نمایش «شب دشنههای بلند»؛ ادای دین به تاریخ نمایشنامه نویسی ایران
عبارت «شب دشنههای بلند» ذهن را به سمت جنایت و خیانت میبرد. شبی که هیتلر، تهدیدهایی را که برای قدرتش وجود داشت سر به نیست کرد. اما «شب دشنههای بلند» علی شمس، نمایش بازیگوشانهای است که در رویه خود، ضمن ادای دین به نمایشنامهنویسان مطرح و بزرگ ایران، از وضعیت هنر گلایهای تند میکند.
نمایش «شب دشنههای بلند» هم ادای دینی به نمایشنامهنویسی در ایران است، هم تشری به وضعیت و محدودیتها، هم نمایش بغض و کینهای است که نه تنها درسطح جامعه وجود دارد، بلکه میان اهل هنر هم به کرات دیده میشود. این ایده از چه جایی آغاز شد که به چنین نحوی پرداخته شد؟
علی شمس: مدت زمانی بود که مفهوم «حسادت» در ذهن من میچرخید و در این فکر بودم که چگونه میشود در مورد حسادت نمایشنامهای متفاوت نوشت و آن را مطرح کرد، مانند مولیر که در مورد خساست نوشته است.
جامعه ما شرایط سالمی ندارد، این جامعه مریض است. دیگران از حذف، رنج و نابودی تو خوشحال میشوند. اینکه خوب و کمغلط باشی تولید حسادت میکند و کسانی همواره هستند که نبودن و دیده نشدن خودشان را نتیجه بودن و موفقیت تو میدانند. آنها جهان را گلیمی فرض میکنند که دو نفر در آن نمیگنجند و همواره رویکردی حذفی دارند. این کانسپت یک سال و نیم در ذهن من بود تا اینکه ۲۰خرداد ۹۵ نوشتن نمایشنامه تمام شد.حسادت در هر عرصهای وجود دارد و من آن را در فضای حرفهای خودم آوردم. چند خرده داستان دیگر هم داشتم که به شکل جالبی درهم تنیده شدند؛ حلول جن، نمایشنامهای در مورد نمایشنامهنویسی، مفهوم و فرآیندهای تنبلی، انفعال و بیچیز بودن ما در دنیا. همچنین دوست داشتم رورانس (تشویق حضار) را به عنوان یک میزانسن استفاده کنم نه یک هویت تمامکننده و تیتراژ پایانی کار. اجرای یک نمایش نیمه تمام، اینکه نمایشنامه تا جایی که نوشته شده است روی صحنه برود را هم همواره در ذهن داشتم.
این دو اتفاق در یک فرآیند فرمال در سیر نمایشنامه قرار داده شد. نمایشنامه ناقص ما در بخش دوم تابع و منوط به سیری داستانی است که از آنچه در بخش اول اتفاق میافتد فراتر میرود. این شکل مواجهه با کلمه و نوشتار در رمان بیشتر قابل کاربرد است و من دوست داشتم آن را در نمایشنامه بیاورم.
چه چیزی در «شب دشنههای بلند» شما را برای بازی در این نمایش ترغیب کرد؟
مرضیه وفامهر: در درجه اول، متن. من همیشه ابتدا متن را چندبار میخوانم و اگر با آن ارتباط بگیرم، دوستش داشته باشم و نقشی را که قرار است اجرا کنم، بپذیرم آنوقت سراغ سابقه کارگردان و کیستی و چیستی اجراهایی که داشته است میروم. متأسفانه کار سابق علی را ندیده بودم و از او ویدئوی کارش را درخواست کردم و یکی، دوتا از دیگر نمایشنامههایش را خواندم. حالا هم از کار با علی شمس، که برایش احترام بسیاری قائلم، بسیار خوشحال هستم.
بخشی از این نمایش در مورد محدودیتها و توقیفهایی است که برای هنر اتفاق میافتد، شما خودتان سابقه ممنوعیت از کاری داشتهاید، اجرای این نمایش چه حسی برای شما که این وضعیت را لمس کردهاید، به همراه میآورد؟
وفامهر: یک مرض رفتاری در یک جامعه براحتی تسری پیدا میکند. رفتاری مثل حسادت در تمام جوامع بشری وجود دارد، اما در جوامع بستهتر و تنگتر بیشتر نمود و اجازه پرورش پیدا میکند. اما همیشه آدمهای باهوشتر و آگاهتر هستند که بهتر میدانند با محدودیتها، مشکلات اجتماعی و دردهایشان چه کنند و از خلاقیت شان استفاده کنند. یکی دردش را مینویسد، یکی نقاشی میکند، یکی تئاتر و سینما میآفریند و یکی مینوازد، اما بخش وسیعتری در جهتی تخریب کردن از آن استفاده میکنند. همه ما با چنین حسی مواجه شدهایم ولی اینکه چگونه با آن مواجه شوید مهم است.
شاید بسیاری از تنگنظریها و ایجاد محدودیت برای دیگران در فقدان خلاقیت ریشه داشته باشد. اگر این تنگنظری تبدیل به یک پدیده اجتماعی شود و در ساختار جامعه و حکومت جایی پیدا کند، بازی و چالشی پیچیده ایجاد میکند که خیلی سیستماتیک موجب حذف یک یا چند گروه و تفکر میشود. این اتفاق در سراسر دنیا میافتد و کشورهای بسیاری به سمت فاشیسم پیش رفتهاند، نسلکشیها چه از منظر قومی و چه از منظر دینی فجایعی هستند که اگر از دید روانشناسی و جامعهشناسی به آن نگاه کنیم میبینیم که چنین اتفاقهای بزرگ و تلخی تنها ریشه در یک خصلت و رفتار ساده انسانی دارد. وقتی متن «شب دشنههای بلند» را میخواندم همه این حرفها را در خود نهفته داشت، بدون آنکه بخواهد شعارزده باشد.
بخش دوم نمایش، نقبی به تئاتر امروز ماست. متنی که علی شمسِ سال ۹۵ از مجعدِ دهه پنجاه آورده و اجرا میکند. آیا شما با این به نوعی استعاره، مسبب اوضاع فعلی تئاتر را، که عدهای اعتقاد دارند به سمت گیشه و بیمعنایی رفته است، تئاتر آن دهه و بخل و حسادت جامانده از آن دوره تاکنون میدانید؟
شمس: ذهنیت من در مواجهه با نوشتن تاریخی است، من خودم را انسانی تاریخی میدانم و این تاریخ است که دیدگاه مرا میسازد و به من تحلیل میدهد. بستر تمام مطالعاتم نیز در هر زمینهای تاریخی است، تاریخ تا همین اکنون. تاریخ حس کمدی و پارودی ذهن مرا قوی میکند. گذر زمان و فاصله گرفتن از یک اتفاق، امکان خندیدن به ما میدهد. ما در حوزه انسانی با مشکل تازهای در جهان روبهرو نیستیم؛ ما با بازپیراییدن مشکلات مواجهیم. روشنفکران هر زمانهای، با حکومتها زاویه داشتهاند، اصلاً نمیتوانی روشنفکر باشی و همسویی بیخلل انتقادناپذیری با حکومت داشته باشی، هرچقدر هم حکومت منافع صنفی و آرتیستیک تو را تأمین کند.
در مورد تاریخ نمایشنامهنویسی هم چنین نظری دارید؟
شمس : هر آدمی که سرش به تنش بیارزد و اندکی بخت داشته باشد، میتواند خودش را در امر تاریخی، پایدار نگه دارد. بخاطر روحیه حذفی دیگران همیشه از این استعداد لذت نمیبرد. این حسی است که در شرق و خاورمیانه قابل تجربه است. فرهنگ ما مبتنی بر احساسات و حذفی است. ما از سلاخی همدیگر لذت میبریم. در دهه طلایی 40 هم با چنین پدیدهای مواجه بودیم. فرق آن دوره با الان این است که آن دوره امثال براهنی و سایه و گلستان به جان هم میافتادند و یک دعوای ملی را ایجاد میکردند اما در این زمانه، به خاطر نبود شایستهسالاری نسبی، کار به آدمهای کوتاه قدی افتاده است.
به مخاطب با چه دیدی نگاه می کنید؟ به ویژه که در این نمایش به او توهین کرده و او را رسماً سر کار می گذارید!
شمس: با مخاطب باشعور، کم شعور و بی شعور داریم. فکر می کنم در جامعه ای که یک نمایش با متن و بازی باسمه ای و تنها به واسطه حضور یک چهره ، معجزه خطاب می شود، تنه مخاطبان آن جامعه کم شعور و کلیشه ای است و برای همین اصولاً اعتمادی به این مخاطب ندارم، حرفی هم با او ندارم، حوصله اش را هم ندارم و در تمامیت خودم از بالا به او نگاه می کنم و به قول حافظ: «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.» تئاتر من برای مخاطب باشعور است. وقتی با خودم هم در نمایش، سوای حضور تکنیکال کارگردان و نویسنده، شوخی میکنم، این اجازه را به خودم میدهم که با مخاطب هم شوخی کنم.
تمرینها به چه صورت بود؟
شمس : مبتنی بر فضای آنالیتیکال و تحلیلی. ابتدا قرائت مان از متن را تفسیر کردیم و اتمسفری ساختیم و برحسب این اتمسفر نهایی مشترک تمرینها را آغاز کردیم.
دکور شما بر مبنای حروف است، ورود و خروج بازیگران از بین حروف است. تخت مجعد هم یک حرف است و فرش اتاق شبیه آلات احضار روح است. چرا تا این اندازه بر حروف تأکید داشتید؟
شمس: وقتی ساحت متنی میگوید که تو هم در حال نوشتنی هم نوشته شدن، دیگر با جهان کلمه روبهرو هستی، با حروف و عبارات. این فهم مشترکی بین من و امیرحسین دوانی بود که شکل گرفت. او موجودی خلاق است که فضای مرا خوب درک کرد. به قول لکان ما چیزی خارج از حوزه زبان نداریم و برای تعریف و تولید ناچار رجوع به زبانیم. زبان یک امر گریزناپذیر است و بارزترین نمود حضور زبان کلمه است که جهان ما را تعریف میکند. در جهان متن هم به لحاظ فرمال و محتوایی با کلمهها سروکار داری و با چیدن آنها مفهومی را شکل میدهی. همچنین دلیل دیگر طراحی این دکور نگرهای است که دهه 40 در مکتب سقاخانه شکل گرفت و ماهیت گرافیکال حروف فارسی کشف شد و تناولی و کلانتری و زندهرودی و... به آن شأن بخشیدند و بدل به یک فرآیند تولیدی شد.
خانم وفامهر! حس شما پس از سالها دوری از صحنه و بازگشت دوباره چه بود؟
وفامهر: بازگشت به کودکی! با اینکه رنگ صورتی را هیچ وقت دوست نداشتم و از هشت سالگی دیگر صورتی نپوشیده بودم به شکلی ناخودآگاه برای اوایل تمرین یک پیراهن صورتی خریدم.
دلیل انتخاب ایشان برای این کار چه بود؟
شمس: هنگام نوشتن متن بعضی از بازیگران را در ذهن داشتم. من هیچ وقت سراغ بازیگری که از درون تهی است، مشخصاً کتاب نمیخواند، متفکر نیست و جهانبینی خودش را ندارد، نرفتهام. وقتی متوجه شدم ممنوع از کاری وفامهر رفع شده حضور او را مطرح کردم و به یک استقبال جمعی رسیدیم. همچنین فضای نمایشنامه شرح حال هنرمندانی چون مرضیه وفامهر است، از رنجهایی که هنرمندانی چون او از جور رقیب و حقد قدرت و فضای مسلط میکشد.
چرا شب دشنههای بلند؟
شمس : این اسم ارجاع به ماجرای رایشتاگ هیتلر دارد که در یک شب تمام وفاداران و کسانی که او را به قدرت رساندند نابود کرد. او دیگر صدراعظم شده بود و قدرتش به ثبات رسیده بود، ارتش را در اختیار داشت و دیگر به لمپنها و چاقوکشهایش نیازی نداشت. او ترتیب تمام کسانی را که میتوانستند در تمامیت هیتلر سهمخواهی کنند، داد و به نوعی یک تسویهحساب کرد. شب نیز همواره مفهومی استعاری در ادبیات ما داشته است. دشنههای بلندی هم که همواره یا از جلو یا از پشت، فرود آمده و میآیند. اینکه دشنه دست ماست یا دیگری، تأویلی است که به مخاطب میسپارم. روایت برندگان همیشه روایت غالب است.
وفا مهر :هرجریانی با منتظر باشد که به شکلی کودتاهی منحل شود.
آیا قصد اینکه خودتان کاری را به صحنه ببرید یا از نمایشنامههایتان اثری ساخته شود ، دارید؟ با توجه به اینکه چندین بار آثارتان رد شده است؟
وفامهر: علاقه داشتم که به تئاتر برگردم و کار کنم اما سالهاست که دیگر کششی برای طی مراحل اداری کسب مجوز و تأیید ندارم و ترجیح میدهم مستقل کار کنم. گرچه فضا نسبت به دهه هفتاد که من دانشجو بودم و هزار بار به مرکز هنرهای نمایشی رفتم و تنها حرفهای بیربط میشنیدم، بسیار تغییر کرده است؛ آنموقع سلیقهها تنها عقیدتی نبود، گاهی ظاهر تو را هم دوست نداشتند. حالا اگر از تمام مراحل پیش از ارائه متن میگذشتی تازه مرحله دشوارتر، یعنی بررسی متن آغاز میشد. نمایشنامهات که رد میشد به تو پیشنهاد میدادند متن دیگران را کار کنی. متنها قابل احترام و اجرا بودند اما من دوست داشتم متن خودم را اجرا کنم و برای همین ایده اجرایم همواره به بنبست خورد.
علاقه به نوشتن از چه زمانی در شما ایجاد شد؟
وفامهر: من با کارگردانان بسیاری کار کردم که متأسفانه برحسب شرایط برای پیش رفتن کارهایشان تن به چیزهایی میدادند که مرا بسیار آزردهخاطر میکرد. مثلاً قبول میکردند که چند صحنه از نمایش حذف شود و حتی اگر آن صحنهها به من مربوط نبود من از حذف آنها رنج میکشیدم و حتی به تب و لرز میافتادم. برای همین علاقهمند شدم که بنویسم و همان را به صحنه ببرم.
این حساسیت و رنج شما ناشی از چیست؟
وفامهر: اطرافیان من مرا متعلق به عهد عتیق میدانند و میگویند شبیه جوانان دهه 40 و 50 هستی؛ اینها بهخاطر آرمانگرایی عجیبی است که من دارم. وقتی جوانی بیست ساله بودم از اینکه چرا آرمانشهرم عیناً پیرامون من نیست رنج میکشیدم، از اینکه در فضایی متضاد با آرمانهای اجتماعی و انسانیام زندگی میکنم. درواقع همواره دچار جنگ با جهان بودم. اما در این سن که تجربه بیشتری دارم و در روزگاری که میبینیم اکثریتِ باری به هرجهت، کسانی که باد به هرجا که بخواهد میبردشان، به ریش آرمانخواهی میخندند دیگر توقع عینی شدن آرمانهایم را در جامعه ندارم. آرمان دیگر برای من مسیری است که تنها از خودم متوقعم که در آن حرکت کنم.
آرمان تا چه اندازه در جامعه هنری اهمیت دارد؟
وفامهر : جامعه هنری اگر بدون آرمان باشد دچار فروپاشی کامل میشود. در حال حاضر چند کار میبینید که هنر واقعی باشد؟ یک بازار هنری به وجود آمده که دامن همه هنرها، بویژه حوزه تجسمی و سینما را گرفته است و اکثراً بر چهره خود ماسک روشنفکری زدهاند. روشنفکری واژه مقدسی است که تعریف و نسبتهای مشخصی دارد و نمیتوان به هرکسی لقب روشنفکر داد. اگر کاری، هراندازه که قوی باشد، وجه مثبت اجتماعی و انسانی نداشته باشد از ارزش روشنفکری تهی است. جامعه ما پر از تجربههای اشتباه است، از چپگرایی اشتباهی که داشتیم گرفته تا باقی مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. همه مسائل ما به قضاوت صفر و صدی تبدیل شده است.
با چنین سختگیری، چه چیزی در علی شمس شما را ترغیب به همکاری کرد؟
وفامهر : شمس هم چنین شخصیتی دارد، او هم آرمانخواه است و دیدن جوانی مثل او که پای اعتقادات و آرمانهایش ایستاده برای من جذاب است. من مثل آهنربا دنبال آدمهایی هستم که آرمان دارند و در این اوضاع بلبشو خود را حفظ کردهاند و در مسیری که همه در آن جهت حرکت میکنند پا نگذاشتهاند. این آدمها به مسائل مهمتری میاندیشند، در روزهایی که هم و غم اکثر هنرمندان بازار است، حالا این بازار میخواهد جشنواره کن باشد یا یک گیشه شلوغ. اما مسألهای که وجود دارد این است که خود کار باید بازارش را ایجاد کند نه ترفندهایی که امروز گریبان هنر را گرفته است. یک اثر هنری باید تلاش کند سلیقه جامعه را بالا ببرد تا آدمها از زاویه دیگری هم به جهان بنگرند. اگر شمس از شیوههای متداول این روزها برای تبلیغ کارش استفاده میکرد من با او همکاری نمیکردم.
با توجه به این صحبتها و آرمانگرایی که در کار شما وجود دارد و موضوع نمایش، روند نمایشنامهنویسی ایران را در چه جهتی میبینید؟
شمس : این فرآیندی نسبی است. آینده همه چیز بسته به سلامت روان کسانی است که در حال تولید آن اثر هستند. هیچ سرزمینی که نمیتواند به طور کامل فاقد شعور باشد. انسانها گرایشها و علاقههای متفاوتی دارند. اینکه آنها چقدر بتوانند شرایط موجود را تحمل کنند و تا چه اندازه تن به بازی و رانت دهند در آینده آن سرزمین مؤثر است. نسل من، نسل قبل و بعد از من نمایشنامهنویسان خوب بسیار داشته و اینکه ما در زبان فارسی نمایشنامه نداریم حرف مهملی است؛ ما داشتیم اگر برای فرهنگ ارزش واقعی قائل می شدیم وضع بهتری داشتیم .
وفامهر : وقتی زور قدرتها به فرد یا جریانی نرسد تا آن را از پا درآورند،مصادرهاش میکنند و به نفع خود از او استفاده میکنند. این روندی است که در تمام کشورهایی که دچار دیکتاتوری و فاشیسم هستند اتفاق میافتد و قدرت مجبور میشود به بودن برخی هنرمندان و اندیشمندان تن دهد، منتها به شیوه خودشان، مانند فروغ.
ارسال نظر