نگاه «مجله فیلم» به آثار شاخص سال ۲۰۱۲
فیلم «هفت بیمار روانی» با «پیتا» را ببینید
مارتی كه میخواهد فیلمنامهای برای یك فیلم اكشن خشونتپرهیز و صلحگرا بنویسد، برای نوشتن به مشكل برخورده و دوست صمیمی او بیلی قصد دارد به او كمك كند. شغل اصلی بیلی كه همراه با دوستش هانس آن را انجام میدهد، دزدیدن سگهای مردم و پس دادن آنها و دریافت مژدگانی است...
هفت بیمار روانی
نویسنده و كارگردان: مارتین مكدانا. بازیگران: كالین فارل (مارتی)، سام راكوِل (بیلی)، كریستوفر واكن (هانس)، وودی هارلسون (چارلی)، اَبی كورنیش (كایا). محصول ۲۰۱۲، ۱۱۰ دقیقه.
مارتی كه میخواهد فیلمنامهای برای یك فیلم اكشن خشونتپرهیز و صلحگرا بنویسد، برای نوشتن به مشكل برخورده و دوست صمیمی او بیلی قصد دارد به او كمك كند. شغل اصلی بیلی كه همراه با دوستش هانس آن را انجام میدهد، دزدیدن سگهای مردم و پس دادن آنها و دریافت مژدگانی است...
تحسین و نقد هم زمان سینمای تارانتینو
علیرضا حسنخانی: اگر انتظار دارید هفت بیمار روانی اثری به انسجام و جذابیت در بروژ باشد راه را کمی اشتباه آمدهاید. اما اگر آمادهاید پیشفرضهای ذهنیتان از مارتین مکدانا، در بروژ و فیلمهای گنگستری را دور بریزید هفت بیمار روانی احتمالاً جزو نزدیکترین گزینهها به هدف خواهد بود. فیلم آشکارا از الگوهای سینمای تارانتینو و رابرت رودریگز بهرهبرداری میکند تا در عین نزدیک شدن به همین سبک فیلمسازی، خود آنها را هم به نقد بکشد.
هفت بیمار روانی ملغمهی جنونآمیزی است از مؤلفههای فیلمهای تارانتینو با مایههای هجو و شوخیهای مبالغهآمیز. دیالوگهای طولانی دربارهی موضوعهایی جفنگ و بیربط و مضحکه کردن فضای اسطورهای غرب وحشی شالودهشکنی متقنی است از اسطورهپروریهای ژانر جرم و جنایت.
مکدانا با به تصویر کشیدن قتلهای پیاپی سر یک سگ و رفتار جنونآمیزِ شخصیتها سعی میکند علاوه بر ارائهی تصویر مضحکی از تریلرهای جنایی، نقد همراه با تمسخری به رفتارهای سیاستمدارهای غربی داشته باشد که چهطور برای یک دستمال قیصریه را به آتش میکشند و در گوشهوکنار جهان فجایع انسانی به وجود میآورند. با این همه هفت بیمار روانی نمیتواند به جایگاهی مثل در بروژ دست پیدا کند و آن تأثیرگذاری را داشته باشد. علت این ناتوانی بیشتر به فیلمنامه و تعدد شخصیتهای پرداختنشده و مغفولمانده بازمیگردد.
كاشتن و برنداشتن
هومن داودی: مارتین مكدانا با اولین فیلمش شاهكار بهیادماندنی در بروژ، با یك سابقهی طولانی و پرافتخار در تئاتر، كارش را شروع كرده و خواهناخواه انتظارهای زیادی را برای فیلمهای بعدیاش به وجود آورده است. اما متأسفانه هفت بیمار روانی با اینكه رگهها و نشانههای دنیای سینمایی مكدانا را دارد (بله؛ او فقط با یك فیلم دنیای خاص و شخصی خودش را آفریده است)، بر خلاف در بروژ، فاقد انسجام در لحن، روایت و جهانبینی است. نیمهی ابتدایی فیلم درخشان است؛ ایدهی بینظیر تلفیق دنیای ذهنی یك فیلمنامهنویس و واقعیت عینی و تداخل این دو در هم بهترین چیز هفت بیمار روانی است.
اصلاً میشود دو سكانس كوتاه فیلم را (داستان پیرمردی كه دخترش را كشتهاند یا داستان زكریا و مگی) را دو فیلم كوتاه فوقالعاده قلمداد كرد. مشكل از جایی پدید میآید كه مكدانا موفق نمیشود از این خوان گستردهای كه پهن كرده، نتیجه و محصول درستی برداشت كند. فیلم بهوضوح نمیتواند از داشتههایش و موقعیت درجهی یكی كه در ابتدای فیلم وضع كرده بهدرستی استفاده كند و شخصیتهای و خردهپیرنگهای فرعی زیادش را به سرانجام قابلقبولی برساند و از این مسیر، به جهانبینی منسجم و خودبسندهای دست پیدا كند. تقریباً از جایی كه هویت روانپریش هفتم آشكار میشود، فیلمساز دیگر چیز دندانگیری برای عرضه ندارد.
در نیمهی دوم اثر، شخصیتها و موقعیتهای ساخته و پرداختهشده در نیمهی اول رها میشوند و خردهپیرنگهای تكراری و جدیدی سر برمیآورند. به این ترتیب، بار تصویری فیلم بهشدت كاهش پیدا میكند، دیالوگهای زیاد فیلم به كسالت و ملال منجر میشوند و شخصیتهای فیلم توانایی همراه كردن تماشاگر را از دست میدهند. كار به جایی رسیده كه شخصیتهای مؤنث فیلم آن چنان بیهویتاند كه فرقی با عروسك ندارند؛ در حالی كه ظرفیت توجه بیشتر و كمك به درام فیلم و پرداخت شخصیتهای اصلی را داشتهاند.
هفت بیمار روانی مشخصاً زیر بار شخصیتهای فرعی زیاد و موقعیتهای پراكنده (و گاه درخشان) كمر خم كرده و ظاهراً باید قبول كنیم كه تخصص مكدانا كار با محیطهای خلوت و شخصیتهای كمتعداد است؛ همان طور كه با در بروژ و فیلم كوتاه ششلول این را ثابت كرده است.
«پیتا» ساختهی كیم كی-دوك
زندگی یك شرخر بیرحم با ورود زنی مرموز كه ادعا میكند مادر نادیدهی اوست دچار تغییرهای اساسی میشود...
جامعهشناسی از دل انتقام
پیتا را در نگاه نخست میتوان وامدار سنت دیگر فیلمساز برجستهی کرهای پارک چان ووک دانست. رویکرد کیم کی-دوک به خشونت و نگاه جانبدارانهاش به مقولهی انتقام سهگانهی پارک چان ووک را به ذهن متبادر میکند اما پیتا خود به اندازهی کافی موقعیت منحصربهفرد و یگانه دارد که نیاز نباشد تشخصش را با انتساب به فیلم یا فیلمسازی دیگر توجیه کنیم. نگاه کیم کی-دوک به اجتماع و زندگی اقتصادی و اجتماعی امروز کرهی جنوبی و روند پیشرفت این کشور و آنچه پشتِ سر گذاشته یا نابود کرده تا بتواند خودش را در زمرهی کشورهای جهاناول قرار دهد، نگاهی جامعهشناسانه و دردمند است.
این نگاه دردمند وقتی عمق بیشتری پیدا میکند که او در یک روند پر از درد، آهستهآهسته به شخصیتهای فیلمش در مقام یک انسان نزدیک میشود و رنجهای آنها را به آلام بشری پیوند میزند و مخاطب را در این روند زجر و مکافات شریک میکند. این گونه است که بیننده در نگاه نخست در مقام یک انسان به درک و تحلیل از فیلم دست پیدا میکند و بعد صاحب نگاه یک منتقد اجتماعی میشود.
شاعر زبالهها
هومن داودی: پیرنگ اولیهی پیتا حتی روی كاغذ هم تكاندهنده است. مزدوری قلچماق كه بعد از سی سال با مادرش روبهرو میشود و «مادر» برای به دست آوردن دل «فرزند» دست به «هر» كاری میزند، به اندازهی كافی احساساتبرانگیز هست؛ اما در اینجا تكاندهندگی و آزاردهندگی این خط قصهی اولیه با اجرای عالی كیم كی-دوك و یكیدو پیچش روایی عالی تشدید شده و در نهایت به فیلمی غریب و تأثیرگذار تبدیل شده است. پیتا از آن فیلمهاست كه دیدنش واقعاً باعث اذیت و آزار مخاطبش میشود (مانند شاهكار بیبدیل عشق) اما در پس این رنجش و این عذاب خردكننده، دریایی از مهر و عاطفه نهفته و تصویری كه فیلم از فداكاری و محبت مادرانه ارائه میدهد، اگر نگوییم بینظیر، كمنظیر است.
بعید است كسی آن صحنهی نهایی فیلم را كه مادر بر بالای ساختمان ایستاده و در تنگنای اخلاقی بزرگی قرار گرفته ببیند و بتواند احساساتش را كنترل كند. اما ایكاش فیلمساز برای تأثیر گذاشتن بر مخاطب و انتقال مفهوم مورد نظرش به همین تصویر كردن بیكموكاست این موقعیت اخلاقی عذابآور اكتفا میكرد و آن پیرزن فرتوت ناگهان از ناكجا سر درنمیآورد تا بر این موقعیت تأثیر بگذارد (و بدتر اینكه هیچ تأثیری هم نمیگذارد).
تنها ایرادی كه به پیتا وارد است رگههایی از سندرم جدید دوربین روی دست، شامل زومهای بیجا و گاهی آماتوری و تقطیع گاه و بیگاه بیظرافت نماها به یكدیگر است. اما این ایرادها در مقابل فضای غریب و چركینی كه فیلم میآفریند و شعری كه از دل جنگل آهن و زباله میسراید (حتی اگر محدود به نمای پایانی و آن رد خون بر آسفالت باشد)، صد البته قابلچشمپوشی است.
ارسال نظر