خاکستر و آتش؛ بررسی قسمت چهارم فصل هفتم «بازی تاج و تخت»
این هفته سریال بازی تاج و تخت و شبکهی HBO تنشهای مهمی را تحمل کرد. چند روز پیش گروهی از هکرها توانستند به آرشیوی از اطلاعات شبکهی HBO دست یابند و در نتیجه قسمت چهارم فصل هفتم این سریال بسیار محبوب، زودتر از موعد مقرر به صورت غیرقانونی در اینترنت انتشار یافت.
قسمت چهارم این فصل برخلاف قسمتهای قبلی، تمرکزش را بر دو سه خط داستانی قرار داده و خوشبختانه از سرعت گرفتن سرسامآور خود کاسته است. حالا کمی فرصت بیشتری داریم تا به شخصیتها نگاهی بیندازیم. شخصیتهایی که به قدری سریع در چند قسمت قبلی حرکت کردهاند که حسابی ژولیده و دگرگون شدهاند.
از شمال شروع کنیم. برن در راستای تغییر رفتار قابل درک اما عجیب و نسبتا ناگهانیاش همچنان دارد میتازد. قابل درک از این جهت که او اکنون به حکمت و بینشی خارقالعاده دست یافته که باعث شده افق دیدی فراتر از گذشتهی خود و اصولا هر انسان دیگری پیدا کند. او حالا گذشته، حال و احتمالا آینده را میبینید و همین است که در گفتگو با میرا رید و پیتر بیلیش، برندون استارک بودن خود را انکار میکند. در هر دو دیدار به خوبی میتوان تغییر شخصیت برن را به وضوح مشاهده کرد. یکی از احساسیترین سکانسهای این فصل، وداع میرا با اوست. وداعی که با برخورد سرد و نابودکنندهی برن، به یک تراژدی غمانگیز تبدیل میشود.
اما یک اتفاق مهم دیگر نیز در شمال رخ داد و آریا بالاخره پس از مدتها به خانه بازگشت. صحنهای که او سوار بر اسب از فرز تپه به وینترفل نگاه میکند، یکی از مورد انتظارترین اتفاقات طرفداران خاندان استارک در این سالها بود که در این قسمت به تحقق پیوست. دیدار آریا با سانسا در سرداب قلعه، به خوبی توانست عمق تغییر شخصیت این دو خواهر را نشان دهد. آریا از یک دختربچهی شوخ و شنگ به یک قاتل مخوف بیچهره تبدیل شده و سانسا فرسنگها از آن دختر لوس و رویاباف گذشته فاصله گرفته است. تغییرات این دو به قدری برای هرکدام باورنکردنی است که وقتی سانسا مهارت خواهر کوچکش را در شمشیربازی میبیند، باورش نمیشود که آریا به چه موجود غریب و ترسناکی بدل شده است. دختری که حالا لیستی از اهداف برای کشتن دارد!
البته از حق نگذریم، تجدید دیدار استارکها تا کنون آن چیزی نبوده که انتظارش را داشتیم. دیدارهایی سرد و بیعاطفه که نمیتوانند به اندازهی کافی احساسات بیننده را قلقلک دهند. البته گرگها در این مدت به قدری سختی کشیده و تغییر کردهاند که شاید برادری خواهری فراموششان شده و عملا به چند غریبه با یکدیگر تبدیل شده اند. آخرین نکته هم رسیدن خنجر والریایی به آریا بود. حالا او هم در جنگ با وایتها به سلاح موثری مجهز شده است. البته در قسمت اول دیدیم که سم تصویر خنجری را در یک کتاب دید که شاید همین خنجر باشد. آیا ممکن است این سلاح والریایی نقش مهمی در ادامهی داستان ایفا کند؟
به دراگوناستون برویم جایی که جان و دنی هنوز بر سر اینکه شاه شمال در برابر ملکه اژدها زانو بزند یا خیر در کشمکش اند. دنی هنوز همان شخصیت مغرور و کلهی پرباد گذشته را دارد و حتی در چنین موقعیت حساسی که جان با نشان دادن نقاشیهای زیر دراگوناستون، عملا به او اثبات میکند که جنگ واقعی در شمال است، ملکه باز هم شرط خود یعنی سرسپردگی شاه شمال به خود را میخواهد. نقاشیهای غار داستانی را بازگو میکند که در فصل گذشته سربسته به آن اشاره شد.
حوادث در دراگوناستون اصلا آن چیزی که انتظار داشتیم نبوده است. هر قسمت شاهد چند تکه پرانی بین افراد هستیم و شورای جنگی که در ابتدا تصور میکردیم برگ برندهی مادر اژدها باشد، در این چند قسمت به یک شورای مزحک تبدیل شده است که هیچگونه کارایی خاصی ندارد. این قضیه وقتی آزاردهنده میشود که آن طرف سرسی انگار دفترچهی چیت کدهای GTA را جلویش گذاشته و بدون مشاورهی خاصی به پیش میرود! او حالا به لطف طلاهای های گاردن میتواند قرض بانک آهنین براووس را بدهد و از طرفی قرار است گروه مزدوری به نام ارتش طلایی را نیز با کمک بانک آهنین به خدمت بگیرد.
اما از این قسمتهای نسبتا بی اهمیت و ملال آور که بگذریم، یک ربع پایانی تباهیهای جنگ شروع میشود که پیشتر گفتم یکی از بهترینهای سریال تا به اینجا بوده است. بالاخره آن جنگ بزرگی که همه وعده داده بودند و در تیزرهای این فصل نیز صحنههایی از آن را دیده بودیم، به وقوع پیوست. جیمی و دوستان سرمست از پیروزی سلانه سلانه با کاروانی از آذوغه و تدارکات به سمت کینگز لندینگ در حال حرکت اند که ناگهان توراکیها و یک فروند اژدهای غولپیکر و مرگآور به نام دروگون به آنها حمله میکنند. لحظهی ورود دنی و اژدهایش به صحنه با آهنگسازی بینظیر رامین جوادی، مو به تنتان سیخ میکند. باز هم سازندگان توانستند سکانس جنگی فراتر از استانداردهای یک سریال تلوزیونی بسازند هرچند به نظر شخص من در برابر نبرد حرامزادگان و هاردهوم در رتبهی پایینترین قرار میگیرد اما همچنان یکی از بهترین سکانسهای جنگ و نبرد در سریالهای تلویزیونی است. CGIهای بسیار با کیفیت این قسمت به خوبی توانست ابهت و هولناکی یک اژدها در میدان نبرد را به رخ بکشد و فراموش نکنیم که دنی سه تا از این ماشینهای کشتار جمعی در اختیار دارد!
نگاههای ناامید و بهتزدهی جیمی به اجساد خاکستر شدهی افرادش، شخصیت پردازی این کاراکتر را به انحو احسن تکمیل کرد. سازندگلن در این قسمت به خوبی توانستند شرافت و مردانگی او را نشان دهند. جیمی در برابر رندیل تارلی که از اون میخواهد با شلاق افراد را وادار به سریعتر حرکت کردن کنند مخالفت میکند و میگوید آنها خوب جنگیده اند و لایق کمی استراحت هستند. جیمی در سکانس جنگ نیز شرافت و شجاعت خود را نشان میدهد و حاضر نمیشود فرادش را در میان خون و آتش تنها بگذارد. او همچنین در حالی اقدام به کشتن دنریس میگیرد که مطمئن است در صورت موفقیت نیز توسط دروگون خاکستر خواهد شد. جیمی به خوبی دارد راه رستگاری را طی میکند و قطعا در ادامه نقش سرنوشت سازی را ایفا خواهد کرد.
از سر بران نیز نمیشود گذشت. او که در ظاهر مزدوری است که تنها برای دست مزد کاری انجام میدهد، در این قسمت شخصیت واقعی خود را نشان داد. رابطهی دوستی محکمی که بین جیمی و بران وجود دارد در سکانس پایانی این قسمت به زیبایی خود را نشان داد. جایی که سر بران به جیمی میگوید فرار کند و جان خود را نجات دهد و در ادامه نیز از خیر طلاهایش میگذرد تا با عقرب،شاهکاری که کایبورن برای شکار اژدها ساخته، جنگ را به پایان برساند و درنهایت نیز در آخرین لحظه جان جیمی را نجات میدهد. این سکانس یک نکتهی قابل توجه دیگر نیز داشت و آن شک و تردید تریون در لحظهی تماشای کشته شدن افراد خاندانش بود. تیریون حالا به نظر میرسد کمی در راه خود دچار دو دلی شده باشد. اگر جیمی اسیر دنی بشود، آیا همین تردید کوچک باعث خواهد شد تیریون او را فراری دهد؟ هر چه باشد جیمی یک بار این کار را در حق برادر کوچکترش کرده و لنیسترها به پرداخت دینهایشان معروف اند.
اولین نبرد واقعی بین دو ملکه به وقوع پیوست و نتیجهی آن نابودی قسمت قابل توجهی از ارتش لنیسترها بود. البته زرنگی آنها در زودتر فرستادن طلاها به پایتخت باعث شد هنوز هم سرسی در این نبرد جلوتر باشد. او حالا حمایت کامل بانک آهنین را نیز دارد و نباید ناوگان گریجویها را نیز از یاد برد. با این همه این جنگ زهرچشم خوبی بود که دنی از سرسی گرفت. البته مادر اژدها باید نگران عقربهای کایبورن باشد. هفتهی آینده احمالا جنگ به شما خواهد رفت و باید دید وایتها بالاخره سر و کلهشان پیدا میشود یا خیر. برای رویارویی هاوند، سربریک، تورموند، جان و … با شاه شب و ارتش مردگانش لحظه شماری میکنیم.
نظر کاربران
منم مشتاقانه لحظه شماری میکنم برای دیدن هر قسمت یا هر دقیقه از این سریال بسیار جذاب
امیدوارم اژدها نمیره..
بررسیتون خیلی عالیه...بعد از تماشای هر سریال بی صبرانه منتظر بخش بررسیتون هستم.خسته نباشید
دادا این بررسی ترجمه شده از یک سایت خارجکیه
به نظرم وقتشه که جیمی توسط ارتش دنریس دستگیر بشه و تریون برای فراری دادنش سر دو راهی قرار بگیره.به نظرم فوق العاده میشه
چقدرررررررررررررررررر دلم می خواست جیمی دنریس رو بکشه چقدررررررررررررررر افسوس خوردم که نکشتش.
اگر سریال هپی اندینگ داشته بشه واقعن نا امید میشم ازش. فقط دلم می خواد سرسی دنریس رو به خاک و خون بکشه. یه کاری توو مایه های کاری که با الاریا سند کرد.
یک ربع آخر فوق العاده بود البته بازم به پای هارد هوم و نبرد حرام زادگان نمیرسه.خلاصه این جنگ یعنی بیدار شدن خوی دراگون بودن دنی و شرافت جیمی.نگاه غمگین تیریون به صحنه نبرد و جیمی دلمو کباب کرد امیدوارم جیمی نمیره.