۶۳۸۴۶۰
۵۱۰۳
۵۱۰۳
پ

فوکو در «جنون و تمدن» چه می گوید؟

فوکو استدلال می کند که پزشکی و روانپزشکی مدرن از شنیدن صدای مجانین و صدای غیرعقلانی عاجزند، به زعم فوکو روانپزشکی و روانکاوی هیچ کدام مجالی به شنیدن «غیرعقلانی» نمی دهند.

هفته نامه کرگدن - ترجمه علیرضا نجفی: فوکو استدلال می کند که پزشکی و روانپزشکی مدرن از شنیدن صدای مجانین و صدای غیرعقلانی عاجزند، به زعم فوکو روانپزشکی و روانکاوی هیچ کدام مجالی به شنیدن «غیرعقلانی» نمی دهند.

اشاره: بین فلاسفه ای که درباره جنون و دیوانگی نوشته اند میشل فوکو جایگاه ممتازی دارد. او تلاش داشت در آثارش نیروهای فراشخصی و گفتمان هایی را نشان دهد که هویت فرد را شکل می دهند.
فوکو به تبعیت از ساختارگرایان مفهوم سوژه خودبنیاد را زیر سوال می برد و فرد را فضایی تهی می داند که گفتمان ها بر آن اعمال می شوند. بنابراین اگر فرد را برساخته گفتمان ها و نهادهای اجتماعی بدانیم، برای شناخت آن باید این گفتمان ها و نهادها را تبارشناسی کنیم.
فوکو در «جنون و تمدن» چه می گوید؟
این چنین بود که فوکو به سراغ تبارشناسی نهادهای مدرنی چون زندان، دانشگاه، بیمارستان و... رفت. او در کتاب جنجالی و تاثیرگذار خود، «جنون و تمدن»، مفاهیم جنون، عقلانیت و تیمارستان را تبارشناسی می کند و نشان می دهد که جامعه و نهادهای اجتماعی چگونه جنون را به وجود آورند.
از منظر فوکویی، جنون تعریف و مفهوم ذاتی و تغییرناپذیری ندارد، بلکه با تغییر گفتمان و مناسبات قدرت مفهوم جنون نیز تغییر می کند. او ادعا می کند که جنون برای شکل بخشیدن به مفهوم خردمندی و ایجاد تمایز بین امر عقلانی و غیرعقلانی به وجود آمد و سوژه فردی بورژوازی عقلانی را تولید کرد.
متن پیش رو ترجمه قسمت هایی از ویژه نامه مفصل مجله «اسپارکز نوت» است که بررسی ایده اصلی فوکو درباره جنون می پردازد.

کتاب جنون و تمدن به بررسی رابطه متغیر جنون و غیرعقلانیت می پردازد. ماهیت واقعی هر دوی این امور به ندرت کاویده شده و مجال صحبت درباره آن ها بسیار محدود بوده است.
غیرعقلانیت به عنوان «عقل نابینا» یا عقلی که در دوره حبس مشوش شده، تعریف می شود. در دوره مدرن غیرعقلانیت به زیر سطح جامعه پس زده می شود و تنها از طریق آثار برخی هنرمندان قابل فهم می شود.

در طرف دیگر، جنون به مثابه بیماری روانی شناخته و یا داروها و مراقبت های روانپزشکی کنترل و مهار می شود. غیرعقلانیت در قرن هجدهم محو می شود؛ امری که فوکو از آن با تاسف و ناراحتی یاد می کند.

ایده مرکزی فوکو در جنون و تمدن این است که جنون، امری ذاتی و تغییرناپذیر نیست، بلکه مبتنی بر جامعه ای است که در آن موجودیت می یابد. ساختارهای گوناگون فرهنگی، روشنفکری و اقتصادی جامعه تعیین می کنند که جنون چگونه در جامعه ای معین شناخته و تجربه شود.
بنابراین هر جامعه ای تجربه جنون مختص به خود را می سازد. تاریخ جنون نمی تواند تبیین حالات متغیر یک بیماری و یا فرض حالتی ثابت از آن باشد. در عصر رنسانس، جنون تجربه ای یکپارچه و تفکیک نشده با الباقی جهان بود، اما در قرن نوزدهم تبدیل به یک بیماری اخلاقی و روانی شد.
بنابراین جنون عصر رنسانس و جنون قرن نوزدهم دو نوع جنون بسیار متفاوت از یکدیگرند. دست آخر فوکو جنون را مستقر رد فضای فرهنگی جامعه می بیند. شکل این فضای فرهنگی و تاثیراتش بر فرد مجنون بسته به خود جامعه است.
در تمام آثار فوکو ایده ساختار به صورت تلویحی حضور دارد. او با نوشتن تاریخ جنون می خواست به زیر سطح جامعه نفوذ کند و ساختارهای فرهنگی، روشنفکری و اقتصادی که جنون را بر می سازند، پیدا کند.
فوکو در «جنون و تمدن» چه می گوید؟
مسائلی که برای فوکو اهمیت داشتند عبارت بودند از الگوهای متغیر دانش، مناسبات قدرت و مضامین اساسی گفتمان. بنابراین افراد برای او اهمیت کمتری دارند. در مقابل کسانی چون سموئل توکو و فیلیپ پینل، نماینده رویکرد و گفتمان مشخصی درباره جنون هستند.
نهایتا جنون و تمدن کتابی درباره جنون است و نه کتابی درباره مجانین. این گرایش فوکو به تحلیل ساختارهای عمیق اجتماعی به جای پرداختن به شخصیت های منفرد، در آثار متاخر او بسط و گسترش بیشتری می یابد؛ جایی که مفهوم «گفتمان» او به عنوان امری که زندگی افراد را کنترل و تعریف می کند، در نظر گرفته می شود.

رابطه در هم تنیده جنون و هنر در جنون و تمدن کَند و کاو نمی شود، اما هیچ گاه به طور کامل توضیح داده نمی شود. کتاب جنون و تمدن، روی هم رفته نشانگر علاقه فوکو به ادبیات و استفاده او از آثار ادبی برای تحلیل های تاریخی و جامعه شناختی است.
برای مثال بحث او درباره جنون در عصر رنسانس به شدت مبتنی بر تحلیل آثار شکسپیر و سروانتس است؛ برای او شخصیت داستانی شاه لیر نمایانگر نقش جنون در جامعه است.
فوکو استدلال می کند که پزشکی و روانپزشکی مدرن از شنیدن صدای مجانین و صدای غیرعقلانی عاجزند.
به زعم فوکو روانپزشکی و روانکاوی هیچ کدام مجالی به شنیدن «غیرعقلانی» نمی دهند. برای فهم «غیرعقلانی» ناچاریم به آثار نویسندگان دیوانه نظیر نیچه، نروال و آرتور مراجعه کنیم. «غیرعقلانی»، زیر سطح جامعه مدرن وجود دارد و گاه در آثار افراد مذکور ظاهر می شود، اما در آثار هنری متاثر از جنون فرایندهای پیچیده ای در جریان است.

جنون با خلاقیت هنری مرتبط است، اما در عین حال اثر هنری را ویران می کند. اثری هنری حضور «غیرعقلانی» را افشا می کند؛ اما «غیرعقلانی» به معنای پایان اثر هنری هم هست. این ایده درباره رابطه جنون و هنر تا حدی از علاقه فوکو به تناقض گویی ناشی می شود، اما او معتقد است که این ایده چیزهای بسیاری را درباره خلاقیت مدرن افشا می کند.

کتاب با توصیفی از اواخر قرون وسطی آغاز می شود؛ زمانی که جذام در اروپا از بین رفته و جنون جایگزین آن می شود. نماد این روند، جایگزینی کشتی دیوانگان است که در آبراه های اروپا سرگردان است؛ زمانی که تشویش خاطر گسترده ای نسبت به جنون ایجاد شد و تصاویر موهوم جنون که آن را با اسرار تاریک و دیدگاه های آخرالزمانی مرتبط می دانستند، برجسته شدند، تغییری در قرن هفدهم رخ داد؛ جنون رام شد و در مرکز جهان جای گرفت.

موقعیت جون در دوره کلاسیک تغییر کرد و «حبسی بزرگ» رخ داد. جنون همراه با طیف گسترده ای از انحرافات اجتماعی به کناری نهاده شد. مراکز اقامت اجباری جایی بودند که قدرت در آن ها اعمال می شد و نه مراقبت های پزشکی.

حبس نشان دهنده مجموعه ای از مراقبت ها و تنبیهات است. فوکو نگرش به جنون را از منظر مفاهیم اقتصادی، دیدگاه معطوف به کار و ایده های شهر توضیح می دهد. جنون به شهر ربط پیدا می کند که به زعم فوکو عبارت است از سلسله اقداماتی که به کار امکان و ضرورت می بخشد. جنون در این دوره به مثابه چیزی متمایز از جهانی که ارزش کارکردن دارد، برساخته می شود. همچنین مفهوم حیوانیت جنون برای حبس ضروری بود.
فوکو در «جنون و تمدن» چه می گوید؟

شهوات در جنون کلاسیک نقش مهمی داشتند؛ چرا که روح و بدن را متحد می کردند و به جنون امکان رخ دادن می دادند. فوکو مفهوم هذیان گویی را نیز تحلیل می کند که گفتمان معرف جنون است و جنون کلاسیک گفتمانی است که راه خود را از عقل جدا می کند. پیوند بین جنون کلاسیک و رویا مشخصه دیگر جنون در دوره کلاسیک است. چهار مفهوم اصلی جنون کلاسیک عبارتند از مالیخولیا، مانیا، هیستری و هیپوکندریا (خودبیمار انگاری).

این چهار مشخصه در میانه مباحث اخلاقی و بهداشتی مطرح شدند و پس از آن با گذشت زمان به عنوان بیماری های روانی بازشناخته شدند. درمان های مختلفی برای جنبه های گوناگون جنون پیدا شد و برای نخستین بار جامعه اقدام به درمان و تصفیه مجانین کرد. این تغییرات در شیوه های حبس و محدودسازی هم زمان با تغییرات معرف شناختی- که با شک روشی دکارت شناخته می شوند- رخ داد.

فوکو اقسام متفاوت جنون در اندیشه کلاسیک را نشان می دهد. او نخست جنون و مالیخولیا را به بحث می گذارد. ایده مالیخولیا در قرن شانزدهم بود که تثبیت گشت. سیمپتوم های آن ایده هایی بودند که شخص هذیان گو درباره خود می ساخت.۱ تا قرن هفدهم مباحث مربوط به مالیخولیا در همان سنت خلط های چهارگانه باقی ماند.

پزشکان معتقد بودند که خلط های چهارگانه ای- دم، بلغم، صفرای زرد و صفرای سیاه- وجود دارد که با عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش برابری می کنند. در نظر آن ها تیپ های شخصیتی متفاوت از توازن متفاوت این اخلاط به وجود می آمدند و شخصیت مالیخولیایی واجد صفرای سیاه بیش از اندازه است، بنابراین وظیفه پزشک متوازن کردن این اخلاط است.
با این حال مسئله خاستگاه مالیخولیا هم مطرح شد. در نتیجه مطرح شدن این بحث حرکت و پیشروی کیفیات، جایگزین علیت مادی شد؛ کیفیات که بر اثر اوضاع و شرایط متغییر بودند، مالیخولیا را سامان دادند و یکپارچه کردند.

فوکو انواع مختلف مالیخولیای مادی و معنوی را به بحث می گذارد. دیگر هذیانی خاص نشانه مالیخولیا نبود و جای آن را [داده های کیفی مانند] اندوه، تنهایی و انزواطلبی گرفتند. تحلیل مانیا ذیل اساسی مشابه با مالیخولیا قرار می گیرد.
فوکو در «جنون و تمدن» چه می گوید؟
چرخشی که فوکو شناسایی می کند بسیار مهم و ظریف است. مالیخولیا در دوره کلاسیک دیگر توسط خلط های چهارگانه و درون بدن ایجاد نمی شود، بلکه حالات روانی بیمار آن را به وجود می آورند. مانیا در تضاد با مالیخولیا قرار داشت، اما هر دوی آن ها را ناشی از حرکت ارواح حیوانی در بدن می دانستند.

در قرن هجدهم، تبیین مبتنی بر تنش سیستم عصبی، جایگزین ایده ارواح حیوانی شد. اشیا نیز به منزله واقعیت نزد شخص شیدا حاضر نمی شدند. این تبیین روانشناسانه بود که جای ایده مزاج ها را با ایده تنش ها عوض کرد.
پزشکی انگلیسی به نام ویلیس عهده دار جایگزینی شیدایی و مالیخولیا بود. بیشتر پزشکان قرن هجدهم بر شباهت بین مانیا و مالیخولیا تاکید می کردند مطالعه درباره مالیخولیا با مشاهده آغاز شد و سپس به شرح تصاویر پرداخت. تصاویر نقطه آغازی برای مطالعه بودند و نیروی سامان بخششان ساختار ادراک را منعکس می ساخت.

فوکو سپس هیستری و هیپوکندریا را به بحث می گذارد. در تحلیل این کیفیات دو مسئله سر بر می آورد؛ هیستری و هیپوکندری تا چه اندازه جنون محسوب می شوند؟ و آیا مانند مالیخولیا و مانیا یک زوج را تشکیل می دهند؟ این دو به ندرت با یکدیگر طبقه بندی می شدند، اما آرام آرام چنان امراضی مشابه به نظر آمدند.

در دوره کلاسیک، هیستری و هیپوکندریا به مثابه بیماری روانی فهم شدند. دو مسیر ضروری برای هیستری و هیپوکندری در دوره کلاسیک وجود داشت؛ مسیر نخست امراضی که در راستای شکل دادن به مفهوم «بیماری عصبی» یکپارچه گشتند، مسیر دوم آن دسته از امراضی که تحت عنوان «بیماری ذهن» وحدت یافتند؛ اما پزشکان کلاسیک از کشف کیفیات خاص هیستری و هیپوکندریا عاجز بودند.

سیر و حرکت آشفته و بی نظم حیوانی در بدن شخص بود. هیستری سیمپتوم های مختلف و بسیار فریبنده ای داشت. پزشکان می گفتند که هیستری بیشتر به زنان آسیب می زند، چرا که بدن آن ها لطیف تر است. در ایده سیستم عصبی، حساسیت بیش از حد ناشی از شوک عصبی است؛
شخص ممکن است در نتیجه قرار گرفتن بیش از اندازه در معرض امور ظاهری و انگیزش های دنیوی مبتلا به بیماری گردد. در نتیجه این دیدگاه مردم هم معصوم تر و هم گناهکارتر می شدند؛ گناهکار بودند چرا که سبک زندگی و شور و شوقشان باعث تحریک می شد. معصومیت رنج عصبی گواهی بود بر گناه و مجازاتی عمیق تر.

در آستانه قرن نوزدهم این نظرگاه که هیستری و هیپوکندری بیماری های روانی- و نه جنون- هستند، پابرجا گشت. بیماری روانی حالتی است که ذهن را تحت تاثیر قرار می دهد و به دست پزشکان مداوا می شود، اما جنون حالتی است که با «غیرعقلانی» پیوند دارد و رابطه اش با خود عقل هم دارای پیچیدگی های بسیاری است.
با این حال با تمایز نهادن بین حساسیت و احساسات، آن ها ملازم با «غیرعقلانی» بودند که با نابینایی مشخص و توصیف می شد. به مجرد این که ذهن از طریق فزونی حساسیت نابینا گردد، جنون رخ می نماید.

جنون محتوایی از گناه، تحریم اخلاقی و مجازات عادلانه را با خود همراه دارد. ظهور و بروز فقدان بینایی بدل به مجازات طبیعی شرارت اخلاقی شد. اینک روانشناسی و اخلاق به ستیز قلمروی واحد رفتند؛ این جا بود که روانشناسی علمی قرن نوزدهم ممکن شد.

پی نوشت:

۱. یوهان ویر می نویسد: «بعضی از آن ها می پندارند که حیوانند و صدا و حرکات آن حیوان را هم تقلید می کنند. برخی گمان می کنند که ظرف شیشه ای هستند و از ترس آن که عابران آن ها را نشکنند، در برابر آن ها خود را عقب می کشند؛ دیگران در هراس مرگ به سر می برند و مع الوصف اغلب خود به استقبال مرگ خویش می روند.
بعضی دیگر تصور می کنند مجرمند و اگر کسی به طرفشان آید از وحشت لرزه بر اندامشان می افتد و گمان می برند می خواهد آن ها را توقیف کند و در بند اندازد تا حکم عدالت به حیاتشان پایان دهد.» (به نقل از کتاب تاریخ جنون، ترجمه فاطمه ولیانی، صفحه ۹۹).
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج