جشنواره کن، مهمترین رویداد سینمایی اروپا
وقتی جشنواره فیلم کن در فرانسه پا گرفت از چشم سینمای اروپا یک اتفاق پیش پاافتاده به حساب می آمد. جشنواره ای که با اهداف سیاسی شکل گرفت و به مهم ترین رویداد سینمایی اروپا تبدیل شد.
در پاییز سال 1938 وقتی گوبلز دستور داد جایزه اول تنها جشنواره بین المللی سینمایی دنیا را که در ونیز برپا می شد به «المپیا»ی لنی ریفنشتال بدهند، فکرش را نمی کرد که با این کار او به نوعی بنیان گذار بزرگ ترین، پرادعاترین و غیرقابل پیش بینی ترین جشنواره دنیای سینما می شود.
درواقع قطار شبانه ای که در سوم سپتامبر از ونیز به سوی پاریس در حرکت بود، علاوه بر مسافران خواب آلود همیشگی اش نفرتی را با خود می برد که جشنواره فیلم کن از آن به دنیا آمد. دو روزنامه نگار فرانسوی که در اصل به عنوان نماینده وزارت آموزش و هنرهای زیبای فرانسه به ونیز رفته بودند و تمام آن شب را در قطار به یک جشنواره سینمایی واقعی که در خدمت آرمانی والاتر از خدمت به دیکتاتورها باشد، فکر کرده بودند، بعد زا بازگشت به پاریس با ژرژ هوسمان، مدیرعامل بخشی از این وزارت خانه، درباره فکرشان صحبت کردند. هوسمان پیشنهاد آنها را در هیئت دولت طرح کرد و به تصویب رساند.
نماینده اتحادیه تهیه کنندگان و توزیع کنندگان فیلم امریکا در پاریس و نماینده سینمای بریتانیا دو نفر دیگری بودند که شاید به اندازه این فرانسوی ها از هیتلر و موسولینی متنفر نبودند اما به اندازه آنها سرشان برای ماجرا درد می کرد و خیلی سریع موافقتشان را اعلام کردند.
در 24 ژوئن 1939 خبر برپایی اولین دوره یک جشنواره بین المللی سینمایی جدید، از اول تا بیستم سپتامبر در شهر کن اعلام شد. کل فیلم هایی که قرار بود در اولین دوره جشنواره نمایش داده شوند به بیست نمی رسید. «گوژپشت نوتردام»، «فقط فرشته ها بال دارند» و «جادوگر شهر اُز» از آمریکا، «جهنم فرشته»، «قانون شمال»، «ارابه اشباح» از فرانسه، «ما دو نفر» از سوئد، «الماس سیاه»، «روبرت و برتران» از لهستان و یک فیلم از شوروی به نام «فردا جنگ خواهدشد».
اول سپتامبر ۱۹۳۹ روزی که قرار بود جشنواره افتتاح شود، جنگ آغاز شد. هیتلر به لهستان حمله کرد و در پاریس هیئت دولت فرمان آماده باش عمومی داد. حشنواره فیلم کن به دنیا نیامده، مرد.
شش سال بعد، وقتی هیتلر خودش را کشت و بمب اتمی ژاپنی ها را، فرانسوی ها دوباره دست به کار شدند و بالاخره اولین جشنواره بین المللی فیلم کن در 10 سپتامبر 1946 در کازینوی شهرداری کن و با کمک وزارت امور خارجه فرانسه افتتاح شد. آن شب آسمان شهر از آتش بازی روشن شده بود و گریس مور خواننده اپرا، مارسیز- سرود ملی فرانسه- را خواند.
همه تحت تاثیر قرار گرفته بودند و وزیری که جشنواره را افتتاح کرد آن قدر هیجان زده بود که گفت «در اینجا آغاز نخستین جشنواره کشاورزی را اعلام می کنم».
حالا دیگر بولوار اصلی شهر- که هنوز کم عرض و معمولی بود- و ساحل- که هنوز از بوی چیزبرگر رستوران ها آکنده نبود- کاملا خلوت شده بود؛ آن قدر خلوت که سارتر بتواند بدون عنوان مزاحم «مهمان جشنواره» در امتداد آن پیاده روی کند، سوت بزند و احیانا شنا کند.
به جز کن، الجزیره و ویشی هم جزو نامزدهای پیشنهادشده برای محل برگزاری جشنواره بودند. اما در نهایت کن به خاطر هوای آفتابی، ساحل شنی دنج و جلوی مسحورکننده نخل هایش انتخاب شد. این شهر تفریحی که در جنوب شرقی فرانسه قرار گرفته، به خاطر نیزارهای ساحلی اش، «کن» نامیده می شود. اولین سکنه اش سلت ها و رومی ها بوده اند. اما از قرن چهارم میلادی راهب های صومعه نشین اداره اش کرده اند. بعد شوالیه ها، بعد ناپلئون. بعد لردی به نام بروگهام و... بالاخره غولی به نام سینما.
کن به جز کازینوها، هتل ها، قایق های بادبانی و کاخ جشنواره اش یک بازار بین المللی گل دارد و شصت- هفتاد هزار ساکن محلی که به جز دوازده روز جشنواره که به قول آنها شهر دیوانه می شود، زندگی عادی شان را می کنند. دیوانگی شهر در آن روزها را، بیش از همه در مرکز آن که بولواری است به نام کراوزت، می شود دید.
کاپولا، تروفو، ساتیا جیت رای یا هر آدم دیگری که در کن کشف شده هم همین طور. برای او کن جایی است که در آن، سال ها پیش دخترش را گم کرده است. پیرمردی که همشهری او است چند برابر این سال ها را صرف کار دیگری کرده؛ سی سال آزگار هر سال دوازده روز جلوی هتل های کشیک هنرپیشه ها را کشیده و با همه آنهایی که سرشان به تنشان می ارزیده، عکس گرفته و حالا آلبومی دارد که می گویند چیز باارزشی است. ولی آن را نمی خرند.
خیلی ها معتقدند کن از روز اول ابدا برای خوره های فیلم اختراع نشده بود. این البته یک تعارف فرانسوی است. کن از همان اول به عنوان پادزهری برای فستیوال ونیز، برای تجارت، و برای خوره های فیلم، هر سه اختراع شد؛ مخلوطی افسانه ای و سوررئال از هنر و پول. البته در آن سال های اول خیلی افسانه ای و سوررئال نبود. جشنواره هنوز کاخ نداشت، یعنی کاخش نیمه تمام بود.
در فاصله سال های ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ جشنواره به خاطر کمبود بودجه و بی پولی بعداز جنگ تعطیل شد. صنعت سینمای فرانسه آشفته ترین روزهایش را می گذارند. در ۱۹۵۲ ساختمان کاخ جشنواره تکمیل شد و حضور چهار وزیر در مراسم افتتاحیه آن رکورد حضور سیاستمدارها را در تاریخچه فستیوال شکست. فرانسوا میتران، کوفی عنان و ژاک شیراک سیاستمداران دیگری هستند که گاهی سر و کله شان در کن پیدا شده است.
کوفی عنان در کن پنجاه و یکم (1998) برای سخنرانی به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشار «اعلامیه حقوق بشر» به این شهر آمد و شیراک که گارد ویژه اش با اسب های اصیل عربی، زرق و برق کن را تکمیل می کرد، به فستیوال پنجاهم (1997) آمد تا نخل طلای نخل طلاها در دست های کارگردان خوشبخت بگذارد.
در طول دهه ۵۰ تا اواخر دهه ۶۰، می توان شکل گیری و شروع افسانه هنر و پول را در کن دید. یا آن طور که انگلیسی ها می گویند مخلوط تعالی و لودگی را. کن در همین سال ها است که ساتیا جیت رای را ب «پاتر پانچالی» کشف می کند. سینمای یونان را با مایکل کوکویانیس، سینمای ژاپن را با کینوگاسا، لهستان را با آندری وایدا و بالاخره خود سینمای فرانسه را با «موج نو» و با دادن جایزه بهترین کارگردانی به فیلم یک منتقد بداخلاق سابق که اغلب با خود کن هم مخالفت کرده بود؛ به نام «فرانسوا تروفو».
در عین حال همه اینها مانع از آن نمی شد که عکاس ها و مردم کوچه و خیابان در بولوار کراوزت دنبال عمرشریف، بریژیت باردو و سوفیا لورن راه نیفتند و همچنین مانع از آن نمی شد که پولدارهای سرشناسی مثل آقاخان با میهمانی های مفصل در ویلای اشرافی اش در کن ستاره های سینما را دور خودش جمع نکند.
خیلی ها این سال ها را سال های نوستالژیک کن می دانند. سال های بی پروایی های اولیه که به خاطر شأن و موقعیت رو به رشد جشنواره برای همیشه از دست رفته است. اما کافی است کمی، فقط کمی، نوستالژیک و رمانتیک نباشیم تا ببینیم که همه چیز سر جایش است. فرانسوی ها خودشان می گویند: «فستیوال فقط بزرگ تر و گستاخ تر شده است».
در کنار اداره این سوپرمارکت، کن همچنان به کشف هایش ادامه داد و به بی پروازیی هایش؛ جیم جارموش، اسپایک لی، استیون سودربرگ، جین کمپیون و تارانتینو از کشف های جشنواره کن هستند. و فیلم هایی از اسکورسیزی، آلتمن، کاپولا، وندرس و کوروساوا که حالا جزو با یادماندنی ترین آثار سینما هستند، همگی اولین بار در کن به نمایش درآمده اند، تحسین شده اند و نخل طلا گرفته اند.
تارانتینو سال ۱۹۹۴ وقتی به خاطر «پالپ فیکشن» نخل طلا گرفت، گفت: «اگر کن نبود، دوستداران من در ۹۵ کشور دنیا باید برای پیدا کردنم حداقل ده سال دیگر حوصله به خرج می دادند». در کنار اینها، میهمانی های تا سپیده دم همچنان رونق دارد و وول خوردن و کنه شدن دورو بر ستاره های سینما هم.
بعضی از آنها با یک گروهان محافظ این طرف و آن طرف می روند مثل مدونا. بعضی از آنها دست هاشان را توی جیبشان می کنند و راست راست در خیابان ها می گردند و امضا می دهند؛ مثل راکی یا جری لوییس. او سال 1983 وقتی به کن آمده بود، گفت: «اینجا باید همیشه آهسته راه بروید. چیزی که مردم می خواهند، این است که شما را سیر ببینند. من همیشه در جمعیت آهسته راه می روم، سلام! من اینجا هستم. چطوری رفیق؟»
درواقع در طول ۵۳ دوره جشنواره، اتفاقات معدودی این ترکیب رویایی را بهم ریخته اند. مهم ترین آنها شاید وقایع سال ۱۹۶۸ پاریس باشد که وقتی به ساحل اشرافی کن رسید، جشنواره را نیمه تمام گذاشت. آن سال جشنواره با فیلم «بربادرفته» (نسخه ترمیم شده) افتتاح شد که اسمی نحس بود؛ هر چند روزهای اول همه چیز هنوز سر جایش بود، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.
روز ۱۸ می ۱۹۶۸ یک دسته دانشجو که از نیس رسیده بودند، کن را هم از خواب و خیال درآوردند. تروفو و گدار که در آن سال ریاست کنفرانس های مطبوعاتی را برعهده داشتند، برای همراهی با دانشجوها جلسات را نیمه کاره رها کردند. پشت سر آنها لویی مال، رییس هیئت داوران، رومن پولانسکی و مونیکا ویتی (از اعضای هیئت داوران) رسما استعفا دادند و فیلمسازهای فرانسوی و بعضی غیرفرانسوی ها میل میلوش فرومن، فیلم هایشان را از جشنواره پس گرفتند.
این مسابقه طناب کشی درواقع آخرین نفس های جشنواره بیست و یکم کن بود. ظهر نوزدهم می رابرت فاور لوبرت، مدیر جشنواره، تعطیلی فستیوال را رسما اعلام کرد. نمای پایانی قیافه بهت زده دربان های کاخ جشنواره بود؛ آدم های خشک مقرراتی ای که امکان نداشت حتی یک تماشاگر بدون کارت دعوت از زیر دستشان قسر در برود حالا گوشه ای کز کرده بودند و زل زده بودند به این گروه خشن که بین اتاق هایی که روی درهایشان نوشته بود «هیئت داوران»، تلوتلو می خوردند، ساندویچ های بوفه را گاز می زدند و با کفش روی صندلی های جایگاه ورجه وورجه می کردند.
بعضی از روزنامه نگارهای سمج که هنوز نمی خواستند چیزی را که اتفاق افتاده بود باور کنند، پشت سر هم می گفتند: «آنها نمی توانند فستیوال را تعطیل کنند» و می رفتند در یکی- دو سینمای شهر که هنوز فیلم های بخش بازار را نشان می دادند، فیلم می دیدند و بقیه که ترسوتر و عاقل تر بودند و اغلب غیرفرانسوی، با اولین پروازهایی که وجود داشت خودشان را به مملکتشان می رساندند.
آنها به کابوس 18 می فکر می کردند و صدای مهمان دار که توضیح می داد «به خاطر اعتصاب صنعتی فرانسه، ایرفرانس نمی تواند به آنها آب پرتقال بدهد و از این بابت عذرخواهی می کند» نمی شنیدند.
سال بعد چهار تا از جایزه های اصلی جشنواره به چهار فیلم رسید که به ترتیب درباره «اعتصاب دانشجوها»، «تظاهرات کارگرها»، «قیام دهقان ها» و «شورش شوراهای دولتی» بودند. ظاهرا انقلاب ۱۸ می پاریس تازه به هیئت ژوری رسیده بود. سال ۱۹۷۲ فمینیست ها در کن سر و صدا راه انداختند. آنها که از پوستر فیلم «رم» فلینی خوششان نیامده بود، گذر به گذر نردبان می گذاشتند و روی پوسترها رنگ می پاشیدند. سردسته آنها یک فیلمنامه نویس بود به نام الئنور پری. او وقتی مطمئن شد دیگر پوستر سالمی از این فیلم در کن وجود ندارد، به خبرنگارها توضیح داد که «این کار ما حمله به فلینی نبود، ما برای او احترام قائلیم، ولی می خواستیم به شویه تبلیغ فیلم او اعتراض کنیم.»
بعد از فمینیست ها نوبت بمب گذاری ها بود. یکی سال 1975 یک روز قبل از افتتاح جشنواره و یکی دو سال بعد، موقع نمایش «دوست امریکایی» ویم وندرس. هر دو بمب قبل از این که کاخ قیمتی جشنواره را مخروبه کنند، کشف و خنثی شدند و تا هفت سال بعد آب از آب تکان نخورد.
سال 1984 دانشجوهای پزشکی که شعار می دادند «مشکلات ما از سینما مهم تر است» کن را به هم ریختند. آنها اول لاستیک هایی را که با آنها بولوار کراوزت را بسته بودند آتش زدند و بعد داخل تالار نمایش گاز اشک آور پرتاب کردند. منتقدها داشتند فیلم «گرما و غبار» را تماشا می کردند، سرفه می کردند، چشم هاشان را که یکسره از آنها آب می آمد، پاک می کردند و به زمین و زمان بد و بیراه می گفتند. کمی بعد پلیس ضدشورش سررسید و با سپر و باتوم، اول دانشجوهای پزشکی و بعد اوضاع را کنترل کرد.
در تمام سال های پس از این، همه چیز در کن سر جای خودش بوده است. هر سال دو ساعت قبل از شروع اولین سئانس رسمی، پلیس دو طرف پلکان ورودی کاخ صف کشیده است و وقتی کارگردان یا بازیگر سرشناسی از پله ها بالا رفته، بلندگوها قطعه «چنین گفت زرتشت» اشتراوس را پخش کرده اند و مردم از این پایین برایشان دست تکان داده اند، سوت زده اند و جیغ کشیده اند.
نشریات فرانسوی این جور کارها را افت می دانند. مسئولان جشنواره را بابت قطا کردن ستاره های امریکایی در این جشنواره سینمای متفکر سین جیم می کنند و جایزه بگیرها را- در صورتی که امریکایی نباشند- تحویل می گیرند. اما رییس دفتر خبرگزاری جشنواره که 43 بار در 43 دوره کن «رییس دفتر خبرگزاری جشنواره» بوده است می گوید: «شما می توانید به ما حمله کنید، یا ما را تحسین کنید، مهم نیست. مهم این است که درباره کن حرف بزنید تا توجه همه به اینجا جلب شود. نظر من همیشه این بوده؛ این جشنواره بدون جنجال و هیاهوی مرده است».
ارسال نظر