درباره رمان «شکوه زندگی»، روایتی از کافکای عاشق
گفت و گو با محمد همتی به مناسبت انتشار رمان «شکوه زندگی» میشائیل کومپفمولر؛ روایتی عاشقانه که می کوشد چهره دیگری از کافکا نشان دهد.
پیش از «شکوه زندگی» آثار دیگری که به نوعی با کافکا مربوط بودند، ترجمه کرده بودید و به نظر می رسد با دغدغه کافکا همراه هستید. این طور نیست؟
به نظرم این کافکاست که با ما همراه است. حتما صفت کافکایی یا کافکائسک را شنیده اید. مثلا الان وضعیت زلزله زدگان کرمانشاه یک وضعیت کافکایی است. مردم بی خانمان در زمهریر زمستان کرمانشاه زیر چادرهایی پناه گرفته اند که هوای داخلشان سردتر از هوای بیرون است. بگذریم... هر کس به ادبیات پناه ببرد، همان دم در کافکا را می بیند که ایستاده و منتظرش است. در مورد خودم بهتر است بگویم بیشتر دغدغه این وضعیت کافکایی را دارم تا دغدغه کافکا. سال ها پیش زمانی که هنوز قلم در دست گرفتن و نشستن پشت میز ترجمه را می آموختم، زندگینامه ای از کافکا را تحت سرپرستی آقای رضا نجفی ترجمه کردم. بعد از آن رمان عروسک کافکا» را در نشر نو کارکردم و بعد به سراغ رمان «شکوه زندگی» رفتم. از میان مترجمان معاصرمان می توانم به ناصر غیاثی اشاره کنم که می دانم واقعا دغدغه کافکا و شناساندنش را دارد.
میشاییل کومپفمولر از نویسندگان امروز ادبیات آلمانی زبان است که پیش تر در ایران شناخته شده نبود. چرا به سراغ این نویسنده و مشخصا رمان «شکوه زندگی» رفتید؟
به نظرم یکی از وظایف مترجمان شناساندن صداهای نو در ادبیات است. «شکوه زندگی» درواقع پیشنهاد نشر نو بود. راستش را بخواهید، در آغاز نگران بودم اثر جز نام کافکا چیزی نداشته باشد و به همین خاطر ترجمه را برای مدتی به تعویق انداختم تا این که بالاخره به سراغ این اثر رفتم و دیدم نویسنده کارش ورای این حرف هاست.
کومپفمولر چه جایگاهی در ادبیات امروز آلمانی زبان دارد و سبک داستان نویسی او تحت تاثیر چه نویسندگانی است؟
به نظرم نویسنده امروزی، آن هم اروپایی یا به طور مشخص غربی منابع الهام متعددی در اختیار دارد. یافتن رگه های تاثیرپذیری در آثار امروزی کمی دشوار است یا دست کم من آدمش نیستم. البته این سوالی است که در دیدار بعدی با او حتما خواهم پرسید. کومپفمولر هم مثل هر نویسنده خوبی شاخک های تیزی برای فهم جهان معاصر دارد و آثارش هم گواه بر همین است. او به دلیل همین تیزبینی در سال 2013 برای کتابش، «پیامی به همه»، برنده جایزه ادبی آلفرد دوبلین شد. از این گذشته کومپفمولر نشان داده است دست توانایی در نوشتن آثاری با الهام از زندگی نویسندگان و ادبا دارد. همین تازگی که او را در برلین دیدم، گفت به پیشنهاد ناشر آلمانی «شکوه زندگی»، ماجرای ده روز آخر نویسنده دیگری را برای نگارش رمانی انتخاب کرده است. تردید ندارم در این یکی هم موفق خواهدشد.
«شکوه زندگی» مربوط به چه دوره ای از کارهای کومپفمولر است و ای جزو آثار شاخص او به شمار می رود؟
بله، «شکوه زندگی» قطعا جزو آثار شاخص میشاییل کومپفمولر است و تاکنون به بیست و چند زبان زنده دنیا ترجمه شده است. درواقع موفقیتی جهانی نصیب نویسنده اش کرده است. در مورد این که به چه دوره ای از کارهای کومپفمولر تعلق دارد، من معتقد به تقسیم بندی دوره ای خاص در کارش نیستم. به نظرم این تقسیم بندی ها بیشتر مناسب حال نقاشانی است که صدها اثر خلق کرده اند و در میان آن ها مثلا می شود گفت فلان اثر مربوط به دوره آبی پیکاسو است.
«شکوه زندگی» از نظر زبانی چه ویژگی هایی دارد و آیا ترجمه این رمان از لحاظ زبان و نثر دشواری خاصی به همراه داشت؟ روایت کومپفمولر در این رمان به لحاظ سبکی چه ویژگی هایی دارد؟
رمان «شکوه زندگی» رمانی عاشقانه است. تصور من این است که کومپفمولر موفق شده است سبکی برای عاشقانه نویسی بیابد. مثلا جهان را از نگاه کافکا و از زبان او توصیف می کند، اما این توصیف را به صورت نقل قول غیرمستقیم و بی هیچ نشانه نگارشی ای و از خلال ذهن دورا دایامانت می آورد. شما جهان را از پس چشم های دورا می بینید یا از گوش کافکا می شنوید. انگار حتی آن جا که وضعیتی از بیرون توصیف می شود، دانای کلی در کار نیست و خواننده در جهانی بینابین فرانتس کافکا و دورا است. هیچ جای رمان از نشانه گذاری های مرسوم در دیالوگ نویسی خبری نیست. در آغاز خواندن اثر این مسئله کمی گیجم کرد، اما دیدم انتخاب این سبک کاملا در راستای اهداف رمان است.
«شکوه زندگی» را میتوان رمانی زندگینامه ای دانست، اما با این حال شیوه روایت آن به گونه ای است که می توان آن را به عنوان اثری مستقل از کافکا و به عنوان رمانی عاشقانه هم در نظر گرفت. نظرتان در این مورد چیست؟
اصلا گرفتاری نوشتن رمان زندگینامه ای همین است. بزرگ ترین آزمون هر اثری این است که به زندگی مشاهیر می پردازد. خوب نیست مترجم از کار نویسنده تعریف کند و مشک آن است که خود ببوید. نظر شخصی ام این است که رمان «شکوه زندگی» در این آزمون سربلند بیرون آمده و همان طور که اشاره کردم خودم هم نگران این مسئله بودم. البته این را هم بگویم که «شکوه زندگی» رمانی صرفا زندگینامه ای یا عاشقانه نیست. از جمله به دغدغه ای پرداخته که مشغولیت ذهنی هر نویسنده ای است و آن انتخاب میان زیستن و نوشتن است.
کومپفمولر در دیگر آثارش چقدر به کافکا توجه داشته است؟
این تنها اثر نویسنده در مورد زندگی فرانتس کافکاست و البته موفقیت جهانی اثر سرآغازی شد بر علاقه مندی میشاییل کومپفمولر به نگارش رمان برمبنای زندگی نویسندگان.
کومپفمولر در روایت این رمان چقدر به مستندات واقعی زندگی کافکا و چقدر به تخیل خود وابسته بوده است؟ به عبارتی آیا تصویری که این رمان از کافکا ارائه می دهد دقیقا منطبق بر تصویر واقعی او است یا این که نویسنده در جاهایی به واسطه تخیل خود در واقعیت دخل و تصرف کرده است؟
عرض کردم یکی از دشواری های نگارش رمان های زندیگنامه ای همین است. درواقع مثل بندبازی یا حرکت بر لبه پرتگاه است. شما یک طرف نویسنده سرشناسی را دارید که زندگینامه های بسیاری درباره اش نوشته شده و مستنداتی از او هست و یک طرف رمان و همه الزامات این ژانر را دارید. همان طور که در موخره رمان آمده است، مکاتبات دورا دایامانت و کافکا را گشتاپو توقیف کرد و تاکنون هم پیدا نشده اند. شاید روزی این مکاتبات پیدا شود و رابطه این دو را بهتر درک کنیم، اما همین ابهامات زندگی مردان و زنان بزرگ است که به نویسندگان انگیزه خلاقیت می دهد.
زندگی و آثار کافکا همواره مورد توجه بوده و از الیاس کانهتی تا ژیل دلوز و... هر یک به نوعی به کافکا پرداخته اند. به نظرتان در داستان نویسی معاصر آلمان چقدر می توان تاثیر کافکا را مشاهده کرد؟
چنان که عرض کردم هر کس قدم به جهان ادبیات مدرن بگذارد، همان دم در کافکا را خواهددید که با آن پالتوی بلند و گوش های سیخ به او خوشامد می گوید؛ اما جز این، کافکا راوی مهمترین دغدغه های انسان مدرن است. خود کافکا به گواه پژوهشگران از متفکران معاصرش، عهدین و حتی هنر زمان خود- از جمله هنر نوظهور سینما- تاثیر پذیرفته است. به همین نسبت مرزهای تاثیرگذاری این مرد فراتر از ادبیات آلمانی است. هر جا در هر اثری که وضعیتی پوچ و در عین حال پرخطر توصیف می شود، ما او را می بینیم که با پوزخندی بر لب تماشایمان می کند.
آیا آثار دیگری درباره کافکا ترجمه خواهیدکرد؟
امیدوارم. پیشنهادهایی هم به نشر نو داشته ام، اما به قول ابوالفضل بیهقی من به خلفتی بزرگانی ترجمه می کنم که به این کارها نتوانند رسید. همه ادعایم هم زحمتی است که می کشم و نه نتیجه کار. هرجا ببینم این بزرگان مجال کار یافته اند، منتظر می مانم ایشان بدین شغل بپردازند. در هر حال کارهای نکرده در زمینه شناساندن کافکا و آثارش بسیار بیش از شمار مترجمان فعال ماست.
نظر کاربران
خوب بود