«سونات پاییزی» بانوی سوئدی در تهران
کارگردانش می گوید که این نمایش تنها یک مواجهه با فیلم «سونات پاییزی» برگمان است، اما نام اثر و عوامل آن به اندازه دیدن فیلمش وسوسه انگیز است.
وقتی از نمایش جلال تهرانی صحبت می کنیم، یکی از ویژگی های بارزی که خیلی سریع از ذهن می گذرد، شیوه بیانی خاصی است که بازیگرانش از آن استفاده می کنند. از چه زمانی و با چه رویکردی به این شیوه علاقه مند شدید؟
جلال تهرانی: این یک شیوه خاص و تکراری نیست. هر بار به تناسب پروژه ممکن است شیوه ای در بیان اتخاذ شود. در زبان، زنجیره ای از قوی ترین قراردادهای ارتباطی هست و این قراردادها در بیان، به لحن نیز تسری می یابد. دست بردن در این قراردادها هنگام نوشتن کار من است. اما به وقت کارگردانی، به آنچه در متن اتفاق افتاده، بسنده نمی کنم. گاهی در لحن نیز دست می برم. آویختن به قرادادهای موجود با آن چه من به عنوان تئاتر به رسمیت می شناسم، نمی خواند.
به عنوان بازیگر، این شیوه چه چالش ها و جذابیت هایی برای شما داشت؟
بهاره رهنما: من از فضای کاملا رئال به فضای این نمایش پیوستم و برایم کمی سخت بود. به این دلیل که سبک بازی من و نمایش هایی که تا به حال تجربه کرده ام، متفاوت بوده است. به هر حال این تجربه برایم جالب بود، به این دلیل که فضاهای تازه، کلیدهای حسی را درونم روشن می کرد.
شما جایی گفتید نقشی که در نمایش «سونات پاییزی» بازی می کنید، سخت ترین تجربه بازی برای شما تا به حال بوده است. واقعا این طور است؟
بهاره رهنما: بله، واقعا این طور بوده و هر روز هم بیشتر می فهمم که این نفش چقدر مهم، سخت و جذاب است. من دوست داشتم با دکتر تهرانی کار کنم و به این دلیل که شیوه کارش برایم آشنا نبود، تجربه کردن این کار بسیار جذاب بود. وقتی در سینما و تئاتر دست به انتخاب نقش می زنم، به این دلیل که خودم هم کارگردانی می کنم، کار با کارگردان های دیگر به کار خودم هم کمک می کند. نقشی که بازی می کنم، یک زن موزیسین سرد، خوددار و افسرده است که فرزندش را از دست داده است، و از هر نظر از من دور بود. ما هر شب بدون هیچگونه گریم روی صحنه می رویم و دکتر تهرانی هم تاکید بر دیده شدن تمام خطوط و حالات طبیعی چهره ما دارند.
کارکردن با گلچهره سجادیه چطور بود؟
بهاره رهنما: او یکی از بازیگرانی بود که همیشه دوست داشتم در کنارش کار کنم. از نظر من، خداوند بازیگران را برای بازی در تئاترها انتخاب می کند و در این نمایش هم گلچهره سجادیه بهترین گزینه بود.
آیا شخصیت واقعی شما به شارلوت نزدیک تر نیست؟ با توجه به این که خودتان هم یک سلبریتی هستید و هم یک دختر دارید؟
بهاره رهنما: اعتراف می کنم اگر قرار بود واقع گرایی را در نظر بگیریم، جدا از تفاوت سنی من و شارلوت، فکر می کنم نزدیکی بین من و شارلوت بود، اما برای من جالب است که دکتر تهرانی در دورترین حالت ممکن از من به عنوان بازیگر استفاده کرده است و...
ما در این نمایش شاهد هستیم که خیلی از عناصری که می توانست در این نمایش وجود داشته باشد، از صحنه حذف شده اند. با چه نگاه و رویکردی به این سادگی در نمایش رسیدید؟
جلال تهرانی: تئاتری که برای دست یابی به آن تلاش می کنم، تئاتر آماتور است. این تئاتر در دست اندازی به خیلی عناصر صحنه با احتیاط عمل می کند.
اگر این عناصر از صحنه حذف نمی شدند، کار شما به عنوان بازیگر ساده تر نبود؟
بهاره رهنما: فکر می کند کارش سخت تر شده است. من وقتی خودم هم کارگردانی می کنم، طرفدار صحنه بی چیز هستیم و تا جایی که ممکن است، صحنه را مینیمال تر در نظر می گیرم. پیش از این با شیوه کار آقای تهرانی آشنایی داشتم و فکر می کنم در این شیوه، بازیگر تکیه گاه هایش را از دست می دهد و مستقل تر وارد ذات بازی می شود و درنهایت نتیجه هم متفاوت تر می شود.
یکی از نقاط قوت این نمایش، استفاده از لباس تمرین در حین اجراست که باعث می شود فاصله نمایش با فیلم آن، در ذهن بیننده حفظ شود. آیا از ابتدا و در متن اولیه، این رویکرد را نسبت به طراحی لباس داشتید؟
جلال تهرانی: اجرا در این پروژه مرحله ای از تمرین است. در این مرحله بسیاری از طراحی ها از جمله طراحی لباس در اوایل شکل گیری خود هستند.
بهاره رهنما: دکتر تهرانی از همان ابتدا به ما گفت که نمایش «سونات پاییزی» را کارنمی کنم، بلکه در واقع مواجهه ای با این متن داریم که برگمان هم یک فیلم درخشان از آن ساخته و یکی از بهترین نوشته های اینگرید برگمان هم بوده. لباس تمرین به ما در این حس و حال و نگاه به متن کمک می کند و حس می کنیم لحظاتی از متنی درخشان در تاریخ تئاتر جهان را بازسازی می کنیم.
در این نمایش می بینیم که شخصیت های دیگری که در فیلم حضور دارند، از نمایشنامه حذف شده اند، فکر می کنید حضور آن ها در روند مواجهه شخصیت ها با کنش متن موثر نبوده؟
جلال تهرانی: ویکتور به عنوان راوی و هلنا به عنوان عنصر فضاساز یا دل غشه آور، به ترتیب، وجوه قصه گو و ملودراماتیک این تئاتر را تقویت می کردند. وجود آن ها می توانست برای طیف وسیعی از مخاطبان تولید هیجان و جذابیت احساسی و عاطفی هم بکند. من چند سالی هست که دیگر به اقناع عواطف طیف وسیع فکر نمی کنم.
بهاره رهنما: آقای تهرانی در تئاتر یک چهره منحصر به فرد است، روش و سبک خودش را دارد و حذف اکسسوار از صحنه و لباس و گریم و... است و به ادامه نگاه تهرانی به این متن کمک می کرد.
روابط در فیلم «سونات پاییزی» و به طبع آن، در نمایش شما بیشتر مبتنی بر گذشته است. از سوی دیگر شما نیز این نمایش را در گذشته نوشته بودید و امروز دوباره با آن مواجه شده اید. به طور کلی گذشته تا چه اندازه در زندگی امروز شما دخیل است؟
جلال تهرانی: هیچ اندازه، گذشته اهمیتی ندارد. ضمنا این متن را برگمان نوشته است. من فقط آن را برای صحنه تنظیم کرده ام.
بهاره رهنما: فکر می کنم در زندگی من و همه انسان هایی که در زمینه ادبیات کار می کنند، گذشته سایه پررنگی دارد که هم می تواند مثبت باشد هم منفی. از متن هایی که می نویسم هم فکر می کنم پیداست که درگیر گذشته هستم، اما سعی می کنم این درگیری را کنترل کنم و در بستر ادبیات از این گذشته بهره ببرم، چرا که بیشتر از این من را به اضمحلال روحی می کشاند.
اگر امروز این امکان برای شما به وجود بیاید، چه بخشی از گذشته خود را تغییر خواهدداد؟
جلال تهرانی: این سوال خیلی کلی است. من فقط در زمینه تئاتر به آن پاسخ می دهم: اگر همه چیز همان طور باشد که بوده است، من هم هیچ بخش آن را تغییر نخواهم داد.
بهاره رهنما: اصولا انسان حسرت خواری نیستم و به این دلیل که با برنامه ریزی زندگی می کنم، تقریبا از هیچ کدام از اتفاقات زندگی ام پشیمان نیسم، اما حالا به این دلیل که در سنی هستم که قدر پدر و مادر را بیشتر می فهمم، با کار در این نمایش که با وجدان انسان در برابر خانواده اش سر و کار دارد، شاید لحظه هایی را که با پدر و مادرم تندی کرده ام، حذف کنم. در این سن انسان بیشتر متوجه این مسائل می شود. باور دارم هر نقشی برای من مثل معلم معنوی است که قرار است به من نکاتی را یاد بدهد و نقش ایوان در نمایش سونات پاییزی این حس را به من انتقال می دهد.
در این نمایش دو شخصیت زن به ظاهر به هم علاقه مندند، ولی در باطن فاصله زیادی با یکدیگر دارند. این چنین روابطی را تا چه اندازه در جامعه امروز و بین نسل امروز مشاهده می کنید؟
جلال تهرانی: من این فاصله را نه تنها میان نسل های متوالی، بلکه میان اعضای یک نسل هم عمیقا می کنم.
بهاره رهنما: خیلی زیاد فاصله بین نسل ها در همه جهان خیلی بیشتر شده است و با گذشته خیلی فرق کرده. شاید یکی از دلایل تغییر روابط در فضاهای مجازی و... باشد. والد و فرزند همیشه رابطه جزر و مدی دارند و لحظات مختلفی در زندگی آدم ها وجود دارد و هر کس این نما را می بیند، یا بار فکری خودش و روابطش با خانواده خودش رو به رو می شود.
مشکل درک نسل های مختلف از یکدیگر یکی دیگر از پیرنگ های این نمایش است. شما خودتان با نسل قبل از خود درباره چه مسائلی اختلاف داشتید، یا آن ها را درک نمی کردید؟
جلال تهرانی: درک نسل کذشته به نظر بعید می رسد. من از نسلی هستم که نسل گذشته را بی حرف و حدیث هضم می کردند.
بهاره رهنما: بیشترین مسائل هم نسل های ما مسائل سنت بوده است و ما از این هنجارها گریزان بودیم و می خواستیم تابو را بشکنیم. من همیشه تلاش می کردم از تصویر تکراری زن و شمایل کاغذی که از هنرمند در جامعه دیده می شود، دوری کنم.
آیا با نسل بعد از خود هم این، مسائل را دارید؟ مثلا یا فرزندان؟
جلال تهرانی: سعی می کنم انتظاری نداشته باشم.
بهاره رهنما: من بین دوستی و مادربودن با پریا دست به انتخاب زدم و دوستی را انتخاب کردم. اختلافات بین من و برپا کم است، ولی نمی توانم بگویم بین ما هیچ اختلافی وجود ندارد.
خیلی از افراد مانند شخصیت شارلوت در «سونات پاییزی» که در زندگی حرفه ای شان موفق هستند، در زندگی خانوادگی با مسائلی مواجه می شوند که شاید افراد عادی تر کمتر با آن رودررو باشند و در خیلی از موارد نمی توانند از پس حل کردن آن مسائل بربیایند. فکر می کنید این افراد، چرا قدرتی را که در مواجهه با کار دارند، در رویدادهای خانوادگی ندارند؟
جلال تهرانی: افرادی مانند شارلوت فرزندانشان را عمیق تر بار می آورند، با توقعاتی عمیق تر. و گاهی حتی لوس تر. مشکلات خانوادگی در همه اصناف وجود دارد. شارلوت و دخترش بلدند که درباره آن حرف بزنند. می توانند خود را و رابطه خود را عمیق تر بررسی کنند. شاید اغلب دیگران چنین توانی ندارند.
بهاره رهنما: نمی توان گفت این قدرت در آن ها وجود ندارد. انسان های عادی هم گاهی نمی توانند بین زندگی شخصی و کاری موازنه و تعادل برقرار کنند. در کل به نظرم هر تصمیمی در دنیا، چیزهایی به انسان می دهد و چیزهایی را از او می گرد. به هر حال بحث تمرکز کردن است که در دنیا می گویند کسانی که خیلی در کارشان موفق هستند، با شغلشان ازدواج کرده اند و اولویت آن ها شغل آن ها شده است و انسان های خیلی زبده و برتر در هنر و علم اصولا انسان های تنهایی بوده اند و نمی توانند اطرافیانشان را برای مدت طولانی کنار خودشان نگه دارند، به این دلیل که وقتی کار یک انسان جهانی و شاخص می شود، انرژی و وقت فرد را می گیرد، اما به هر حال استثنا هم وجود دارد و به انرژی افراد هم بستگی دارد.
ارسال نظر