تازهترین ساخته شهرام مکری یک فیلم صفر و صدی است؛ مخاطبانش را یا شیفته و درگیر میکند یا میتاراند. برای کسانی که سینما را در سطحی جدیتر دنبال میکنند و خواهان مواجهه با تجربههای تازهاند «هجوم» یک پیشنهاد مناسب است،
روزنامه آسمان آبی: تازهترین ساخته شهرام مکری یک فیلم صفر و صدی است؛ مخاطبانش را یا شیفته و درگیر میکند یا میتاراند. برای کسانی که سینما را در سطحی جدیتر دنبال میکنند و خواهان مواجهه با تجربههای تازهاند «هجوم» یک پیشنهاد مناسب است، اما حتی همین مخاطبان خاصی که چشمشان به تماشای آثار جدی سینمای جهان عادت دارد نیز باید ششدانگ حواسشان را جمع کنند و «هجوم» را با تمرکز و تأمل ببینند. فیلم قصه و خط روایی پیچیدهای دارد و سرشار از اشارهها و ارجاعهایی است که تماشاگر را به تأویل و تفسیر دعوت میکنند. کشف این قطعات کوچک به درک بهتر مفهوم قصه کمک میکنند و - به ویژه در تماشای مجدد فیلم - خود به سرچشمههای لذت تبدیل میشوند.
طبیعتا مقصودم کشف تناظرهای کلی و ردهای به جا مانده از بلا تار و گاسپار نوئه و دیوید لینچ یا پیدا کردن وجوه همسان با داگویل و حتی ماهی و گربه نیست؛ بلکه در لایهای عمیقتر ممکن است اشارهای جزئی باعث شود فیلم وارد گستره معنایی جدیدی شود و حتی دلالتهای فلسفی و سیاسی روشنی را به یاد بیاورد. فضای محصور و تاریک صحنه و آمد و رفت آدمهایی با چهرههای رنگ پریده و رفتارهایی مردد و متزلزل یادآور جامعهای بسته و خفقان زده است که در آن به حرف هیچکس اعتباری نیست و هر روایتی میتواند مخدوش باشد. در واقع تصویری از یک استحاله شوم و خشن، از انسان به خونآشام و از زنده به مرده، پیش روی تماشاگر مجسم شده و در هر گوشه از این تابلوی دیکنزی، شخصیت یا موقعیتی در حال تغییر است.
در این میان موضوع قتل و بازپرسی و کشف حقیقت، اهمیتی ثانویه دارد. دینامیسم پویای تصویرها و نحوه خاص فیلمبرداری، چشم را به سمتی هدایت میکند که رفته رفته از ادراک نقطه به نقطه فاصله بگیرد و تصویرها را به صورت پرهیبتی از یک جهان فانتزی و شاید نمادین، تحلیل و دریافت کند. فضای سیال و جابهجایی مداوم عناصر بصری و شخصیتها، در جهت تقویت همین برداشت است و آشکارا از تماشاگر میخواهد به جای تلاش برای فهم رابطه منطقی اجزا، تمرکزش را به ادراک ماهیت کلی این جهان معطوف کند؛ البته اصرار کارگردان برای گنجاندن اشارههای سیاسی و راه دادن به تفسیرهای مد روز، در تناقض با این رویکرد است و تأثیر تخدیری فیلم را خنثی میکند.
منظور از تخدیر، کیفیت غریبی است که در نتیجه تمرکز روی فضای بصری و روند روایی فیلم در ذهن مخاطب شکل میگیرد و تماشای فیلم را به تجربهای غیرمعمول نزدیک میکند؛ نوعی خلسه یا تجربه هیپنوتیزمی که با غرق شدن در سیر متوالی تصویرهای خالی از رنگ و نور و سرشار از سایه و حرکت، تشدید میشود.
عنصر وهم نقشی بسیار مهم در پیشبرد قصه و معنابخشی به موقعیتها دارد و منطق متداول را کاملا کنار میگذارد. تحت سلطه همین وهم است که تک تک مفاهیم و حتی رویدادها و مناسبات آدمها، با عدم قطعیت عجین شده و در نهایت هم همه چیز در تیرگی محو میشود و از بین میرود. این تیرگی و خلأ در دو وجه روی جهان فیلم سایه انداخته است؛ در وجه ظاهری با تکیه بر عناصر بصری و اشیا و آدمها و بهویژه بازی با طیف رنگها و نور صحنه و در وجه درونی با انعکاس نگرش تلخ و تیره فیلمساز که مرگ را مفهومی مسلط بر جهان پیرامون معرفی میکند و بر فراگیری عنصر شر تأکید دارد. «هجوم» به معنای واقعی کلمه فیلمی متفاوت است.
متفاوت با هرآنچه سابقه و عقبهای در سینمای ایران داشته و متفاوت با آنچه بهطور معمول از محدوده اندیشه و تخیل فیلمساز ایرانی میگذرد. قطعا مراوده با سینماگران جهانی و تجربههای همکاری و هماندیشی با کمپانیهای بزرگ بینالمللی باعث شده شهرام مکری این جسارت را پیدا کند که خارج از دوایر معمول بهدنبال ایده و موضوع بگردد و داستانی چنین متفاوت را دستمایه فیلم جدیدش قرار دهد. در سینمای فقیر ما که دایره ژانرها و لحنهای روایی و حتی تجربههای فرمیاش چنین محدود است، حضور مکری و اکران هجوم میتواند این پیام را به همراه داشته باشد که فیلمساز وطنی هم میتواند فیلم علمی خیالی یا فانتزی بسازد و به تجربههای سوررئال نزدیک شود یا قصهاش را با قواعد رئالیسم جادویی پیش ببرد؛ حتی اگر زورش به فراهم آوردن بودجه میلیون دلاری و پروداکشن عظیم نرسد.
کاپیتان تیم هنر و تجربه
میان جوانهایی که ابتدای دهه ۸۰ با ساخت فیلم کوتاه توانستند به شهرت و اعتبار دست یابند، شهرام مکری جایگاهی ویژه یافت. فیلمهای کوتاه مکری، بیشتر از همه جوانهای فیلمکوتاهساز آن سالها دیده شد، مورد توجه قرار گرفت، جایزه گرفت و دربارهاش مطالب مثبت به چاپ رسید. نمونه مثالزدنیاش هم فیلم «طوفان سنجاقک» بود که در داخل و خارج مورد ستایش قرار گرفت. فیلم کوتاهی که بیشتر از بسیاری آثار بلند سینمایی در فستیوالهای خارجی بهنمایش درآمد و در دورانی که منتقدان خیلی درباره فیلمهای کوتاه مطلب نمینوشتند، مورد نقد و بررسی سینمایینویسان قرار گرفت. نقدهایی که کلیدواژه اغلبشان «خلاقیت» و «استعداد فیلمسازی» مکری بود.
به این ترتیب مکری قبل از اینکه فیلم بلند سینمایی بسازد، چهرهای شناخته شده و مطرح بود. این همان دورانی بود که او کنار ساخت فیلم کوتاه، یکی از چهرههای پرکار تولید تیزرهای تبلیغاتی بود. در واقع مکری در همان اوایل فعالیت فیلمسازیاش با مقوله تبلیغات و بازاریابی آشنا شد. هر چند که برای ساخت اولین فیلم بلند سینماییاش، دشواریهای زیادی را متحمل شد. فیلمنامه «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» مدتها به دفترهای تولید فیلم پیشنهاد میشد و به یاد ندارم که چگونه نسخهای از آن هم سر از تحریریه روزنامه «بانیفیلم» درآورد. این همان سالهایی بود که ما همچنان در صفحاتمان اخبار موفقیتهای بینالمللی فیلمهای کوتاه مکری را انعکاس میدادیم.
فیلمنامه «اشکان، انگشتر متبرک و ...» با فضای تارانتینوییاش نوید هوایی تازه را در سینمای آن سالها میداد و بعدها فیلم با تغییراتی بهصورت ویدئویی و با بودجه اندک ساخته شد و البته سالها پشت خط اکران ماند. مکری دوباره برگشت سر کار تهیه، تولید و کارگردانی تیزرهای تبلیغاتی و کنارش بهساخت دومین فیلم سینماییاش فکر کرد تا اینکه در اوایل دهه 90، توانست «ماهی و گربه» را بسازد. فیلمی بسیار دشوار بهلحاظ اجرا، با کاراکترهای پرتعداد، داستانها و خرده روایتهای متعدد و ساختاری دایرهایشکل که تمامش هم در یک نمای بلند گرفته شد. درخشش در جشنواره ونیز و چند فستیوال دیگر با ستایشهایی از خلاقیت و توانایی فیلمسازی ایرانی همراه شد که چه در قصهگویی و چه در فضاسازی و فرم بصری دنبال ارائه پیشنهادی تازه و متفاوت بود. «ماهی و گربه» ربطی به سینمای جشنوارهای ایران نداشت و همین عامل موفقیتش شد.
کار پرزحمت او بهعنوان کارگردان و چالش بزرگش برای گرفتن فیلمی با زمانی بالای دوساعت در یک پلان، بیش از هر چیز دیگر مورد توجه و تاکید قرار گرفت. اینکه در جاهایی از فیلم، فرم انتخابی از سوی کارگردان تحمیلی بهنظر میرسید و اینکه برخی کاراکترها فاقد جذابیت لازم بودند خیلی مهم نبود. «ماهی و گربه» با جاهطلبی تکنیکی و هول و هراس و غرابت فضایش و چند کاراکتر جاندار مثل دو شکارچی فیلم با بازی بابک کریمی و سعید ابراهیمیفر، راه خودش را میرفت.
اینکه در فرمی مشابه (گرفتن کل فیلم در یک پلان طولانی) فیلم روسی «کشتی نوح» به نتیجهای به مراتب خیرهکنندهتر رسیده بود هم زیاد اهمیت نداشت.
شهرام مکری در راه افتادن گروه سینمایی هنر و تجربه نقش موثری ایفا کرد.هم عضو شورای سیاستگذاریاش شد و هم دو فیلم بلندش «اشکان، انگشتر متبرک،...» و «ماهی و گربه» در هنر و تجربه به نمایش درآمدند و این آخری ستاره درخشان این گروه شد.
همه آنچه درباره جذب مخاطب خاص و فیلمبین خسته از فضای پرتکرار سینمای جریان اصلی گفته شده در مورد «ماهی و گربه» مصداق یافت که هنوز هم پرفروشترین فیلم هنرو تجربه است. (فروش «لانتوری» و «فروشنده» را که به شکل عاریتی در هنر و تجربه هم به نمایش درآمدند به دلایل واضح و آشکار نمیشود به پای هنر و تجربه نوشت.)
«ماهی و گربه» به تنهایی بیشتر از مجموع فروش بسیاری از فیلمهای هنر و تجربه توانست تماشاگر جذب سالنهای سینما کند و حالا «هجوم» از راه رسیده که بازخوردهای روزهای اول اکران و انبوه تماشاگرانی که به تماشایش شتافتهاند، خبر از موفقیتی دیگر میدهد.
در تیم جوان هنر و تجربه، شهرام مکری کاپیتان بی چون و چرایی است. ستارهای که در عین جوانی پرتجربه هم هست و گاهی به تنهایی میتواند بازی را برای تیمش دربیاورد. تیمی که البته بازیکن متوسط و ضعیف هم زیاد دارد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر