حرف های «مل گیبسون» درباره آخرین ساخته اش «ستیغ اره ای»
روشن نیست چرا، اما مصاحبه با فردی مثل «مل گیبسون» هنوز شروع نشده، از مسیر اصلی اش دور می شود.
ماجرای فیلم برگرفته از داستان واقعی سربازی آمریکایی درجنگ جهانی دوم است به نام «دزموند داس» که به خاطر اعتقاد راسخش به آموزه های دین مسیحیت از حمل اسلحه در میدان نبرد سر باز زد. داس در سال 1945 به دلیل نجات دادن جان 75 سرباز آمریکایی در جزیره اوکیناوای ژاپن، برنده مدال افتخار از سوی رییس جمهوری وقت آمریکا شد.
گیبسون برای مصاحبه همراه با دو نفراز بازیگران نقش های مکمل فیلمش وارد شد. ونس وان ، ۴۶ ساله که نقش سرهنگ سرسخت اما دل رحم داس را بازی می کند و لوک بریسی، بازیگر استرالیایی ۲۷ ساله که در فیلم در مقابل اندرو گارفیلد (دزموند داس) قرار می گیرد. او قلدری است که قهرمان فیلم را به دلیل اسلحه دست نگرفتن بارها تحقیر می کند. حضور بریسی کمی بی ربط به نظرم آمد. وان هم در مصاحبه حاضر بود، فقط به یک دلیل: وقتی گیبسون نمی خواست به سوالی پاسخ دهد، او وارد میدان می شد.
امان از لحظه ای که یک گزارشگر حتی از مسئله «بازگشت» گیبسون به عرصه سینما حرف بزند، اشاره ای ناچیز کافی بود تا گیبسون پشت چشم نازک کند و بگوید: «آره، حتما!» وقتی از او پرسیدم آیا درون مایه پشیمانی و رستگاری فیلم ارتباطی به درگیری های شخصی او با مسئله بخشش دارد یا وقتی پرسیدم آیا مخاطب فیلم جامعه مذهبی است، خیلی راحت به پرسش هایم پاسخ نداد، در لحظه هایی شبیه به این بود که ونس وان وارد میدان می شد و چنان با جمله های طولانی و بنیادی پاسخ می داد که درخور تبلیغات چی های کارزارهای انتخاباتی بود.
وان می گوید: «اینکه ستیغ اره ای بازگشتی برای مل به حساب می آید، نتیجه واکنشی است که هواداران فیلم های مل به فیلم نشان داده اند. این آدم ها می گویند: «ببین، یک فیلم دیگه از مل گیبسون». آنها همیشه عاشق فیلم های او بوده اند. آپو کالیپوتو یک فیلم پیشتاز است، فیلمی که بازی را عوض می کند، خلاقانه است و البته، «شجاع دل» و «مصائب مسیح» هم همین طور. این بار هم فیلمی تحویل تان داده که گفت و گو را شروع و پرسش ها را مطرح می کند.
من فکر می کنم این بزرگداشتی است برای مل؛ برزگداشتی از قصه ای که تعریف می کنیم و در نهایت، بزرگداشتی از دزموند داس. این فیلم کمی همدلی، عشق، بهبودی و درک به مردمی ارزانی می کند که از مسئله اضطراب پس از ضایعه روانی عذاب می کشند».
خودِ گیبسون اما نگران به نظر می رسد، بدخلق و از همان اول کار، کمی بی حوصله. قبل از اینکه حتی یک سوال از او بپرسم، خودش پشت میز کنفرانس اتاق نشست، سرش با سرسختی تمام پایین بود، شروع کرد با خودکار روی کاغذ خط خطی کردن.
با حواس پرتی زیر لب زمزمه کرد: «روزنامه... واشنگتن... پُست»؛ انگار داشت با خودش حساب می کرد در این تور خسته کننده مصاحبه با رسانه ها، کجای مسیر ایستاده بود. گزارشگری گفت: «فکر می کنم الان می توانید این روزنامه را از فهرست کارهایتان خط بزنید».
گیبسون بدون لحظه ای تردید، بدون اینکه خودش را از تک و تا بیندازد، گفت: «اوه، قبلا این کار را کرده ام... سال ها پیش». یک ثانیه سکوت و بعد: «حرفم مودبانه نبود».
ادامه می دهد: «واقعیت این است که روزنامه شما در مقایسه با نیویورک تامیز یک شاهکار به تمام معناست». قبل از اینکه «نیویورک تایمز» را به زبان بیاورد، آوایی فرسایش از بین لب هایش بیرون داد؛ مثل صدای هوایی که از تایر سوراخ شده بیرون می زند، یا مردی که به زور دشنامی را فرو می خورد.
در این گفت و گوی نیم ساعته، گیبسون به زور و به ندرت سر از کاغذ طراحی اش بلند کرد. با خشم و شدت و سر و صدا خط خطی می کرد، به نظر می رسد چهره ای خشمگین را طراحی می کند، به نظر می رسید گیبسون در مقام یک کاتولیکِ معتقد، از صحبت درباره درون مایه معنوی فیلم و مقاومت بنیادین هالیوود درباره موضوع هایی از این دست، معذب شده است.
او با علاقه تمام از سکانس های خشونت آمیز «لبه تیغ» می گوید. گیبسون در کارنامه اش به عنوان کارگردان، به خشونت و صحنه های خونی در فیلم هایی مثل «شجاع دل» و «مصائب مسیح» شهرت یافته، همچنین به شفافیت درخشان و بی پرده اش، در به تصویر کشیدن این خشونت.
او در این کار از ترفندهای تدوینی و جلوه های ویژه کارگردان هایی کمک گرفته که نخستین فیلم هایش را در مقام بازیگر رهبری کرده بودند؛ مهم تر از بقیه، «جورج میلر» در فیلم «مکس دیوانه» و «پیتر وایر» در فیلم «گالیپولی».
گیبسون توضیح می دهد: «صحنه های زد و خورد و خون ریزی- نمی خواهم سنگدل و بی رحم به نظر برسم- اما باید مثل میدان مبارزه و رقابت های ورزشی باشد». بعد آموزگارش میلر را یک دانشمند در عرصه فیلم های اکشن معرفی می کند و ادامه می دهد: «باید بدانی کی به کی است، بدانی قهرمان های قصه هایت چه کسانی هستند، بدانی کی دارد چه کار می کند، بدانی صحنه به چه سمتی پیش می رود. در میان همه اینها، باید بی سامانی و آشوب را نشان بدهی؛ مثل یک بی نظمی منظم است».
گیبسون از آنچه «خشونت بدون وجدان» در بسیاری از فیلم های جدید می خواند، دل خوشی ندارد: «برای اینکه درباره خشونت حرف بزنیم، کافی است به هر کدام از فیلم های مارول نگاه کنید». با تحقیر ادامه می دهد: «این فیلم ها از تمام کارهای من خشن تر به نظر می آید؛ اما در فیلم های من، شما به شخصیت ها اهمیت می دهید، چون معلوم است به آنها فکر شده، همین است که فیلم های من و شخصیت های من مهم تر هستند. از این بیشتر توضیح نمی دهم».
وقتی از او درباره طعنه فیلمش سوال می شود هم به همین اندازه کم گو و کم حرف است: «نباید به ستیغ اره ای به عنوان تجربه ای روشن فکرانه نگاه کرد. من می خواهم خوی حیوانی تان را تحریک کنم و بیرون بکشم، همین. جنگ همین است. من سعی می کنم تجربه ای غریزی و سراسر احساسی برایتان فراهم کنم که در آن غرق شوید».
گرچه گیبسون می گوید فیلمش را هم «روان پایشی» و هم «درمانی» می داند، اعتراف می کند که صحنه های مخوف آن ممکن است برخی را بیازارد و آشفته کند. توضیح می داد که در اکران ویژه فیلم برای گروهی از کهنه سربازهای جنگ، «مشاور روان درمان در محل حاضر بود، از این جهت که اگر کسی از صحنه های فیلم تحریک یا منقلب شد، کسی به دادش برسد».
کارگردان اصرار دارد که فیلمش نه یک داستان جنگی که داستانی عاشقانه است.
وقتی گزارشگرهای روزنامه، گیبسون را زیر فشار گذاشتند، اعتراف کرد که مسئله مذهب و ایمان، مسئله ای «حساس» است، او گفت: «اما من از چیزهای حساس خوشم می آید؛ حساس یعنی خوب. مگر همه ما به همین دلیل کار نمی کنیم؟ مگر ما به همین دلیل نیست که اثر هنری خلق می کنیم؟ این فیلم برای مخاطب ساخته شده. من فیلم را برای گروهی خاص و اقلیت نساخته ام»- البته نمی گوید منظورش از «اقلیت» چیست- روسای استودیوهای فیلم سازی؟ رای دهندگان جایزه اسکار؟ منتقدان؟ گیبسون به این پرسش هم پاسخی رازآلود می دهد: «بسته به فیلم، اقلیت فرق می کند».
او به عنوان هوادار هنر حساسیت برانگیز اعتراف می کند که پرداختن تنها به مسئله سرگرمی نیز هدفی ارزشمند است.
می گوید: «این هم معتبر و مهم است. یادم نیست کی این را گفته؛ اما من عاشق این قاعده ام: هدف فیلم سازی سه چیز است: اول سرگرم می کنید، بعد آموزش می دهید و سرِ آخر، اگر خوش شانس باشید، تعالی می بخشید. من در این فیلم قصه ای تعریف کردم که سوالی مهم می پرسد: ما در مقاله یک گونه، در تجربه ای که انسان را تا حد حیوان تنزل می دهد، قادر به انجام چه کارهایی هستیم؟»
پی نوشت:
1. گیبسون از جمله سینماگرانی است که به سختی به گفت و گو تن می دهد. همین اظهارنظرهای کوتاه، مهم ترین گفت و گوی او درباره «ستیغ اره ای» محسوب می شود.
۲. درگیری گیبسون با جامعه یهودیان درگیری سابقه داری است. فیلم «مصائب مسیح» او مورد انتقاد جامعه یهودیان قرار گرفت. فیلم به دلیل مسئول نشان دادن یهودیان در به صلیب کشیده شدن مسیح، با اعتراض محافل و گروه های یهودی مواجه شد تا جایی که آنها به دادگاه شکایت بردند؛ اما در نهایت تغییر مهمی در فیلم ایجاد نشد.
مایکل اوسالیوان/ واشنگتن پست
نظر کاربران
سه تیغ اره ای چیه؟
ترجمه نام فیلم میشه ارتفاعات هکساو یا صخره هکساو
(اشاره به اون صخره ای که تو فیلم مجروهان جنگی رو با طناب به پایین میفرستاد)