این فیلم های جدید را حتما ببینید
معرفی فیلم های ناممكن؛ بهنرمی بكششان؛ مامان
سه آدم آماتور به یك تشكیلات مافیایی دستبرد می زنند و با این كار باعث فروپاشی اقتصادی گروههای تبهكاری منطقه میشوند. جكی كوگان آدمكشی است كه برای شكار این سه نفر استخدام شده است.
ناممکن The Impossible
كارگردان: خوآن آنتونیو بایونا. فیلمنامه:سرجیو جی. سانچز، بازیگران: نیامی واتس (ماریا)، اوان مكگرگور (هنری)، تام هالند (لوكاس). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۴ دقیقه.
خانوادهای انگلیسی كه برای تعطیلات به سواحل تایلند رفتهاند، دچار سونامی هولناكی میشوند كه باعث میشود از هم دور شوند. آنها تمام تلاششان را به كار میگیرند تا در دل مصیبت بزرگ پیشآمده، یكدیگر را پیدا كنند.
به یاد ٧٠ !
نیما عباسپور: دههی ۱۹۷۰ دههی رواج و شكوفایی فیلمهای ژانر فاجعه بود. زلزله (مارك رابسن)، جهنم مرتفع (جان گیلرمن)، شهری در آتش (آلوین ریكاف) با موضوع بلاهای طبیعی، فرودگاه (جرج سیتن)، فرودگاه ۱٩٧۵ (جك اسمایت)، فرودگاه ٧٧ (جری جیمسن)، كنكورد... فرودگاه ٧٩ (دیوید لاول ریچ)، گذرگاه كاساندرا (جرج پان كاسماتوس)، رولركاستر (جیمز گلدستن)، یكشنبهی سیاه (جان فرانكنهایمر)، هیندنبرگ (رابرت وایز)، اخطار دو دقیقهای (لری پیرس)، ماجرای پوزیدن و شهابسنگ (هر دو از رونالد نیم) با محور قرار دادن سانحههای هوایی و زمینی و انواع خرابكاری، هجوم (اروین آلن)، كینگكنگ (جان گیلرمن)، آروارهها (استیون اسپیلبرگ) و چندینوچند فیلم مشابه در كنار دهها فیلم سری بی و البته تعداد زیادی زیمووی با حضور و هجوم انواع و اقسام حشرات موذی، حیوانات درنده یا غولپیكر و عجیبالخلقه از فیلمهای مهم و بهیادماندنی آن دوران بودند. تب ژانر فاجعه و یا بهتر است بگوییم این زیرژانر اكشن هم مانند هر پدیدهی دیگری با آغاز دههی هشتاد و فیلمی چون وقتی زمان به انتها میرسد... (جیمز گلدستن) فروكش كرد، اما به فراموشی سپرده نشد.
در این دهه با فیلمی چون قطار افسارگسیخته (آندری كونچالفسكی) و در دو دهه بعد با وجود فیلمهایی مانند شیوع و پوزیدن (ساختههای ولفگانگ پترسن)، روشنایی روز (راب كوئن)، سرعت و گردباد (هر دو ساختهی یان دیبانت)، آتشفشان (مایك جكسن)، قلهی دانته (راجر دانلدسن)، تأثیر عمیق (میمی لجر)، آرماگدون (مایكل بی)، روز استقلال، گودزیلا، پسفردا و ٢٠۱٢ (هر سه ساختهی رولند امریش)، پارك ژوراسیك و جنگ دنیاها (استیون اسپیلبرگ)، سرایت (استیون سادربرگ) و از همه مهمتر تایتانیك (جیمز كامرون)، مه (فرانك دارابانت)، كینگكنگ (پیتر جكسن) و میزبان (جون-هو بونگ) هر از گاهی از نو مطرح شد و خاطرهی خوش دههی هفتاد را برای دوستدارانش زنده كرد، اما این آثار موجب رونق مجدد این ژانر نشدند و مانند روزهای اوج آن حداقل سالی یك فیلم ساخته نشد.
ناممكن بهتر از هر فیلم دیگری در این سالها خاطرهی خوش فیلمهای فاجعهی دههی هفتاد را تداعی میكند. نكتهی مهم و آنچه این فیلم را از دیگر ساختههایی كه در چند سال اخیر ساخته شده و از آنها نام بردیم متمایز میكند داستان واقعیای است كه محور قرار داده. بایونا كه فیلم ترسناكش یتیمخانه پیش از این با استقبال روبهرو شده بود بر خلاف آثار مشابه متأخر با هوشیاری از وجود حوادث و اتفاقات تخیلی و دور از ذهن و موجودات فضایی و اهریمنی در فیلم پرهیز كرده و بیش از هر چیز به عواطف و روابط انسانی شخصیتهایش پرداخته است. به همین خاطر هنگام تماشای ناممكن با شخصیتهای آن همذاتپنداری میكنیم و برای رهایی آنها از بلایی كه گرفتارش شدهاند و به آرامش رسیدنشان لحظهشماری میكنیم. با توجه به موفقیت نسبی فیلم و نامزدی اسكار نیامی واتس شاید بتوان امیدوار به رونق مجدد فیلمهای فاجعه بود، البته اگر از طرفداران آن باشیم. (امتیاز: ٨ از ۱٠)
بهنرمی بكششان Killing Them Softly
نویسنده و كارگردان: اندرو دومینیك. بازیگران: براد پیت (جكی)، اسكات مكنِیری (فرانكی)، جیمز گاندولفینی (میكی)، ری لیوتا (ماركی تراتمن). محصول ۲۰۱۲، ۹۷ دقیقه.
سه آدم آماتور به یك تشكیلات مافیایی دستبرد می زنند و با این كار باعث فروپاشی اقتصادی گروههای تبهكاری منطقه میشوند. جكی كوگان آدمكشی است كه برای شكار این سه نفر استخدام شده است.
با ذرهبین به دنبال تعلیق
علیرضا حسنخانی: اگر میخواهید وقتتان را صرف دیدن یک تریلر جنایی كنید تا کمی هیجان و تعلیق را تجربه کرده باشید و برای این کار بهنرمی بکششان را انتخاب کردهاید، کاسهی تخمه و آجیل را کنار بگذارید و یک بسته استامینوفن کنار دستتان باشد تا اگر توانستید احیاناً فیلم را تا انتها تحمل کنید برای تسکین سردردتان مصرف کنید. بهنرمی بکششان سایهی محوی از یک تریلر جنایی است با انبوهی دیالوگهای حوصلهسربر و بیربط که حتی در تماشای دورِ تند هم تمامشدنی نیستند. بیننده باید ذرهبینی دست بگیرد و کورمالکورمال دنبال یکیدو حادثه و تعلیق در فیلم بگردد، بلکه بتواند کمی سرگرم شود. غمِ بزرگتر اینجاست که این فیلمی نیست که از سازندهی قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل انتظار داشتیم. از فیلمهای قبلی اندرو دومینیک هم میشد انتظار داشت ریتم فیلم کند و کشدار باشد و یا روند وقایع با باقی فیلمهای ژانر متفاوت باشد اما اینکه نقطهی عطف اول فیلم یعنی سکانس دزدی این قدر دیر و بیرمق و ساده برگزار شود، دیگر به انتظار بیننده بازنمیگردد بلکه به ضعف فیلمساز دلالت دارد.
حضور کوتاه براد پیت هم نمیتواند فیلم را نجات دهد، همان طور که علاقهی نگارنده به جیمز گاندولفینی و خاطرات و رؤیاهای بیمارگونی که تعریف میکند هم نمیتواند در دنبال کردن اثر مؤثر واقع شود. درست مثل حضور خنثی و بیثمر ری لیوتا که شبحی از بازیگر رفقای خوب اسکورسیزی است. تعداد اندک حوادث و دیالوگهای زیاد، فیلمِ شاهکار این سبک یعنی فارگو - اثر ماندگار برادران کوئن - را به یاد میآورد اما گفتوگوهای بیربط این فیلم و تعدد شخصیتهای پادرهوا و فاقد وجاهت آن، فاصلهای طولانی با طنز جاری و فضای ابسورد شاهکار برادران کوئن دارد. با کنار هم قرار دادن ایرادهای ریزودرشت و متعدد فیلم به علت شکست تجاری آن و عدم استقبال مخاطبان هم راحتتر میتوان پی برد.
مامان Mama
كارگردان: آندرِس ماشیتی. فیلمنامه: نیل كراس، باربارا ماشیتی، آ. ماشیتی. بازیگران: جسیكا چستین (آنابل)، نیكولای كاستر-والدو (لوكاس/ جفری)، مگان كارپنتیر (ویكتوریا). محصول ۲۰۱۳، ۱۰۰ دقیقه.
آنابل و لوكاس بر اثر حوادثی مجبور میشوند بزرگ كردن برادرزادههایشان را كه پنج سال بهتنهایی در جنگل زندگی كردهاند به عهده بگیرند. اما كمكم مشخص میشود كه این دو كودك ویژگیهای عجیبی دارند...
وحشتی که سانتیمانتال میشود...
مهرزاد دانش: تماشای فیلم تا اواسطش، نویدبخش روندی هوشمندانه در القای فضای هراس از جهان ماورا است. اوج این هوشمندی را میتوان در میزانسن ساده اما فکرشدهای ملاحظه کرد که در آن، دو بچهی پیداشده از وسط کلبهی جنگلی به خانهای شهری نقل مکان داده شدهاند و حالا دارند با هم در اتاقی بازی میکنند. قاب ثابت دوربین که پشت در نیمهباز اتاق مستقر است، ابتدا بچهی کوچکتر را نشان میدهد که دارد پتویی را از دست کس دیگر که پشت در است میکشد. قاعدتاً احساس میکنیم آن کس، بچهی بزرگتر است، اما وقتی در همین قاب ثابت، بچهی بزرگتر را در راهرو مشاهده میکنیم، آنگاه هراسی خزنده در وجودمان شکل میگیرد؟ پس شخص پشت در کیست؟
اما ادامهی فیلم از این دست تمهیدات فکرشده کمتر دارد و هرچه هم که به اواخر داستان نزدیکتر میشویم، اوضاع بغرنجتر میشود و کلیشههای زمخت مربوط به روح یک مادر که در پی اولاد خود است، بیشتر زجرمان میدهد و کار از وحشت به سمت سانتیمانتالیسمی غلیظ و رقتبار سوق پیدا میکند. فیلمساز با قرائنی این پتانسیل را در اثر ترسیم میکند که قابلیت ساخت دنبالهای بر مامان میتواند وجود داشته باشد، اما ایکاش به جای اندیشیدن به یک فیلم دوم احتمالی، ماجرای وحشت در همین فیلم اول تماموکمال به فرجامی درست و هنرمندانه ختم میشد.
ارسال نظر