«یك دقیقه و سیزده ثانیه» با زنان کارتن خواب
این شبها، سالن سمندریان مجموعه ایرانشهر، شاهد اجرای تئاتر دیدنی«یك دقیقه و سیزده ثانیه» است. این تئاتر را محمد چرمشیر، نویسنده كاركشته تئاتر نوشته و بازیگران نامداری مثل سیما تیرانداز، پانتهآ بهرام و لادن مستوفی در آن بازی كردهاند.
بهنظر میرسد این تئاتر و ایده آن نتیجه این چند سال حضور شما در شهرداری باشد.
سال 57 در كانون پرورش خرمآباد استاد تئاتری داشتیم كه تئاتر اجتماعی با ما كار میكرد به اسم اغنیا و فقرا. این كار را در محلههای پایین شهر خرمآباد اجرا كردیم. تئاترهای ادیپ و پرومته را هم كه كار كردم، به آنها از زاویه اجتماعی نگاه كردم. بنابراین دغدغههای جدی اجتماعی را همیشه در كارهایم داشتم. همه اینها باعث شده از كنار مصایب اجتماعی به راحتی عبور نكنم. همیشه ایستادم و دیدم و غور كردم. اگر هم میتوانستم مشكلات اجتماعی را تبدیل به هنر نمایشی كنم، این كار را كردم.
در این سالها معمولا تئاتر پیشروتر از هنرهای دیگر بوده و سریعتر نسبت به مسائل اجتماعی واكنش نشان داده است. بهنظر میرسد این بار هم نسبت به این معضل سریعتر و ملموستر عمل كرده است. به نظر شما ویژگی اصلی تئاتر چیست؟
تئاتر هنر بیواسطه است. مرور تاریخ دنیا نشان میدهد كه بسیاری از تئاترها در موقعیت اجتماعی خودشان مؤثر بودند؛ حتی در برخی دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی و انقلابها نقش داشتند. تئاتر از سویی؛ زاویه جدی به سمت نخبهگرایی دارد و از سویی دیگر؛ برای پیوند نخبهگرایان با جامعه تلاش میكند. تئاتر نوعی معرفت و شناخت است. پیوند تئاتر با فلسفه؛ یعنی هستی و وجود. همچنین تئاتر با مدلهای ارتباطی، با فضاهای جامعه شناختی و روانشناختی پیوندهای فراوانی دارد. یك فرد تئاتری نمیتواند اهل ارتباطات نباشد.
حدود دو سال وقت صرف تحقیقات این كار كردهایم. ۵۳زن كارتنخواب را آوردهایم و با آنها صحبت كردهایم. اینگونه بود كه حدود ۵۳ قصه بهدست آمد. پنج تا از این قصهها انتخاب شدند كه چهار مورد از آنها تبدیل به نمایشنامه گروهی شد.در نهایت از آقای چرمشیر خواستیم كه این اثر را تبدیل به نمایشنامه كند.
این زنها از ماجرای قصه شدن زندگیشان اطلاع داشتند؟
بله! واقف به ماجرا بودند. ببینید! هیچ وقت فكر نكنید قصه كارتنخوابی مربوط به زن همسایه است و دامن ما و اطرافیانمان را نمیگیرد. یك روز ممكن است این مشكل در خانه ما را بزند. بین این كارتنخوابها كسی را داشتیم كه عضو هیأت علمی دانشگاه بود. همین چند شب پیش در گشت شبانه دختر خانمی را دیدیم كه فوقلیسانس نرمافزار داشت و كارتنخواب بود. آسیب اجتماعی مال همسایه نیست. دو سال روی این آسیبها تحقیق كردیم. وقتی نمایشنامه آماده شد مدل اجرایی خاصی برایش انتخاب شد. قرار است اجرایی هم برای این خانمهای كارتنخواب داشته باشیم.
در اثر شما مشكلات بهخوبی و مستقیم گفته میشود اما راهحل بنیادی برای آن ذكر نمیشود. چه هدفی از این كار داشتید؟
ما هنوز به فاجعهای كه در شهر و در اطراف ما رخ میدهد، توجه نداریم. نخستین مشكل این است كه صورت دیانت ما زخمی است. اگر به دستورهای دینمان عمل كنیم نباید چنین اجتماعی داشته باشیم. به قول رسول اكرم (ص)؛ اگر هر كسی از 40 همسایهاش باخبر باشد، مصیبتهایی از این قبیل اتفاق نمیافتد. این بیتفاوتی سه علت اساسی دارد. یكی اینكه بچههای ما از كودكی در نظام آموزشی توانمند بار نیامدهاند.ببینید! ما سه دسته افراد داریم، سمعی، بصری و هیجانی. نظام آموزشی ما برای سمعیها برنامه دارد اما برای بصریها و هیجانیها هیچ برنامهای ندارد.
نه! اینطور نیست. من یك شان علمی دارم، یك شان اجرایی و یك شان هنری. هیچگاه در شئونی كه دارم، نمیتوانم كار نادرست انجام بدهم. محدوده این اثر همین جاست. اثر حاضر ماموریت دارد از این ماجرا رازگشایی كند. شاید اثر دیگری در موقعیت دیگری بخواهد بهگونهای دیگر عمل كند كه نتیجه دیگری از آن حاصل شود. هر اثری شئونی دارد؛ از قبیل معنا، فرم، فضا، نشانه شناسی و شناخت شناسی كه تعیینكننده محدوده آن است. تصورم بر این بود كه این كار قرار است تماشاگر را با یك سؤال از سالن خارج كند.
چرا شیوه مونولوگگویی را به جای دیالوگگویی انتخاب كردید با توجه به زمان طولانی كه نمایش دارد؟ آیا تأثیرش كمتر نیست؟
اتفاقا موضوع پایاننامهام موضوع دیالوگگویی بود. بر این نظرم كه هر مونولوگی در دایره ارتباطی، یك دیالوگ است. وقتی حتی جلوی یك ساختمان هم میایستید، شما یك «گفت» دارید و آن ساختمان یك «گو » دارد. تعامل شما و ساختمان، « گفتوگو» را شكل میدهد. بعدا ملهم از آن ساختمان پی خواهید برد كه بنا مثلا مربوط به دوره گوتیك و یا قرن سوم یا دوم است. در اینجاست كه درباره بنا اظهارنظر میكنیم. پس معنای تكگویی، دوری از دیالوگ گویی نیست. درواقع با این كار هدف دیگری را دنبال میكنید.
وقتی این شیوه را انتخاب كردید باید بازیگرانی را انتخاب كنید كه بتوانند این فرم و فضا را درك كرده و صحنه را بگردانند. در عین حال بازیگران وارد فضای مقایسه هم نشوند. چه شد كه به این چیدمان رسیدید؟
این سه بازیگر كاملا جنس بازی متفاوتی دارند و بهخاطر اینكه ریتم و تمپو حفظ شود اینگونه دست به انتخاب زدم. اگر هر سه بازیگر، بازی یكدستی داشتند و شبیه هم بودند، كار حوصله سر بر میشد و تماشاگر را جذب نمیكرد. خانمها تیرانداز، بهرام و مستوفی، شیوه و جنس و قدرتی كه در بازی دارند در شاخههای متفاوتی قرار دارد و هیچ یك در دامنه قیاس با دیگری قرار نمیگیرند. از هركدام توقع متفاوتی دارم. بنابراین خواستم كه جنس بازیها باهم متفاوت باشد و بازیگران به سمت بازی خودشان هدایت شوند.
این كار زنانه است؛ زنها آن را اجرا میكنند و موضوع هم زنانه است. این نگاه و كار را چطور در جامعه مرد سالار حل و فصل كردید؟
در فرهنگ ما زن جایگاه ویژهای دارد. زنها عزیز هستند؛ چون محور توسعه خانوادهاند. مادرها عمود خانوادهها هستند. اینكه درموقعیتی قرار بگیریم كه زنان را در گوشه خیابان ببینیم، آسیب مهمی برای جامعه تلقی میشود. جالب است كه یك زن كارتنخواب ۱۵ آسیب اجتماعی دارد و یك مرد كارتن خواب پنج آسیب اجتماعی. اكثر زنهای كارتنخواب را مردها دچار اعتیاد كردهاند. در تحقیقاتی كه داشتیم به این نكته رسیدیم. مثلا یك قهرمان كشتی بر اثر ضایعهای كه برایش پیش آمده مشكلی پیدا میكند و از ترس اینكه همسرش، رهایش نكند، او را معتاد میكند. وقتی به این موضوع ورود پیدا كردیم، به این نتیجه رسیدیم كه با یك كار زنانه خودمان را مواجه ببینیم. با كارشناسان مختلفی صحبت كردیم و خواستیم ابعاد مساله روشن شود.
چه فكری برای مخاطب كردید؟ روی صحبت شما شاید با برخی از مسئولان باشد تا خانمهای خانه. آیا در پی تعریف مخاطب بودهاید؟
مخاطبمان را براساس بازاریابی اجتماعی تحقیقاتی انجام دادیم و انتخاب كردیم. از این میان، عدهای متخصص تئاتر هستند و گروهی علاقهمند به تئاتر. عدهای هم در فضای عام سیر میكنند و گهگاه تئاتر میبینند. اینكه حتی خانم خانهدار هم در دایره مخاطبان ما باشد، خوب است. همین مساله جمعآوری غذا و بسته بندی آن به خانمهای خانهدار مربوط میشود. اتفاقا نخستین چیزی كه برای ما مطرح است همین دسته بندی مخاطب است؛ اینكه برای چهكسی كار میسازیم؟ چهكسی باید آن را ببیند؟
غایت آرزوی شما از این اجراها چیست؟ بهترین نتیجهای كه میشود از این كار گرفت چیست؟
كار اثر هنری درگیری مخاطب است. از آنجایی كه مخاطب نمیتواند با خودش صداقت نداشته باشد، بنابراین مواجهه با اثری هنری به یك فكر میانجامد. این مشغول شدن نقطه غایی ماست. آدمها باهم متفاوتند. در نهایت این مهم است كه كسی بدون سؤال از سالن خارج نشود. اینكه دغدغه افراد چه باشد بهخودشان برمیگردد اما مهم سوالی است كه برای آنها ایجاد شده است.
ارسال نظر