گفت و گو با «علیاشرف درویشیان» درباره زندگی و ادبیات
گفت و گو با علی اشرف درویشیان سال ۲۰۰۶ میلادی در سلیمانیه عراق انجام شد و این گفت و گو درواقع بخشی از یک گفت و گوی بلند است با موضوع نقش روشنفکران در جامعه ایران و همین طور موضوع ادبیات کودک و نوجوان.
قبل از هر چیز از زندگی خود بگویید و اینکه در چه محیط و خانواده ای به دنیا آمدید و رشد کردید؟
سال 1320 در کوچه علاقه بندهای کرمانشاه به دنیا آمدم. پدرم کارگر شرکت نفت بود. بعد آهنگر شد و به کارهای گوناگون دست زد. از کوره سوادی که داشت مرا از کودکی با شعرهای حافظ و خیام و باباطاهر آشنا کرد. مادرم کلاش (گیوه) می بافت. بعد هم خیاطی یاد گرفت. خانواده ما پرجمعیت بود. دو تا پدربزرگ و دو تا مادربزرگ از طرف پدر و مادر داشتم. دایی ها و عموهایم همه کارگر بودند، مادربزرگم که خیاط بود، بسیاری از افسانه های کردی را به یاد داشت و شب ها پس از کار روزانه، پیش از خواب، افسانه هایش را آغاز می کرد و گاه در ضمن افسانه واژه های کردی به کار می برد.
اولین داستانی که شما را تحت تاثیر قرار دارد، کی و کجا بود؟
داستان «طلب آمرزش» صادق هدایت بود، مادربزرگم برایم تعریف کرد، نمی دانم کجا شنیده بود. همین طور که پیشتر گفتم آشنایی من با افسانه ها به واسطه ایشان بود.
داستان ها و رمان های شما متاثر از افسانه ها و فولکلور کردستان است و با گذشت سی سال فاصله گرفتن از آن هنوز داستان هایتان رنگ و بوی بومی و مناطق کردنشین را دارد، با گذشت این همه سال هنوز مضمون بیشتر کارهایتان کردستان است، فکر نمی کنید زمان آن رسیده است وارد فضای شهر و زندگی شهری بشوید و دنیای دیگری را تجربه کنید؟
کردستان سرزمین من است و جایی است که در آنجا خود و جامعه خود را شناختم و با درد و رنج مردمم آشنا شدم و همان درد و رنج سبب شد دست به قلم ببرم و داستان بنویسم. کودکی پر از مشقت خودم و دیگر کودکان تهیدست شهرم و دیگر شهرهایی که بعدها در آنجا معلم شدم. دانش آموزهایی داشته ام از گرسنگی در کلاس بیهوش شدند. در سرمای زمستان لباس نداشتند و از سرما می لرزیدند. این ها مضامینی هستند که من می توانم تا چندین سال دیگر درباره اش بنویسم.
نظرت درباره تعهد چیست؟ آیا هنوز معتقد هستید نویسنده و هنرمند باید متعهد باشد، آن هم در روزگاری که خیلی از نویسندگان در دنیا هستند که تعهدی برای نویسنده قائل نیستند؟
من خواستار آزادی بین و دموکراسی برای همه هستم و هر کسی هر اعتقادی دارد قابل احترام است. من نویسنده متعهدی هستم و عقیده دارم نویسنده در چنین روزگار و شرایطی- به ویژه در شرایطی چون جامعه ما و حتی بسیاری از کشورهای دیگر- باید متعهد باشد و رسالتی برای خود قائل باشد. دوست دارم نویسندگان متعهد و مسئول باشند. من همیشه نویسنده معترض بوده ام و هستم. برای من تعهد اجتماعی خیلی مهم است. به ادبیات مردمی معتقدم. ادبیاتی که در خدمت مردم باشد. معترض به نابرابری های جامعه و مشکلات و معضلاتی که در جامعه وجود دارد. من معتقدم هنر و ادبیات در ذات خود معترض است.
در کارهایتان بیشتر به محتوا و مضمون پرداخته اید، آیا این کار از فرم و تکنیک اثرتان نکاسته است؟
فرم باید در خدمت محتوا باشد. این محتوا است که فرم را شکل می دهد. مجموعه داستان «درشتی» و آخرین داستان هایم که هنوز به صورت کتاب چاپ نشده اند از نظر فرم و تکنیک با کارهایی مانند «از این ولایت» و «آبشوران» و داستان های دیگر متفاوت است.
بختیارعلی کتابی دارد تحت عنوان «مخاطب کشنده»، آنجا می گوید این مخاطب است که باید سطح خودش را بالا ببرد و خود را با جهان نویسنده هماهنگ و همسطح کند نه اینکه نویسنده سطح خودش را پایین نگه دارد تا مخاطب بیشتری داشته باشد و بخواهد خواسته های آنها را برآورده کند. ما امروزه مخاطبان حرفه ای تری داریم نسبت به گذشته، چرا نباید نویسنده حرفه ای مثل شما به فرم و تکنیک های تازه توجه کند؟
درست است نویسنده باید سطح کارش و کیفیت آن را حفظ کند، اما نباید جوری بنویسد که مخاطب ناچار باشد سه بار کتابش را بخواند تا بلکه به درکی از آن برسد. من از نویسندگانی نیستم که بگویم می نویسم تا بیست سال دیگر آثارم خوانده شود. از نظر من مخاطب بسیار مهم است و برای آن ها می نویسم و دوست دارم بیشترین مخاطب را داشته باشم و همین طور که اشاره کردم من از نویسندگانی نیستم که مخاطب در اولویتم نباشد.
از نویسندگان معاصر ایران و جهان کار کدام یک را بیشتر می پسندید؟
صادق هدایت، بهرام صادقی، صادق چوبک، دولت آبادی، احمد محمود، هوشنگ گلشیری. از نویسندگان خارجی، شولوخوف، گابریل گارسیا مارکز، ماریو بارگاس یوسا و ژوزه ساراماگو.
وضعیت داستان نویسی معاصر ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
شرایط کنونی ادبیات داستانی ایران دچار مشکلات عمده است. نخستین و مهم ترینش مشکل مربوط به سانسور است که تحت عنوان ممیزی ارشاد اعمال می شود. این سانسور به طور عمده به مسائل سیاسی و به قول ممیزان ارشاد به مسائل اخلاقی مربوط است. کتاب مجموعه داستان های من به نام «داستان های تازه داغ» که شامل شانزده داستان کوتاه می شود، پس از یک سال و نیم در اداره سانسور، می خواستند هشت داستان آن را حذف کنند اما من پذیرفتم و گفتم حتی یک خط هم حذف نمی کنم. البته مجموعه را خارج در کلن آلمان چاپ کردم.
در طول زمان پس از سال ها که نویسنده ایرانی با مشکلی چون سانسور مواجه شد، آهسته آهسته خلاقیت و توانایی خود را برای خلق آثار دست اول و ابتکاری از دست داد و به اینجا رسید که می بینیم. برای یک جمعیت هفتاد میلیونی، فقط دو هزار جلد کتاب از یک کتاب چاپ می شود آن هم چند سال طول می کشد تا به فروش برسد. اما با تمام این مشکلات و معضلاتی که بر سر راه نویسندگان قرار دارد در این سال های آخر شماری از نویسندگان نسل جدید پیشرفت چشمگیر و بسیار خوبی داشته اند. اگر سانسور سد راه نویسندگان ما نبود اکنون چیزی از کشوری مثل ترکیه و دیگر کشورهایی که ادبیاتی جهانی دارند، کم نداشتیم.
سانسور و باز هم سانسور، مشکلات چاپ و نشر و اقتصاد و بحران مخاطب و عدم توزیع کتاب و بسیار مشکلات آموزش و پرورشی همگی ریشه در عدم برنامه ریزی فرهنگی درست دارد. مشکلات ریشه ای سببش سیاست های فرهنگی نادرست است.
چرا در جامعه بین ادبیات و توده ها نوعی خلاء و فاصله ایجاد شده است، آیا این ناشی از نارسایی ادبیات ماست یا از عدم ظرفیت و درک ذهنی جامعه است؟
مردم ما مردمی با فرهنگ هستند و علاقه مند به کتاب و کتابخوانی، اما به دلیل سانسور و بی اعتمادی به کتاب هایی که سانسور می شوند سمت کتاب نمی آیند. از طرفی هم از شرایط اقتصادی خوبی برخوردار نیستند و با بیکاری و فقر دست و پنجه نرم می کنند و آنها هم که کار دارند نیمه شب با خستگی و کوفتگی به خانه هاشان می رسند و پول خرید کتاب ندارند.
ادبیات کودکان در ایران و بعد از جریانی که صمد بهرنگی آغازگرش بود و شما ادامه دهنده اش و نویسندگانی مثل نسیم خاکسار و چند کس دیگر، ادامه پیدا نکرد؛ با توجه به استقبال زیاد از این نوع ادبیات فکر می کنید چرا ادامه پیدا نکرد و نویسندگان نسل جدید ادبیات کودکان و نوجوانان نداریم که ادامه دهنده این راه باشد؟
نویسندگان زیادی به این نوع ادبیات علاقه مند بودند و داستان های زیبایی نوشتند اما سانسور مانع رشد و ادامه کار این نوع ادبیات شد که پرده از روی زشتی ها و نابرابری ها بر می داشت و راوی حقایق آنچه در جامعه ما اتفاق می افتاد بودند. می خواستند ادبیات شسته رفته و تمیز که دور از واقعیت های جامعه ما بود جایگزین کنند.
ادبیات کودکان امروز دچار بحران است. سیاست های فرهنگی ادبیاتی را ترویج می کند و نویسندگانی تربیت می کند که ادبیات ما را دچار بحران هویت کرده است. کتاب های کودکان و نوجوانان من پس از انقلاب سال ها مجوز نداشتند، حتی با اسم مستعار فرستادم مجوز ندادند چون طبق الگوها و خواسته ها و ایدئولوژی آن ها نبود.
علیرغم تغییرات و تحولاتی که در دنیای معاصر روی داده است، آیا شما باز هم خود را یک نویسنده سیاسی می دانید؟
ترسی از این ندارم که مرا نویسنده سیاسی خطاب کنند. اگر نویسنده سیاسی به این معنا است که از غم و درد و رنج انسان های جامعه اش سخن بگوید، با افتخار من خود را نویسنده ای سیاسی می دانم. ساراماگو، داریوفو، گونتر گراس، یوسا، مارکز و خیلی های دیگر هم سیاسی هستند. من نمی توانم از ناعدالتی های که در جامعه ام وجود دارد حرف نزنم و ساکت باشم. در چنین شرایطی سکوت برای نویسنده مرگ است.
آشنایی شما با ادبیات کردی بالاخص ادبیات داستانی کردی در چه حد است و کار کدام یک از نویسندگان معاصر کرد را می پسندید؟
از طریق شما بیشتر با ادبیات کردی آشنا شدم و در این سال ها به طور جدی پیگیر آن هستم و تعدادی داستان کوتاه کردی را با همکاری شما ترجمه کرده ام و بیشتر به جزییات ادبیات کردی و جسارت نویسندگان کردستان آشنا شدم. هم شعر کردی هم ادبیات داستانی کردستان جهانی است. چهره های جهانی مانند بختیارعلی، شیرزاد حسن، شیرکو بی کس، لطیف هلمت، رفیق صابر، عبدالله پشیو و فرهاد پیربال از سال ها پیش کتاب هایشان به زبان ها مختلف دنیا ترجمه شده است و مورد استقبال قرار گرفته و جوایز معتبری در سطح جهان به دست آورده اند و آینده درخشان تری را برای آن ها آرزو می کنم. یکی از دلایلی که آنها در این سال ها و پس از آزادی کردستان (۱۹۹۱) پیشرفت خوبی داشته اند عدم سانسور در کردستان است.
رمان های شهر موسیقیدان های سفید، آخرین انار دنیا و غروب پروانه از بختیارعلی که شما ترجمه کرده اید چیزی از رمان های بزرگ دنیا کم ندارند. چرا بختیار علی رشد می کند و درمانش در بالاترین سطح و دنیا می نویسد و جوایزی نصیبش می شود؟
چون در کردستان عراق سانسور نیست و نویسنده از هر چیزی که دلش می خواهد می نویسد. آیا نویسنده ایرانی آن طور که بختیارعلی در رمان های شهر موسیقیدان های سفید و غروب پروانه به مسائل و بحران های جامعه و مشکلات سیاسی و اجتماعی و جنسیتی جامعه اش پرداخته است و نقد کرده است، می تواند بنویسد و اجازه می دهند چاپ شود؟ همین سانسورها جلوی رشد ادبیات به ویژه ادبیات داستانی ما را گرفته است. شما در آینده بیشتر از ادبیات کرد و نویسندگان بزرگی چون بختیارعلی و شیرزادحسن خواهیدشنید.
فکر می کنید آثار شما آن طور که باید مورد نقد و بررسی قرار گرفته است؟ نقدهایی که مورد پسند شما بوده اند را چه کسانی نوشته اند؟
قبل از انقلاب نقدهای زیادی نوشته می شود و چون کتاب های من در برهه ای از زمان ممنوع بودند، نقدها ها چاپ نمی شدند و گاهی هم با سکوت منتقدین محافظه کار رو به رو می شد. اما باید بگویم نقدهای خوبی هم نوشته شده اند، حسین فرخ سرشت یکی از زیباترین نقدها را درباره «از این ولایت» نوشت و بسیاری از منتقدین دیگر نیز نوشتند و بعدها سکوتی که سانسور مسبب آن بود شکسته شد.
وضعیت نقد ادبی امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟
متاسفانه ما به نقد عادت نکرده ایم دلیلش هم روحیه دیکتاتورمآبانه ای است که در ما هست در گذشته بخش زیادی از نقد ما، تسویه حساب شخصی بوده است، به جای اینکه به اثر بپردازد، به زندگی شخصی نویسنده اثر می پردازد. یکی از دلایلی که در جامعه ما از نقد استقبال نمی شود، همین جهت گیری نقد هست. ما باید نقد سالم داشته باشیم تا هم به جریان نقدنویسی ما کمک کند، هم جریان داستان نویسی ما از آن بهره مند شود. نقد وارد زندگی مخاطبین ادبیات نشده است، بیشتر محدود به قشر اهل قلم است.
اگر من از کسی بدم می آید، نقد کارش را بنویسم و بکوبمش، و اگر خوشم می آید کارش را ستایش کنم، بحران را شدیدتر می کند. امروزه روابط دوستی معیار نقد است. وقتی که بحران مخاطب داریم و کتاب خوانده نمی شود، چه در مجلات و روزنامه ها چه به صورت کتاب. نه در مجلات پولی به منتقد می دهند نه ناشر حاضر است نقد را به صورت کتاب چاپ کند و حق التالیف خوبی به او بدهد. همین ها سبب می شود جریان پویای نقد شکل نگیرد. باید نقد سالم تبدیل به جریان اصلی نقدنویسی ما شود.
نظر کاربران
بسیار عالی
متولد 1340؟ اشتباه نمی کنید؟