روایت هویدا، محمدرضا شاه و منتظری در سینما حقیقت
روایت رویدادهای «سیاسی»،«چهرههای سیاسی» و «اجتماعی» در ایران همواره متأثر از سیاستگذاریهای رسمی و مصلحتها بوده است. سینمای مستند از آغاز شکلگیری در جهان تاکنون عمده دغدغهاش روایت ِ موثق، بیطرفانه و مستند از سوژههای مختلف بوده است. سیاستهای رسمی و سینمای مستند در جشنواره «سینما حقیقت» برای یازدهمین بار در ایران به هم رسیدند.
- آیا در روایت مستند درباره آن شخصیت قبل و بعد از تولید فیلم دیدگاهتان نسبت به آن شخصیت تغییر کرد؟
- چگونه به ایده ساخت فیلم رسیدید و در روایت مستند از دیدگاه موافق آن شخصیت هم بهره گرفتید؟
- فرآیند تولید مستند چگونه پیش رفت، با چه چالشها و جذابیتهایی در تولید این اثر روبهرو شدید؟
- سرمایهگذاری بخش دولتی اعم از تلویزیون و دیگر نهادهای دولتی در سینمای مستند بر رویکرد و منظر کارگردان اثر میگذارد، آیا میتوان گفت استقلال کارگردان در ارائه روایتش را تحت الشعاع قرار میدهد؟
- با توجه به ریسک سرمایهگذاری بالا در سینمای مستند و غیرتجاری بودن آن، ورود نهادهای دولتی به این عرصه مانع ارائه روایت مستقل و بیطرفانه از رویدادهای سیاسی - اجتماعی وچهرههای سیاسی نمیشود؟
- ارزیابی از حضور مستند پرترهها و رویدادهای سیاسی در جشنواره مستند حقیقت چیست؟!
- در این دوره از سینما حقیقت مستندهای پرتره و سیاسی متعدد از چهرههای مختلفی ارائه شده، دیدگاه شما در اینباره چیست؟
- دلیل اقبال سینماگران مستند از رویدادهای سیاسی و پرترههای سیاسی چیست؟
- پرداختن به برخی چهرههای سیاسی در ایران تابو است، آیا ساخته شدن فیلمهایی از سوی نهادهای دولتی با روایت رسمی از این چهرهها مثبت ارزیابی می کنید؟
- رؤیای شما برای سینمای مستند چیست؟

عمادالدین باقی سالها محضر آیتالله حسینعلی منتظری را از نزدیک درک کرده است. او به پرسشهای ما درباره مستند «قائم مقام» پاسخ داد. این پژوهشگر معتقد است: «بخشهای زیادی از واقعیات تاریخی در این مستند حذف شده که یا به دلیل محدودیت زمانی آنهاست که در ۱۰۰ دقیقه میخواستند فیلم را جمع کنند یا به دلیل اینکه اگر همه واقعیت گفته میشد فیلم تبدیل به دفاع از آیتالله منتظری می شد چنانکه همین الآن هم حتی فرازهای ضدیت با ایشان در افکار عمومی به سود آیتالله منتظری تمام میشود.» خبرنگار «ایران» برای گفتوگو با سید محمدعلی صدرینیا کارگردان مستند «قائم مقام» مکرراً تماس گرفت و پرسشهایی را برای او ارسال کرد، اما کارگردان این اثر اعلام کرد به دلیل محدودیت زمان فرصت پاسخ دادن به پرسشها را ندارد.
دلیل حضورتان در مستند «قائم مقام» چه بود، در شرایطی که عوامل تولید فیلم نگاه یکسانی با شما درباره آیتالله منتظری ندارند؟
دلیل حضورم اول این بود که شروط من پذیرفته شد و برای اطمینان دادن به من آن را به صورت کتبی روی سربرگ شان با مهر و امضا ارائه کردند. یکی از شروط این بود که مستند را پیش از انتشار ببینم و دیگر اینکه چون فقط چند دقیقه از گفتوگوی من در مستند استفاده میشود متن کامل گفتوگوی من جدای از مستند انتشار عمومی پیدا کند که به هر دو وعده وفا کردند. دلیل دوم اینکه مهمترین وظیفه ما این است که از هر فرصتی برای روشنگری استفاده کنیم. حتی با وجود این احتمال قوی که مستند جهت دار خواهد بود اما وظیفه خود میدانستم با شرکت در این گفتوگو تا جایی که ممکن است با ارائه توضیحات خود از طرح مطالب نادرست پیشگیری کنم. گرچه این مستند بر اساس داستان مشخصی نوشته شده بود اما چنانکه در نشست اکران خصوصی به من گفتند بر اثر توضیحات من دو بحث درباره مدارس آیتالله منتظری و کتابخانه سیاسی قم از مستند حذف شده است و گفتند توضیحات ارائه شده، دست اول و اقناع کننده بود.
ارزیابی شما از «قائم مقام» چیست؟!
مستند در راستای هدف خود بسیار موفقتر از صدا و سیما بوده اما در برابر پاسخهایی که به آن داده خواهد شد دور است که پاسخ محکمی داشته باشد. نکته دیگر اینکه در این ارزیابی از نظر من، مهم رویکرد مستند نیست. نباید انتظار داشته باشیم هرکس در این زمینه کاری انجام میدهد موافق نظر ما باشد بلکه آنچه مهم است رعایت شرط عدالت است. عدالت یعنی فرصت برابر برای همه و اینکه هیچ کس ترجیح بلامرجح نداشته باشد. یعنی اگر مستندی مخالف آن هم ساخته شد بتواند مجوز بگیرد و اکران شود و تلویزیون به همین اندازه آن را تبلیغ کند. آنچه به مستند قائم مقام در وجدان عمومی ضربه میزند فقدان این فرصت برابر است که ناشی از سیاستهای کلان است.
نکته مهم مغفول مانده در روایت فیلم قائم مقام چیست؟!
مغفول ماندهها یک نکته نیست. بخشهای زیادی از واقعیات تاریخی حذف شده که یا به دلیل محدودیت زمانی آنهاست که در 100 دقیقه میخواستند فیلم را جمع کنند یا به دلیل اینکه اگر همه واقعیت گفته میشد فیلم تبدیل میشد به دفاع از آیتالله منتظری چنانکه همین الآن هم حتی فرازهای ضدیت با ایشان در افکار عمومی چه بسا به سود ایشان تمام میشود. مثلاً خاطره مربوط به برخورد ایشان با مرحوم حکیم که از زبان آقای ناطق نوری نقل شده یا گزیدههای فایل صوتی یا نامه به امام، با هدف تضعیف آیتالله منتظری آمده چون از دیدگاه سازندگان مستند، ضعف به شمار میآمده اما برعکس شاید دیدگاه بخشی از مردم مثبت باشد.
میلاد محمدی کارگردان عشق شمعدانیها

شخصیت سیاسی و فردی دکتر حسین فاطمی همیشه در زیر سایه افراد و رویدادهای مهم تاریخی بوده است. سایه سنگین دکتر مصدق، ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد دکتر فاطمی را مانند تکه پازلی در تکمیل این موارد قرار داده. با مطالعه دقیقتر روی زندگی و شخصیت حسین فاطمی اما رویههای پوشیده مانده از او روشنتر شد و لحظههای دراماتیک زندگی، عادت های شخصی و ضعفهایش دیده شد. از کنار هم قرار دادن منابع مختلف در کنار هم متوجه تنهاییها، سختیها و گاهی اشتباه هایش شدم. چیزهایی که تا قبل از آن در دکتر فاطمی ندیده بودم.
همیشه این سؤال برای من وجود داشت که در شهری که نامی و تابلویی از محمد مصدق وجود ندارد چگونه خیابانی به نام وزیر خارجه او هست؟ مردی که در ملیگرایی گوی سبقت راحتی از مصدق هم میربود و در اختلاف نظر با آیتالله کاشانی هم همینطور. این سؤال کم کم به تحقیق در مورد شخصیت حسین فاطمی منجر شد. از طرف دیگر در هنگام ساخت فیلمهای قبلیام که به کودتای ۲۸ مرداد و قیام ۳۰ تیر میپرداختند، در جریان مطالعه مصاحبهها و تماشای آرشیوهای تصویری متوجه یک پارادوکس عجیب در مورد حسین فاطمی شدم. مردی که توسط فدائیان اسلام ترور میشود، مردی که مورد نفرت شاه و فرماندهان ارتش است، مردی که منفور حزب توده است مردی که مورد انتقاد اکثر رهبران جبهه ملی است و مردی که نزدیکترین یار دکتر مصدق است. جذاب نیست؟ مردی که در ۳۰ سالگی به اندازه یک عمر ماجراجویی و مبارزه کرده. مرد جوانی که وزیر امور خارجه شده. درپاسخ به سؤال دوم کوتاه میگویم که سعی من نگاه بیطرفانه و فارغ از سیاست به دکتر فاطمی بوده. دنبال تأیید یا رد نظرات و اعمالش نبودم. همه منابع را مطالعه کردم و از آن چیزی که به حقیقت نزدیکتر بود استفاده کردم.
ساختن پرتره از مردی که بیش از 60 سال پیش از این زندگی میکرده کار سادهای نبود. حسین فاطمی مانند دکتر مصدق یا شاه یک شخصیت محوری نبود و همیشه در حاشیه آنها قرار میگرفت و به همین دلیل با مشکل منابع تصویری روبهرو بودیم. شاهدان دکتر فاطمی یا از دنیا رفته بودند یا از ایران. از طرف دیگر نه علاقهای به بازسازی به شیوه رایج داشتم و نه امکانات آن را. برای جبران این کمبود بهدنبال مکانها گشتم. مکانهایی که در آنها وقایع حادث شدند و حالا بعد از گذشت سالها انگار خاطرات از دلشان بیرون میآیند. کاری شبیه احضار ارواح. جالبترین اتفاقی که در این ماجراجویی برایمان پیش آمد پیدا کردن ساختمان روزنامه باختر امروز و بعد مخفیگاه دکتر فاطمی در تجریش بود و حالا احضار روح حسین فاطمی در آنجا.
بهتر است اینگونه عنوان شود که سرمایهگذاری بخش دولتی و صدا و سیما در سینمای مستند عملاً فرصت کار کردن را از عدهای میگیرد و تقدیم به عدهای دیگر میکند. نهادهای دولتی و صداسیما سرفصلها و موضوعات مطلوب خودشان را دارند و بر اساس آنها هزینه میکنند. برای مثال اگر من میخواستم این فیلم را در تلویزیون بسازم باید از علاقه فاطمی به مصدق و جبهه ملی کم میکردم و بر استعمار ستیزیاش میافزودم و در آخر از اینکه فریب امریکا را خورده هم شرمسارش میکردم. من ترجیح دادم فیلم خودم را بسازم ولی با هزینه محدود و سختیهای خودش. این امکان شاید برای هر فیلمساز ناشناخته و تازه کاری مثل من به وجود نیاید.
مستند سازان سفارشی، کار خودشان را میکنند و مستند سازان مستقل هم کار خودشان را. اولیها دستمزد خوب میگیرند و دومیها معمولاً از جیبشان هزینه میکنند و البته هیچ وقت دسته اول مقبولیت و دیده شدن دسته دوم در بین مخاطبان را نداشتهاند و نخواهند داشت. مخاطب فیلم مستند با مخاطب سریالهای تلویزیونی متفاوت است. جانبداری و یک طرفه بودن فیلم تأثیر بسیار منفی در جلب نظر آنها دارد و مخاطب را پس میزند به علاوه اینکه تاریخ مصرف آن را کوتاه میکند.
حضور فیلمسازان با سلیقههای متنوع سیاسی در یک رقابت برابر، بیشتر از همه فرصت بینظیری برای مخاطبان است که حداقل سالی یک بار حرف همه را به یک اندازه بشنوند. فرصتی که در سایر رسانهها وجود ندارد. البته در همین جشنواره هم متأسفانه فرصت حضور از بعضی سلیقهها گرفته شد.
در تاریخ معاصر ما هنوز سؤالات بسیاری بیپاسخ ماندهاند. هنوز آدمهای زیادی هستند که معلوم نیست خائن بودهاند یا قهرمان، میهن پرست یا مزدور، ساده لوح یا صادق. تا بخواهی تحلیلهای جانبدارانه و یکطرفه و اغراقآمیز از آدمها وجود دارد که هیچ یک پاسخ سؤالات موجود را نمیدهد. آدمهایی که هنوز آنقدر از ما دور نشدند و تأثیر حرفها و اعمالشان در زندگی ما هست. آدمهایی که برخی هنوز در ابهاماند. من و بسیاری دیگر از هم نسلان من بهدنبال پاسخ به این سؤالات تاریخ را ورق میزنیم.
من بهعنوان فیلمساز بهدنبال درام میگردم. بهدنبال ماجرا و داستان و مخاطب دوست دارد داستان جذاب و پر از تعلیق و کشمکش بشنود. طبیعتاً ماجراهای افراد شناخته شدهتر جذابتر است. هنرمندان، ستارههای ورزش و سیاستمداران. البته جذابیت با خبر شدن از پشت پرده قدرت و خلوت قدرت مردان همیشه جذاب بوده. شاید به همین دلیل است که در قصههای قدیمی هم همیشه شاه و شاهزاده و وزیر قهرمانهای داستان بودهاند.
ماجراهای قدرت و قدرت مردان همیشه برای تودههای مردم جذاب بوده و نقل محافلشان. مثلاً داستانهای خیالی ثروت افسانهای آقای رفسنجانی! کارهای عجیب و غریبی که به رضاشاه نسبت میدهند. به همین دلیل پرداختن به این چهرهها برای مخاطب جذاب است. از طرفی روایت رسمی و دولتی از این چهرهها شاید تمام ابعاد زندگی و جذابیتهای شخصیتی سوژه را در بر نگیرد اما همین صرف پرداختن به این موضوع باعث شکسته شدن این تابو و شکلگیری گفتوگو در اطراف آن سوژه میشود. نظرات موافق و مخالف به نقد هم میپردازند و از میان این گفتوگوهای خارج از فیلم، مخاطب برداشت خودش را میکند.
رؤیای من دیده شدن فیلمهای مستند است. هزاران مستند جذاب ایرانی از صدها فیلمساز با هزاران حرف زیبا در آرشیوها خوابیدهاند. مستندهایی که هرکدام از دردی حرف زدهاند و شاید راهی نشان دادهاند و احتمالاً هرگز دیده نخواهند شد.
محمدباقر شاهین کارگردان ادوارد

چند سالی است روی مستند جنگ تمرکز دارم اما آنچه باعث شد «ادوارد» سوژه این مستند شود شخصیت او بود. من برای نخستینبار ادوارد را در بی.بی.سی دیدم. از آنجا سرگذشت زندگیاش مرا درگیر کرد. بعد از چند ماه به جشنواره برلین دعوت شدم و تصمیم گرفتم که هر طور شده ردی از او پیدا کنم و بتوانم او را ببینم به همین ترتیب بعد از پرس و جوهایی که با دوستان فیلمساز و خبرنگارم در شهر کلن آلمان داشتم شمارهای از ادوارد پیدا کردم.نخستین باری که ادوارد را دیدم متوجه شدم که نمیشود این فیلم را با یک سفر و به تنهایی ساخت به همین دلیل ارتباطم را با او بیشتر کردم و در نهایت این کار نزدیک به سه سال طول کشید. او اقلیت مذهبی و نخستین اسیر ارمنی جنگ ایران و عراق است. 9 سال اسیر جنگ بوده و پس از آن 12 سال در گروه مجاهدین خلق فعالیت کرد. امروز هم جدا از هر گروه و فرقهای زندگی جدیدی در غربت آغاز کرده است.
همیشه برای من پژوهش، جذابترین بخش تولید یک اثراست و در حین نگارش فیلمنامه دوست دارم با رعایت اصول سینمای مستند، فیلم را روی کاغذ بسازم. قبل از شروع فیلمبرداری باید بدانم فیلم از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود اما بزرگترین چالش روایت زندگی «ادوارد» برای تیم تولید این بود که تمام اتفاقهای مهم ادوارد در گذشته رخ داده. ما باید تلاش میکردیم واژههای جنگ، اسارت، مهاجرت، عشق و... را بازنمایی کنیم؛ اتفاقاتی که زندگی ادوارد را تحت الشعاع قرار داده. این سختترین قسمت کار ما بود و با توجه به اینکه تمام فیلم در شهر کلن آلمان تولید شده بود مشکلات زیادی را به همراه داشت.
مرکز مستند سوره حوزه هنری با من همکاری داشت و محسن یزدی با اعتمادی که به من کردند دستم را در پرداخت جامع به این سوژه باز گذاشتند و این شانس را داشتم که نخستین تجربه تهیه کنندگی خودم را در این مرکز داشته باشم. سینمای مستند در تمام دنیا به خاطر قدرت تأثیر گذاری، جنبه آموزشی و تولید سند تاریخی زمانهاش بخشهای دولتی حضور پر رنگی دارند اما تا چه اندازه میتوانند تأثیرگذار باشند؟ این مسأله به نظرم بستگی به فیلمساز و قدرتش در روایت کردن دارد. همیشه تلاش کردم سرگذشت زندگی انسانهایی را که جلوی دوربینم میآیند مصادره به مطلوب نکنم و در بازنمایی واقعیت زندگی شان وفادار باشم.
همه سفارش دهندههای مستند اعم از خصوصی و دولتی در تمامی دنیا رویکرد خاص خودشان را دارند. به نظرم در مستندهای سیاسی روایت بیطرفانه معنی ندارد و فیلم را خنثی میکند اما باز هم بستگی به فیلمساز دارد. اگر قائل به این باشیم که ورود نهادهای دولتی به این نوع سوژهها باعث شده روایت مستقلی نداشته باشیم، باید بگویم تمامی فیلمهای ساخته شده در این چند دهه نگاه بیطرفانه نداشتهاند، در حالی که اصلاً اینطور نبوده است.
جشنواره سینما حقیقت ویترین سینمای مستند ایران است و بخشی از این جشنواره هم به مستند پرتره و رویدادهای سیاسی اختصاص دارد. چند سالی هست که به مستند سیاسی اقبال خیلی خوبی میشود، امسال هم مثل سالهای گذشته فیلمهای مهمی در جشنواره حضور دارند. خیلی دوست داشتم فیلم «بانوی قدس ایران» را ببینم اما تهیه کننده فیلم را از جشنواره در آورده است. موضوعهای سیاسی همیشه جنجالی است. بعد از تولید یک اثر فیلم طرفداران و دشمنان زیادی پیدا میکند و همین امر باعث میشود برای فیلمها حاشیههای زیادی به وجود بیاید و همین حاشیهها بهترین تبلیغ برای دیدن یک اثر سیاسی است.
به نظرم دیده شدن همیشه به معنای جایزه گرفتن نیست. من جشنواره سینماحقیقت را از سال ۸۷ دنبال میکنم در سال ۹۳ دو جایزه از جشنواره سینما حقیقت برای مستند «مالکیه» بردم، اما هیچوقت برای جشنواره فیلم نساختم ونخواهم ساخت. به نظر من جایزه ملاک خوب یا بد بودن فیلم نیست .
سینما حقیقت باید از بخش رقابتی در بیاید و بیشتر جنبه نقد و بررسی و رونمایی بگیرد. چون ویترینی از سینمای مستند ایران است. ای کاش به جای رقابت و جایزه گرفتن، کمی به فکر این باشیم در این جشنواره آثار همکارانمان را خوب تماشا کنیم اما متأسفانه بیشتر نگاه رقابتی در این جشنواره حکمفرماست و ما را از این نگاه دور میکند. به نظرم لازم است نگاهمان را به جشنواره کمی اصلاح کنیم.
احسان عمادی کارگردان «رزمآرا، یک دوسیه مسکوت»

قبل از ساخت این فیلم، من چیز زیادی درباره رزمآرا نمیدانستم. شاید فقط همان جمله معروف «ایرانی لولهِنگ نمیتواند بسازد» بود و اینکه به خاطر مخالفت با ملی شدن نفت، کشته شد. در واقع ناخواسته و به خاطر این کماطلاعی یا حتی بیاطلاعی، بدون پیشداوری سراغش رفتم و قضاوتی که امروز درباره او دارم -که چکیدهاش در روایت فیلم هم دیده میشود- طی همین فرآیندِ تحقیقات در ذهن من شکل گرفته است.
ایده ساخت این فیلم، در مراحل پایانی ساخت فیلم قبلی یعنی «محاکمه» (درباره دادگاه دکتر مصدق) شکل گرفت. اینکه یک مجموعه فیلم درباره چند نفر از نخستوزیران محمدرضا بسازیم. رزمآرا هم یکی از آن نخستوزیران بود. راستش من در این چند مستند تاریخی، تا حد ممکن در پروسه ساخت سراغ مورخان و پژوهشگران نرفتهام. البته که در مرحله تحقیق، همیشه از مشورت و راهنمایی آنان -از طیفهای مختلف فکری با جهتگیریهای گوناگون- بهره بردهام، اما برای حضور در فیلم، ترجیح دادهام تا حد ممکن، از شاهدان دستاول یا نهایتاً دستدوم استفاده کنم، که فارغ از موافقت یا مخالفتشان، صرفاً بناست آنچه را که دیدهاند، روایت کنند. در این فیلم نیز، هم منتقدان رزمآرا حضور دارند هم همراهانش.
مثل هر مستند تاریخی دیگر، پیدا کردن شاهدان زنده و جلبنظرشان برای حضور در فیلم و دسترسی به آرشیو عکس و فیلمهای مستند مربوط به آن برهه تاریخی، چالش اولیه تولید بود. اما در این مستند، پرونده مرموز قتل رزمآرا- که تا امروز حرف و حدیثهای ضد و نقیض فراوانی درباره آن زده شده و همین هم دستیابی به حقیقت ماجرا را دشوار کرده-، چالش تازه و منحصربهفردی بود که به خاطر لذت حل معما و تبدیل مرحله تحقیق به یک مأموریت کارآگاهی، تولید مستند را جذاب هم میکرد.
البته فکر نمیکنم این بحث، صرفاً به بخش دولتی یا تلویزیون محدود شود. اصولاً هر سرمایهگذاری، به خاطر نگاه شخصی و توقعاتی که دارد، «میتواند» بر رویکرد و منظر کارگردان اثر بگذارد. در واقع تا وقتی کارگردان با سرمایه شخصیاش فیلم نسازد، احساس استقلال کامل نخواهد کرد. با این حال، به نظرم این حرف درست باشد که هم نهادهای دولتی (غالباً) قدرت بیشتری از سرمایهگذاران خصوصی دارند، هم جهتگیریها و خواستههای «سیاسی»، بیشتر روی نگاه و توقعشان اثر میگذارد. با توجه به این شرایط، به نظرم راهحل منطقی مسأله این است که کارگردان تنها در سوژههایی با سرمایهگذار دولتی همکاری کند که نگاه دو طرف به موضوع، نزدیک به هم باشد، یا دستکم تفاوت بنیادی و ریشهای نداشته باشد، یا اینکه کارگردان بتواند به نحوی رضایت سرمایهگذار دولتی را جلب کند که درنهایت، فیلم از نگاه و رویکرد شخصی خودش هم خالی نباشد.
به نظرم اول باید کمی بیشتر در به کار بردن تعابیری مثل «مستقل و بیطرفانه» احتیاط کنیم. حتی کارگردانی که تمام مخارج فیلمش را از جیب خودش پرداخت میکند هم بعید است «بیطرف» باشد. راستش حتی شخصاً تردید دارم که این برچسب «بیطرفی» در مستندسازی -به شرط قابل تحقق بودنش-ویژگی مثبتی باشد. شما بهعنوان مستندساز تاریخی، بالاخره یک طرف ماجرا ایستادهاید. حالا یکی رندانهتر و هوشمندانهتر قضاوتش را مطرح میکند، یکی صریحتر و بیظرافتتر. با این حال و گذشته از این حرفها، با هر دو سمت سؤال شما موافقم؛ از یک طرف سینمای مستند، غیرتجاری و گران است و همین هم حضور سرمایهگذاران دولتی در آن را اجتنابناپذیر میکند، از آن طرف حضور سرمایهگذار دولتی، در هر حال جهتگیری سیاسی اثر را در راستای خواستههای سرمایهگذارش پررنگ میکند. راستش در این شرایط، راه دیگری جز آنچه در پاسخ سؤال قبلیتان گفتم، به نظرم نمیرسد. مگر اینکه کلاً تعطیل کنیم و به انتظار روزی بنشینیم که سینمای مستند در کشورمان، بتواند خرج خودش را دربیاورد و به سوددهی برسد و کاملاً از دولت مستقل شود!
نقل معروفی هست که میگوید: «ملتی که تاریخ نخوانَد، محکوم به تکرار آن است.» از این منظر، این حجمِ گسترده از پرداختن به سوژههای تاریخی و سیاسی در سینمای مستند چند سال اخیر ما، اتفاق مبارکی است (اگر اشتباه نکنم، مطابق آماری که مسئولان برگزاری جشنواره سینماحقیقت اعلام کردند، امسال ۱۱۸ مستند تاریخی متقاضی شرکت در جشنواره بودهاند). اما من بدون اینکه در این باره مطالعه مشخصی کرده باشم، صرفاً بهعنوان یک برداشت و قضاوت شخصی و از دور (که ممکن است اشتباه هم باشد)، حدس میزنم فعالیت شبکههای ماهوارهای فارسیزبان در ساخت مستندهای تاریخی طی سالهای اخیر، نقش مؤثری در ایجاد و توسعه این موج داشته، که البته جای تأسف دارد. در واقع بعد از چند دهه نمایش یکجانبه و بشدت سیاستزده تاریخ در آثاری که با عنوان «مستند» از تلویزیون ما پخش میشد، بهناگاه و ظرف مدت کوتاهی، مستندهایی درباره تاریخ معاصر از شبکههایی مثل «بیبیسی فارسی» و «من و تو» روی آنتن رفت که در بین خیل انبوه پرسشگرانِ علاقهمند به تاریخ در جامعه ما، «مخاطب» -و نه لزوماً «مقبولیت»- فراوانی یافت.
به نظرم ساخت فیلم مستند تاریخی باکیفیت و استاندارد، از سوی هر نهادی و با هر جهتگیری و روایتی، اتفاق مبارکی است. یک فیلم خوب، فارغ از اینکه چه حرفی میزند، مخاطب را بر سر شوق میآورَد و باعث میشود او هم دلش بخواهد درباره آن حرف بزند.
صادقانهاش اینکه رؤیای خاصی ندارم. در واقع شاید برای ما که همیشه در «شرایط حساس کنونی» زیستهایم، خیلی مجالی برای آرزو و خیالبافی و رؤیاپردازی باقی نمانده باشد. شما ببینید همین امسال، بخش مستند از جشنواره فیلم فجر حذف شده است. به نظرم همین که بتوانیم وضعیت موجود را حفظ کنیم و در آن دوردستها، امیدوار باشیم که ای بسا طی چند سال آینده، شرایط یکی دو قدمی بهتر شود، خودش به اندازه کافی جای شکر دارد!
به هر حال ساخت فیلم مستند تاریخی باکیفیت و استاندارد، از سوی هر نهادی و با هر جهتگیری و روایتی، اتفاق مبارکی است. یک فیلم خوب، فارغ از اینکه چه حرفی میزند، مخاطب را بر سر شوق میآورَد و باعث میشود او هم دلش بخواهد درباره آن حرف بزند. همین هم باب مباحثه و مناظره بین نظرات موافق و مخالف با مضمون و محتوای فیلم را باز میکند؛ جریانی که اگر استمرار داشته باشد، بیتردید در گذر زمان اثرش را روی مخاطب خواهد گذاشت و خیلی از نقاط مبهم و تاریک ذهنش را روشن خواهد کرد.
مصطفی شوقی کارگردان مستند «هویدا»

هویدا چهره متفاوتی در میان کارگزاران عصر پهلوی است. او در زندگی شخصی مردی روشنفکر، هنردوست و کتابخوان حرفهای بود که در جوانی تحت تأثیر روشنفکرانفرانسوی قرار داشت. به همین دلیل در میان رجال عصر پهلوی یگانه است. اما در عرصه دولت ما هیچ کدام از اینها را نمیبینیم و او در خدمت استبداد و دیکتاتوری است و تسهیلکننده آن. در واقع هویدا سطح دولت در عصر پهلوی دوم را به نازل ترین سطح خود رساند. اتفاقاً در میان محافل سلطنت طلب هم او یکی از متهمان سقوط شاه به همین دلیل است. در واقع روایت این فیلم نیزهمین نکته است. طبیعی است روایت هویدا ابعاد جدیدی برای من و مخاطبان باز کرد. حجم بالایی از فیلمها و اسناد کمتر منتشر شده و حتی مثل فیلم دادگاه هویدا تاکنون منتشر نشده است.
سعی کردم قاضی هویدا نباشم بلکه راوی او باشم. نوع اعدام او هالهای از افسانه سرایی را در موردش به وجود آورد. به همین دلیل کار سختی بود. ما برای شناخت هویدا ، ساخت دولت در عصر پهلوی دوم، برنامه توسعهای دهه چهل، بالا رفتن قیمت نفت و به تبع آن شتاب حرکت به سوی تمدن بزرگ شاهانه، سقوط قیمت نفت و از بین رفتن رؤیای شاه و نقش دولت هویدا را بررسی کردیم. در واقع هویدا بازیگر این تحولات است. در این مستند سعی کردم از روایت جاری فاصله بگیریم و با شخصیتها و کارشناسان بعضاً مخالف هم گفتوگو کردیم. در واقع همانطور که گفتم ما روایت کردیم. در داستان دادگاهی شدن و مرگ او هم از مرحوم یزدی تا هادی غفاری حضور دارند و قطعاً روایتشان با هم متفاوت است.
هویدا همانطور که گفتم مخالفان و موافقان جدی در میان حتی رجال سلطنت طلبان دارد چه برسد به روایت رسمی و مردم عادی و خب همین تناقض منازعهای را در طول این سالها برپا کرده است.
فیلمهای منحصر به فردی از آرشیو مرکزی صدا و سیما در اختیارمانبود. مجموعه اسنادی خوبی هم به دست آوردیم ضمن اینکه بیش از ۵۰ قطعه عکس راکه برخی از آنها اصلاً منتشر نشده است استفاده کردیم. همه روایتها در این فیلم وجود دارد و قضاوت با مخاطب است.
یکی از چالش برانگیزترین قسمتهای مستند، دادگاه اوست. بعد از تلاش زیاد متوجه شدم فیلم دادگاه هویدا وجود دارد؛ دادگاه دوم او که ۴ ساعت به طول انجامید. به دست آوردن این فیلم خودش یک فیلم مستند است اما خوشبختانه این فیلم در مستند کار شد، برخی از افراد در دادگاه حضور داشتند که زنده بودند اما به رغم تلاش من جلوی دوربین نیامدند. یکی از آنها آقای صفیزاده مدیر مسئول روزنامه ابرار هستند که به رغم تلاش من و قول اولیه نیامدند. ایشان در آن زمان معاون اجرایی دادگاههای انقلاب بودند. از همین جا از ایشان دوباره خواهش میکنم که آنچه را دیدهاند بگویند. اما آقای غفاری که گفته میشود به هویدا شلیک کرده، روایت خودشان را در فیلم میگوید که در این رابطه با مرحوم یزدی مباحثهای در فیلم شکل میگیرد.
البته من تنها در یک مورد خاص مجبور بودم که به قول معروف تحفظ کنم که متأسفانه انجام دادم.
امروز در حوزه مستندهای تاریخی و سیاسی با شکل دیگری از روایت مواجه هستیم. روایتی که لزوماً روایت رسمی نیست. این مسأله مهمی است چرا که آن روایت سابق دیگر خریدار ندارد. ما با هجمهای از روایتهای مخدوش ویکی پدیایی با تصاویر جذاب که سالهاست در تلویزیون نشان داده نشده بود، در شبکههای ماهوارهای مواجه بودیم. اما خدا را شکر امروز ورق برگشته و همین مستند هویدا در زمانی که به صورت مینی سریال مستند از تلویزیون پخش شد، برخی از شبکههای ماهوارهای ضد حکومت ایران برای آن میزگرد و تفسیر برپا کردند. مستندهای خوبی در همین جشنواره حقیقت وجود دارد که روایتی مستند و مستقل دارد. باید حقیقت را گفت.
طبیعی است سرمایهای که منجر به تولید محتوا میشود در مسیر اهداف مجموعههای سرمایهگذار است. اما آنچه مشخص است استراتژی تولید اثر است چرا آن را میسازیم. چرا هویدا ساخته شد؟! مستندی که ارزش افزوده و چیز جدید نداشته باشد، مخصوصاً در روایتهای تاریخی به درد هم نمیخورد. این ارزش افزوده میتواند یک فیلم منتشر نشده یا صدا و روایتی منتشر نشده و سند تاریخی منتشر نشدهای باشد. حضور ایننهادها باید ارزش افزودهای داشته باشد اگر چنین نباشد خود مخاطبان آن را پس میزنند.
من روزنامه نگارم و این نخستین کارم در حوزه سینمای مستند است. نسل من به برکت شهید آوینی و حقیقتی که او در مسیر زندگیاش به آن رسید، رشد کرده. اتفاقاً خوشحالم و این را به فال نیک میگیرم .
مندو تا دختر دارم و دوست دارم که به بچههایم نظر خودم را درباره وقایع و رخدادها و آدمها بگویم تا خودشان وقتی بزرگ شدند بهدنبال حقیقت بروند و درکی تحقیقی از تاریخ و ایران عزیز داشته باشند. همان کاری که پدرم کرد. البته خب این کمی آرمانگرایانه است و نسل ما هم نسل آرمانهاست.
محسن اسلامزاده کارگردان «دادستان»

در ابتدای کار با توجه به اینکه هیچ وابستگی جناحی یا حزبی نداشتم سعی در جستوجو و روایت مستند از اتفاقات دهه شصت داشتم. البته فرآیند تولید مستند شهید لاجوردی بسیار پیچیده بود. چالش و مشکل اصلی اینجا بود که برخی دوست نداشتند حرفهایی را پس از سه و نیم دهه مطرح کنند. برخی را اصلاً نمیتوانستیم پیدا کنیم و اسناد تصویری به سختی پیدا میشد. برای تک تک مصاحبهها باید هفتهها و بعضاً ماهها پیگیری و اعتمادسازی میکردیم و بعضاً قرارها کنسل میشد. این اتفاقها مشکلاتی برای ارائه روایت مستند به وجود میآورد.
ژانر تخصصی بنده مستند بحران در کشورهای مختلف است، ولی دوست داشتم مستندی از تاریخ انقلاب کار کنم. البته باید اعتراف کنم در هنگام تولید این مستند متوجه شدم چقدر کار سخت و پیچیدهای است، چیزی که در ابتدای کار اصلاً فکرش را هم نمیکردم. پیشنهاد این کار از طرف آقای سید سلیم غفوری، رئیس شبکه مستند به بنده بود و شرط من برای پذیرفتن کار، اعتماد به سیر تحقیقات و احترام به فیلم نهاییام بود.
در ابتدا خیلی کار کند پیش میرفت ولی آشنایی با آقای خلیل فخرایی که محقق کار بودند روند تحقیقات را سرعت بخشید. البته مهمترین چالش اولاً پیدا کردن اشخاص خاص و ثانیاً جلب اعتماد و نظر آنها برای مصاحبه بود. چهرههای خاصی در این فیلم پای دوربین آمدند و اشخاصی نیز با ما مصاحبه نکردند و بعضاً شروع به جوسازی علیه فیلم کردند و سعی داشتند کار را متوقف کنند. برخی هم با شرط مخفی ماندن هویتشان مصاحبه کردند. تمام این اتفاقها کار را برای رعایت انصاف سخت میکرد. به همین دلیل وارد برخی مسائل و اتفاقهای دهه شصت نشدم، چون هنوز هم ابهامهای آن اتفاقها و درگیریها زیاد است و طرفین حاضر به صحبت در این موارد نیستند. هرگونه ورود من به این مسائل، ارائه بحثی ابتر و بینتیجه بود. بعد از تولید هم با دنیای اطلاعات و حرفهای مختلف روبهرو بودیم و رسیدن به یک روایت روان برای رسیدن به یک قصه خوب سختترین مشکل ما به لحاظ فرمی بود.
سابقه تجربهاندوزی بنده در حوزه مستند حدود یک و نیم دهه است. به نظرم امروز اکثراً به این نتیجه رسیدهاند مستندی جدی گرفته میشود که دیدگاههای مختلف در آن مطرح شود. حتی این رویه بعضاً باعث شده در برخی موارد مستندهایی با نگاههایی تند نسبت به برخی شخصیتها ساخته شود و مدیران با انتقادهای بسیاری مواجه شوند.
برای خودم حضور این تعداد مستند سیاسی در جشنواره بسیار جالب بود. البته این ژانر هنوز هم در جشنواره سینما حقیقت در حاشیه قرار دارد و ظاهراً بیشترین ضریب به مستندهای اجتماعی داده میشود. اکثر این فیلمها در بخش مسابقه ملی حضور ندارند و جوایز احتمالی آنها در بخش شهید آوینی خواهد بود. ولی خب ساخت این تعداد مستند با نگاههای مختلف و بعضاً فرمهای خلاق را به فال نیک میگیرم.
با توجه به نگاه حاکم بر این جشنواره و هیأت انتخاب، مستند حوزه انقلاب اسلامی خیلی باید خاص باشد تا به بخش مسابقه ملی راه پیدا کند. در سالهای گذشته مستندهای بسیاری با استانداردهای به مراتب پایینتری در حوزه اجتماعی دیدهام که به جشنواره و بخش مسابقه راه پیدا کرده است. خلاصه حدس میزدم چنین اتفاقی بیفتد و به بخش مسابقه راه پیدا نکنم.
فکر میکنم اکثراً به این نتیجه رسیدهاند که باید روایت خودشان را از اتفاقات دهه شصت داشته باشند. سکوت و پاسخ ندادن به پرسشهایی که هر روز ذهن مردم را درگیر میکند بر فضای بیاعتمادی دامن میزند.
درباره استقبال از فیلمهای سیاسی از سوی مستندسازها و مخاطبها باید بگویم شاید همان قانون عرضه وتقاضا دلیل اصلی باشد. یعنی سؤالهایی در ذهن مردم شکل میگیرد بعد تبدیل به دغدغه اجتماعی میشود و فیلمسازها هم راغب میشوند در این زمینه فیلم بسازند. بعضاً این فیلمها موقع اکران جنجالی میشوند و بخوبی دیده میشوند و ضریب میگیرند. هیچ چیز برای فیلمساز بهتر و خوشایندتر از دیده شدن اثرش نیست.
فیلمهای امسال را ندیدهام ولی در سالهای گذشته فیلمهایی با بودجه دولتی ساخته شد که دیدگاههای بسیار تندی داشت و انتقادهای بسیاری هم از سازندگان شد. این نشان میدهد مدیران مجبورند به نگاه کارگردان احترام بگذارند و دوره تحمیل یک نظر به سر آمده است. هر چند شخصاً با بعضی از این نگاهها مشکل دارم ولی معتقدم فضای باز باعث میشود کسی که حرفی برای گفتن دارد بتواند غالب شود.
مهدی نقویان کارگردان «ارثیه پدری»

چون کارم تحلیلی نیست و روایت تاریخ است، برای همین مشکلی در طرفداری و بیطرفی با سوژه نداشتم.
محمدرضا شاه یکی از افراد مهم تاریخ معاصر ماست و برای فیلم ساختن درباره او احتیاجی به فکر کردن و رسیدن به ایده نیست. سعی شده تمام اقدامات سیاسی و اقتصادی مهم پهلوی دوم از قلم نیفتد و تماماً روایت شود.
برای ساخت فیلم کاملاً مستقل بودم. کار کردن با مرکز مستند سوره و آقای یزدی کاملاً لذتبخش است.
تمام سینمای ایران از بودجه دولتی ارتزاق میکنند. مگر سینمای داستانی به غیر از استثناها پول خود را درمیآورد؟ درباره مستند هم همینطور میتواند باشد و بدون ورود سرمایهگذار دولتی امکان ساختن مستند کمرنگ میشود. به نظر بنده باید حمایتهای دولتی از مستند بسیار پررنگتر شود چرا که تأثیر مستند در رفع مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بسیار تأثیرگذارتر از سینمای داستانی است.
احساسم این است که فیلم من بیشتر از نظر محتوایی مطابق میل داوران قرار نگرفت و به بخش مسابقه ملی راه پیدا نکرد. از داوران گله دارم و انشاءالله روزی برسد که همان طور که هنرمندان از مدیران توقع دارند آثارشان را سانسور نکنند، خود جامعه هنرمندان هم این ظرفیت را در وجودشان تقویت کنند.
کلاً سینمای مستند ما با سینمای مستند دنیا برابری میکند و از این نظر مستند از سینمای داستانی ما جلوتر است. لذا تولیدات مستند مخصوصاً پرتره و سیاسی میتواند مخاطبان جهانی داشته باشد و این مخاطبان از ایران آشنایی بیشتری پیدا کنند.
اولاً بهدلیل کم کاری در این زمینه طبعاً پرداختن به این موضوعات در چند سال اخیر بیشتر شده. دوم بهدلیل نیاز جامعه است که خیلی جامعه پویا و بانشاطی از این منظر داریم.
تابو هم از کلماتی است که خود ما برای خودمان درست میکنیم رؤیای من این است که روزی برسد فیلمهایی با موضوع انقلاب اسلامی و دغدغههای آن، اگر قابلیت کیفی داشتند، از فیلتر محتوا زده هیأت انتخاب عبور کند تا خودشان ببینند چقدر این فیلمها مورد استقبال مخاطب قرار میگیرد. امسال فیلم بینظیر «پرزیدنت آکتور سینما» به جشنواره راه پیدا نکرد. قطعاً دلیلی وجود ندارد برای حذف این فیلم بینظیر مگر اینکه قربانی نگاه محتوا زده هیأت انتخاب شده باشد.
ارسال نظر