پیشنهادهای فرهنگی آخر هفته
هیجان و دلهره در یک مینی سریال ایرانی با قصه ای پر کاراکتر و پر از لوکیشن کمی ذائقه مخاطب ایرانی را تغییر می دهد.
این نمایش از اول دی تا ۳۰ دی در یک خانه قدیمی به آدرس خیابان ایرانشهر، کوچه نوشهر، پلاک هجده، ساعت ۷:۳۰اجرا میشود. برخلاف هفته هیا قبل این بار از نمایشی نوشتیم که کاملا خصوصی و بدون پشتوانه تبلیغاتی خاصی است از سری تجربیاتی که چند عشق تئاتری با دست خالی رقم می زنند و خیلی دیده نمی شوند نبض تئاتر در همین خانه های کوچک می زند اگر تماشایشان کنید که چه بهتر.
اکران: «آپاندیس» داستانی جذاب دارد، تمام فیلم در یک بیمارستان روایت میشود، رضا همسرش زری را به بیمارستان میآورد و از دوست زری یعنی لیلا کمک میخواهد، پس از اینکه رضا متوجه میشود زری باید مورد عمل جراحی آپاندیس قرار بگیرد، از لیلا میخواهد تا دفترچه بیمهاش را در اختیار آنها قرار بدهد زیرا خودش پولی ندارد، لیلا که قدرت نه گفتن را ندارد به ناچار میپذیرد، محسن همسر لیلا نیز در همین بیمارستان کار میکند و موقعیت خوبی دارد، پس از ...
فیلم از آن دست آثاری است که حداقل وجه سرگرم کنندگی قوی دارد و تماشاگر را پای کار می نشاند، همین که فیلمساز موفق می شود یک قصه ر ا به صورت کلاسیک تعریف کند و وصله تماشاچی سر نرود خودش موهبتی است در شرایط حال حاضر سینمای ایران، البته بماند که کلیت ملتهب فضای فیلم شاید وجه تشابه آن را با دیگر آثار سینمایی این سال ها تقویت کند و به قول فیلم خیلی تازه به نظر نرسد.
نمایش خانگی: «عالیجناب» روایتگر مبارزه دکتر ملک سیاستمدار کهنهکار و معتقدی است که در راه پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، در آخرین روزهای رقابت و در حالی که به لطف بازیهای تبلیغاتی و سفسطه رقیب، طبق نظرسنجیها، بازنده این کارزار است، علیرغم میل باطنیاش برای چیره شدن بر رقیب نه چندان صالح، دست به دامان مشاوری میشود که پست معاون اولی را از او طلب میکند. مشاوره هژیر خاتم به پیروزی ملک میانجامد اما این تازه ابتدای کار است...
از همان ابتدای تبلیغاتی شدن این پروژه مشخص بود که پروژه ای متفاوت از آن چه در سریال های نمایش خانی دیده ایم مواجهیم این بار دگر خبری از فضای عاشقانه و مضامینی چون خیانت و مبستری ملودرام نیست قریبیان در سریالی خوش ساخت تا حد امکان مباحثی سیاسی را مطرح کرده که دینی است.
هیجان و دلهره در یک مینی سریال ایرانی با قصه ای پر کاراکتر و پر از لوکیشن کمی ذائقه مخاطب ایرانی را تغییر می دهد.
کتاب: «بهار۷۱» در بخشی از این اثرکه به آرتورآداموف، نویسنده فرانسوی نوشته شده است، می خوانیم:«در گورستان پرلاشز پرچمهای سرخ آویزان است. در انتهای صحنه دولکلوز، خمیده، بدون کلاه و با کتی بلند، ایستاده است. پشت او تعدادی از اعضای کمون ایستادهاند ـ آنها نیز کلاه ندارند.
دولکلوز (با صدایی غمگین و بسیار آرام.): سخنرانی طولانییی برایتان نمیکنم. آنها مصیبت عظیمی بر ما وارد کردند. باشد که عدالت برای خانوادهی قربانیان و این شهر بزرگ برقرار شود. شهری که بعد از پنج ماه محاصره حکومتش به او خیانت کرد و اکنون محاصرهی دوم بر او تحمیل شد، ولی هنوز آیندهی انسانیت در دستهایش است. برادرانم مثل قهرمانان نگذارید اشکهایتان جاری شود، برعکس قسم بخورید انتقامشان را بگیرید و راهشان را ادامه دهید.
کتاب بهار 71 اثر «آرتور آداموف» با ترجمه «مهسا خیرالهی» با موضوع ادبیات نمایشی است که نشر «نی» آن را در 320 صفحه چاپ کرده است. اگر نمایشنامه ای پر و پیمان می خواهید که البته اخت شدن با شخصیت هایش کمی زمان می برد این کتاب انتخاب مناسبی است. با محتوایی که کلی دید اجتماعی و سیاسی هم به خواننده اش می دهد.
خورجین: «رودخانه مرموز». جیمی مارکام ، شون دوین و دیو بویل، سه نوجوان اهل بوستون با یکدیگر دوستان صمیمی هستند. آنها در خیابانی خلوت مشغول بازی هستند، دیو از دو پسر دیگر چابک تر و فرزتر است، مدتی هاکی بازی می کنند تا این که حوصله شان سر می رود. به پیشنهاد جیمی اسمشان را روی سیمان خیس کنار خیابان می نویسند. دیو در حال نوشتن نامش است که دو مرد با ماشین سر می رسند. آن دو خود را پلیس معرفی می کنند و به جرم صدمه وارد کردن به اموال عمومی دیو را با خود می برند. در واقع آن ها پلیس نیستند. آنها دیو را سه روز نگه می دارند و مورد آزار و اذیت قرار می دهند. پس از سه روز دیو از دستشان فرار می کند.
اکنون بیست و پنج سال از آن حادثه گذشته. ..
فیلمی که مایه روانشناختی گسترده ای دارد چرخه غیر قابل توقف خشونت را در یک جامعه نشان می دهد جامعه ای که سرمایه داری در آن سیطره یافته و یک قربانی به شکل وراثتی دائما نقش قربانی را بازی می کند و انگار قرار نقش آدم ها عوض شود. شان پن فیلم را هم دریابید که فوق العاده است و البته همه ی کار چفت و بست درستی دارد از فضاسازی غریب تا روایتی که حتی قابلیت سریال شدن را هم داشته است.
ارسال نظر