سراغ داریم، «مسافری از هند» و نقش «کتی» شاید یک استنثا در کارنامه تان باشد. از آن تجربه برای ما بگویید.
سریال سال 82 تولید شد و سومین سریالی بود که از من پخش می شد. هر چند اولین کاری بود که به واسطه آن مردم دیگر من را به عنوان یک بازیگر شناختند و از آن به بعد مسیر حرفه ای من را دنبال کردند. سریال مسافری از هند برای همه بازیگرانش به لحاظ شهرت و ستاره سازی اتفاقی را رقم زد که تا آن زمان در مدیوم تلویزیون بی سابقه بود. قصه جذاب و ترکیب درست بازیگران و اجرای بی نقصشان دلایل موفقیت آن سریال بود و نقش «کتی» یکی از درست ترین نقش های آن سریال از نظر شخصیت پردازی بود؛ به جزییات کاراکتر بسیار توجه شده بود و این، کار من بازیگر کم تجربه را راحت تر می کرد.
پیامد آن نقش چه بود، یعنی پیشنهادهای مختلف از راه رسید؟
پیشنهادهای بسیاری از تلویزیون و تئاتر داشتم. با توجه به استقبال بی نظیری که از سریال مسافری از هند شد اما این سریال فقط می توانست یک اتفاق مهم را برای من در مسیر کاری ام رقم بزند این که ارتباط با مردم برقرار شده بود گام بسیار مهمی است برای شروع کار یک بازیگر. پیشنهادهای تلویزیونی را بیشتر بررسی می کردم تا تئاتر. تئاتر را به دلیل تمرین های طولانی و نیاز به صرف زمان بیشتر نمی پذیرفتم و حاصل این گزینش ها «عشق گمشده» به کارگردانی حسین سهیلی زاده بود.
فیلمنامه براساس رمان «ربه کا» نوشته شده بود که در دو نقش بازی کردم و این همان دلیل اصلی من برای این انتخاب بود. چالش خوبی برای یک بازیگر. از آن نقش هایی که هر بازیگری را وسوسه می کند. این که همزمان در دو نقش که هر دو تقریبا در یک هستند. جوانی مادری در زمان قدیم و جوانی دختری در زمان حال. در این سریال افتخار بازی در کنار استاد جمشید مشایخی را داشتم که برایم کلاس درس بزرگی بود و تجربه همکاری با ایشان را هیچ وقت فراموش نمی کنم. البته که این همکاری در سریال «پیله های پرواز» دوباره تکرار شد و من بسیار حظ بردم از وجود نازنین شان.
برسیم به مقطعی که شاید آرزوی خیلی از بازیگرهاست؛ کارکردن با داوود میرباقری در سریال مختارنامه.
برای من هم همین طور بسیار مهم است با کارگردان بزرگی مانند آقای میرباقری کارکردن. وقتی از طرف ایشان دعوت به کار شدم مشتاقانه پذیرفتم و کوتاهی و بلندی نقش برایم اهمیتی نداشت. مهم این بود که سهمی داشته باشم در سریال مهمی مثل «مختارنامه».شخصیتی که در سریال مختارنامه بازی کردم «خاشعه» بود خواهرزاده «عایشه» و عروس آل زبیر. نقش نوشته شده در فیلمنامه حدود 4 یا 5 سکانس بود اما وقتی پذیرفتم که آن را بازی کنم آقای میرباقری براساس حضور من این نقش را گسترش دادند و لایه هایی از این شخصیت را در قصه عیان کردند که بسیار جذاب بود. بازی در آن سریال و همکاری با داوود میرباقری اتفاق مثبتی در کارنامه کاری من است.
آن هم از سریال های پرمخاطب بود که در اواخر دوره ای تولید و پخش شد که تلویزیون داشت آخرین نفس هایش را در ارتباط با مخاطب می کشید و من در زمان فیلمبرداری آن کار با تمام احساسم درگیر نقش بودم. این بار چالش جذاب بازی در نقشی بود که از ۱۸ سالگی تا ۴۵ سالگی زنی را مرور می کردیم تا به واسطه قصه بخشی از تاریخ معاصر ایران را از زمان قبل دفاع مقدس تا سال ۸۰ مرور کنیم.
البته در آن مقطع بحث تفکیک بازیگر تلویزیون و بازیگر سینما بسیار جدی مطرح بود.
بله موافقم. یک زمانی این برچسب ها وجود داشت. حتی وقتی که چهره های شناخته شده وارد تئاتر می شدند این مقاومت و دافعه وجود داشت که چرا بازیگرهای تصویر و چهره های معروف تئاتر کار می کنند. انگار مالکیت تئاتر یا سینما به نام یک عده خاص بود. اما الان اوضاع تغییر کرده و دیگر آن دسته بندی ها وجود ندارد. سوپراستارهای سینما سریال بازی می کنند، بازیگرهای تئاتر فیلم سینمایی بازی می کنند، می درخشند و هر بازیگری می تواند فضای مختلف را تجربه و خود را ثابت کند.
برگردیم به تلویزیون، در مسیر کارهای تلویزیونی شما سریال موفق «چاردیواری» سیروس مقدم و همین طور «در مسیر زاینده رود» حسن فتحی را دارید.
سیروس مقدم از کارگردان های کاربلد در زمینه سریال سازی است. بسیار سلیقه مخاطب را می شناسد و تیم و گروه حرفه ای دارد که کار کردن با آنها لذت بخش است. به نظر من تلویزیون یک شانس و پدیده ای دارد در زمینه جذب مخاطب که آن داشتن کارگردانی مانند سیروس مقدم است. سریال چاردیواری سریال موفق و خوبی بود در ژانر «کمدی موقعیت» که بازی در آن فضا در آن دوره برایم جالب بود. همکاری با آقای حسن فتحی هم از آن تجربه های خوب و ارزشمندی است که در عین حال سختی های خودش را هم داشت. چالشی که نقش برایم داشت گویش اصفهانی آن بود. کار فشرده بود چون زمان پخش داشتیم، خیلی فرصت برای تمرین و درآوردن لهجه نبود و باید با تمرکز بسیار زیادی کار می کردیم چون زمان برای جبران اشتباه وجود نداشت.
سریال میکاییل را با همان ذهنیت از آقای سیروس مقدم پذیرفتید؟
هم این و البته قلم و فیلمنامه سعید نعمت الله. قبل از آن دیگر تصمیم نداشتم سریال بازی کنم. به دلیل این که روند تلویزیون در ارتباطش با مخاطب را نمی پسندیدم اما کار با سیروس مقدم و همچنین قلم نعمت الله و این که به نظرم آمد این سریال می تواند نفس تازه ای برای جذب مخاطب تلویزیون باشد، پذیرفتم که خدا را شکر همین طور هم شد.
این جا کار شما با تلویزیون تمام می شود و از آن به بعد در تئاتر فعال شدید و کارهای قابل توجهی داشتید؛ کار با کارگردان های به نامی چون جلال تهرانی، محمد رحمانیان، محمد یعقوبی و... از این تغییر روند بگویید.
بله زمانی که کاملا از تلویزیون فاصله گرفتم تمرکزم را روی پیشنهادهای تئاتر گذاشتم و اولین کارم بازی در نمایش «داستان یک پلکان» در دراماتورژی و کارگردانی «رضا گوران» بود که برای همان نمایش نامزد بهترین بازیگر زن جشنواره فجر آن سال شدم و سال بعد هم با رضا گوران نمایش «ابرهای پشت حنجره» را کار کردم که باز هم برای بار دوم نامزد بهترین بازیگر زن جشنواره فجر شدم که البته هنوز برایم جای سوال است که چرا جایزه آن سال را به من ندادند و جایزه به یک بازیگر زن خارجی رسید. البته نکته مثبت این بود که همان موقع تکلیفم با خودم و جایزه روشن و دیگر جذابیت دریافت جایزه برایم کمرنگ شد. شاید اتفاق مهم همین بود که انگیزه هایم برای ادامه راه وابسته به تشویق و جایزه نباشد بلکه ذات بازیگری و نفس کار نمایش بیشتر از هر چیزی من را در مسیر رسیدن به بازیگر بهتر شدن هدایت می کند.
از همکاری با جلال تهرانی و دو تئاتر ویژه و خاصی که با او کار کردید بگویید.
بعد از همکاری با محمد یعقوبی پیشنهاد نقش «سیندرلا» از طرف جلال تهرانی را پذیرفتم. سیندرلای جلال تهرانی یک نمایشنامه بسیار عجیب و حیرت انگیز است و ایشان جنسی از بازی و بیان را از من و دیگر بازیگران می خواستند که تا به آن روز تجربه نکرده بود؛ فضایی کاملا متفاوت و خاص که اتفاق های عجیبی برای من رقم زد. به شناختی از توانایی های خودم در بازیگری رسیدم که تا آن موقع تصورش را هم نمی کردم.
هدایت جلال تهرانی در بازی بازیگران کاملا با فضای عجیب و جسورانه کار مطابقت داشت. برای رسیدن به نوعی از بیان و لحن کلام تمرین های بسیاری با مترونوم داشتیم که بتوانیم ریتم یکدستی را حفظ کنیم و حتی آنقدر به جزییات اهمیت داده می شد که مثلا تمام حروف صدادار را در کلمه ها به یک اندازه معین می کشیدیم و خیلی جزییات دیگر که با تمرکز و تمرین های بسیار زیاد توانستیم به آنها برسیم و خواسته های کارگردان را اجرا کردیم. در آن نمایش بازی در کنار استاد مسلم «گلاب آدینه» بسیار برایم ارزشمند بود.
بعد از نمایش سیندرلا باز با جلال تهرانی همکاری کردید و این بار تک بازیگر نمایش «فصل شکار بادبادک ها» بودید.
رضایتمندی هر دوی ما از تجربه ای که در «سیندرلا» داشتیم باعث همکاری مجددمان در نمایش «فصل شکار بادبادک ها» شد. ان بار من تک بازیگری بودم که در سالن اصلی تئاتر شهر مونولوگی در حدود 80 دقیقه اجرا کردم با همان سبک و سیاق متفاوت و خاصی که از کارهای جلال تهرانی انتظار می رود. نمایشنامه قصه زنی است که خاطراتش را از دوران کودکی و جوانی مرور می کند و حال می رسد به زمانی که روزگارش دیگر به سر آمده و انگار بادبادک ها او را با خود برده اند. مروری به تحولات اجتماعی ایران بود که از زبان من می شنیدیم.
بعد از آن بیشتر با محمد رحمانیان کار کردید تا آخرین نمایش شما که متنی از بهرام بیضایی بود.
استاد محمد رحمانیان بعد از تماشای «سیندرلا» از من دعوت کردند تا در نمایش «ترانه های قدیمی» بازی کنم، خب من همیشه علاقه داشتم با ایشان همکاری کنم. محمد رحمانیان بی شک یکی از ستون های اصلی تئاتر ایران است و این اتفاق بسیار خوبی برای من بود. بعد از آن همکاری هایمان با نمایش های «سینماهای من» و «آدامس خوانی» ادامه پیدا کرد. در آن نمایش ها رحمانیان برای من نقش هایی را می نوشتند که شاید هر کارگردانی این ریسک را نمی کرد، نقش های متفاوتی که برای خودم هم عجیب و دور بود از هر آنچه تا به آن زمان بازی کرده بودم. اعتماد محمد رحمانیان به من اعتماد به نفسم را در اجرای نقش های متفاوت بالا برده بود.
این اعتماد و همکاری ها ادامه پیدا کرد تا شاه نقشی از بهرام بیضایی را به شما سپرد.
بله. در «آینه های رو به رو» اولین بار بود که رحمانیان از نویسنده دیگری نقشی را به من می سپرد و من بسیار هیجان زده شدم چون بازی در نقش «نزهت حق نظر» در فیلمنامه «آینه های رو به رو» بهرام بیضایی می تواند آرزوی هر بازیگری باشد. این فیلمنامه را استاد بهرام بیضایی در سال 1359 نوشته است و قرار بود نقش «نزهت» را «سوسن تسلیمی» بازی کند. آن فیلم هیچ وقت ساخته نشد تا این که در قرعه سرنوشت این نقش را من بازی کردم. البته می دانستم که بهرام بیضایی تا چه اندازه روی این فیلمنامه حساس است و دلبستگی خاصی به آن دارد. تا اندازه ای که در ابتدای فیلمنامه چاپ شده حق هرگونه برداشته از آن را منحصر به خود دانسته و این اولین بار بود که ایشان با نوشته نامه ای به محمد رحمانیان، اجازه به روی صحنه بردن «آینه های رو به رو» را دادند.
همه این حساسیت ها کار من را هم سخت تر می کرد. بازی در نقش «نزهت» را برای خود شانس بسیار بزرگی در مسیر حرفه ای ام می دانم. مرور زندگی زنی از اوج جوانی و سرخوشی تا حضیض ویرانی و نابودی. زندگی پر از فراز و نشیب او و سقوط خودخواسته اش که می تواند نماد سقوط بسیاری از ارزش های فرهنگی و اجتماعی ما باشد. و البته چالش بزرگ برایم همزمانی بازی بود که روی پرده سینما و روی صحنه بزرگ تالار وحدت داشتم و این نبرد را با هدایت کارگردان نابغه ای چون محمد رحمانیان توانستم به خوبی پشت سر بگذارم. هر بار که به آن فکر می کنم ناخودآگاه لبخند رضایت می زنم از این تجربه بی نظیری که خداوند برای من رقم زد.
حالا اگر بخواهیم به کارهای سینمایی شما بپردازیم انتخاب های متفاوتی را می بینیم. مسیر یک دستی را که در تلویزیون و تئاتر طی کردید در سینما نداشتید. چطور این همه تفاوت در انتخاب های سینمایی وجود دارد. برای مثلا چرا فیلم های کلاغ پر و یا پوست موز را بازی کردید؟
نقطه عطف کارنامه سینمایی شما فیلم «سیانور» است که انتخاب های قبلی را پوشش داد.
مسیر حرکت همیشه از یک نقطه ای است به نقطه دیگر، من خود را از آن دست بازیگرانی می دانم که از نقطه صفر شروع کرد و با آزمون و خطاهایی که داشتم مسیر را برای خود هموار کردم تا بتوانم به نقطه ای ایده آل برسم. این مسیر پیشرفت و کمال است که به انسان در هر بعد از زندگیش انگیزه می دهد و رسالتش در این جهان همین است. در مورد بازی در نقش «لیلا زمردیان» در فیلم «سیانور» باید بگویم که وقتی فیلمنامه را خواندم بسیار هیجان زده شدم.
آخرین فیلم تان «زیر سقف دودی» ساخته خانم پوران درخشنده است. چطور توانستید از کلیشه های مرسوم نقش زن دوم و یا زن صیغه ای عبور کنید؟
برایم در مرحله اول کار با کارگردان زن دغدغه مندی مثل خانم درخشنده بسیار اهمیت داشت. سینمای ایشان برایم یک حس نوستالژی دارد. از کودکی با فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» با سینمای ایشان همراه هستم. به همین دلیل وقتی پیشنهاد همکاری از طرف ایشان شد با کمال میل پذیرفتم. به دلیل این که در اواسط فیلمبرداری به گروه ملحق شدم زمان کافی برای پرداختن به نقش و دورخوانی و تمرین نداشتم و سعی کردم در مدت زمان کوتاهی خود را به نقش برسانم.
اولین مسئله ای که با خانم درخشنده به توافق رسیدیم همین عبور کردن از کلیشه های مرسوم برای این نقش بود. ایشان فقط عشق مدنظرشان بود که در این کارکتر باید دیده می شد نه جذابیت های ظاهری، رفتاری و گویش و البته فرهاد اصلانی به عنوان پارتنر من بسیار کمک کرد تا بتوانم سریع تر روند رسیدن به نقش تا اجرای آن را سپری کنم. من به دلیل رشته تحصیلم در حال حاضر که روانشناسی است دغدغه روابط صحیح انسانی را دارم و داشتن خانواده و روابط سالم در چارچوب خانواده تنها آمال و آرزوی من است که این مسئله هم بی تاثیر نبود در پذیرفتن فیلم «زیر سقف دودی». امیدوارم با کارها و فیلم هایی که بازی می کنم سهم کوچکی داشته باشم در بهبود وضعیت روابط انسانی، مخصوصا در حوزه خانواده.
نظر کاربران
خودمونیم چه سریالی درپیتی به خوردمون میدادن
دوستش دارم
موفق باشی عزیزم
منم دوسش دارم
دوست داشتنیه
از کوی دامون به بعد همیشه یه مدل نقش داره و به جور بازی می کنه....متاسفانه هیچ تنوعی در اجرای نقش ها نداره اگه خوب دقت کنید...حتی سیانور و مختار و چاردیواری و میکاییل با وجود عوض شدن فضا باز هم همون کتی مسافری از هند رو می بینیم...
مصاحبه جالبي بود مرسي
خدایی زیبایی
خیلی چهره شو تو این سالها عوض کرده
با این جراحی زیبایی هایی که ایشون انجام داده جالبه که بهش نقش تاریخی هم میدن!