این سادههای دوستداشتنی، بهانه سریالهای تلویزیونی
دنیای نوجوانی کوتاه است؛ به اندازه زمانی که از آغوش و نوازشهای والدین دل میکنیم و به استقلال فردی و اجتماعی میرسیم. بنابراین طبیعی است سهم سریالهای تلویزیونی از قصهها و قهرمانهای نوجوانانه خیلی زیاد نباشد، اما در عوض سریالهای لطیفی درباره این دوره و برای این مخاطب ساخته شده است.
دنیای نوجوانی کوتاه است؛ به اندازه زمانی که از آغوش و نوازشهای والدین دل میکنیم و به استقلال فردی و اجتماعی میرسیم. بنابراین طبیعی است سهم سریالهای تلویزیونی از قصهها و قهرمانهای نوجوانانه خیلی زیاد نباشد، اما در عوض سریالهای لطیفی درباره این دوره و برای این مخاطب ساخته شده است.
در این سریالها که بیشترشان واقعگرایانه هستند، چالشهای شیرین دوران نوجوانی به تصویر کشیده شده است و تقریبا از تنوع ژانر خبری نیست. سهم سریالهایی که به فانتزی و تخیل توجه دارند و به عبارتی در ژانر علمی ـ تخیلی ساخته میشوند و همینطور انیمیشنهای مناسب برای نوجوانان در بین آثار موفق تلویزیون رضایتبخش نیست، اما تاسیس شبکه امید میتواند امیدآفرین باشد و از تولید آثار ارزشمند در آینده نهچندان دور برای نوجوانان نوید بدهد.
معمولی خوشساخت
نوجوانهایی که در سریال «زیر لب بشمار» به نویسندگی و کارگردانی بهمن شهروان از شبکه دو به تماشاگران معرفی شدند با بیشتر نوجوانهایی که در سریالهای تلویزیونی دیدیم متفاوت بودند؛ آنها نوجوانی خود را در دهه 90 پشت سر میگذارند و به طور طبیعی به جای صفا و معرفت و لطافت دنیایی پرشور و هیجان دارند با امکانات بیشتر و شرایط زیستی بهتر.
سه نوجوان در این سریال سعی دارند فیلمی درباره انقلاب بسازند؛ مربی آنها حاج آقا حائری با بازی امیرحسین صدیق نقشی تعیینکننده در هدایت بچهها به سمت مسیرهای درست و درک انقلاب اسلامی ایران دارد.
این سریال که دهه فجر سال 93 از شبکه دو به نمایش درآمد، علاوه بر معرفی چند نوجوان کاملا امروزی، در شیوه نمابندی، تصویربرداری، تدوین و حتی جنس بازیها نیز به سلایق نسل امروز توجه دارد و از ساختار تکنیکی متفاوتی در مقایسه با سایر سریالهای مربوط به نوجوانان برخوردار است.
هر مخاطب، یک مجید
وقتی هوشنگ مرادی کرمانی قصهای نوشته و کیومرث پوراحمد آن را کارگردانی کرده باشد، محصول نهایی حتما پر از جزئیات و بسیار جذاب و دیدنی خواهد بود. «قصههای مجید» که خاطرهاش به سال ۱۳۷۱ برمیگردد با بازی مهدی باقربیگی در نقش مجید و پرویندخت یزدانیان در نقش بیبی، خاطرات زیادی برای کودکان و نوجوانان ایرانی ساخته و البته به مدد فضاسازی درست و ساختار سینمایی که بخوبی احساسات مجید و بار احساسی صحنهها را به مخاطب انتقال میدهد، فرصتی فوقالعاده بود برای همراهی و همدردی با یک نوجوان فقیر که از داشتن پدر و مادر محروم است و روزگار بسختی میگذراند.
مجید به قدری واقعگرایانه تصویر شده بود، طاق، هشتی، حوض و باغچه خانهاش آنقدر آشنا بود و رابطه او و بیبی به اندازهای باورپذیر بود که هر مخاطب در هر جایگاهی میتوانست، خودش را مانند مجید تصور کند. پوراحمد قصههای مجید را که داستان کودکیهای هوشنگ مرادیکرمانی است، به جای کرمان در اصفهان ساخت و از لهجه و فضای آشنای این شهر به نفع اثر بهره برد و در عین حال امضای خودش را پای اثر گذاشت تا «قصههای مجید» هم در سایه نام نویسنده و هم کارگردانش ماندگار شود.
تئاتر در خرابه
اواسط دهه 60 برنامهای از شبکه دو پخش میشد به نام «تئاتر نوجوان» که نویسندهاش محمد چرمشیر نمایشنامهنویس مطرح کشورمان بود و کارگردانش کریم اکبری مبارکه.
یک خرابه بود و چند نوجوان و یک دو چرخه. انگار این خرابه پاتوق بچهها بود که هر روز بعد از مدرسه دور هم جمع میشدند و درباره مسائل مختلف باهم حرف میزدند. در ادامه حرفها و گفتوگوها هر کدام نقشی بهعهده میگرفتند و تئاتری اجرا میکردند که درباره مسائل و مشکلات روز جامعه بود و متاثر از فضای دهه 60.
اگرچه نه ستارهای در این سریال بود نه حتی لوکیشنهای متنوع اما قصهها و ماجراهایی که بچهها تعریف و اجرا میکردند، از کشش دراماتیک قابل توجهی برخوردار بود. میشد دغدغههای نوجوانان آن روزها را در این برنامه احساس کرد.
«تئاتر نوجوان» را شاید بتوان براساس ساختارش در زمره تلهتئاترها به حساب آورد؛ گونهای از برنامههای تلویزیونی که بعدها نمونهاش برای نوجوانان ساخته نشد، اما یاد و خاطره این برنامه در ذهن نوجوانان دهه 60 ماندگار شد.
کمدی در خط مقدم
حضور علی صادقی به عنوان نقش اصلی در یک سریال کافی است که حدس بزنیم این سریال کمدی است.
صادقی وقتی در «بهترین تابستان من» به کارگردانی علی بهادر بازی کرد، یک نوجوان ۱۶ ساله بود و داستان سریال هم درباره نوجوانی بود که میخواست به جبهه برود اما در یک قرارگاه پشت جبهه متوقف شده و نتوانسته بود جلوتر برود.
این نوجوان که سعید نام داشت، اهل یزد بود و لهجه شیرین یزدی بعلاوه چهره نمکین صادقی و راحتی و بداههگوییهایش جذابیتهای ویژهای به سریال «بهترین تابستان من» داده بود. ضمن اینکه فضای متفاوت و موقعیتهای پشت صحنه جنگ نیز مزید علت شد که این سریال در میان سریالهای مخصوص نوجوانان اثری منحصر به فرد تلقی شود. «بهترین تابستان من» سال ۱۳۷۵ از شبکه یک به نمایش درآمد و جزو سریالهای شبانه بود. به عبارتی نگاه شبکه یک به این سریال اثری صرفا برای نوجوانان نبود و از برنامههای کودک و نوجوان پخش نشد.
دنیایی که دیگر شیرین نیست
بهروز بقایی از «دنیای شیرین» به دریا رسید؛ دختر نوجوانی که همچنان کنجکاو بود، امیدوار و مهربان اما در یک آپارتمان زندگی نمیکرد. داستانهای زندگی دریا در شمال کشور روایت میشد؛ در یک روستا و در جمع بزرگی از دوستان و همسایهها.
دریا با بازی شادروان پوپک گلدره خیلی بیشتر از شیرین به دل تماشاگران تلویزیون و بخصوص نوجوانان نشست. او مانند شیرین مهربان بود، نگاه و برداشتش از ماجراها را مانند شیرین روایت میکرد و همان شور و امید را میشد در نگاه دریا هم دید، اما دریا روستایی بود، در مقایسه با شیرین دوستان و همسایههای بیشتری داشت و ماجراها و تجربههای متنوعی را از سر میگذراند و البته با لهجه زیبای شمالی حرف میزد.
در «دنیای شیرین دریا» هم میشود مثل کارهای دیگر بهروز بقایی، مسعود رسام و بیژن بیرنگ نوعی صفا و صمیمت و همدلی دید؛ در این دسته آثار از اتفاقات تلخ و تکاندهنده خبری نیست و آدمها دچار بحرانهای بزرگ و پیچیده نمیشوند، اما در عوض هم آدمها و هم اتفاقات یک دریا شیرینی دارند. سریال «دنیای شیرین دریا» با همه این ویژگیها از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفت، اما مرگ زودهنگام و تلخ پوپک گلدره این اثر را بهیادماندنی کرد.
کمپ قهرمانان
سیر در زمین سوالات
نوجوانهای بهشتی
در بین سریالهای مربوط به نوجوانان، دو اثر با یک نام وجود دارد؛ «بچههای بهشت» به کارگردانی خسرو معصومی و «بچههای بهشت» به کارگردانی حسین قاسمی جامی.
سریالی که معصومی کارگردانی کرده به نقش و حضور نوجوانان در مبارزات مردمی علیه نظام ستمشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران میپردازد. این سریال سال ۱۳۸۹ در ۱۳ قسمت از شبکه دو به نمایش درآمد. در این سریال هم به ویژگیهای خاص نوجوانان مانند ماجراجویی و کنجکاوی توجه شده و مانند بسیاری از سریالهای مربوط به نوجوانان بستر اصلی این سریال هم مدرسه است. سریالی که حسین قاسمی جامی ساخته درباره شهید حسین فهمیده است و داستان یک فیلمساز جوان به نام رحمتی را روایت میکند که در جبهه با همرزم حسین فهمیده و بهنام محمدی آشنا بود. پس از جنگ، رحمتی تصمیم گرفت زندگی شهید فهمیده را بازسازی کند، اما بسختی میتواند یک نوجوان با شباهت ظاهری به شهید فهمیده، پیدا کند. درنهایت او پسری ۱۳ ساله در کرج پیدا میکند که بازی در این نقش را قبول نمیکند!
قصه سریال «دنیای شیرین» قصه زندگی روزمره بچههای قشر متوسط جامعه است با همه تلخیها و شیرینیهایش. شیرین با بازی زهرا جواهری در یک خانواده پنج نفره زندگی میکند؛ پدرش گلفروش و مادرش پرستار است و دو برادر کوچکتراز خودش دارد.
هیچ چیز پیچیدهای در این قصه و آدمهایش وجود ندارد؛ همه چیز معمولی است جز اینکه سعید پسردایی شیرین با بازی سپهر آزادی، مادرش را از دست داده و کنار آمدن با این مسأله گاهی برایش دشوار است. بجز این، بقیه اتفاقات در خانواده شیرین، کامل معمولی است، ولی همه این اتفاقات معمولی به قدری زیبا و دلنشین روایت شده و به تصویر کشیده شده که هنوز میتواند مخاطبانی را پای این سریال بنشاند.
آنچه به سریال «دنیای شیرین» جذابیت بخشیده، نگاه نوجوانانه، پرامید و کنجکاو شیرین و و روایتهای متفاوت او از اتفاقات و ماجراهاست. این نگاه بیشتر از هر چیز در نریشنهایی با صدای زهرا جواهری به تماشاگر انتقال پیدا میکند و فضای لطیفی در سریال به وجود میآورد که خاص بهروز بقایی و نگاه متفاوت او به زندگی است. بقایی در سریال «دنیای شیرین» یک شیرینی بیپایان و امیدبخش را خلق کرد که از دل آن سریال «دنیای شیرین دریا» متولد شد.
مثل هیچکس
سریال «مدرسه ما» بر مولفههایی استوار شده که در بیشتر سریالهای مربوط به نوجوانان مشهود است؛ یکی فضای مدرسه و دیگری روحیه نوجوانان. این سریال را داریوش یاری کارگردانی کرده و درباره دانشآموزان سوم راهنمایی است که دردسرها و مشکلاتی برای مدرسه ایجاد کردهاند، اما در «مدرسه ما» اتفاق ویژهای رخ میدهد؛ از میانه سال معلم ادبیات جدیدی جایگزین معلم قبلی میشود که مثل همه نیست. سریال «مدرسه ما» بیشتر از هر چیز بر روایت قصهها و ماجراها متمرکز است و تاثیرگذاری بر مخاطب را هدف قرار نداده است.
نظر کاربران
خیلی سریال های قشنگی بودند مخصوصا مدرسه ما و معلم ادبیاتش آقای کیهان
عالی بودن و خاطره انگیز مخصوصا دنیای شیرین دریا و دنیای شیرین و بچه های مدرسه همت