سریال «۱۳ دلیل که چرا»؛ نمایشی تاریک و قوی از یک تراژدی
شاید کمتر کسی میتوانست گمانهزنی کند که مجموعه تلویزیونی «۱۳ دلیل که چرا» توسط خواننده نوجوانپسندی چون سلنا گومز تهیه شود و بتواند همزمان نظر منتقدان و مخاطبان سریالها را با هم جلب کند.

سریال قدرت ستارهای بخصوصی ندارد و بازیگران جوان (مانند پدیده سال گذشته محصولات تلویزیونی «چیزهای عجیب و غریب») تمام بار جذابیتهای مجموعه را بر دوش میکشند؛ و در مرکز تمام آنها نقش آفرینی تکاندهنده دو بازیگر اصلی مجموعه دیلان مینت و کاترین لانگفورد که در هیچ شرایطی نمیتوان شخص دیگری را جای آنها متصور بود. بازیگرانی که بیشک در سالهای پیشرو حرفهای بیشتری از آنها خواهیم شنید. اما ماجراهای سریال از این قرار است؛ دختری با نام هانا (با نقشآفرینی لنگفورد) بهصورت ناگهانی و عجیبی خودکشی کرده است، او که در نگاه اول زندگی عادی و سادهای در دبیرستان داشته با این عملکرد خود باعث بههمریختن نظم طبیعی زندگی دوستانش شده است. در همین هنگام با پسر نوجوان دیگری آشنا می شویم، پسری با نام کلی جنسن (با نقشآفرینی مینت) که فردی گوشهگیر و ساکت بهنظر میرسد.
ماجراهای سریال «۱۳ دلیل که چرا» با تمی نوجوانپسند آغاز میشود و بهمرور زمان مسیر خود را بهسوی دنیای بزرگسالانه باز میکند، از سویی سریال روایت دقیقی درباره ورود زندگی نوجوانان به دنیای بزرگسالی را روایت میکند و همین قبیل افراد را در بدنه جوامع مختلف بهعنوان مخاطب هدف قرار میدهد. ارزشهای سریال با نزدیک شدن فصل اول به قسمتهای پایانی بیشتر و بیشتر میشود و در پایان مخاطب را با معادلهای روانشناسانه و پیچیده روبهروست.

معمای مرگ خودخواسته هانا بهخوبی با مرور زمان برای مخاطب جنبههایی شخصی پیدا میکند، سخت است شما دوران نوجوانی را پشتسر گذاشته باشید و در جایگاه هانا یا اشخاصی که باعث مرگ وی شدهاند قرار نگرفته باشید، اثر با ارزش برایان یورکی و رماننویس اصلی کار جی آشر درباره ریز رفتارهاست و با اصرار انگشت خود را روی ضعفهای اجتماعهای مدرن میفشارد، رفتارهایی که در نگاههای نخست بسیار ساده و جرئی از زندگی روزمره همه ما بهحساب میآیند ولی از سویی دیگر و از نگاه دیگران میتوانند بهحدی مهلک و رنجآور باشند که باعث مرگ دخترکی جوان شوند؛ از نپذیرفتن یک دعوت ساده برای نوشیدن قهوه تا حرفهایی که پشتسر کسی میزنیم در دنیای مدرن میتواند مانند یک سلاح کشنده باشد و فقط کافی است شما چند قسمت از مجموعه تلویزیونی «۱۳ دلیل که چرا» را با حوصله ببینید تا متوجه عمق فاجعه شوید.
از سویی دیگر مجموعه برایان یورکی سوالهای مهمی را در مورد رفتارگرایی و تفکرات اجتماعی مطرح میکند، سوالهایی که هیچکدام از پاسخهای آن بهصورت مستقیم مطرح نشده است و شما را در موقعیت قضاوت قرار میدهد. موج تفکری یک اجتماع (حال در مقیاسی کوچک چون دبیرستان یا در مقیاسی بزرگ چون یک کلانشهر) تا چه اندازه حق کنترل اعضای خود را دارد!؟ شما برای قرار گرفتن در این موج حاضر به انجام چه کارهایی هستید!؟ چه متری برای اندازه گرفتن میزان اشتباه جمعی در میان اعضای جامعه وجود دارد؟

در مبحث بازیگری پس از تمجید دوباره و دوباره از نقشآفرینیهای بینظیر دیلان مینت و کاترین لنگفورد میتوان به هنرنمایی اشخاصی چون درک لوک (در نقش مشاور روانشناس دبیرستان)، کیت والش (در نقش الیویا بیکر مادر داغ دیده هانا) و برایان دی آرسی جیمز (بازیگر کهنهکار تئاتر انگلستان در نقش پدر هانا) اشاره کرد.
در پایان باید ذکر شود که مجموعه «۱۳ دلیل که چرا» جزو معدود آثار تلویزیونی اخیر دنیای سریال سازی است که نوجوانان را وادار به مسئولیتپذیری و قبول اشتباهاتی که مرتکب میشوند میکند و در صورت لزوم آنها را تشویق به گرفتن حق افراد ناتوانتر میکند. درحقیقت تمام افراد یک جامعه برای رسیدن به شرایط آرمانی خود باید سختگیرترین قانونگذار باشند. در دنیای این سریال هیچکس بیگناه نیست زیرا یک انسان است ولی تمام افراد قادر به جبران خسارتهایی که وارد کردهاند هستند. بهراستی که یک دختر مرده چگونه میتواند بر سرنوشت ۱۳ نفر دیگر تاثیر بگذارد و باعث ایجاد تغییر در زندگی یک شهر شود!؟ برای یافتن پاسخ این سوال باید با کمی حوصله تمام قسمتهای این مجموعه با ارزش را به تماشا نشست.
ارسال نظر