درباره هنرمندان و ورود آنها به سیاست، از مشروطه تا امروز
هنر و سیاست سالهاست که ارتباط وسیعی با یکدیگر دارند و بر هم تأثیر میگذارند. این رابطه بهطور خاص از زمانی تئوریزه شد که انسان مدرن درک کرد میتواند ابزارهای مختلفی را در راستای سیاست به کار گیرد و آنها را شاید به بند خود درآورد و از بُرندگی و تلخی و نفوذ آنها در جهت منافع خود استفاده کند.
سالها مجادله فکری در این حوزه منجر به تولید مفاهیم عمیقتر در جامعهشناسی هنر شد و خطکشیهای سادهانگارانه اولیه را تغییر داد. حالا پس از خلق نظریههای هنر در سیاست و جامعهشناسی، رابطه هنر و سیاست به شکل دیگری نمود پیدا کرده است. در این رویکرد این بار هنرمند خود را محق میداند که پا به عرصه سیاست بگذارد و در آن نقش بازی کند.
مشروطه ایرانی و ساخت چند بعدی سیاستمدار- هنرمند
آغاز مدرنیته ایرانی، با دوران مشروطیت و بازگشت روشنفکران تحصیلکرده در فرنگ و همراهی علمای دینی عجین است. مفاهیمی که شالوده دنیای مدرن را پایه میگذارند، در این دوره وارد ایران میشود و سیاست، معنایی متفاوت از قبل مییابد.
بدیهی است که در چنین دگرگونی هنر هم بینصیب نمیماند و جایگاه سنتی آن در جامعه تغییر میکند. در عصر مشروطیت هنر نه به ذات خود که از زیبایی است و زیبایی، حقیقت است، بلکه به سبب روشنفکرانی که گاها دستی هم بر آتش هنر و ادب داشتند، نقش آفرید. بنابراین نمیتوان آنان را هنرمندان مشروطهخواه معرفی کرد، زیرا آنها روشنفکرانی بودند که اگرچه ممکن بود در زمره ادبا و هنرمندان نیز باشند، اما شخصیتی سیاسی داشتند و اعطای صفت هنرمند، اغراقی بزرگ درباره آنهاست.
دلبستن به انتخاب، به جای انتصاب
تشکیل شوراهای اسلامی شهر و روستا در اواخر دهه ٧٠ تحقق اصلی از قانون اساسی بود، اصلی فراموش شده که به یمن به قدرت رسیدن اصلاحطلبان به جریان افتاد. بهطورکلی هدف از تشکیل چنین شورایی شرکتدادن مردم در اداره امور ترسیم شده بود: «از پایینترین سطح جامعه تا بالاترین سطح آن و در تمام واحدهای سازمانی و واحدهای کار تا مردم به اداره امور شهر و محلی که در آن زندگی میکنند یا سازمانی که در آن کار میکنند، علاقهمند شوند و نسبت به آن احساس مسئولیت کنند.» انتخابات شورا به واسطه ویژگیهای شهری و گاه محلهای که داشت، جلوه جدیدی از ورود هنرمندان به سیاست را رقم میزد.
همزمان با شوراها، بسیاری از هنرمندان همچنان آرزوی نهادهای بزرگتری همچون مجلس شورای اسلامی را در سر داشتند. یکی از مهمترین کسانی که بعد از انقلاب توانست کرسی مجلس را به دست آورد، بهروز افخمی بود.
فیلمساز اصلاحطلب دیروز و اصولگرای امروز، چهارسال در رأس نهاد قانونگذاری کشور بود. بعد از او اما تا امروز کمتر هنرمندی توانست برای ورود به نهادهای قدرت از مردم رأی اعتماد بگیرد. این موضوع دو دلیل داشت؛ یکی اینکه بسیاری از هنرمندانی که در این سالها برای نمایندگی مجلس یا شوراهای اسلامی شهر کاندیدا شدند در سطوح اول هنر ایران نبودند و محبوبیت چندانی نیز نداشتند. از طرف دیگر در مقاطعی بعضی از آنان نتوانستند از شورای نگهبان یا هیأتهای اجرایی صلاحیت لازم را کسب کنند و عملا بازی را پیش از آغاز آن باختند.
حاکمیت ایدئولوژی بر هنر
بهنظر میرسد گسست تاریخی بزرگان فرهنگ و هنر ایران -شاعران و نویسندگان و روشنفکران- با مفهومی کلی به نام سیاست و بهطور اخص، دولت، در دوران پهلوی دوم و بهویژه پس از کودتای ٢٨مرداد آغاز میشود. اگرچه در پادشاهی رضاخان نیز کسانی از دایره هنر و فرهنگ که پا در سیاست و دولت گذاشته بودند، توسط دیگر هنرمندان و روشنفکران مستقل مورد نقد قرار میگرفتند، اما درنهایت کودتای خارجی و چپگرایی نخبگان ایران بعد از آن، چنان کرد که کار با نهادهای وابسته به دولت نیز ننگ به حساب میآمد و گناهی نابخشودنی تلقی میشد.
این داستان ادامه دارد
در پنجمین دوره از انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا که همزمان با دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری برگزار میشود، مانند چند دوره اخیر بعضی از هنرمندان کشور نیز ثبتنام کرده و سودای رسیدن به صندلیهای شورا را دارند. امسال در پنجمین دوره انتخابات شورای شهر تهران هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر مانند دوره گذشته ثبتنام کردند، با این تفاوت که تعداد آنها نسبت به سال گذشته کمتر به نظر میرسد. در این دوره بازیگران سرشناس و مطرح کمتر حاضر شدند. در دوره گذشته ٦ بازیگر سینما افسانه بایگان، علی رامنورایی، امین زندگانی، امید زندگانی، محمد سلوکی و دانیال عبادی ثبتنام کردند.
قضاوت با تاریخ
یکصدسال بعد از ورود نخستین هنرمندان و ادبای ایرانی به عرصه سیاست، تاریخ درباره آنان چگونه قضاوت خواهد کرد؟ آنهایی که به قدرت رسیدند و آنهایی که نتوانستند اعتماد مردم را جلب کنند، از هنر نردبانی برای رشد ساختند و فارغ از اندک اقدامات مثبت در قدرت، جملگی این حرف احمد شاملو را بهدرستی تفسیر کردند: آنجا که در پاسخ روزنامهنگاری که درباره رابطه هنر و سیاست از او پرسیده بود، گفت: «بله، هنر و سیاست یک جایی به هم میرسند، بر سر نعش یکدیگر.»
آن که گفت آری، آن که گفت نه
به قدرت رسیدن رضاخان فضای جدیدی در جامعه هنری ایران و در نتیجه رفتار خواص با پادشاه خلق کرد. در آغاز حکومت پهلوی اول، بسیاری از هنرمندان بهویژه شاعران شمشیر مخالفت را از رو بستند و شجاعانه استبداد رضاشاه را به نقد گرفتند. ایرج میرزا، میرزاده عشقی، فرخییزدی و عارف قزوینی ازجمله کسانی بودند که فاصله خود را از سیاست حفظ کردند و تا همیشه منتقد ماندند و در این راه جان دادند. اما بسیاری دیگر از هنرمندان، ادبا و روشنفکران، چندسال قبل و با روی کار آمدن احمدشاه جوان فرصت را مغتنم شمرده و وارد مجلس شورای ملی شده بودند. در طی حدود ١٥سال، کسانی مانند ملکالشعرای بهار، سیدحسن تقیزاده، یحیی دولتآبادی، محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت و عیسی صدیق که همگی در هنر و ادب نامونشانی داشتند وارد سیاست شده و در نخستین گام بهعنوان منتخب مردم وارد مجلس شدند.
پیروزی انقلاب، پیروزی هنر متعهد
پیروزی انقلاب اسلامی ایران درواقع مسلطشدن آن هنری بود که متعهد نامیده میشد و در عمل متأثر از ارزشهای اسلامی بود که توسط روشنفکران مسلمان ترویج میشد. هنر متعهد دمیدن روح تعهد در کالبد انسانها بود، بنابراین در این وضع جایی برای وابستگان رژیم پیشین و آنان که هنر را برای هنر و فراتر از آن، تنها برای لذت و دمی آسودن از دنیا میخواستند، نبود. با آغاز جنگ، هنر متعهد شکل تازهای به خود گرفت و ارزشهای میهنی در کنار ارزشهای اسلامی دو ستون اصلی آن شدند. در همان ایام نخستین جرقه اعلام همکاری رسمی هنرمندان مسلمان و متعهد با انقلاب، تشکیل کانون نهضت فرهنگی اسلامی توسط طاهره صفارزاده، شاعر مسلمان بود.
چند ماه بعد این کانون به حوزه اندیشه و هنر اسلامی تغییر نام داد و در ابتدای دهه ٦٠ خورشیدی به سازمان تبلیغات اسلامی پیوست و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی رسما شروع به کار کرد. در آن زمان هنرمندان جوانی به حوزه هنری پیوستند و عملا هنر متعهد که جدا از سیاست نبود را در دل حاکمیت رسمیت بخشیدند. ازجمله مهمترین آن هنرمندان میتوان به مرتضی آوینی، قیصر امینپور، امیرحسین فردی، طاهره صفارزاده، ابوالفضل عالی، سیدحسن حسینی، محمد کاسبی، رسول ملاقلیپور، فرجالله سلحشور، سیدعلی میرفتاح، حسین خسروجردی، احمد عزیزی، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، سلمان هراتی، علی وزیریان، عزیزالله زیادی، محمدرضا آقاسی و محمدعلی محمدی اشاره کرد که سالها بعد بسیاری از آنان راهی جدا از گذشته خود انتخاب کردهاند. در کنار حوزه هنری ورود هنرمندان به حوزههای سیاسی در قسمتهای دیگر هم وجود داشت. مسعود کیمیایی مدتی مدیر یکی از شبکههای تلویزیون بود و محمدحسین شهریار روابط حسنهای با بزرگان کشور برقرار کرده بود.
بعد از پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی فضا عوض شد و جوانانی که یک دهه قبل حوزه هنری را تشکیل داده بودند، کمکم از آن فاصله گرفتند و هر یک به اصل خود بازگشتند: یکی شاعری جدی شد، دیگری فیلمسازی معتبر و آن یکی نویسندهای مهم. این وضع تا اواخر دهه ٧٠ شمسی ادامه داشت: حوزه هنری از هنرمندان اولیهای که تحقق هنر متعهد را در نزدیکی به سیاست میپنداشتند، تهی شد. اما این پایان نقش هنرمندان در عرصه ساسی ایران نبود. از این پس هنرمندان به جای مناصب انتصابی دل به مناصب انتخابی بستند، زیرا میتوانستند با کمک معروفیت خود کرسی کسب کنند و به قدرت و سیاست برسند.
نظر کاربران
ههه..اینارو تو کار خودشونم کسی تحویلشون نمیگیره..