«حمید عسگری» از شهرت یکشبه خوانندگان پاپ میگوید
شدهاند آدمهای امروز مشهور و فردا فراموششده. خیلیهاشان یکشبه ره صدساله را میروند، اما قواعد بازار موسیقی هیچ تضمینی برای بازگشتشان به نقطه صفر یا ماندنشان در اوج شهرت و مقبولیت به دست نمیدهد
در شرایط فعلی موسیقی پاپ ایران، موزیسینهای متعددی وارد بازار موسیقی میشوند که موسیقیشان شنیده میشود و مخاطب پیدا میکنند، اما بهمرور فراموش میشوند. شما با این پیشفرض موافق هستید؟
موسیقی دوی ماراتن است نه دوی صدمتر. وقتی خوانندهای وارد بازار موسیقی میشود، جنس صدا، فرم موسیقی و ترانه و فضای آثارش برای مردم جذابیت دارد، ولی این کافی نیست و مهم است که بتواند در زمانی طولانی دوام بیاورد؛ یعنی خواننده باید زمانی هم که برای مردم تازگی ندارد همچنان جذاب باشد که قسمت سخت کارش همینجاست. ماندگار شدن در بازار موسیقی سختتر از معرفی و دیده شدن در آن است، چون آلبومهای اول یک خواننده حاصل سالها کار کردن، آموزشدیدن و تجارب زندگی اوست و اگر این تجارب و آموزشها بهدردبخور باشد، کارهای اول آن خواننده شنیده میشود؛ منتها او باید در ادامه هم حرفی برای گفتن داشته باشد که این به ظرفیت و تواناییهایش برمیگردد.
آموزشها، تجارب زندگی و دغدغهمندی یک موزیسین را چطور تبیین میکنید؟
آموزشدیدن به معنای یاد گرفتن راه و روش کار کردن است که تاثیرش در موسیقی مشخص است، ولی کافی نیست؛ چون اگر قرار بود آموزش تضمینکننده موفقیت یک موزیسین باشد، هر کسی که لیسانس موسیقی داشت الان موزیسین برجستهای بود. در اینجا بحث ظرفیت و تجربه هم مطرح است. موزیسین آکادمیک زمانی موفق میشود که بتواند برداشت درستی از زندگی و احساساتش داشته باشد و تجربیاتش را در قالب موسیقی ارائه بدهد.
وقتی یک موزیسین در فضای حرفهای دیده میشود و مخاطب پیدا میکند، ارزش و بهایی که مردم به او میدهند چطور قابل کنترل است و کنترل شدن و جهانبینی داشتن یک موزیسین چقدر در ماندگاری او تاثیرگذار است؟
این قضیه کاملا علمی است و به ظرفیت آدمها هم ربط دارد. در سراسر دنیا هنرمندان، ورزشکاران و سایر آدمهای مشهور جامعه که قرار است وارد فضایی حرفهای شوند، در کنار خودشان تیم روانشناسی و مشاوره دارند که آنها را برای تغییرات و اتفاقات پیش رو آماده میکنند و کنشگری هنرمند یا ورزشکار براساس راهنماییهای این تیم است؛ گرچه شرایط معروفَشدن برای بعضی از هنرمندان یا ورزشکاران آنقدر عجیب و غریب است و خودشان را گم میکنند که با وجود تیم روانشناسی و مشاورهای هم نمیتوانند خود را کنترل کنند.
در سالهای اخیر بحث موسیقی مصرفی در ایران مطرح شده است و عدهای آن را نقد کردهاند. اگر به مصرفیبودن موسیقی پاپ در سنوات گذشته اعتقاد دارید، موضعتان درباره جریان مصرفگرای موسیقی چیست؟
من قبول دارم که همه فضای موسیقی پاپ ما مصرفی شده است، ولی به نظرم باید برای جامعهای که کتاب نمیخواند محصولی تولید کرد که مصرفی باشد؛ چون سواد آن جامعه بیشتر از این نیست. مخاطب موسیقی باید شرایطی داشته باشد که بتواند موسیقی جدیتری گوش کند و تا وقتی این شرایط در مخاطب نیست و سواد جامعه پایین است، باید موسیقی مناسب آن جامعه را ارائه کرد. کالای مصرفی کالای سبکی است؛ مردم ظرفیت شنیدن موسیقی پرمحتواتر را ندارند.
بعضی از موزیسینها برای آنکه همچنان خریدار داشته باشند، به برگزاری کنسرتهای متعدد روی میآورند و در طول ماه چندین اجرای تکراری برگزار میکنند. به نظرتان ممکن است بازار موسیقی بهمرور این موزیسینها را پسبزند؟
اگر به روند فعالیتهای خوانندگانی که دوام آوردهاند نگاه کنید، متوجه میشوید آنها در مقاطعی کماجرا میشوند و این جزو سیاستهایشان است. عمر هنری هنرمند در شرایط کنونی مثل یک آدامس است؛ هر قدر بیشتر آن را بجوید، آدامس کمتر و کوچکتر میشود. بعضی از موزیسینهای ما پرکار هستند و کنسرتهای زیادی برگزار میکنند. اینکه این خوانندهها همچنان پرکار باقی میمانند یا بازار موسیقی آنها را پسمیزند، به انتخابها و عملکردشان بستگی دارد.
اشاره کردید که بسیاری از موزیسینها و ورزشکاران در سطح جهان از حضور تیم مشاوره و روانشناسی در کنار خودشان بهره میبرند. شما هم چنین تیمی دارید که در مواقع ضروری به شما ایده بدهد؟
من آدمهایی نداشتهام که بخواهند به لحاظ علمی فعالیت حرفهای را برایم تشریح کنند، ولی کنارم دوستانی دارم که خوشفکر هستند و با اطمینان کامل از آنها مشاوره میگیرم. در مقطعی کنترل شرایط حرفهای برای من هم سخت شد و شاید من هم اشتباهاتی کردم. آدمها گاهی شب میخوابند و صبح بیدار میشوند، میبینند همه شرایط زندگی عوض شده است؛ در این شرایط باید خودشان را کنترل کنند که حداقل به بیراهه نروند.
نظر کاربران
خب یه خواننده یه اهنگ میخونه برای نوجوانا, که سلیقه شون هرروز تغییر میکنه, یه خواننده هم وقتی کاری رو میسازه فکر اینه که ده سال دیگه هم شنوده ازش لذت ببره.
خیلیها میگویند هنرمند باید موسیقی پرمحتوا تولید کند تا مردم را به سمت آن بکشاند، ولی واقعیت چیز دیگری میگوید و این اتفاق نمیافتد. اگر موزیسینهای اروپایی دارند موسیقیهای بهتری تولید میکنند، به خاطر این است که جامعهشان کتاب میخواند و ظرفیت پذیرش فیلم، موسیقی و سایر هنرهای پرمحتواتر را دارد. مردم ما همچنان در کنسرتها با موسیقی اسلو دست میزنند و فرق بین اسلو راک را با شش و هشت تشخیص نمیدهند. در این شرایط چه باید کرد؟ به نظرم ابتدا باید سطح مطالعه و آگاهی جامعه بالاتر برود و بعد هنر پرمحتواتر به مردم عرضه شود. این کاری است که تنها از عهده هنرمند برنمیآید و مردم هم باید بخواهند.
بشدت موافقم...
همین مونده بود ایشون راجب موسیقی افاضات بفرماید
شهرام خان لطفادهنتوببندهمین مونده بودشمادرموردایشون نظربدین ؛حمیدعسگری بهترین ودوستداشتنی ترین خواننده ایران وهمیشه پرچمش بالاست