شعر، زبان حالات گوناگون بشر است
هنر از آنجا كه زاييده انديشه و احساس آدمي است، قدمتي به درازاي خلقت بشر دارد. اين ويژگي گوهر بيبديلي از وجوه عالي تمايز آدمي از نوع حيوان محسوب ميشود و از اين منظر، معجزه بزرگ آفرينش است كه خداوند به واسطه آن بر خود آفرين فرستاده و اينگونه بدان مباهات ميكند:«فتباركا... احسن الخالقين».
ادبيات، ملازم دايمي زندگي انسان
«ويل دورانت» درخصوص پيدايش ادبيات ميگويد: ابتداي مرحله انسانيت را بايد هنگام پيدايش كلمه و كلام دانست. با همين وسيله بود كه انسانيت انسان آشكار شد...». ادبيات (literature)، همانگونه كه از خود اين كلمه برميآيد و دلالت برنوشته و حروف (Letters) ميكند، در آغاز پيدايش بيشتر كلماتي بوده كه گفته ميشده، نه حروفي كه نوشته ميشد. ادبيات از آوازها و ترانههاي ديني و طلسمهاي ساحرانه سرچشمه ميگيرد كه بهطور معمول، كاهنان آنها را تلاوت ميكردهاند و از ذهني به ذهني انتقال مييافت(ويل دورانت،مشرقزمين گاهواره تمدن. ص 88و 94). با تشكيل نخستين اجتماعات بشري و رشد روابط عقلي و عاطفي انسان، ادبيات نيز به صورتهاي مختلف رخ نموده تا حاصل دغدغههاي دروني آدمي باشد.
آميختگي كلام روزمره با سخن ادبي
وجه تمايز كلام ادبي به خصوص شعر را با سخن معمول، خيالانگيزي و بهرهمندي آن از آرايهها و زيباييهاي ادبي ميدانند. احساس و انديشه متمايزي كه بر روح ادبيات حاكم است، كلامي را پديد ميآورد كه با سخن روزمره تفتوت دارد اما امروزه مرز ميان اين دو به باريكي مويي است و شاهد آن، كثرت استعمال ابيات و مصراعهايي است كه در طول زمان به صورت ضربالمثل درآمده و در محاورات مختلف استفاده ميشوند،نظير:
آن دم كه دل به عشق دهي خوش دمي بود/ در كارخير حاجت هيچ استخاره نيست (حافظ)
ره نيكمردان آزاده گير/ چو افتادهاي دست افتاده گير (سعدي)
زليخا گفتن و يوسف شنيدن/ شنيدن كي بود مانند ديدن (سعدي)
با سيهدل چه سود گفتن وعظ/ نرود ميخ آهنين در سنگ (سعدي)
از تنگي چشم فيل معلومم شد/ آنان كه غنيترند محتاجترند(سعدي)
شيشه نزديكتر از سنگ ندارد خويشي/ هر شكستن كه به ما ميرسد از خويشتن است (صائب تبريزي)
سعديا چند خوري چوب شترداران را/ ميتوان صرفنظر كرد شتر ديدي؟ نه (سعدي)
ما نمانيم و عكس ما ماند/ كار دنيا هميشه برعكس است
ضربالمثلها و داستانهاي كوتاه نيز كاربردهاي خاص خويش را در سخنان روزمره دارند و به وفور مورد استفاده قرار ميگيرند.
ادبيات و ارتباطات گسترده اجتماعي
اين موضوع را ميتوان از شاخههاي مختلف به وجود آمده در ادبيات، مانند ادبيات كودكان و نوجوانان، ادبيات بزرگسالان، شعر بانوان و... يافت. كودكان از دوران طفوليت به وسيله لالاييها، متلها، افسانهها و داستانهاي شيرين كودكانه با دنياي رنگين ادبيات آشنا ميشوند و در صورت علاقه، در تمامي مراحل سني اعم از نوجواني، جواني و كهنسالي همواره اشعاري متناسب با سن و نوع انديشه و ذوق خويش مييابند و هرگز كمبودي از اين حيث وجود نخواهد داشت.
هيچ طبقه و قشري از اجتماع نيست كه از شعر، ضربالمثل و داستان بهره خاص خويش را نبرده باشد. رانندگان جادهاي همواره در پشت خودروي خود اشعار خاصي را مينويسند كه نمايانگر نوع بينش اين طبقه است و در صورت گردآوري، ميتوان بر آن نام «ادبيات جادهاي يا پشت كاميوني» نهاد. كارگران و بنايان، اشعار مخصوصي را در هنگام كار زمزمه ميكنند، به همين ترتيب طبقات ديگر نظير ملوانان، كشاورزان، ماهيگيران، نمدمالان و... هريك اشعاري متناسب با نوع شغل و نوع نگرش خود دارند. جايگاه شعر در ميان طبقات بالاي اجتماع و افراد باسواد نظير علما، عرفا، وعاظ، محصلان، مدرسان، اهل سياست و غيره نيز كه روشن و واضح است و نياز به اثبات ندارد.
گرهگشاهي ادبيات
گاه در روند روزمره زندگي، مشكلاتي پيش ميآيد كه كلام ادبي در حل آن مشاركت مستقيم يا غيرمستقيم دارد. نظامي عروضي، در چهار مقاله داستاني را نقل ميكند كه ذكر خلاصهاي از آن خالي از لطف نيست؛ اميرنصربن احمد ساماني كه معاصر رودكي است، سالي به هرات سفر ميكند تا فصلي را در آنجا اقامت كند. آب و هواي خوش و نعمتهاي فراوان باعث ميشود تا پادشاه ساماني بازگشت خويش را به تاخير افكند و با دفعالوقت، چهارسال در هرات بماند.
بوي جوي موليان آيد همي... ياد يار مهربان آيد همي
رود آموي و درشتي راه او... زير پايم پرنيان آيد همي
چون رودكي بهاين بيت رسيد، امير چنان منفعل گشت كه از تخت فرود آمد و بيكفش، پاي در ركاب اسب آورد و رو به بخارا نهاد چنان كه كفش و اسباب او را دو فرسنگ در پي امير بردند و آنجا در پاي كرد و عنان تا بخارا هيچ جاي باز نگرفت. (چهارمقاله، ص 79)
مشابه اين واقعه، البته به صور ديگر شايد در زندگي اغلبها وجود داشته باشد چه بسيار اختلافاتي كه با سخنان حكمتآميز يا نصايح ادبي شخصيت بزرگي برطرف ميشود و در اين ميان شعر، داستانهاي حكمي، سرگذشتها و ضربالمثلها نقش تعيينكنندهاي دارند.
تحولبخشي ادبيات
سرگذشت بزرگان علم و ادب مشحون از حوادثي است كه در شخصيت و نگرش آنان رخ داده است و بسياري از اين تولدهاي دوباره با شعر يا نكته ادبي آغاز ميشود. گاه بيت يا جملهاي، چنان تاثير عميقي در جان آدمي به جاي ميگذارد كه زمينهساز تحول بزرگي در زندگي شخص ميشود.
شعر، از بهترين ابزار آموزش
شعيات مختلفي از علوم ادبي و معرفتي، شعر را بهترين ابزار آموزش خويش يافتهاند. عرفاي بزرگي چون مولانا، حافظ، عطار و ديگران نابترين آموزههاي عرفاني خود را به رشته نظم كشيدهاند و شيخ اجل سعدي، تلخي نصايح اخلاقي و اجتماعي را با شهد شعر به مذاق طالبان، شيرين و گوارا كرده است.
چون حمله چون نور چون جوزا و سرطان و اسد... سنبله، ميزان و عقرب. قوس و جدي و دلو و حوت. يا شاعر ديگري، ماههاي رومي را اينگونه به نظم درآورده و يادگيري آن را آسان كرده است.
دو نشرين و دو كانون و پس آنكه ... شياط و آذر و نيسان ايار است
حزيران و تموزو آب و ايلول... نگهدارش كه از من يادگار است
ناگفته پيداست كه شعر هرگاه به كمك آموزش آمده، فراگيري علوم را سهل و راحت كرده است.
شعر، بهترين وسيله ابراز احساسات
شعر و ابيات، زبان حالات گوناگون بشر است. چندان كه ميتوان از ابياتي كه شخص بر زبان ميآورد، به شرايط روحي او در آن لحظه پي برد. انسان در لحظات شادي ابيات نشاطانگيزي بر زبان ميراند و اينگونه خرسندي خويش را ابراز ميكند. يا برعكس، در لحظههاي اندوه و غم، ابيات حزنانگيز و محزون. اين حركت در واقع نوعي تخليه انرژي مثبت يا منفي است و به صورت كنشي طبيعي در اغلب افراد اجتماع ديده ميشود. گاه حتي از طريق اشعاري كه شخص برزبان ميآورد ميتوان به سطح فكر، شخصيت، ميزان اعتقادات و يا حتي طبقه اجتماعي فرد پي برد. پس ميتوان به راحتي عنوان كرد كه شعر، بهترين معرف شاعر خود و يا كسي است كه آن را قرائت ميكند.
آنچه گذشت، تنها گوشهاي از كاركرد اجتماعي شعر و ادبيات و نقش و جايگاه اين هنر شريف و اساطيري در ميان لايههاي مختلف اجتماع است كه حكايت از پيوندي گسستناپذير با زندگي روزمره بشر دارد. بيشك موارد بسيار ديگري را ميتوان بر آن افزود.
ارسال نظر