فیلم «تابستان داغ»؛ برزخ کودکان در دنیای بیتفاهمی والدین
«تابستان داغ» فيلمي است كه از حداقل استانداردهاي سينمايي برخوردار است و با مجموعه بازيگران نامآشنا و عوامل حرفهاي كه داشت، توانست در ١٣ رشته نامزد دريافت سيمرغ از سي وپنجمين جشنواره فيلم فجر شود.
نخستين نكتهاي كه با ديدن فيلم شما به ذهنم رسيد اين بود كه چقدرخوب روحيه و حالات كودكان خصوصا دختربچهها را ميشناسيد.
يكي از فيلمهاي كوتاهي كه چندسال گذشته كاركردم به نام «دوچرخهها، پدرها و سيگارها» پنج كاراكتر اصلي پسربچه داشت و من در آن فيلم كوتاه با كودكها كار كردم. تجربه اين فيلم كوتاه خيلي به من كمك كرد در نحوه انتخاب كاراكترهاي كودكم در فيلمنامه و نوع بازي گرفتن و برخوردم با بچهها...
خودتان فرزند داريد؟
(ميخندد) هنوز نه...
اما انتخاب «پرهام» به عنوان كودكي منزوي كه با بيمهري و بيتوجهي از جانب پدر و مادر مواجه ميشود و همين طور بازي حسي و باورپذيري كه هانيه داشت جالب توجه بود.
براي رسيدن به چنين فضا و انتخابهايي از زندگي خودم و تجربههايي كه از كودكي داشتم تاثير گرفتم و همينطور تحقيقاتي كه در رابطه با كودكان داشتم و همينطور ساخت فيلم كوتاه «دوچرخهها، پدرها و سيگارها»؛ مضاف براينكه از تجربيات فيلمسازان ديگر هم كه با كودكان كاركرده بودند، استفاده كردم مجموعه اينها راهنماي خوبي برايم شد تا به شكل مطلوبي بازيگران كودك فيلمم را هدايت كنم و بستري برايشان فراهم كند تا بازيشان باورپذير به نظر بيايد.
كار كردن با كودكان به همان اندازه كه شيرين است، دشواريهاي خاص خودش را هم دارد. با اين مساله چطور كنار آمديد؟
قبل از ساخت فيلم كوتاه «دوچرخهها، پدرها، سيگارها» از همكاري با بچهها هراس داشتم. زمان ساخت آن فيلم تعدادي از دوستان مرا ترسانده بودند كه كار با بچهها چند شب پشت سر هم سخت است و شايد نتوانند آن بازي مطلوب را ارايه دهند. حتي مرا ترغيب كردند با تغيير فيلمنامه زمان فيلمبرداري را از شب به روز تغيير دهم. اما خوشبختانه سر همان فيلم كوتاه همكاري خوبي با بچهها شكل گرفت و اعتماد به نفس من هم بالا رفت. اتفاقا كاراكتر اصلي آن فيلم پسر ١٠سالهاي بود كه تا حالا جلوي دوربين نرفته بود.
با اين تفاسير به نظر ميرسد بدتان نيايد در كار بعديتان هم با كودكان همكاري كنيد؟
نه لزوما؛ اما اگر كاراكتر كودك در فيلمنامه باشد، از آن استقبال ميكنم؛ خيلي از فيلمسازان از همكاري با بچهها واهمه دارند و ترجيح ميدهند حضور بچهها را در فيلمشان كمرنگ كنند اما الان ديگر براي من همكاري با بچهها خوشايند است، رگ خواب آنها را پيدا كردم و ميتوانم بستري فراهم كنم تا خود واقعيشان را بروز دهند و با توجه به نيازي كه در قصه است آن بازي كه ميخواهم را از آنها بگيرم.
مهمترين ويژگي بچهها قدرت باورپذيري آنهاست...
دقيقا و اين يك حسن است. برخلاف بزرگترها، بچهها همهچيز را زود باور ميكنند و فيلمساز ميتواند جهان خود را به آنها بقبولاند. اما حضورشان در پروژه نياز به مديريت دارد. ما بايد به اين نكته اهميت دهيم كه كودكان، جهان منحصربه فرد خودشان را دارند.
اما بپردازيم به «تابستان داغ»؛ فيلمي كه با بحران شروع ميشود و مخاطب را درگير ميكند.
اساسا داستان «تابستان داغ» دو خط موازي را پي ميگيرد كه جايي اين خطوط با همان تلاقي پيدا ميكنند. ما در فيلم با دو خانواده از دو طبقه اجتماعي مختلف روبهروايم و هرچه داستان جلو ميرود، ميبينيم مشكلات و دغدغهها و چالش آنها شبيه به هم است.
مشكل مسووليتپذيري! در واقع جنس مسووليتپذيري ميان اين دو خانواده متفاوت است اما...
بله! در يك خانواده كه فرهاد و نسرين (پريناز ايزديار و صابر ابر) پدر و مادر هستند عدم مسووليتپذيري پدر بيشتر است و در خانواده ايمان و سارا (مينا ساداتي و علي مصفا) مادر بيمسووليت است. اين دو خانواده در عدم مسووليتپذيري وجه مشتركي با هم دارند. اما اصليترين ركني كه در اين بين و از عدم تفاهم مادر و پدر دچار آسيب ميشود، بچه است. بله ابتداي فيلم با دغدغههايي كه خانوادهها دارند آغاز ميشود. با داستان دو خانوادهاي كه اگر توجه جدي به وضعيت خود نكنند حتما به بحران ميرسند. ما با آرامش وارد داستان زندگي اين خانوادهها نميشويم.
به نكته خوبي اشاره كرديد، آرامش در خانواده و فيلم «تابستان داغ» اين لحظات را از مخاطب دريغ كرده است.
نوع روايت در فيلمها كاملا متفاوت است. ما در اين فيلم مسير را كمي معكوس رفتيم. خانوادهاي كه شرايط مطلوبي ندارند و فقدان اين مساله باعث ميشود در گير حادثه شود؛ حادثهاي كه در نهايت سبب ميشود اين خانواده عملكردش را تصحيح كنند و به سمت افق روشن برود.
يكي از نقدهايي كه به فيلم وارد ميشود ناديده گرفتن نقش زن در اجتماع است. يكي از كاراكترهاي اصلي اين فيلم زني است كه از كار كردن بيرون از خانه منع ميشود.
ما به هيچ عنوان قصد نداشتيم بگوييم زنان نبايد مسووليت اجتماعي برعهده بگيرند؛ در اين فيلم ما به آسيبشناسي اين موضوع ميپردازيم. زني كه قرار است با وجود مادر بودن بيرون از خانه هم كار كند و نقش اجتماعي داشته باشد، همسرش چه وظايفي برعهده دارد و چگونه ميتواند كمك حال او باشد. همه ميدانيم مادر بودن يكسري مسووليتها و وظايفي را با خود به همراه دارد و مادر نبايد اين وظايف را ناديده بگيرد. همه ميدانيم از زماني كه بچه به دنيا ميآيد حداقل تا شش سالگي بيشتر نيازهاي او به واسطه مادر مرتفع ميشود و نكته مهمتر اينكه جامعه تا چه اندازه بستر را براي مادران شاغل فراهم ميكند تا آنها بتوانند بدون دغدغه به كارشان بپردازند.
با طرح همه اين موضوعات و خرده پيرنگهاي متعدد فيلم اما براي رسيدن به مقصود نهايي فيلم مقدمهاي طولاني دارد و مخاطب را خسته ميكند.
«تابستان داغ» از آن مدل فيلمهايي است كه بايد مقدمه طولاني داشته باشد. براي نمونه از اين دست فيلمها ميتوانيم به «محله چينيها» رومن پولانسكي يا «كازابلانكا» اشاره كنيم كه تازه بعد از سپري كردن سي دقيقه داستان فيلم باز ميشود و اتفاق اصلي ميافتد.
خودتان به برخي اسامي اشاره كرديد و جالب است كه منتقدان هم گاهي فيلمسازان جوان را به كپيبرداري از فيلمسازاني چون اصغر فرهادي متهم ميكنند. اين در حالي است كه هر فيلم پر از تعليق و با جزيياتي را ميشود به سينماي فرهادي نسبت داد.
آيا فيلم« تابستان داغ» شما را ياد فيلمهاي آقاي فرهادي انداخت؟
هم بله هم خير. كليت فيلم به هيچ عنوان تداعي و تشابهي براي من نداشت ولي چند صحنه ابتدايي فيلم كه كاراكترها مدام يكديگر را قضاوت ميكنند اين حس را به من ميداد. اما از جشنواره فيلم فجر به اين طرف بعضي از نقدها اين بحث در مورد فيلم شما را مطرح كرد.
اين نسبت دادنها شيطنتي بود كه كسي هم دليلي برايش نياورد. من به آقاي فرهادي ارادت ويژهاي دارم و از ايشان بسيار آموختم و براي ايشان و جايگاهي كه در سينماي ايران و دنيا دارند احترام بسيار زيادي قايلم. سينماي ايشان آنقدر جايگاه محكم و استانداردي دارد كه ما اينجا در مورد كيفيت فيلمهاي ايشان صحبتي نداريم. موقعيت ايشان در سينما اظهر من الشمس است. اما بحث اينجاست كه سينماي ايران با آقاي فرهادي شروع نشده كه ملاكمان را سينماي اين فيلمساز قرار دهيم. مثلا اگر فيلم «گزارش» عباس كيارستمي را امروز كارگردان جواني ميساخت، آيا نميگفتند اين فيلم شبيه فيلمهاي فرهادي است؟
اين نظر و ديدگاه فقط در مورد فيلم شما نيست؛ فيلمسازان زيادي هستند كه ساختههايشان را شبيه فيلمهاي فرهادي ميدانند.
ديگران را نميدانم اما دوست دارم ازتفاوت روايي كه «تابستان داغ» با فيلمهاي آقاي فرهادي دارد صحبت كنم. معمولا آقاي فرهادي در آثارش دوربين را در وضعيت خاصي قرار ميدهد، اين دوربين يا دوربين روي سه پايه است يا روي دست. او زمان تدوين معمولا كنشها را به هم كات ميزند و كاراكترها در مكثها و سكوتهايشان پيگيري نميشوند. غالبا ايشان با نشان ندادن اتفاق اصلي مخاطب را ترغيب به ديدن فيلم ميكند. اما در «تابستان داغ» به چه شكل برخورد شده؟ اينجا ما با سلكشني از وضعيتهاي دوربين مواجه هستيم؛ دوربين را روي دست، روي سهپايه و روي وسيلههاي حركتي قرار داديم.
از ابتدا تصور ميكرديد كه فيلمنامه «تابستان داغ» با آثار فرهادي شباهتهايي ايجاد ميكند؟
زماني كه فيلمنامه دستم رسيد اوايل سال ٩٤ بود؛ آن زمان اسم فيلمنامه «بچه» بود؛ در شروع پيش توليد و در ابتداي سال ٩٥ اسم را به «تابستان داغ» تغيير دادم. در فرم كلي از همان زمان و قبل از ساخت اين تصور پيش ميآمد كه قرار است اين فيلم شبيه و مدلي از كارهاي آقاي فرهادي شود اما برخورد من كارگردان با فيلمنامه در ساخت به گونه ديگر بود.
يعني فيلمنامه را بازنويسي كرديد؟
بله. سلسه بازنويسيهايي روي فيلمنامه انجام شد. بالغ بر سيبار فيلمنامه را با نوع سليقه و نگاهم تغيير داديم و فاكتورهايي به داستان اضافه كرديم تا به مدل نگاهم نزديكتر باشد و تا ميتوانستم فيلمنامه را با فاكتورهايي كه خدمتتان عرض كردم يعني نوع برخورد با سكانسها و ميزانسنها و... از فضاي فيلمهاي آقاي فرهادي دور كردم.
اين فيلم چقدر طرح دغدغههاي شما به عنوان كارگردان است؟ اين روزها شاهد هستيم خانمها به شغلشان اهميت زيادي ميدهند و از سوي ديگر به وظيفه مادري كه مهمترين مسووليت است توجهي ندارند؛ فيلم «تابستان داغ» تاكيد زيادي بر بيمهري مادر دارد. از رها كردن كودكان در خانه گرفته تا سكانسي كه دست كودك (پرهام) با آب جوش ميسوزد و مادر از روي خودخواهي به اين مساله توجه نميكند و فقط به حيات كار خود اهميت ميدهد.
مدتها بود ميخواستم از روي رمان «كريمر عليه كريمر» ايوري كورمن فيلمي اقتباسي بسازم. در سينماي امريكا هم فيلمي با بازي داستين هافمن و مريل استريپ به كارگرداني رابرت بنتون سال ١٩٧٩ با همين نام از روي اين رمان ساخته شد كه به آسيبشناسي خانوده و اركان آن ميپرداخت و از مسالهاي حرف ميزد كه مشكل اجتماعي است و اتفاقا الان كشور ما با آن روبهروست.
داستان«تابستان داغ» هم بيشباهت به اين رمان و اين فيلم نيست.
دقيقا. من به دنبال اقتباس از «كريمر عليه كريمر» بودم و به نوعي اين موضوع دغدغه ذهنم بود تا در اين مورد فيلمي بسازم كه فيلمنامه «تابستان داغ» دستم رسيد. اما داستان اصلي نياز به حذف و اضافاتي داشت كه با نويسنده آنها را اعمال كرديم تا قصه در مسير درست مهندسي شود. معتقدم شخصيت مادر در داستان كريمر عليه كريمر به شخصيت سارا (مينا ساداتي) در فيلم «تابستان داغ» نزديك است. احساس كردم در جامعه فعلي ما چنين موضوعي و مشكلي مطرح است خانمها نياز طبيعي به حضور در جامعه دارند واتفاقا جامعه هم به آنها نيازمند است پس بايد اين حضور مديريت شده و با برنامهريزي صورت بگيرد كه به عقيده من فيلمنامه تابستان داغ اين ويژگي را داشت و ما تصميم به ساخت آن گرفتيم. به نظرم آمد اين موضوع نياز الان سينماي ايران است.
نكته مهم ديگر در مورد فيلم «تابستان داغ» خاكستري نشان دادن كاراكتر پزشك است. با واكنشي از جامعه پزشكان مواجه نشديد؟
اتفاقا فيلم در جشنواره سلامت هم نمايش داده شد وجامعه پزشكي فيلم را دوست داشتند. در «تابستان داغ» عملكرد پزشكان كشور ما كه قشر زحمتكش و تاثيرگذار جامعه هستند زير سوال برده نشد؛ بحث ما در اين فيلم خانواده است حتي به طبقه اجتماعي هم نگاه نداريم؛ در اين فيلم دو خانواده داريم كه با يك مشكل مواجه هستند. در اين فيلم به عنوان انسان با اين حرفه مواجه شديم. ما در «تابستان داغ» بحث نقد كردن جامعه پزشكي به صورت مطلق نداشتيم تنها شغل كاراكترها پزشكي است و حالا به واسطه شغل پزشكي وارد جهان آنها شديم و بخشي از مشكلات آنها را روايت كرديم.
متاسفانه يكي از مشكلات مهم براي به چالش كشيدن معضلات جامعه اين است كه مشاغل مختلف آستانه تحملشان پايين است و نقدهاي وارده را نميپذيرند.
از يك جهت اگر نگاه منصفانه به موضوعات داشته باشيم و آن طرف موضوع هم منصفانه به نقد وارد شده نگاه كند، مشكلي پيش نميآيد. ولي به نظر من نگاه كلي بايد تغيير كند؛ اينجا نه بحث جامعه پزشكي است و نه طبقه فرودست. به اين نكته بايد توجه داشته باشيم كه سينما نياز به خوراك دارد و خوراك ما براي قصه تعريف كردن جامعه است و جامعه هم اضلاع و اركان زيادي دارد.
با نگاهي اجمالي به بازي بازيگران، خوشبختانه جنس بازيها يكدست بود.
ميشاييل هانكه جايي ميگويد: «لذت بخشترين قسمت كارگرداني كار با بازيگر است» و من واقعا اين جمله را قبول دارم و اصليترين وظيفه يك كارگردان را بازي گرفتن از بازيگر ميدانم. به غير از اين تجربه حضور در سينماي حرفهاي به خصوص كار در كنار آقاي ناصر تقوايي تاثير زيادي روي من داشت.
اگر بپذيريم كه «تابستان داغ» نخستين كار شما بوده، براي بازي گرفتن از بازيگران با چالش مواجه نشديد؟
چالش اصلي در گام نخست اعتمادسازي است، اين مساله نه تنها در كار با بازيگران بلكه در همكاري با همه عوامل حرفهاي بايد اتفاق بيفتد. ميان همه تيم بايد اين اعتماد و ايمان ايجاد شود كه كارگردان به كار خود اشراف دارد؛ بازيگران حرفهاي به هر حال اين دغدغه را دارند كه آيا نتيجه كار قابل دفاع خواهد بود يا خير! تلاش من در همان برخوردهاي اول بر اين بود تا اين اعتماد و ايمان را به وجود بياورم.
در اين فيلم شما پشت صحنه هم با عوامل حرفهاي همكاري داشتيد. همكاري با هومن بهمنش و كيوان مقدم چگونه بود؟
هومن بهمنش دوست ساليان دور من است و حضورش بسيار موثر و همينطور كيوان مقدم عزيز كه بينظير است و البته تمام تيم «تابستان داغ» ستارهاند و واقعا شانس بزرگم اين بود كه با حرفهايها در فيلم اولم كار كردم. من از كمكهاي هومن و پشتيبانياي كه از اين فيلم داشت خيلي ممنونم. آقاي محمدعلي سجادي بسيار مشاور خوبي بودند و پدري كردند براي من در مسير ساخت.
براي ساخت فيلم اول سختي زيادي متحمل شديد؟
(ميخندد) چيزي فراتر از سختي! كلمه سختي جان مطلب را ادا نميكند. اما به طور كلي حرفه فيلمسازي حرفه سختي است و اين سختي براي ساخت فيلم اول صد چندان هم ميشود. نزديك به دو سال براي اين پروژه وقت صرف كردم تا قدم اول را به شكلي بردارم كه در ادامه مسير كاريام بتوانم راه را هموارتر كنم. ولي به هرجهت براي ساخت فيلم اول سختي زيادي تحمل كردم.
چند سال در سينما به كسب تجربه مشغول بوديد؟
اگر از زمان شروع تحصيل حساب كنيم بيست سال
يادتان ميآيد نخستين مواجههتان با سينما چطور بود؟
من متولد سال ٦٠ هستم. نخستين بار پنج سالم بود كه با عمويم به سينما رفتم و فيلم ديدم. همانجا بود كه سالن بزرگ و پرده نقردهاي مرا به خود جذب كرد و محصور سينما شدم. سينما را به خاطر ذاتش دوست دارم و حاشيهها هيچوقت برايم جذاب نبوده و نيست چون اصلا به خاطر حاشيه وارد سينما نشدم كه بخواهم تحت تاثير آن قرار بگيرم.
در هر صورت ديده شدن بخشي از حرفه شماست...
ديده شدن بالاخره اتفاق ميافتد؛ كسي نميتواند جلوي فيلم خوب را بگيرد. فيلم خوب در هر صورت راه خودش را پيدا ميكند و نياز به شوآف نيست. فيلم خوب خودش را پرزنت ميكند و مخاطب خود را پيدا ميكند.
شما با دستياري كارگرداني وارد سينما شديد؟
خير. خيلي اتفاقي مسير ديگري برايم رقم خورد كه بسيار هم خوشايند بود البته اين سواي تحصيلات دانشگاهي و آكادميك من با موضوع سينماست. نخستين حضور حرفهاي من در سينما به واسطه دوستي و هم دانشگاهي بودن با هومن بهمنش و حضور در گروه توليد فيلم «ناف» محمد شيرواني نخستين فيلم بلند او بود و در ادامه با كمك و معرفي دوست و هم دانشگاهي ديگرم نقي نعمتي وارد گروه فيلم سينمايي دوم آقاي رهبر قنبري شدم و چون قدم بلند بود و آنها دستيار صدا نداشتند مرا به عنوان دستيار صدا انتخاب كردند و يك توفيق اجباري برايم شد كه از مسير صدا سينما را به شكل عملي تجربه و لمس كنم و كار كارگردانان مختلف را در مسير ساخت فيلم از نزديك ببينم.
اين اتفاق مربوط به چه سالي است؟
كار آقاي قنبري سال ٨١ بود؛ من ميخواستم در گروه كارگرداني باشم اما چون كار بومي بود و با گويش آذري ساخته ميشد و من آذري زبان نبودم گروه كارگرداني را هم از بين آذري زبانها انتخاب كردند تا با مردم آن منطقه ارتباط برقرار كنند و من هم كه اصرار داشتم تحت هر عنواني در اين فيلم باشم، چون ميخواستم همزمان با تحصيل رشته كارگرداني در دانشگاه به صورت عملي هم در سينما كار كنم، قبول كردند به عنوان دستيار صدا حضور داشته باشم چون تنها جايي كه خالي بود همين دستياري صدا بود. در ادامه به واسطه همين كار صدا با عبدالرضا كاهاني، وحيد موساييان، عليرضا اميني و ناصر تقوايي هم كار كردم.
با حضور درگروه صدابرداري وكسب تجربه در اين حوزه؛ چطور به كارگرداني تسلط پيدا كرديد؟ همه ميدانيم كه حرفه صدابرداري از ظرافت خاصي برخوردار است.
به نكته خوبي اشاره كرديد؛ وقتي فيلم« تنهايي باد» وحيد موساييان را كار ميكردم به پروژه «چاي تلخ» آقاي تقوايي معرفي شدم. آنجا قرار بود عنوان دستيار آقاي اصغر شاهوردي -كه همينجا برايشان آرزوي سلامتي كامل دارم- فعاليت كنم. خاصيتي كه حرفه صدابرداري و دستيار صدايي دارد اين است كه براي چگونگي صدابرداري در تمرينهاي بازيگران با كارگردان بايد حضور داشته باشيم تا بدانيم ميكروفن را كجا بايد قرار بدهيم.
ارسال نظر