سهراب پورناظری: یک اردیبهشتی ریسکپذیرم
سهراب پورناظری را میشود با شوری که در آثارش موج میزند، شناخت. شوریدگی او که در نوازندگیاش هویداست، در قطعاتی که میسازد هم موج میزند. او طعم و رنگ دیگری را با خودش و آثارش به موسیقی ایران اضافه کرد. طعمی که بوی دهه ٦٠ و شوروحال جوانانه و تجربهگرایانه متولدان آن سالها را داشت.
درحالحاضر در حال ضبط رگ خواب هستید و به خاطر اینکه بهسرعت این اثر را به بازار عرضه کنید حسابی سرتان شلوغ است.
بله، در حال آمادهسازی و مسائل جانبی کار هستیم.
با اینکه در نشست خبری فیلم همراه با آقای شجریان اعلام کردید ماکت کار را آماده کردهاید، اما همین اندازه هم بسیار شنیده شده و از آن استقبال شده است.
بله، به گوشم رسیده که بعد از رفتن بر پرده سینما مورد استقبال قرار گرفته است.
چطور شد به این شعر محاورهای رسیدید؟
دلیل اصلیاش این بود که نمیخواستیم به احساسات شخصیتمان فضای خیلی جدی و عمیقی بدهیم. تلاش شده که این شاخصهها کمرنگتر نشان داده شود. با صحبتهایی که با آقای نعمتالله داشتیم به این نتیجه رسیدیم که شعرهایی با زبان محاوره میتواند انتخاب خوبی باشد. تقریبا تنها گزینهای که داشتیم همین شعر آقای حسین منزوی بود که روانبودنش به فضای داستان کمک میکرد و هم در استواری سخنش گفتوگویی نبود. در نهایت هم به نتیجهای که میخواستیم رسیدیم.
خودتان فیلم را دیدید؟
فیلم را تقریبا حفظ هستم.
فیلم را دوست داشتید؟
فیلم مهمی است که از نقطه نظرهای مختلفی میتوان بررسیاش کرد. از لحاظ کارگردانی یکی از مهمترین آثار آقای نعمتالله است. به طور کل روزبهروز نگاه ایشان جالبتر و مهمتر و هیجانانگیزتر میشود. همینطور بازیها خیلی ویژه بودند. فیلمبرداری هم یک نمونه بسیار تمیز و قابل توجه بود. در کل فیلم استانداردی است که بخشهای درخور توجه زیادی دارد.
شما هم دیگر کارشناس فیلمهای آقای نعمتالله شدهاید!
تقریبا ١٠ سال است که مستمر کار میکنیم.
همین باعث شده که با کارگردانهای دیگر کار نکنید؟
نه، کار با ایشان نیست که باعث این اتفاق شده. بارها با کارگردانهای عزیز دیگر تا پای انجام کار رفتهایم؛ اما به دلایل مختلف به سرانجام نرسیده است. ضمن اینکه قبلا هم گفتهام که وقتی آدمها به یک زبان مشترک میرسند، باید قدر آن را بدانند؛ چون زمان و عمر و انرژی زیادی میطلبد تا آدمها با هم کنار بیایند و بتوانند تحلیل مشترکی از مسائل پیدا کنند.
به نظر میرسد سختگیر هستید.
کلا در کار ما همیشه وسواس وجود دارد. شاید چهار، پنج بار یک کار را ضبط میکنیم تا به چیزی منتهی شود که میخواهیم. دو، سه برابر کارهایی که منتشر میکنیم، کارهایی است که منتشر نمیکنیم. همیشه در حال غربال و تصحیح و انتخاب کارهایمان هستیم. همیشه اول خودمان ممیزی میکنیم. بهخصوص که در خانواده سه موسیقیدان از نسلهای متفاوت هستیم و همین باعث میشود دید تیز و منتقدانهای داشته باشیم و از اینکه کاری با نقصی ناخواسته ادامه پیدا کند یا ویژگیهایی که میخواستیم نداشته باشد، جلوگیری میشود.
معمولا در خانوادههایی که چند موسیقیدان هستند، این وسواسیبودن با مشکلاتی هم روبهرو میشود.
بله، سختیهایی میتواند وجود داشته باشد، اما صمیمیت و همزبانی که در خانواده وجود دارد، مرزها را از بین میبرد و این خودش سعادتی است.
قبلا گفتهاید و حالا هم تصریح میکنید که تلاشی مبنی بر این دارید که موسیقیهای فیلمهای آقای نعمتالله جدی نباشد. زبان طنز یا محاوره داشته باشد یا سازبندی و لحن خاصی را استفاده کنید. در رگ خواب هم این کار را کردید؟
خیر، رگ خواب موسیقی کلاسیک غربی دارد و فضای جدی دارد؛ چون برای اولینبار با فیلمی جدی مواجه هستیم که در آن اصلا طنز دیده نمیشود. این زبان محاوره هم فضای جدی کار را به هم نمیریزد؛ اما احساسات را هم خیلی عمیق نمیکند. خواستیم از اشاره مستقیم پرهیز کنیم و مطلب را زیرپوستی و لطیف برسانیم. موسیقی این فیلم غربی و استخواندار است و چارچوبهایش حفظ شده است و حتی با بیپولی و آرایش غلیظ هم فاصله دارد.
با درنظرگرفتن پیشینه موسیقی سنتی و کردیتان، حتی با وجود تجربههای بینالمللی که دارید، استفاده ناگهانی از گیتار الکتریک در راستای فضای فانتزی فیلم، جالب بود.
نگاهم این است که با دنیای صداها مواجه هستیم و تنها وقتی نقشی برعهده میگیرند، میشود برای صداها تعریفی معین کرد. در جهان صدا و نوا و آوا با صداها مواجه هستیم و نباید برچسبهای خاص به آنها بچسبانیم. نباید بگوییم فقط با کمانچه باید این کارها را کرد. وقتی نغمهای در کمانچه جاری میشود، آنگاه میتوان تعریفی برایش در نظر گرفت و برچسبی برایش تعیین کرد.
چندمین سال است که با همایون شجریان همکاری میکنید. از قبل تا حال حاضر، با خوانندگان دیگری هم همکاری داشتهاید؛ اما به نظر میرسد همکاریتان با همایون شکل و شمایل دیگری دارد. انگار به خوی خلاق و تجربهگرایتان نزدیکتر است. در شخصیت و جنبه حرفهای کار ایشان چه میبینید که این همکاریها توانسته اینقدر ادامه پیدا کند؟
وقتی ١٥ سالم بود، همکاری حرفهای ما با هم شروع شد و دو سال دیگر میشود ٢٠ سال که خوشبختانه این همکاری ادامهدار بوده است. طبیعتا اینکه روحیاتمان به هم نزدیک است، هیجانی که هر دو برای تجربه جدید داریم، سابقه بیستوچند سال سابقه هنری من و ٣٠ سال سابقه هنری او، باعث شده است که بتوانیم بهترین نتیجه را از این همکاری بگیریم. کارهایی که انجام میدهیم، خلقالساعه و دفعهای نیست.
واقعیت هم این است که هر دوِ شما با آهنگسازان یا خوانندههای مختلف هم کار میکنید؛ اما نکته جالب این است که روحیه تجربهگرایی در هر دوِ شما تروتازه مانده است.
ما دو اردیبهشتی هستیم که از ریسککردن نمیترسیم و از این نظر شبیه به هم هستیم.
در رگ خواب کارکردن با همایون شجریان چه تفاوتی با کارهای دیگر داشت؟
رگ خواب فضای مختلفی دارد. یک موسیقی آرام و رام دارد که همایون بهخوبی از پسِ اجرای آن برآمد. تیتراژ انتهایی هم کار بسیار مشکلی در اجراست که از عهده هر خوانندهای برنمیآید. ویژگیهای مختلفی مثل محدوده صدایی مقبول، تسلط بر ریتم، کلام و سرعت انتقال را بسیار نیاز دارد. تیتراژ پایانی یک نوع امتحان خوانندگی است و میزان خوبی برای محکزدن خواننده است. با اینهمه تفاوت، باز این کار در امتداد مسیری است که آمدهایم. نمیخواستیم از موسیقی ایرانی فاصله بگیریم. این موسیقی شوشتری است، فرازوفرودها و کلام هم با هدفمان هماهنگ است.
آنچه با نام سهراب پورناظری گره خورده، تجربه است و این تجربه در مقابل تبحر نمیایستد. همانطورکه درباره مرحوم کیارستمی که برای تجربهکردن اعتبار ویژهای قائل بودند، صدق میکند. چقدر علاقه دارید که با ویژگی تجربهگرابودن شناخته شوید؟
صادقانه بگویم؛ به این فکر نمیکنم که با چه عنوانی شناخته میشوم. روزبهروز که جلوتر میروم، میفهمم که اصلا نباید به این فکر کنم؛ چون عدهای کارم را بهعنوان زندهکننده موسیقی ایرانی در نسل جوان قلمداد میکنند و عده دیگری بهعنوان ازبینبرنده ریشهها و اصالت موسیقی ایرانی. راستش هیچکدام از اینها برایم مسیر تعیین نمیکند. در لحظه، زندگی و کار میکنم و برای اینکه تیتر خاصی برای هنرم انتخاب شود، کاری نمیکنم؛ بلکه براساس دریافتم از جهان ایرانی اطرافم پیش میروم که تنها معیاری است که برای هنر به آن رجوع میکنم. هنوز ذهن خودم به چنین رشدی نرسیده که این هنر برایم کوچک شود یا تمام شود.
به خاطر همین روحیه است که به سمت هنرمندانی نمیروید که ذهنشان از این نظر باز و باطراوت نیست.
شاید. کارنامه من خیلی شلوغ نیست. همکاریهای مستقیمی که در زمینه موسیقی باکلام و بیکلام با هنرمندان دیگر داشتهام، به اندازه انگشتان دو دست هم نیست. به اینکه دانهای کاشته شود، جوانه بزند، به درختی و آن درخت تنومند شود، بیشتر معتقدم تا برافشاندن هزاران دانه و اتکا به زمان و تقدیر. پیشنهاد همکاری زیاد بوده و توفیقاتی که بعضی از کارها پیدا کرد، باعث شد فرصت برای تجربههای بسیاری باز شود؛ اما اعتقاد به کار سفارشی ندارم و تابهحال انجام ندادهام؛ حتی از شرکتی یا نوازنده و خوانندهای سفارش قبول نکردهام. این عرصه، عرصه من نیست. البته این حرفها دلیل بر باکیفیتبودن و بهترینبودن نیست. انتقاد حتما وارد است. خیلیها خیلی دوستش دارند و خیلیها اصلا دوستش ندارند؛ اما این نگاهم به هنر است.
فکر میکنید وقتی ٥٠ سالتان شود، دوست دارید چطور شناخته شوید؟
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامده ست فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن. در لحظه در خدمت شما هستم. شاید لحظاتی بعضیها از هنرم خوششان آمده، ارادتمند تکتک کسانی هستم که انتقاد و حتی در دنیای مجازی توهین میکنند. نگاه به جهان باید نگاهی دیگر باشد.
از تعصب گریزانید. درست است؟
نگاه متعصبانه در هنر هیچ جایگاهی ندارد چون هنر زاییده تعصب نیست. تار، سهتار، تنبور، سنتور، رباب، قیچک، کمانچه، نی، دف، عود و تنبک هم یک روز به وجود آمدند، شکلشان عوض و دچار تحول شدهاند. اگر قرار بود این نگاه متعصبانه وجود داشته باشد، اولین نغمهای که از دهان یک انسان درآمد، باید تابهحال تغییر نمیکرد. در دوره صفویه و قاجار هجوم تفکر اروپایی را در تفکر ایرانی دیدیم؛ این شاید خوشایند نبود اما همینها بعدا تبدیل به سنت شدند. فرمهایی در تارنوازی داریم که المانهای غربی دارند اما نماد سنت ما هستند. نباید خوب و بد کرد و باید عرصه را باز گذاشت. چون امروز در یک دوره گذر هستیم. زندگی امسال با صد سال پیش، به اندازه صد سال پیش با هزار سال پیش متفاوت است. کشور ما هم با سرعت کافی خودش را با این روند هماهنگ نکرده است. به زمان احتیاج است و اینکه دست هنرمند کاملا باز باشد.
حرفوحدیثها هیچ تأثیری بر کارتان نمیگذارد؟
گاهی از این خوشحال یا ناراحت میشوم که نگاه ملت گاهی خیلی مهربان و گاهی خیلی خشمگین است. از آنجا که سرنوشت سرزمینم برایم مهم است، این برایم خیلی مهم است. نمیگویم هرکسی هرچه بگوید، من راه خودم را میروم. اینکه میبینم مردمی هستند که حتی به کسی که با خشم و نفرت و دشمنی توهین کرده، با آرامش و مهر گفتوگو میکنند، برایم تأثیرگذار است این برایم هم نگرانکننده است و هم نشانه خوبی است. اما سعی میکنم بیشترین تأثیری که میگیرم از همنشینی با بزرگانی مانند سعدی، حافظ، فردوسی، شفیعیکدکنی و شجریان باشد.
موسیقیهایی که در نسل جدید میشنوید، نگرانتان نمیکند؟ درباره بقای ذات موسیقی ایرانی در دهههای دیگر شک نمیکنید؟
جای نگرانی هست اما نگاهمان نباید منقبض باشد. در هر عصری آثاری به وجود آمده که با نسلها و دیدگاهها سنخیت دارد. باید از حوزه فرهنگی کشور ناراضی باشیم. باید ریشهیابی کرد. فرهنگ ایرانی الان جایگاهی را که باید، در میان انسانهایی با شناسنامه ایرانی ندارد. پوشش و گفتار و طرز زندگیمان دارد از ریشهای فاصله میگیرد که آبشخور قطعی ماست. هویت ما پیشرو و مترقی بود. یک قبیله دورافتاده عقبمانده نیستیم. هفت هزار سال پیش شطرنج و چشم مصنوعی و سیستم مدیریت شهری داشتیم. حالا ببینید که در حوزه فرهنگ کجا بودیم. بخشی از آثار فرهنگی ما تخریب شده و بخشی دیگر اصلا در دسترسمان نیست.
کارکرد بعضی از ارگانها مثل صداوسیما و وزارت ارشاد، نقش تعیینکنندهای دارند که به خوبی از ایفای این نقش برنمیآیند.
بله، حوزه فرهنگ در دولت و سازمانهایی که متولی فرهنگ هستند، نمره پایینی آوردهاند. نشانههایی که دیده میشود هم دنبالهروی از یک رقیب فارسیزبان در فلان کشور است که تلویزیون ما آن را کپی میکند و این خیلی دردناک است. صداوسیما با این همه طول و عرض، انگار فلج است. پوشش و فرهنگ گفتوگو و معماری و موسیقی ما ایرانی نیست.
حالا اگر اسم این مردم را عوام میگذاریم، نباید فراموش کنیم که همین عوام محمدرضا شجریان را به اسطوره یک سرزمین تبدیل کردند. اینطور خطکشیکردن، بیشتر شبیه به شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت است.
میدانیم چقدر تلاش میکنید، گوشها را با موسیقی ایرانی آشناتر کنید. شاید انتخاب اشعار کهن از سوی شما یا برادرتان نشانه همین باشد. در ذهنتان این الگوسازی چقدر برایتان ثابت و مهم است و آن را وظیفه خودتان میدانید؟
راستش من عاشق شعر ایرانی هستم. تنها دریچه به عالم کهن ایرانی، چند دیوانی است که ما را به گذشته وصل میکند. اینها شعار نیست. کسی که شاهنامه فردوسی را خوانده است، میفهمد این اشعار چقدر ما را به ریشههایمان میرساند. عاشق غزل هستم و وقتی بخواهم غزل کار کنم، آرزویم است کسی بهتر از مولوی پیدا کنم که با او همکاری و همنشینی کنم؛ اما نیست.
دورهای با استاد شجریان همکاری داشتید. چرا این همکاری تکرار نشد؟
همکاریمان ادامهدار است. یک سیدی داریم که هنوز منتشر نشده. الان استاد درگیر مراحل درمان بیماریشان هستند؛ اما کارها تحتنظارت ایشان پیش رفته. فرصت حضور در کنار ایشان برایم غنیمت است و خوشحالم که همچنان ادامه دارد.
خودتان چه موسیقیهایی گوش میکنید؟ منبع الهامتان و شوری که در آثارتان دارید از کجا میآید؟
همه جنس موسیقی در زندگیام شنیدهام. الگوی خاصی برایش قائل نیستم. به بعضی از موسیقیها علاقهمندتر هستم. برای گوشدادن، به تکنوازیهای موسیقی ایرانی رجوع میکنم، همینطور موسیقی هند یا فلامنکو را گوش میدهم. این روزها مشغله کاری در حوزههای مختلف، فرصت موسیقیشنیدن را محدود کرده است؛ اما بهویژه در سفرهای چندماهه که از ایران خارج میشوم، بیشتر فرصت پیدا میکنم.
در سالی که در پیش است، چه برنامههایی خواهید داشت؟ با همین کثرت کار پیش خواهد رفت؟
نمیدانم. فکر میکنم همینطور باشد؛ چون پروژههای سخت و سنگینی در پیش دارم که امیدوارم از پس آنها بربیایم. این پروژهها به من انگیزه زندگی میدهند. بازسازی هویت ملی چیزی است که روی آن کار خواهم کرد. به اندازه خودم با جهان جدیدی آشنا شدم؛ جهانی که در دو، سه سال اخیر در آن سیر میکنم، برای تیممان ثمره خوبی خواهد داشت.
نظر کاربران
سال نو مبارک... ماشالله با این جوونی چه پخته حرف می زنه... آفرین...