اتان هاوک: نمی خواهم با ترامپ سر یک میز شام بنشینم!
به یادماندی ترین پروژههای بازیگر و کارگردان هالیوودی در همکاری اش با ریچارد لینکلیتر در سهگانه «پیش از طلوع»، «پیش از غروب» و «پیش از نیمه شب» است. او در این مصاحبه از این فیلمها، سنجهاش برای بررسی پروژه ها و همکاریاش با دیگر کارگردان ها صحبت می کند.
به نقل از ایندپندنت، صداقت اتان هاوک فقط مختص نقش آفرینی هایش نیست. در حالیکه این بازیگر یک صبح روز جمعه در هتلی لندنی نشسته بود، دیدگاهش با هوای بیرون یکی بود: گرم و خوش آمدگو؛ شاید هم این خیلی تعجب آور نباشد، مخصوصا با توجه به اینکه این بازیگر بیشتر نقشهایی را بازی کند که پایه ای قدرتمند در واقعیت دارند و البته نقش هایی هم با عمق بسیار ایفا کرده است.
هاوک میتواند با فیلم جدید «مائودی» یک نقش آفرینی دیگر را به آن لیست اضافه کند؛ داستانی بیوگرافیکی که حول محور هنرمندی به نام مائود لوییس با نقش آفرینی سالی هاوکینز میچرخد. هاوک نقش شوهر او اِوِرت را بازی میکند، نقشی که او آن را به خاطر علاقه اش نسبت به لوکیشن فیلمبرداری در جزیره کانادایی نیوفاوندلند قبول کرد. این فیلم از وقتی که طی فصل فستیوال های سال گذشته پیش نمایش شد، نقدهای مثبت بسیاری دریافت کرده و در حال حاضر در سینماها اکران می شود.
طبیعتا مکالمه با هاوک به سمت رابطه کاری اش با ریچارد لینکلیتر فیلمساز «پسربچگی» رفت. به سرعت معلوم شد که این بازیگر حاضر است دیدگاه های شخصیاش در مورد جسی و سلین (جولی دلپی) را به اشتراک بگذارد، رابطه ای که در قلب سه گانه فیلم های «پیش از» قرار دارد. او درباره این فیلم ها می گوید «عمیقا به روح من وابسته هستند.»
وقتی داشتید برای فیلم «کشتن خوب» تبلیغ می کردید با هم ملاقات کردیم.
- جالب است، چون همین امروز صبح داشتم درباره «کشتن خوب» فکر می کردم چون پس زمینه سیاسی به طور کامل تغییر کرده است. فیلم ها به نحوی شدید تحت تاثیر زمان و لحظه ای که بیرون می آیند هستند و کسی وقتی که این فیلم بیرون آمد (۲۰۱۴) خیلی علاقه ای به سیاست نداشت و نمی خواست درباره اش صحبت کند. همه مان در یک غبار شاد بودیم و نمیخواستیم درباره حملات هواپیماهای بیسرنشین یا چیزهایی از این قبیل که راحت نیستند صحبت کنیم. داشتم تصور می کردم که اگر «کشتن خوب» الان بیرون آمده بود خیلی وضعش بهتر می شد چون سیاست نسبت به چهار سال پیش سهم بسیار قابل توجه تری از مکالمه های میز شام ما را به خود اختصاص داده است.
به فیلم هایتان از این نظر زیاد فکر می کنید؟
- خب، اگر این کار را بکنید قدرت تفکر قالب زمانه و اینکه چطور حرکت می کند را بهتر درک می کنید. مثلا وقتی «گاتاکا» بیرون آمد (۱۹۹۷)، تفکر قالب زمانه به آن فیلم علاقه ای نداشت. اما حالا که بیش از ۱۵ سال است از آن می گذرد، همیشه بحثش پیدا می آید و مردم می خواهند با من درباره آن صحبت کنند.
خوشحالم به «گاتاکا» اشاره کردید؛ آن فیلم واقعا ماندگاری بالایی داشته است.
- برداشت من این است که مردم میخواهند با من درباره چه چیزی صحبت کنند. فیلم های سینمایی با تئاتر متفاوت هستند چون وقتی شما در تئاتر هستید، رابطهای مستقیم با حضار دارید. اما وقتی شما «گاتاکا» را تماشا کردید آنجا نبودم. اگر من را در یک نمایشنامه ببینید، با هم در یک اتاق هستیم. اما فیلم هایی که مردم می خواهند درباره شان با من صحبت کنند؛ این رابطه من با مخاطب است. چند روز پیش یک پلیس من را زد کنار؛ این داستان عجیبی است، اما فیلمی ساختم به نام «تقدیر» که افراد خیلی کمی آن را تماشا کردهاند.
شما یک بازیگر بسیار مخاطب محور هستید؛ اگر شما در یک فیلم باشید، مردم خیلی دلشان می خواهند بروند و آن را تماشا کنند، بدون توجه به اینکه از ابتدا می خواستند این کار را انجام بدهند یا خیر.
- اوه، ممنون که این را می گویید. به نظرم هر انسانی در هر حرفه ای که باشد، مقدار زمانی که صرف فکر کردن در مورد وضعیت و جایگاهش در آن حرفه می کند رابطه ای مستقیم با این دارد که تا چه حد عوضی است. به نظرم دونالد ترامپ وقت خیلی زیادی را صرف فکر کردن به این می کند که جایگاه و وضعیتش چطور است و دقیقا به همین دلیل است که من دلم نمی خواهد سر یک میز شام با او بنشینم.
کدام یک از فیلم های تان بیشتر از بقیه در ذهن تان باقی مانده است؟
- سه گانه «پیش از»… «پسربچگی» و سه گانه «پیش از» عمیقا به روح من مرتبط هستند که البته اینطور می گویم چون واژه بهتری برای توصیفش ندارم. من روی جسی حسابی کار کردم که شخصیت اصلی فیلمهای «پیش از» من است و با فاصله های ۹ ساله اکران شده است. من کار کردن روی آن شخصیت را در ۲۵ سالگی آغاز کردم و آخرین بار در ۴۱ سالگی بود، بنابراین مدت هاست که این شخصیت با من بوده و توانسته ام خیلی از زندگی خودم را در آن فیلم ها بریزم.
شما در وهله های مختلف با کارگردان های بسیار کار کرده اید (از جمله اندرو نیکول و آنتوان فوکوا) اما آیا می گویید که رابطه تان با ریچارد لینکلیتر از همه بارزتر است؟
- خب، آره؛ من ۹ فیلم با او ساخته ام. خیلی زیاد است. سه فیلم با اندرو ساختم، سه فیلم با آنتوان، دو فیلم هم با برادران اسپیریگ. با خیلی ها دو بار کار کردم. به این افتخار می کنم که دوباره با خیلی ها کار کردم چون با هم خلاق بودن سخت است، اما اگر خوب پیش برود می تواند باعث شود با هم وارد اتاق بعدی بشوید.
سال گذشته با لینکلیتر مصاحبه کردم و به این نکته اشاره کرد که فیلم های «پیش از» را با تست رورشک می سنجد.
- قبول دارم. من مصاحبه ای با یکی از افراد نیویورکر درباره «پیش از نیمه شب» (۲۰۱۳) داشتم و از نظرش خیلی فیلم افسرده کننده ای بود. یادم می آید که گفتم این چیزی است که باید در موردش فکر کنی. چون من با دیگر افرادی هم ملاقات می کنم که از نظرشان آن فیلم بسیار فرح بخش است. این مسئله را به او توضیح دادم و او گفت از نظر هیچ کس آن فیلم فرح بخش نیست؛ این حقیقت ندارد، کسانی که ازدواجی کاملا شاد دارند این فیلم را به عنوان فیلمی فرح بخش می بینند. این حرف باعث شد دست بردارد.
فکر می کنید جسی برای ازدواج خودش و سلین امید دارد؟
- آره، در پایان آن فیلم، به نظرم او از سلین امید بیشتری دارد. چیزی که از نظر من درباره خود این سه گانه جالب است این است که در فیلم اول سلین کسی است که بیشتر رمانتیک است و جسی باحال تر است و بیشتر نسبت به مسیر کاری اش علاقه نشان می دهد و سعی می کند چیز دیگری باشد، اما هرچیزی که هست رومنس نیست. در فیلم سوم، و به نظرم این مسئله در مورد خیلی از زنانی که من می شناسم حقیقت دارد، سلین دارد مستقیم به این مسئله نگاه می کند که زن بودن در این دنیا چقدر سخت است و خیلی از آن چیزی که فکر می کرد سخت تر است و عشق رمانتیک جواب خیلی از سوال هایی که او داشت را نمی دهد.
فکر می کنید یک فیلم «پیش از» دیگر هم باشد؟
- نمی دونم. بعد از دومی می گفتم مسلما سومی ساخته خواهد شد، اما حالا از این نظر حس کامل بودن میکنم که فیلم اول با بحث یک زوج مسن تر در قطار آغاز می شود و تا پایان فیلم سوم خودمان به آن زوج مسنتر تبدیل شده ایم. اگر قرار باشد ادامه پیدا کند باید تغییر شکل دهد. تبدیل به چیز دیگری خواهد شد. ممکن است من و ریک و جولی دوباره با هم کار کنیم و به آن شخصیت ها سر بزنیم، اما نیازمند یک موج جدید انرژی خواهد بود. البته اجازه نداریم تا پنج سال بعد از فیلم آخر حرفی درباره اش بزنیم چون هر دفعه همین کار را کرده ایم. بنابراین پنج سال بعد از اکران «پیش از نیمه شب» همدیگر را می بینیم، درباره اش صحبت می کنیم و تصمیم می گیریم که سر از کجا درخواهیم آورد.
- من مدتی است که کلی تئاتر کارگردانی می کنم و تجربه خیلی خوبی برایم بوده است. داستان بلِیز فولی خیلی برای جذاب بود و خواستم یک فیلم مستقل بسازم. با پولی کم و یک دوربین به نیواورلینز رفتیم و فیلمی فوق العاده درباره این موزیسین ساختیم که سال ۱۹۸۹ به ضرب گلوله کشته شد. امیدوارم تا ماه نوامبر کارم را با این فیلم تمام کنم چون الان مشغول کارهای تدوین و طراحی صدا هستم. بنابراین احتمالا فیلم در بازه زمانی فستیوال های ساندنس و برلین به نمایش درخواهد آمد. مسلما یکی از هیجان انگیزترین پروژه هایم بود. تمام چیزهایی که یاد گرفتم را در آن ریختم. به نظرم از آن خوشتان می آید. ریک هم در آن هست. نقش یک مدیر استودیویی را بازی می کند.
ارسال نظر