«دروغ های بزرگ کوچک» چه جور سریالی است؟
تنها جایی که می توان نیکول کیدمن، ریز ویترسپون، لورا دِرن، شایلین وودلی و زو کراویتز را کنار هم دید، احتمالا در مراسم اهدای جوایز فلان برنامه هنری است ولی این بار باید خوشحال باشیم که این چند بازیگر توانمند در یک قاب قرار گرفته اند و تازه این قاب، پرده نقره ای سینما نیست که مجبور باشیم برای دیدنش از خانه خارج شویم...
احتمالا باید این سریال را در راستای همان سریال های خوب و منسجمی قرار داد که شروعش با سریال «کارآگاه واقعی» بود. در آن سریال هم متیو مک کانهی توانست نشان دهد که یک بازیگر چندوجهی خوب است که می تواند در یک درام جنایی، به خوبی مخاطب را مجاب کند تا آخر سریال، صحنه به صحنه را ببیند و تحلیل کند و حالا سریال جدید شبکه HBO بار دیگر همان روال را در پیش گرفته است.
اما چرا این سریال توانست در موعدی که بهترین سریال های سال از شبکه های مختلف پخش می شوند، مخاطب خوبی را جذب کند؟ به نظر می رسد اولین دلیل این است که در این مقطع سریالی نداریم که تا این حد ستاره داشته باشد و همین، دلیل برتری این سریال است. اما این را هم باید اضافه کرد که حضور ستاره های زن در این سریال خیلی موثر بوده است؛ چون خانم های بسیاری هستند که دوست دارند بازی هم جنس های خود را در یک درام پرتعلیق با محور بازی یک زن دنبال کنند.
طنز؟ بله، ولی طنز اجتماعی
«ژان مارک ولی»، کارگردان این سریال هفت قسمتی، با وفاداری خاصی به رمان- این سریال اقتباسی است از رمانی به همین نام نوشته لیان موریارتی استرالیایی- تلاش کرده طنز اجتماعی آن را به خوبی نشان دهد و اگر دنبال لودگی هستید یا اینکه با شنیدن یک جمله، تمام پاپ کرون تان را به هوا پرتاب می کنید و از خنده روده بر می شوید، این سریال را نبینید.
به رغم وجود انتقادهایی که بعضا توجیهی هم برای شان وجود ندارد، من کماکان فکر می کنم این سریال با مهره چینی خوب این کارگردان توانسته به آنچه طنز اجتماعی نام دارد، برسد. خب باید درباره تعریفم از طنز اجتماعی هم توضیح بدهم: معتقدم این طنز، کارهای احمقانه ما را، هم به ما هم به دیگران، یادآوری می کند و دلیلش هم این است که دیگر آن کارها را تکرار نکنیم.
طنز اجتماعی این سریال در بیشتر لحظات جاری است. کافی است دیالوگ ها را با دقت دنبال کنید یا ببینید که چطور کاراکتری مانند سِلِست رایت (نیکول کیدمن) همراه همسر خوشتیپش در این سریال (الکساندر اسکارشگارد) با دوقلوهای پنج ساله شان رفتار می کنند.
خشونت علیه زنان و مبارزه در راه ریشه کن کردن آن یکی زا قشنگ ترین راه های معروف شدن است. کافی است بازیگر سرشناسی نباشید ولی مدام شعار دهید که در این زمینه کار می کنید. نتیجه؟ تمام صفحات مجازی درباره کارهای شما می نویسند و کاری هم ندارند که بازیگر دسته چندم سینما هستید. این همان شوخی تلخی است که کار گردان فیلم به ظرافت روی آن تاکید دارد و می خواهد شرایط خاص جامعه را در قبال چنین رفتارهای شعارگونه ای نشان دهد؛ چون شعار دادن کاری از پیش نمی برد و خشونت علیه زنان، کماکان به قوت خودش باقی می ماند.
نگاه دیگری هم در این سریال وجود دارد که من خیلی مشتاق هستم درباره چند و چون چنین روابطی بیشتر بدانم و آن، ازدواج زنی با همسر سابق مردی است و حالا فضای روزگار آن زن ها را سر راه هم قرار داده است. نمی دانم این را هم باید بگذارم در همان گروه موقعیت طنز اجتماعی یا عنوان دیگری را برایش انتخاب کنم ولی این را می دانم که همسر دوم باید ترفندهای زیادی بلد باشد برای اینکه خود را نبازد یا جوری جلوه نکند که سبب آن جدای بوده است. اما همسر اول چه؟ او هم مشکلات خاص خودش را دارد. مثلا باید به این فکر کند که رفتارش طوری نباشد که نشان دهد عواقب آن جدایی جوری روحیه و رفتارش را تحت تاثیر قرار داده که حاضر نیست از خانه بیرون بیاید.
دنیای زنانه؟ مخالفم
لورا درن ۵۰ ساله می گوید: «وقتی من وارد این حرفه شدم، چیزی به نام آرایش مردانه وجود نداشت و اکثر طراحان لباس هم مرد بودند. من دختر نوجوانی در آن دنیای مردانه بودم.» حالا او کنار چهار ستاره دیگر دنیای را ترسیم کرده است که برخی آن را دنیای زنانه می نامند و من با این نگرش میانه خوبی ندارم.
ریز ویترسپون هم می گوید: «زنان می خواهد واکنش خودشان را در قبال یک مسئله، روی پرده سینما ببینند نه صرفا واکنش همسرشان یا مردی را با معشوقه اش.» و من هم با این نظر موافقم که این سریال، ویترینی است برای اینکه نشان دهد واکنش خانم ها در قبال یک مسئله چطور است و این ربطی به خلق یک فضای خاله زنک ندارد.
مخاطب امروز دوست دارد سرگرم باشد و این سرگرمی به گونه های مختلفی تقسیم بندی شده است: یا اکشن است یا برای رده سنی بچه هاست یا چیزهای دیگر. من اما معتقدم باید رده بندی دیگری را هم به این گروه اضافه کنیم: محترمانه. این سریال، یک سرگرمی محترمانه است که به نظر و رای بیننده احترام می گذارد و تمام موفقیتش را وامدار فیلمنامه خوب و بازی روان بازیگرانی است که گذشته درخشان خودشان را فراموش کرده اند و در قامت یک بازیگر مبتدی، رهنمودهای کارگردان را به کار بسته اند.
غافلگیری ستاره ها
۱۰ نکته درباره سریال «دروغ های بزرگ کوچک»
ریز ویترسپون و نیکول کیدمن، 10 نکته خواندنی درباره این سریال مطرح کرده اند یا دست کم به زعم نویسنده نشریه «سان» این نکات برای خواننده جذاب هستند. آنچه در ادامه می خوانید، ترجمه ای است از آن مطلب کوتاه با این توضیح که امکان دارد داستان سریال در همین نکات لو برود. پس شاید بهتر باشد کسانی که هنوز این سریال را ندیده اند، ابتدا آن را تماشا کنند بعد این موارد را بخوانند.
۱. سریال «دروغ های بزرگ کوچک» اقتباسی است از رمانی به همین نام نوشته یک نویسنده استرالیایی به نام لیان موریارتی. وقتی این رمان به دست ویترسپون می رسد، آن را با ولع زیادی می خواند و بعد هم بلافاصله آن را به دوست و همکار نزدیکش یعنی نیکول کیدمن پیشنهاد می کند. کیدمن هم فوری آن را می خواند و این آغاز همکاری این دو در پروژه «دروغ های بزرگ کوچک» است. کیدمن می گوید: «من لیان را در سیدنی ملاقات کردم و با هم قهوه نوشیدیم. آنجا بود که به او گفتم اگر قرار باشد از این رمان یک سریال ساخته شود، قول می دهم که تو هم بر روند کار نظارت داشته باشی.»
2. بچه های پنج خانواده به یک مدرسه خصوصی می روند و قتلی در یک گروه کر اتفاق می افتد که زوایای آن برای بیننده بسیار مرموز است. ریز ویترسپون می گوید: «هر کسی رازی دارد و این سریال درباره ماست که چطور می توانیم چیزی را راحت پنهان کنیم.»
۳. شخصیت های اصلی این سریال به این ترتیب هستند: نیکول کیدمن (سلست) که یک وکیل سابق است با شوهری که نقش مترسک را دارد. ریز ویترسپون (مادلین) که مادری است گاهی ابری و گاهی آفتابی. و البته شایلین وودلی (جین) که تازه واردی است به آن محله همراه پسرش.
۴. ریز ویترسپون و نیکول کیدمن هر دو مدیر تولید و جزو تهیه کنندگان این سریال هستند. ژان مارک ولیِ کارگردان هم قبلا با ویترسپون سابقه همکاری داشته و به دلیل آشنایی با توانایی های او، این پروژه را به این بازیگر پیشنهاد کرده است.
5. اگرچه موقعیتی جغرافیایی این کتاب در استرالیا واقع شده است ولی لوکیشن سریال در کالیفرنیای آمریکا و در شهر مونتری قرار دارد. این تصمیم کارگردان بود که احساس می کرد لوکیشن سریال باید نزدیک دریا باشد و به همین دلیل این شهر برای فیلم برداری انتخاب شد. این را نیکول کید من می گوید.
۶. ویترسپون می گوید: «وقتی آن رمان را خواندم، خودم را در موقعیت متفاوتی از مادربودن حس کردم. وقتی ۲۲ ساله بودم مادر شدم، درست مثل جین [در همین سریال]. و اینجا مجبور شدم مادری باشم چهل ساله مثل مادلین. انگار دوباره کشف شده بودم... دوباره ازدواج کرده بودم... این سریال بازگوکننده جنبه های زیادی از زندگی زنان است.»
7. نکته جالبی درباره کیدمن وجود دارد؛ اواخر سریال ناگهان سر یک صحنه، کار را تعطیل کرد و رفت. کیدمن می گوید: «احساس کردم خسته شده ام. احساس کردم روح و جسمم آسیب دیده است. رفتم خانه و در حمام گریه کردم.»
۸. کیدمن اجازه نداده است دخترش این سریال را ببیند: «سلست در این سریال مرا ناامید کرد. دخترم می تواند این سریال ار در ۱۸ سالگی تماشا کند اما نه وقتی که هنوز ۸ ساله است.»
9. ویترسپون موقعی کار در این پروژه را پذیرفت که دنبال یک فضای جدید و البته با روحیات زنانه بود: «اگر زن ها وقت شان را برای دیدن برنامه های بی ارزش تلویزیون صرف نکنند، حرف های مهم تری برای گفتن دارند. من که چنین حسی دارم.»
۱۰. برخلاف بسیاری از ستاره ها که دوست ندارند جلوی دوربین مسن تر دیده شوند، ویترسپون با این مسئله مشکی ندارد: «من مشکلی ندارم. ۴۰ سالگی ام را دوست دارم. وقتی اولین نما را دیدم، متوجه چروک هایی در چهره ام شدم. ولی من با این مسئله مشکلی ندارم. چروک ها را هم دوست دارم. من چیزهای زیادی را از همین چروک ها یاد گرفته ام.»
ارسال نظر