گفتوگو با پژمان عبدی کارگردان نمایش «برای کلاه آهنیها»
باید برای «کلاه آهنیها»، کلاه از سر برداشت
نمایش «برای کلاهآهنیها» به نویسندگی و کارگردانی پژمان عبدی با بازی خود او، محمدعلی حسینعلیپور، میثاق زارع و مهتاب شیروانی، نگاهی طنز را به جنگ تصویر کرده که شاید تلخیاش از آثار تراژیک کمتر نباشد.
این نوع نگاه به جنگ از کجا آمده است؟
جنگ بزرگترین تراژدی بشر است و من دوست دارم هرچیزی را از زاویه دیگری نگاه کنم بهویژه به مسأله تلخ جنگ. مخاطبان هم دیگر نسبت به برخورد تراژیک با جنگ گارد گرفتهاند. برای همین سعی کردیم این نگاه طنازانه را در کار بیاوریم تا از شدت این تلخی بکاهیم و تماشاگر را با خود همراه کنیم تا لایههای پنهان اندیشه ما را دریافت کند.
کار شما برای من بسیار تلخ بود. هربار در طول نمایش خندیدم به خود نهیب زدم که به یک فاجعه دائمی در طول تاریخ بشر میخندم.
دقیقاً. ما سعی نکردیم تماشاگر را بخندانیم. با موقعیتهای کاملاً تراژیک طوری برخورد کردیم که تماشاگر از زاویه دید ما به جنگ نگاه کند و این وجه کمیک چیزی از بطن این ماجرای تراژیک نمیکاهد. وقتی کلاشینکنُف با پای قطعشدهاش وارد صحنه میشود، شاید لحظهای کمیک ایجاد کند و هرکسی نسبت به آن یک نوع واکنشی نشان دهد، ما هم قهقهه در سالن میشنویم و هم تکخند اما بطن این اتفاق وحشتناک است و حتی تصور چنین موقعیتی وحشتزا.
درگیری میان کاراکترهای در دنیای مردگان درواقع نماد این بود که مرگ انسانها چیزی از قبح جنگ کم نمیکند؟
این آدمهای مرده در ابتدا میخواهند برخوردی متمدنانه با هم داشته باشند اما کمکم به درگیری لفظی و توهین به مقدسات و در نهایت برخورد فیزیکی میانجامد. این دقیقاً چیزی است که بیرون از این خاکریز در دنیای زندگان در حال وقوع است. مردگان هم با یکدیگر در تصور ما درگیر میشوند اما آن را با وجه کمدی به تصویر کشیدیم تا تماشاگر وحشت نکند. اما این دعوا مینیاتوری است از جنگهایی که در دنیا دارد اتفاق میافتد.
چرا تنها کلاهآهنیها را نمایش دادید؟ قصد نداشتید مردم عادی را هم در این ماجرا و برزخ بیاورید؟
مسأله من خود کلاهآهنیها هستند. در جنگ مهمترین آدمها برای من آنها هستند. اینکه یک عده آدم با عنوان سرباز، رزمنده، کلاهآهنی یا هرنام دیگری با هر عقیدهای، چه داوطلب و چه اجباری و چه در استخدام ارتش به جنگ میروند. جنگی که قطعاً خودشان به راه نینداختهاند بلکه سیاستمدارانی مسبب آن هستند که خودشان هم خسته میشوند و آن را تمام میکنند. ما بحث دفاع را هم در نمایش مطرح نکردیم و هردو کشور را متجاوز نشان دادیم.
هنگام نوشتن نمایشنامه به شخصیتهای واقعی هم فکر میکردید؟
وقتی صحنه پایانی را مینوشتم یاد یک نفر خاص بودم. کسی که در 21سالگی فرمانده یک گردان شد، یک مغز متفکر که ویدئوهایش در هنگام طراحی عملیات موجود است. اما فقط یک بزرگراه به نام او وجود دارد. او آنقدر از سن خودش جلوتر بود که اگر تصور کنید او به جنگ نمیرفت و میماند مو به تنتان سیخ میشود. در نوشتن صحنه پایانی به این فکر میکردم که این آدمها چه کارهایی میتوانستند انجام دهند و چه حسرتهایی برایشان باقی مانده است.
برجستهترین خصلت آدمی که با محوریت آن این اثر را اجرا کردید چیست؟
عشق و انسانیت. تمام ادیان جهان در طول تاریخ آمدهاند تا انسان را در چارچوب انسانیت حفظ کنند و قلبها برای هم بتپد.
یک بلاتکلیفی ابدی و خودخواهی محض در نمایش شما دیده میشود. با این نگاه چقدر به آینده بشر امیدوارید؟
نه میشود صددرصد امیدوار بود نه ناامید. در این زمان جهان و انسان به سمتی میرود که تنها خودش برای خودش اهمیت دارد. حرفهای قشنگ میزنیم اما ناگهان در موقعیتی همه جنایتکار و ترسناک میشویم. در نمایش ما هم برای سربازان مرده دیگر کشته شدن همرزمانشان اهمیتی ندارد و تنها نگران بلاتکلیفی خودشان هستند. تا زمانی که این موضوع بخواهد روبهرشد باشد باید ناامید بود اما در هنر و دیگر زمینهها تلاش این است که خود و دیگران را بیدار کنیم تا همه متوجه شویم مسیر را به سمت خطرناکی سوق دادهایم.
باتوجه به کاراکتر فرشته در نمایشتان، آیا به امدادهای ماورایی برای بهبود اوضاع جهان امیدوارید؟
راستش به امور ناآشنا و غیرقابللمس نمیتوانم تکیه کنم. اگر فرشتهای هم در کارم میبینید تنها تصوری در فضای فانتزی من است. برای همین به این شکل است وگرنه به هزارشکل دیگر نیز میتوانست دربیاید.
قصد اجرای بینالملل این کار را با توجه به موضوع جهانی آن دارید؟
من از ۱۰سال پیش که این متن را نوشتم تا به امروز همواره احتمال این اتفاق پسِ ذهنم بوده است؛ خب طبیعتاً چون دوست داریم این اندیشه را با جهان در میان بگذاریم به اجرای بینالملل هم فکر میکنیم. دوست داریم ببینیم با دیگر مردم دنیا هم ارتباط برقرار میکنیم یا خیر؟ زیرا از کشور خودمان عبور کردهایم و امتحانمان را میان تماشاگر همزبان پس دادهایم و درصد بسیار بالایی این کار را در کنار نقدها کاری شریف و مثبت دانستهاند.
از مسئولان دولتی هم کسی کار شما را دیده است؟
نه، اصلاً. ولی ما دوست داریم از هر قشری کارمان را ببینند.
به نظرتان هنر میتواند تأثیر قابل مشاهدهای بر سیاست بگذارد؟
قطعاً. اما این مسئولان هستند که باید به دنبال هنر بیایند تا شاید به این فکر بیفتند که از جای دیگری هم میشود جهان و اتفاقاتش را دید. ما که مطمئنیم که هنر بسیار تأثیرگذار است اما اگر مسئولان براحتی از کنار آن بگذرند اندازه سر سوزنی هم مؤثر واقع نمیشود.
دکور شما در عین سادگی خاص و تأثیرگذار بود، بازی با نورها و سایه ابتدایی کار که ما را با سایه یک سرباز مواجه میکند کاملاً تماشاچی را شوکه میکند. کمی در مورد این ایده توضیح دهید؟
در یک کلمه باید بگویم «منوچهر شجاع.» او همواره خیال آدم را را حت میکند و مسیر را هموار. ایدهای را به تو میدهد که شاید اصلاً اینگونه کار را ندیده بودی و ایده غیرقابل رد است. تصور من خاکریز بود اما ایشان با چند پلیت(صفحه آهنی) سوراخ و تعدادی جعبه مهمات به رنگ سفید معجزه کرد. ایده این سایه در اجراهای قبلی نبود و برای این اجرا به آن رسیدم، که تنها هم در شروع نمایش وجود داشته باشد.
بهعنوان یک هنرمند جوان، آینده «کلاهآهنیها»ی تئاتر را با توجه به خصوصیسازی هنر نمایش چگونه میبینید؟
این بخش به شکلی کاملاً غیراصولی اتفاق افتاده و در حال پیشروی است. اینکه گروهها درگیر فروش، تجارت، چهرهها، زدوبندها، کلکها و فریبهایی که با ذات تئاتر مغایرت دارند شدهاند بسیار ناامیدکننده است. من امیدوارم دوباره روزی برسد که مردم را مخاطب تئاتر ببینیم نه اسکناس. این بخش به بدنه تئاتر ضربه مهلکی زده است. کارگردانها دیگر نمیتوانند راحت کار کنند و مدام باید نگران مسائل مالی و رقابتهای ناسالم باشد.
در بخش ایده و اندیشه چطور؟
ورود نیروهای جدید و اندیشههای نو بسیار امیدوارکننده است. وقتی کارگردانان حرفهای بتوانند دغدغههای مالی را کنار بگذارند آنوقت شما شاهد یک اتفاق خواهید بود. اما اگر درگیر این مسائل شود، با افت کارش مخاطبانش هم ریزش میکنند.
اگر کمی اعتماد به جوانها بیشتر شود شاید بچههای مستعدی که در حال ورود به عرصه تئاتر هستند، چندسال دیگر نگویند اگر بیتوجهیها نبود در بیستوچندسالگی با آن همه تلاش دیده میشدیم و حالا وضع بهتری داشتیم.
ارسال نظر