متون کلاسیک راه درست نوشتن را می آموزند
گفتگو با عبدالله کوثری درباره انتشار ترجمه پنج نمایشنامه «ائورپیدس» و چگونگی یافتن زبان متفاوت این متن شعرگونه که نمی توان بی توجه از کنار کلمات و عباراتش گذشت.
چه انگیزه ای برای خواندن تاب «ائوریپیدس؛ پنج نمایشنامه/ نشر نی» آن هم با ترجمه عبدالله کوثری بهتر از این جمله استاد در مقدمه کتاب که: «با انتشار این گزیده از نمایشنامه های ائوریپیدس یکی از آرزوهای دیرین من، تا حدی برآورده می شود و شادمانم از این که توصیه شاهرخ مسکوب، آن آموزگار نسل ما، نیز تا حدی تحقق می پذیرد.»
واقعا ائوریپیدس از چه می گوید که چنین توصیه ها و شادمانی هایی پشت ترجمه آن پنهان شده است؟ همین سوال بهانه ای شد برای گفتگو با استاد کوثری تا ببینیم چرا هنوز هم نمایشنامه های یکی از مهم ترین تراژدی نویس های چند قرن پیش از میلاد خواندنی است. البته صحبت ما صرفا به این سوال محدود نشد؛ از آن تقدیم نامه اول کتاب که برای شاملو بود و حتی زبان خاص شاعرانه این نمایشنامه ها و آن همه واژه سازی متفاوت نیز گفتیم.
شما جدیدترین مجموعه نمایشنامه های تان با نام «ائوریپیدس» را با این تقدیم شروع کرده اید که «با یاد از بامداد... که شعرش گستره پهناور زبان فارسی را به من نشان داد.» ائوریپیدس هم تراژدی نویس بزرگ یونان در چهار قرن پیش از میلاد بوده. ارتباط زبان نمایشنامه های یونان را با شاملو و زبانی که او در شعر مدرن داشت، در چه می دانید؟
- من هفده، هجده ساله بودم که با شعر شاملو آشنا شدم و بیست و یک ساله بودم که خودش را در دفتر خوشه دیدار کردم. شعر شاملو و خود شاملو دریچه های نثر فارسی را به روی من گشودند. من شعر فارسی را تا آن زمان کم و بیش خوب خوانده بودم اما نثر باشکوه و شیوای فارسی را از آن روز به بعد پیگیری کردم. اما زبان ترجمه تراژدی ها هیچ رابطه مستقیمی نه با شعر شاملو دارد و نه با هیچ متن فارسی دیگری، هر چند از شعر او و بسیاری متون دیگر تاثیر گرفته.
جالب اینجاست که اغلب اوقات وقتی ترجمه این نمایشنامه ها را می خوانیم، کاملا به یک دنیای شاعرانه وارد می شویم. مثلا در آخرین نمایشنامه با نام «زنان باکخوسی» می توان حتی بخشی از متن را برداشت و مثل یک شعر زیر لب زمزمه کرد. آن قدر که کلمات موزون کنار هم نشسته و پر از آرایه های ادبی است.
- همچنان که در مقدمه کتاب گفته ام زبان تراژدی ها به شعر بوده. ترجمه های انگلیسی گوناگونی که مأخذ من بوده اند نیز زبان شعر را برگزیده اند. هر سه شاعر بزرگ تراژدی نویس یونان بی هیچ تردید شاعرانی بزرگ و در عین حال متفکرانی گرانقدر بوده اند. اصلا ارزش تراژدی ها در این است که بعد از 2500 سال همچنان تازه و خواندنی هستند چرا که با دردها و مشکلات وجودی (اگزیستانسیل) بشر سروکار دارند.
در خاطرات تان بارها از روزگاری گفته اید که شعرهای تان در جوانی در مجله خوشه شاملو منتشر می شد و چه ارتباط خوبی با شاملو داشتید. می خواهم بدانم در ترجمه این کتاب، غیر از تاثیری که از شاملو برای شناخت زبان داشتید، از شعرهایش هم استفاده کرده اید؟ یعنی هیچ وقت شد که عبارتی را متناسب با یکی از شعرهای او ترجمه کنید؟
- همان طور که بارها گفته ام شاملو بیش از هر شاعر معاصر دیگر بر ذهن و زبان من تاثیر گذاشته و من به راستی در جوانی مفتون او بودم. او بر گردن نسل ما حق بزرگی دارد اما شخص من به سبب ارادت خاص به او و نیز محبت خاص او به خودم سخت وامدارش هستم. اما باز هم می گویم در ترجمه تراژدی ها از خیلی متن ها تاثیر گرفته ام اما این تاثیر مستقیم نبوده. چیزی ناخودآگاه و حاصل عمری دمخور بودن با زبان فارسی بوده. این تراژدی ها به من فرصت داد تا لایه یا لایه هایی از زبان فارسی را به خواننده بشناسانم که خیلی از مترجمان به سراغ آن نرفته بودند و کم کم انگار داشت فراموش می شد.
برای ترجمه این اثر که گاهی زبان عاشقانه دارد و گاهی حماسی، از لحن و زبان فردوسی هم استفاده کردید؟ خصوصا که خودتان در مجموع با ادبیات کلاسیک و شعرهای حافظ و سعدی و ... هم مأنوسید. سوال اصلی ترم این است که چطور یک تراژدی کلاسیک برای ترجمه شدن، بیش از آن که نگاهی به فردوسی داشته باشد، معطوف به زبان شعر مدرن است؟
- پاسخ این پرسش را قبلا داده ام. اما در مورد شاهنامه به طور اخص باید بگویم که این کتاب گرانقدر جدا از هر چیز دیگر گنجینه بی همتایی از واژه های فارسی است. من در گزینش واژه تعصب فارسی گرایی ندارم اما طبیعی است که در این گونه متن ها زبان به سوی برخی واژه ها و ترکیب های ناب فارسی میل می کند.
امروز که عرصه برای ترجمه ظاهرا خیلی راحت شده و مترجم ها در هر سطحی که هستند، بالاخره کتابی منتشر می کنند، چقدر نیاز هست که سراغ متون کلاسیک بروند؟ در حالی که مثلا آقای قاضی هم در ترجمه دن کیشوت سراغ متون کلاسیک رفته بود. یعنی اگر مترجمی کلاسیک خوانی نداشته باشد، واقعا برای ارائه یک اثر ارزشمند با مشکل مواجه می شود یا نه؟
- امروز بعضی ها کار شعر و ترجمه و داستان را خیلی ساده گرفته اند و از این روست که این همه کتاب منتشر می شود اما بسیاری شان بی هیچ بازتاب یا تاثیری، از یاد می روند. تاکید من و امثال من بر مطالعه متون فارسی به این منظور نیست که مثلا شاعر یا مترجم حتما بیاید و از بیهقی یا عطار یا فردوسی در نوشته هایش واژه برگیرد یا سبک آنها را مستقیما وارد کار خود کند.
روند ساخت لغت های تازه تر و متفاوتی که به کار برده اید، چطور بوده؟ شما گاهی پیشوندها و پسوندهایی به کلمات عادی داده اید یا گاهی ترکیب هایی ساخته اید که اصلا نمی توان بی توجهی از کنار آنها گذشت.
- راستش این کار توضیحی بر نمی دارد. روند نوشتن و به خصوص آفرینش واژه یا ترکیب چیزی فنی نیست که فرمول خاصی داشته باشد. مترجم با واژه ای روبرو می شود که ممکن است معادل خوبی برای آن در مخزن واژه هایش نداشته باشد. اینجاست که خود باید تلاش کند و چیزی درخور آن واژه یا ترکیب بسازد. ذوق او و تسلط او بر زبان در این جا تعیین کننده می شود. حتما خوانده های مترجم در این کار نقش بسیار اساسی دارد اما این همان طور که گفتم خیلی آگاهانه نیست. یعنی من نمی توانم بگویم در ساختن فلان واژه از چه متنی یا چه کسی تاثیر گرفته ام. اینها همه بخشی از همان ظرفیت های ناپیدا یا فراموش شده یا نادیده گرفته شده زبان ما هستند.
و نکته جالب تر این که حجم این کتاب و این پنج نمایشنامه بسیار زیاد است و این طور نیست که بگوییم فقط بعضی از بخش های متن این نقاط قوت را دارد. ترجمه شما کاملا یکدست است و انگار برای ترجمه یا تلویحا سرودن (!) هر بخش به مثابه یک شعر جدا یا یک متن جدا وقت گذاشته اید اما کل کار را گویا در یک سال به نتیجه رسانده اید. چطور چنین کاری ممکن است؟
- من از دهه پنجاه توانستم متن تراژدی ها را به انگلیسی بخوانم. آن روزها، یعنی در سال های دهه چهل و پنجاه تا آنجا که به یاد دارم جز ترجمه زنده یاد شاهرخ مسکوب با آن مقدمه بسیار آموزنده اش، ترجمه شناخته شده دیگری نداشتیم. این بود که متن انگلیسی، به خصوص در چاپ پنگئون برای من به راستی نجات بخش بود. ترجمه فیلیپ ولاکات هنوز هم منتشر می شود و از بهترین ترجمه هاست.
آقای کوثری، به نظرتان چرا ما باید امروز پنج نمایشنامه قدیمی از چند قرن پیش از میلاد را بخوانیم؟ یعنی در این اثر چه هست که هنوز هم می تواند حال ما را خوب کند و حتی ما را به فکر بیندازد؟ خصوصا در روزگاری که دیگر چندان حرفی از اسطوره نیست و دنیای مان در ظاهر متفاوت شده، چرا ما باید روایت شخصی ائوریپیدس را از اسطوره ها بخوانیم؟
- فکر می کنم پاسخ پرسش شما در خود متن تراژدی ها نهفته است. اگر شما از این متن ها لذت برده اید و به راستی احساس کرده اید خواندن آنها چیزی بر دانسته های شما و بر جهان اندیشه و عاطفه شما افزوده است، این بهترین دلیل بر ضرورت تراژدی هاست. اما جدا از این، همان طور که گفتم من تراژدی ها را در شمار آثاری می دانم که گذشت زمان تاثیری بر آنها نمی گذارد. اسطوره که شما می گویید امروز حرفی از آن نیست، برخلاف نظر شما در سراسر زندگی ما جاری است.
ارسال نظر