گفتوگو با پیام لاریان، کارگردان تئاتر «و چند داستان دیگر»
سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است
خشونت؛ رفتاری که هر لحظه در وجود بشر ریشه میدواند و رشد میکند، نه فرهنگ میشناسد، نه زمان و مکان و در هوا پراکنده شده است. در تاریخ میدود و گاهی پیامدهایی غیرقابل جبران بر جای میگذارد که اثرات برخی از آنها شاید تا قرنها دامن آدمی را رها نکند.
جذابیت موضوع خشونت برای شما در چیست؟
خشونت برای من غریب نیست و تقریباً 90درصد نمایشنامههای من پیرامون خشونت میگذرد و این سومین نمایشنامه من است که به شکل علمی و جدی در مورد خشونت نوشته شده است. دلیل علاقه ویژهای که به خشونت دارم، جدا از بحث دراماتیک که به نظرم جذابترین موضوعی است که میتواند مخاطب را جذب کند، این است که خشونت را بیش از هر چیزی دیدهام، هرروز در کشور خودمان و هرجای دنیا؛ خشونت برای من آشناست. خشونت مسألهای تاریخی است که در طول زمان همواره در مراودات و ارتباطات بشری جاری بوده است. خشونت امری غیر قابل حذف است. از لحظهای که نوزادیزاده میشود خشونت شروع میشود. خشونتی که ما در حق مادرمان روا میداریم، خشونتی که دنیا به کودک وارد میکند برای راه رفتن، اجبار برای صحبت کردن، اجبار جهت اجتماعی شدن.
ریشه نمایشنامه خود را در فلسفه و اندیشه میدانید؟
بروز و دریافت خشونت در سنین مختلف در بحثهای فلسفی جالبی گنجانده شده که همه دانشمندان در مورد آن صحبت کردهاند. این خشونت در زندگی با ما رشد میکند و در رفتارهایمان با دیگران تأثیر میگذارد. رفتارمان با خانواده، رفتارمان با محبوب، رفتارمان با جامعه و مردم. از خانه که خارج میشوید خشونت به سمت شما یورش میآورد و به گونهای به روان شما تجاوز میکند. مرگ هم آخرین خشونتی است که در حق انسان روا میشود. بنابراین به نظر من دراماتیکترین عنصر نمایشی خشونت است. پرداخت، شناخت زوایا و آنالیز آن جذاب است و پیدا کردن گونههای مختلف و داستانگویی در مورد آنها جالب.
همانگونه که در نمایش شما انواع خشونت بررسی شد!
بله، خشونت گونههای بسیار مختلفی دارد. عشق میتواند به خشونت تبدیل شود، یا ظلم و خشونتی که جامعه در حق دگرباشهای جنسی روا میدارد. کماکان علاقهمند هستم در ادامه مسیرم زوایای پنهانی خشونت را کشف کنم و آنها را بنویسم.
از چه منابعی برای پرداختن نمایشنامه و نریشنها و مونولوگهایی که پیش از شروع هر اپیزود خوانده میشود استفاده کردید؟
یک بخش عمده نوشتهها از مطالعه زیگموند فروید، ژاک لاکان و میشل فوکو حاصل شده است. همچنین بخشی از اندیشههای کسانی چون پیر بوردیو، والتر بنیامین، ساختارگراها، مکاتب پراگ و فرانکفورت نیز درباره خشونت صحبت کردهاند. من از تمام اینها یادداشتبرداری میکردم و سعی کردم قصههایی که پیدا میکنم به این خواندهها و دریافتها وصل کنم و تلاش میکردم تعاریفی که از خشونت فراگرفتهام را در نمایشنامه جای دهم و کاراکترها و داستانها بتوانند خشونت را تشریح کنند.
از ابتدا طرح با نریشنهای علمی همراه بود یا طی نگارش و تمرین به این مسیر آمدید؟
نه، ابتدا قرار بود پیش از آغاز هر نمایش خلاصهای از داستان در جهت فضاسازی و تصویر دادن به مخاطب خوانده شود اما به نظرم آمد تماشاچی که خود نمایش را میبیند و از منظر خود تصور میکند، چرا ما در این باره زیادهگویی کنیم. برای همین تصمیم گرفتم در مورد خود خشونت تماشاچی را آگاهتر کرده و درمورد همان صحبت کنیم.
اپیزودیک بودن نمایش نیز از همین منابع الهام گرفته است یا در قالب تفکرتان درباره این موضوع داستان بلند نمیگنجید؟
اگر بخواهم منبع دقیقتری برای این کار بگویم باید از کتابهای آموزشی فروید نام ببرم. فروید در آموزشهای روانی مبحثی علمی را مطرح میکند و پس از آن چندین مثال میآورد. من بر اساس این الگو خشونت را تعریف کردم و داستانهای مجزایی را برای انواع خشونت نوشتم. در «بالستیک زخم» که سه سال پیش اجرا کردم داستانی بلند را روایت کردیم. آنجا در ادامه یک آموزش علمی داستانی واحد را شاهد بودیم، اما به نظرم آمد که شیوه اپیزودیک میتواند بسیار جذاب باشد.
نگران واکنش تماشاچی نبودید؟
تماشاگر ما دیگر صبور نیست. مردم ما دیگر رمان نمیخوانند و در عوض فروش داستانهای کوتاه بسیار بالاست. مردم ما سریال را راحتتر میبینند تا فیلم سینمایی؛ انگار یک داستان واحد طولانی اذیتشان میکند، اما حاضرند ۱۰۰ قسمت کوتاه را تماشا کنند. برای همین در شیوه اپیزودیک بالاخره مخاطب با یکی از اپیزودها سمپات شده و ارتباط میگیرد.
اسم نمایش هم با این منظر، دوپهلوست؟
بله، هم مانند کتابهای داستان کوتاه که دنباله نامشان «و چند داستان دیگر» نوشته میشود و هم اینکه داستانهای بسیاری در این تم و با این موضوع وجود دارند که مجال اجرای همگی در یک نمایش محدود وجود ندارد. ابتدا اسم نمایش «مطالعاتی در باب خشونتهای عریان و پنهان»، اما بعد از مشورت به اسم کنونی رسیدیم.
با وجود مستقل بودن داستانها از هم، کاراکترها مطلقاً مجزا نیستند و ما میان اپیزودها ربطهایی پیدا میکردیم. چه نیازی به این کار بود؟
واقعیت این است که هنگام نوشتن نمایشنامه اصلاً این اشتراکات میان قصهها وجود نداشت. این ایده بعد از نوشتن اضافه شد و تصمیم گرفتیم یک بازی کوچک را در قصه بگنجانیم تا مخاطب لذت کشفهای کوچک را هم در کنار کشف موضوع اصلی قصه تجربه کند، زیرا تماشاگر به سراغ یک اثر که میرود به دنبال کشف و بازی است. برای همین یک نخی این میان گذاشتیم و ربطهایی کوچک را میان کاراکترهای قصههای مختلف گذاشتیم.
خشونتهای جدیدی مانند خشونت رسانهای به جهان اضافه شده است. این خشونتهای مدرن که ریشه در زندگی مدرن آدمی دارد برایتان جذاب نبود تا قصهای هم حول آنها تعریف کنید؟
این جنس خشونتی که شما به آن اشاره کردید جنس مفهومی و محتوایی خشونت نیست بلکه جنس فیزیکی و عریان خشونت است که انواع بسیار مختلفی دارد مثل خشونت جنسی، خشونت عاطفی و همین خشونت رسانهای که شما میگویید. خشونت رسانهای میتواند هم زیرمجموعه خشونت پنهان قرار بگیرد و هم زیرمجموعه خشونت پساعملکردی. ما در مورد تعاریف کلی خشونت صحبت کردیم و نمونههایی را به نمایش درآوردیم. البته یک اپیزود با موضوع خشونت مدرن داشتیم که آن را حذف کردیم.
چرا؟ ماجرایش حول چه بازتابی از رسانهها بود؟
خیلی خیلی تلخ بود. داستان صدابرداری است که برای مستندی از مجموعه «شوک» با شخصی به نام «دادا ممد» که قرار است اعدام شود مصاحبه کرده است. اما صدا هنگام تدوین از بین رفته و صدابردار داستان ما برای حفظ آبرو و زندگی حرفهای خود شروع به دوبله دادا ممد میکند و کمکم به صدایش شبیه صدای دادا ممد میشود و کاراکترش هم به او تبدیل میشود و در انتها خودکشی میکند. درواقع تأثیرات فشار رسانه را نشان دادیم. البته این قصه کمی غیررئالیستی بود و با دیگر اپیزودهای ما هم کمی متفاوت بود. این هم یکی دیگر از دلایل حذف این اپیزود است.
دوست دارید به این شیوه اپیزودیک ادامه دهید؟
اصلاً. روز اول که تمرینها را شروع کردم فکر میکردم کار بسیار راحتی است. قرار است برای هر قصه جدا تمرین شود و تعداد بازیگران در هر اپیزود کم است. اما دیدم مجبورم از 10صبح تا 10شب خودم سر تمرین باشم. هر اپیزود به اندازه یک تئاتر کامل انرژی مرا میگرفت و به همان اندازه شخصیتپردازی و تحلیل شخصیت میخواهد و انرژی میزانسنی میبرد. در طول تمرین احساس کردم که پنج نمایش را آماده اجرا میکنم.
نگارش نمایشنامه و تمرینهایتان چقدر زمان برد؟
نگارش نمایشنامه از سال 88 شروع شد و تا سال 90 طول کشید. در ابتدا حدود 12 اپیزود نیمساعته داشتم که اجرای آن چندین ساعت زمان میبرد. درواقع چیزی نوشته بودم که هیچکس قادر به اجرای آن نبود. برای همین چند داستان را برگزیده و کوتاه کردم تا به شکلی قابل اجرا درآید.
نمایش ما در فهرست رزرو تماشاخانه ایرانشهر بود و اول اسفند به ما اعلام شد که میتوانیم فروردین ماه اجرا داشته باشیم. مجموعاً یک ماه تمرین کردیم؛ پس از انتخاب بازیگران، از ششم اسفند به مدت بیست روز تمرین داشتیم و از هفتم فروردین تا پیش از آغاز اجرا نیز مرحله دوم تمرینها را پشت سر گذاشتیم. در این مدت فشار بسیاری به گروه، بویژه تیم کارگردانی وارد شد و دستیار من به شکل عجیب و ماهرانهای در این زمان کم هماهنگیهای کار را انجام داد. انرژیهایمان شدیداً تحلیل رفت اما کار را به ثمر رساندیم. اعتماد مسئولان تماشاخانه به این گروه کمک بسیاری کرد.
هنگام نگارش نمایشنامه بازیگر خاصی مد نظرتان بود؟
نه. من بهواسطه سِمتی که دارم، مدیریت تماشاخانه انتظامی، بازیگران بسیاری را میشناسم و روزی که تصمیم به اجرا گرفتم میدانستم از چه کسانی برای بازی در این کار باید دعوت کنم. بعضیها در آن فرصت کم زمان همکاری با ما را نداشتند و در نهایت به این گروه رسیدیم. گروهی که از تعطیلات خود گذشت و تمام وقتش را در اختیار کار گذاشت. کاری که بازده مالی آنچنانی هم ندارد و باید اعتراف کنم که این کار جزو نمایشهایی است که از گروهم مطلقاً راضی هستم.
چرا دکوری بیثبات انتخاب کردید که تماشاگر با دیدن آن احساس عدم تعادل کند؟
وقتی با سعید حسنلو نمایشنامه را خواندیم از من پرسید چه چیزی در آن میبینی و از نظر من همه چیز معلق و بیتعادل بود. کاراکترها و داستانها همه در تعلیق هستند و سرنوشتهای الکی دارند و آیندهای پیش رو نداشته و توان ادامه ندارند. انگار در پایان هر اپیزود آدمها در هوا پخش میشوند. همه کاراکترها و در شمایی کلی، بشر رو به سقوط است و به لحاظ تماتیک این بیتعادلی و رو به سقوط بودن در ذهنمان بود. در ابتدا سعید طرحی فرمالیستی زد، شیب تند با دیوارهای اجق وجق؛ اما هم به خاطر دشواری اجرا و هم تناقض رئالیستی داستانها با این دکور با طرحش موافقت نکردم و کمکم به همین طراحی رسیدیم. چیزهایی که مهم بود حفظ فرمالیستی صحنه و شیک بودن آن بود. ما ابزار را از دکور گرفتیم و حتی صندلی و آیفون را جزئی از دیوار کردیم. اینجا جهانی عجیب است با زندگیهای رئال.
هنرتان چقدر میتواند خشونت و پیامدهای منفی آن را کاهش دهد؟
هیچی. میتواند تشدیدش کند ولی آن را کاهش نمیدهد. چون هنر شور دارد و در همه چیز عاملی جلوبرنده است نه عقببرنده. یعنی عشق و شادی را تشدید میکند.
اما امور مثبت را تشدید میکند نه خصایص منفی را!
در کل کار هنر تشدید یا تضعیف امور نیست. کار اصلی هنر نشان دادن است، دیگر چه اهمیتی دارد که چیزی را کاهش دهد یا افزایش؟ من تاکنون ندیدهام هنر تأثیر مثبت گستردهای داشته باشد. یک دوره طولانی بواسطه پدرم کار سایکودرام یا همان تئاتردرمانی میکردم و اگر تئاتری قرار باشد مشکلات و معضلات را درمان و حل کند آن تئاتر سایکودرام است اما هیچوقت درمانی ندیدیم و حتی در مواردی این درمان برعکس عمل میکرد؛ معتادانی که به تئاتر میآمدند بعضاً زندگیشان بدتر هم میشد. برای همین فکر میکنم قطعیتی وجود ندارد و اینکه هنر را بهعنوان امری درمانی بنگریم اشتباه است. مثلاً اگر تئاتر در مورد خودکشی باشد نه کسی را به این کار ترغیب میکند و نه کسی را از انجام آن منصرف. هنر در هیچ شکلش نمیتواند تغییری بنیادین ایجاد کند و شاید تنها بتواند جامعهای را که خودش به دنبال درمان است را اندکی اصلاح کند.
آیا سیاستمداران و مسئولان تاکنون به تماشای کارهای شما که موضوعی اجتماعی دارند نشستهاند؟
نباید انتظار داشت که اهل سیاست همان گونه به تئاتر توجه کنند که هنرمندان توجه میکنند وقتی بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان ما خلاف آنچه گفتهاند عمل میکنند دیگر چه توقعی از اصحاب سیاست و مردم عادی داریم؟
سرکوب هنرمند نوعی خشونت پنهان است. مهمترین صحبتها و گوشزدها و بازتابهای هنر از جامعه توسط سیاست پیشگان حذف میشوند و ریشهشان زده میشود. از چنین هنر ابتری نمیتوان توقع پیشبرندگی داشت. ما بهعنوان نظارهگران جامعه معضلات آن را دریافت میکنیم اما نمیتوانیم آنها را آنگونه و به همان قوتی که هستند نمایش دهیم. ما میدانیم زنان و کودکان و دگرباشها چه دردهایی دارند و جامعه چگونه همه نیازها و تواناییهای آنان را سرکوب میکند و این امور از هر چیزی برایمان ملموستر است. اما محدودیت، اجازه گفتن این مسائل را نمیدهد و مسائل تا گفته نشوند امیدی به حلشان وجود ندارد.
مانند کار قبلیتان که اجراهای موفقی در کشورهای اروپایی داشت، قصد اجرای «و چند داستان دیگر» را در خارج از کشور دارید؟
چون تعداد بازیگران کار ما زیاد است هیچ جشنوارهای از این تعداد حمایت نمیکند و هزینهشان را متقبل نمیشود مگر اینکه با سرمایه شخصی این کار را انجام دهیم. برای همین فکر میکنم ۱۷ اردیبهشتماه پایان «و چند داستان دیگر» باشد.
ارسال نظر