جشنواره تئاتر فجر؛ بهترین ها جمعشان جمع است (۲)
جشنواره تئاتر فجر همزمان نمادی است برای پایان یک سال تئاتری و آغاز سالی دیگر. با نگاه به جدول جشنواره تئاتر فجر هم میتوان به مرور نمایشهای برگزیده سال پیش پرداخت که در جشنواره امسال حضور دارند و هم می توان چشماندازی از تئاتر ایران در سال آینده ترسیم کرد.
تئاتر عوض شده است!
آیدا کیخایی سالها به عنوان بازیگر در تئاتر کار میکرد و در اغلب نمایشهای همسرش محمد یعقوبی به عنوان بازیگر حضور داشت، اما چندسالی است که با ادامه تحصیل در رشته کارگردانی تئاتر، قدم به عرصه کارگردانی گذاشته و در کار آخرش، آیسلند، درخشان ظاهر شدهاست. خودش میگوید؛ دیگر نسبت به بازیگری حریص نیستم. حالا این ولع را به کارگردانی دارم.
این نمایشنامه برای اجرای شما به فارسی ترجمه شده یا پیش از این به صورت کتاب منتشر شده بود؟
بعد از این که کپی رایت این نمایشنامه را از نویسندهاش گرفتم، از دوستم خانم زهره جواهری که مترجم هستند و قبلا هم نمایش «شام با دوستان»را برای من ترجمه کرده بودند، خواستم که این متن را برای اجرا ترجمه کنند.
معمولا کتابها در ایران، بدون کپی رایت منتشر میشوند. به لحاظ اقتصادی و با توجه به ارزش پول ایران، آیا برای خریدن کپی رایت یک اثر، هزینه زیادی متوجه کارگردان یا ناشر میشود؟
درست نمیدانم در مورد چاپ، چه اتفاقی میافتد؛ چون برای چاپ، نویسنده و مترجم با هم یک قراردادی بستهاند، ولی برای اجرا، هزینه معمولی است. درست است که ما با پول خودمان، این هزینهها را میپردازیم که مبلغی است به دلار ، اما این دلیل درستی نیست برای این که بهای کار فرهنگی را نپردازیم. در مورد نمایش«شام با دوستان» هم با خود نویسندهاش ارتباط برقرار کردم. برای نمایش«مرد بالشی» با مارتین مک دونا هم ارتباط برقرار کردیم و از ایشان مجوز گرفتیم. حتی برای اجرای روسیه و اجرایی که در کانادا رفتیم، در تمام مراحل با ایشان در ارتباط بودیم.
آیا قصد ندارید این نمایش را در کشورهای دیگر هم اجرا کنید؟
اگر بخواهیم به زبان انگلیسی کار کنیم که دیگر با این بازیگرها نمیشود. از سوی دیگر؛ یک کارگردان هندیتبار کانادایی این نمایش را به زبان انگلیسی کار کرده که کارگردان بسیار مهمی در تورنتو است. فکر میکنم او این نمایش را به صورت تور در کشورهای دیگر هم اجرا کرده است. به هر حال، درصدد هستیم که این نمایش را به زبان فارسی در چند کشور دیگر هم اجرا کنیم.
کلا این نمایشنامه خیلی توضیحداری نیست. منتها اشارههایی دارد که احساس میشود آن آپارتمانی را که قصه در آن اتفاق میافتد بازسازی کرده است. دوست داشتم که این نمایش را مینیمال کار کنم. به همین دلیل هم حرکت را از آن گرفتم. حتی این نگاه مینیمال را در کارگردانی، نور و لباسهای بچهها و موسیقی و گریم هم رعایت کردم. همه اینها برایم مهم بود و به آنها فکر کرده بودم، اما در پاسخ به این که میگویید، بازیگر بیشتر دیده میشود، باید بگویم كه اصولا در بیشتر کارهایی که به عنوان کارگردان ظاهر شدهام، بازیگر دیده شده است؛ مثلا بازیگران «خداحافظ» که در جشنواره دانشجویی شركت كرد، جایزه گرفتند. در نمایش «یک دقیقه سکوت» هم بیشتر بازیگرها نامزد جشن بازیگر شدند. «مرد بالشی» که کار مشترکی بود با آقای یعقوبی، پیام دهکردی و علی سرابی نامزد شدند. پیام دهکردی جایزه گرفت. فقط در نمایش«شام با دوستان» بود که بازیگران خیلی دیده نشدند. به نظرم ، سه تا از بازیگران این مایش شایستگی دیده شدن داشتند و فقط یکی از آنها بود که خودم هم از او راضی نبودم. لابد همان یک نفر لابد روی کل کار تاثیر گذاشت. در هر حال، برایم مهم است که بازیگر دیده شود؛ چون یکی از مهمترین چیزهایی که تماشاگر میبیند بازیگر است.
نمایشنامه این کار، چیزی بین ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی است. همین ویژگی، کمی کار را پیچیده میکند؛ این که اتفاقها در لحظه ساخته نمیشود و همه چیز روایت میشود.
برنامههایی به اسمted talk. هستند که افراد در آنها کارشان را معرفی میکنند. اگر ۲۰ تد برتر را جستوجو کنید، متوجه خواهید شد كه از یک متن نوشته شده برخوردارند . فردی که این کار را انجام میدهد، در طی دورهای آن جلسه سخنرانی را تمرین میکند. او باید خود و كارش را به گونهای معرفی كند كه تماشاگر جذب شود. این موضوع برایم خیلی جذاب بود. مدتها کارم این بود که روزی دویا سه تا، ted ببینم. بعد وقتی که نمایشنامه را خواندم، دیدم که میتوان این نمایشنامه را در فضای ted کار کرد. به همین خاطر كار بین ادبیات داستانی و نمایشنامه به معنای مرسوم آن، در نوسان است. داستان نمایش در هر اپیزودی بازتر میشود تا این که در آخرین لحظات متوجه میشویم که قتل چگونه اتفاق افتاده است.
اما با وجود جذابیتها و در عین حال مشکلات بازیگری، کارگردانی به مراتب دشوارتر است. کارگردانی دیگر فقط هنر و خلاقیت نیست؛ مدیریت و بسیاری از مسائل دیگر هم باید چاشنی آن شود. اما با تمام این دشواریها، گویا شما همچنان قصد دارید کارگردانی را ادامه دهید .
کارم را از بازیگری شروع کردم، اما همیشه دوست داشتم که به جز بازیگری کار دیگری هم در تئاتر انجام دهم. سال 87 بعد از این كه فارغالتحصیل کارشناسی بازیگری شدم، دوباره وارد دانشگاه تهران شدم و اینبار در مقطع كارشناسی ارشد کارگردانی خواندم. کارگردانی خیلی سخت است. دو نمایش اولم را در جشنواره دانشجویی کار کردم كه کارهای دانشجویی بودند .به همین دلیل كار خیلی سخت نبود. بعد از آن، یک فیلم کوتاه ساختم، دو تا نمایشنامهخوانی کارگردانی کردم و بعد نوبت رسید به «مرد بالشی» و «شام با دوستان» که واقعا كارهای سختی بودند. بله! کارگردانی دغدغه جدی من شده است. قبلا نسبت به بازیگری حریص بودم، اما حالا این حالت را نسبت به کارگردانی دارم. این که میگویید در کارگردانی، فقط هنر و خلاقیت مطرح نیست،باید بگویم كه این مساله فقط مختص ایران است؛ چون در ایران، همه کارشان را بلد نیستند. در کانادا به عنوان یك كارگردان وقتی عوامل گروهتان را انتخاب میکنید و تمرین را به پایان میبرید و کار را آماده میکنید، مهمترین کار راانجام دادهاید. به این معنا كه به عنوان کارگردان وظیفه دارید که ایدهتان را ارائه كنید، بازیگر را هدایت کنید و میزانسناتان را بدهید. در واقع تا روز اول اجرا کارگردانیتان را کردهاید و وقتی اجرا شروع میشود، میتوانید سر اجرا نیایید و بروید سراغ کاری دیگر.
بعد چه کسی حواسش به کار هست؟
مدیر صحنه و به جز او، همه کارشان را بلدند و تعهد کاری دارند، اما اینجا طوری شده که وقتی کاری روی صحنه میرود، تازه مسائل جدیدی هم پیش میآید. این واقعا دردناک و غیر قابل تحمل است. با این شرایط، اگر در سالن باران نبودم، شاید سکته میکردم!
چرا؟
چون مدیر سالن باران به من بسیار کمک کرد. عوامل كار واقعا اذیت میکنند. منظورم بازیگران و دستیار و مدیر صحنه نیست. به هر صورت، در ایران معمولا روال به این گونه است که ابتدا کارگردان غر میزند كه مثلا چرا فلان کار انجام نشده و بعد، آن کار انجام میشود. بله! این کارها در زمره هنر و خلاقیت نمیگنجد و فقط هم به خاطر این است که افردا سر جای خودشان ننشستهاند. وقتی ایران میآمدم، به من میگفتند؛ حواست باشد! تئاتر خیلی عوض شده! آمدم و دیدم درست است؛ تئاتر عوض شده است؛ واقعا تئاتر ما بد شده. قبلا کارگردانها این قدر اذیت نمیشدند. کارگردان باید پوست کلفت باشد که بتواند با این شرایط کار کند و این اصلا چیز خوبی نیست. ما زمانی كه نمایش «یک دقیقه سکوت» را در کانادا کار کردیم ، به عنوان تهیهکننده سر کار حضور داشتم و موظف بودم در مورد ریزترین چیزها پاسخگو باشم.
حضور در جشنواره تئاتر فجر را چطور ارزیابی میکنید؟
از سال ۸۷ در جشنواره فجر نبودهام. «مرد بالشی» كه كار مشترک من و آقای یعقوبی بود، در جشنواره فجر شركت كردهبود، اما آن زمان ایران نبودم. به همین دلیل اصلا نمیدانم جشنواره در این سالها چه تغییراتی كردهاست. قبلا كار سخت بود و اصلا لذتبخش نبود. به خاطر این که هیچ چیز آماده نبود. همه چیز استرسزا بود. اتفاق خوبی که در این سالها افتاده، این است که چون کارها از اجرای عمومی برای جشنواره انتخاب میشوند، از پختگی بیشتری برخوردارند.
کار کردن با همسرتان - آقای یعقوبی- به عنوان کارگردان چه دشواریها و چه شیرینیهایی دارد؟
دشواری ندارد. کمی من را لوس میکند! اصولا آقای یعقوبی بازیگر لوسکن است. همه بازیگرانش را لوس میکند. کار کردن در گروه ایشان واقعا لذتبخش است. هر ایدهای كه میخواهد وارد کار شود، بازیگر اولین نفری است که میفهمد. سورپرایزی در كار نیست. اما در کار با او، بازیگر امنیت زیادی دارد؛ چون کارش را بلد است.
محمد یعقوبی
فرصتها
محمد یعقوبی یکی از نویسندگان و کارگردانهای موفق تئاتر معاصر است. کسی که از نخستین کارهایش مورد توجه قرار گرفت و با نمایشنامههایش نشان داد كه تیزبینانه به جامعهاش نگاه میکند. او یک سال و نیم ایران نبود و در کانادا زندگی و کار تئاتر میکرد. همین فاصله باعث میشود که بتوان با او تئاتر امروز ایران را از زوایای مختلف کاوید.
آقای یعقوبی !حدود یک سال و نیم ایران نبودید و در طول این مدت در کانادا هم نمایشهایی کار کردید؛ هم به زبان فارسی و هم به زبان انگلیسی. در کارهای انگلیسی زبان از بازیگران غیر فارسی زبان همان جا استفاده می كردید ؟
فقط یکیشان فارسی زبان بود، دختری به نام پارمیداکاکاوندکه دانشجوی تئاتر دانشگاه جرج براون تورنتو بود. آنجا وقتی کسی میخواهد تئاتر کار کند، آگهی میدهد که در آن خلاصه داستان، نام کارگردان و شرکت تئاتری که میخواهد کار را اجرا کند، زمان اجرا، زمان جلسه انتخاب بازیگر، مکان جلسه و… در آن درج میشود. درضمن اعلام میشود کسانی که تمایل به همکاری در این پروژه دارند؛ رزومهشان را بفرستند. هر بازیگری در آنجا میداند که باید روزمه بهروز همراه با عکس خودش داشته باشد تا در چنین مواقعی برای پذیرفته شدن در جلسه انتخاب بازیگر بفرستد.به هر حال، با توجه به رزومههایی كه برای ما فرستادهبودند، به تعدادی پاسخ دادیم که در روز تعیین شده فلان ساعت برای نشان دادن توانایی خود بیایند. چند صفحه از نمایشنامه «یک دقیقه سکوت» را هم برایشان فرستادیم که وقتی از آنها خواستیم بخوانند با متن بیگانه نباشند.
پارمیدا هم رزومهاش را فرستاد. به او فرصت حضور دادیم. برای این جلسه به هر بازیگر ۱۵ تا ۲۰ دقیقه وقت داده میشود. بعد بازیگر یک تکگویی به انتخاب خودش را بازی میکند و آنگاه کارگردان از او میخواهد تکهای از متن را بخواند. پارمیدا در جلسه اول تنها کسی بود که بخشهای ارسالی «یک دقیقه سکوت» را از برکرده بود. برنامهام این بود که با هیچ بازیگر فارسی زبانی کار نکنم، حتی اگر انگلیسیاش خوب باشد. میخواستم مجبور شوم فقط به انگلیسی با بازیگرانم حرف بزنم، ولی پارمیدا آن قدر خوب بود که برنامهام را عوض کرد. معمول این است كه بعد از برگزاری جلسه اول برخی از بازیگرها انتخاب میشوند تا برای انتخاب نهایی به جلسه دیگری که اغلب دو هفته بعد برگزار میشود، بیایند. در جلسه نهایی ممکن است کارگردان به چند بازیگر همزمان وقت دیدار بدهد و تقسیم نقش کند تا ببیند کدام بازیگران به چه میزان با هم تناسب دارند. پارمیدا در این جلسه هم یکی از بهترینها بود.
شما كه تجربه كار در خارج از كشور را دارید،به نظر شما تئاتر ما در كجای تئاتر جهان ایستاده و احیانا چه کاستیهایی دارد؟
بیشتر میتوانم درباره تئاتر تورنتو حرف بزنم و البته بیشترین تئاترها درکانادا در همین شهر اجرا میشود. بنابراین میتوان گفت تئاتر تورنتو گویای تئاتر کاناداست. تئاترهای متنوعی در این شهر روی صحنه میرود. در کار «یک دقیقه سکوت» با دانشجویان تئاتر هم سر و کار داشتم.دو تا از دانشجویان دکترای دانشگاه تورنتو دستیارم بودند و یکی دیگر از دانشجویان دراماتورژ کارم بود . در گفتوگو با آنان متوجه شدم كه به تئاتر اروپا تمایل دارند و منتقد تئاتر رایج کانادا هستند. برخی از تئاترهای اروپایی برای اجرا در تورنتو دعوت میشوند. با اطمینان میگویم؛ تئاتر ما ازنظر کیفی از تئاترهایی که در تورنتو دیدم هیچ کم ندارد.
به لحاظ متن بعید است کم و کسری داشته باشیم.
از هر لحاظ؛ چه از لحاظ متن و چه از نظر بازیگری و کارگردانی هیچ كم و كسری نداریم.. فرق اساسی ما با آنان در نظم و برنامهریزی دقیقی است که در تئاتر روالی جا افتاده شده و در تئاتر ما کمیاب است. تئاتر در آنجا هنری پرهزینه است. اتحادیهای وجود دارد و معمولا بازیگر نباید از حدی پایینتر، دستمزد بگیرد. به استثنای حضور در جشنوارههای تئاتر که گرفتن دستمزد پایین پذیرفتهشدهاست. البته بالا بودن دستمزد ربطی به شهرت بازیگر ندارد. حداقل دستمزد بازیگران آنجا در مقایسه با دستمزد بازیگران تئاتر در ایران بالاست. به دلیل دستمزد بالای بازیگران و دیگر دستاندرکاران تئاتر، طراح نور و صحنه و… برای شرکتهای تئاتری صرفه ندارد كه بیش از سه تا چهار هفته تمرین کنند.
در آنجا روزی چند ساعت تمرین میكنند؟
هشت ساعت و بعد هم سه تا چهار هفته اجرا میکنند. همین روند نظمی ایجاد میکند. هشت ساعت در روز باید یک بازیگر کار کند تا یک نمایش را بیست و یک روزه آماده کند. در این صورت دیگر آن بازیگر وقت ندارد سر کار دیگری برود، اما اینجا جا افتاده كه بازیگر همزمان در دو کار بازی کند. دستمزدها و طول زمان تمرین یکی از مهمترین فرقهای اینجا و آنجاست. واقعیت این است که برای من سخت است كه طی سه هفته ،کاری را با بازیگران آماده کنم. دلم میخواهد دستکم سه ماه برای کار با بازیگران وقت داشته باشم. سه ماه، هفتهای چهار روز را به سه هفته هر روز هشت ساعت کار ترجیح میدهم. به این ریتم کار طولانی عادت کردهام و در این ریتم از تئاترکارکردن لذت میبرم. خیلی رنجآور است کاری را در ۲۱ روز و طی یک ماه آماده کنی. اما خب... آنقدر به «یک دقیقه سکوت» مسلط بودم که بتوانم طبق روال آنان کار کنم. فکر کن! اگر اولین بار در زندگیام بود که میخواستم «یک دقیقه سکوت»را کار کنم؛ خیلی سخت میگذشت. برای بازیگر هم سخت است. باز یکی از فرقهای اینجا با آنجا این است که در آنجا، بازیگر روز اولی که سرتمرین میآید، باید دیالوگهایش را ازبر باشد، اما این مساله برای کارگردان مشكل ایجاد میكند. کارگردانی مثل من که دلش میخواهد ببیند بازیگرش چه کسی است و با او کشفهای تازه بکند و ببیند چه میخواهد بکند؛ فرصت این کار را ندارد.
یعنی کاری را که آنجا تجربه کردید، به نسبت اینجا از نظر حس و حال متفاوت است؟
دقیقا. برای همین برایم کمی رنجآور است. مگر این که همیشه کاری را در این شیوه تولید تئاتر تمرین کنم که پیشتر اجرا کردهباشم. البته حتی در اجرای دوباره کارهایم میل به تغییر دارم، ولی دستکم شخصیتها را خوب میشناسم، به ماهیت کار تسلط دارم و قرار نیست ماهیت کار و انگیزههای شخصیتها را کشف کنم. نکته دیگر این که در آنجا، اگر گروه یکی، دو کار خوب انجام دهد، احتمال دارد حمایت دولتی شود. من که اولین بار بود آنجا کار میکردم، حمایت مالی شدم. خلاصهای از کارم را برای سه اداره هنری تورنتو، استانانتاریو و اداره هنر کانادا فرستادم و در کمال ناباوری، اداره هنر تورنتو درخواستم را پذیرفت.
آقای یعقوبی! از شرایط اجرا در سالنهای خصوصی در ایران راضی هستید؛ چون پیش از این فقط در تئاترهای دولتی کار کرده بودید؟
خیلی خوشحالم که سالنهای خصوصی راه افتاده است. مهمترین دستاوردش این است که دیگر کسی نمیتواند بگوید سالن اجرا ندارد. پیش از این از مدیران میشنیدیم که: «مشکل شما تئاتریها، خودتان هستید. فلانی میآید اینجا برای گرفتن سالن اجرا و پشت سر همصنفاش میگوید که چرا او سالن دارد و من ندارم؟» الان دیگر خیلی عجیب است اگر کسی این حرف را بزند. دو دسته از تئاتریها وجود سالنهای خصوصی به نفعشان است: عدهای چون من که از سر ناچاری به اتاق مدیران میرفتیم تا سالن اجرا بگیریم؛ چون سالن خصوصی وجود نداشت. دسته دیگر؛ جوانانی که هرگز فرصتی برای ارائه کار نداشتند. حالا با وجود سالنهای خصوصی دیگر نمیتوانند بگویند وجود حرفهایها مانع از این میشوند كه جوانها هنرشان را نشان دهند.
این روزها دو نوع تئاتر تماشاگر فراوان دارد؛ کارهایی که بازیگران مشهور در آنها بازی میکنند و یا تئاترهایی که وجود کارگردان و نویسنده سرشناس در آنها باعث اطمینان تماشاگر و جذب آنان میشود. در این میان یک عده دیگر قربانی میشوند. این قربانی شدن از نقطه نظر اقتصادی است، ولی مهم این است که درگذشته جوانان بسیاری فرصت نشان دادن هنرشان را نداشتند، اما حالا با وجود سالنهای خصوصی این امرامکانپذیر است. بنابراین، هوادار تئاتر خصوصی هستم، ولی در ضمن منتقد دولت هم هستم که از تئاتر خصوصی حمایت نمیکند. دولت موظف است بودجه تئاتر را برای حمایت از تئاترخصوصی صرف کند. دستکم میتواند از جوانان برای اجرای تئاتر حمایت کند؛ چون اینها در بازار تئاتر بیش از حرفهایها آسیبپذیرند.
شما دراماتورژ نمایش «آیسلند» هم هستید. نکته جذاب نمایش این بود که متنهایی در ادبیات نمایشی فارسی داریم که هیچ کم از «آیسلند» ندارند. این متنی است که چندین جایزه گرفته است. نکته دیگر این که این متن، بسیار نزدیک است به شیوه نمایشنامهنویسی خود شما، آقای رضایی راد، امیررضا کوهستانی و... یعنی نمایشنامههای نویسندگان شاخص ما به نمایشنامههای شاخص جهان نزدیک است.
از دو منظر میخواهم درباره «آیسلند» حرف بزنم. یکی این که وقتی در کشور دیگری زندگیکنید که در آن تئاتر وجود دارد، خیلی زود متوجه میشوید که حكم قطرهای را در اقیانوس دارید. این تجربه دردناک ولی به همان اندازه هم لذتبخش است. در آنجا نیاز به تغییر را احساس میکنید. وقتی«آیسلند» را دیدیم و بعد آن را خواندیم، به این نتیجه رسیدیم که ما هم این بضاعت و توانایی را داریم.، اما نکته دیگری که در آنجا هست و در ایران نیست، این است که(در آنجا) روال بر نوازش هنرمند است. به این معنا كه وقتی نویسندهای دارند که احساس میکنند استاندارد است، برای معرفی او تلاش میکنند تا همه دنیا پی به اهمیت او ببرد. اینجا این اتفاق نمیافتد. میل ویرانگر به نخبهکشی در فرهنگ و هنر ما میلی نیرومند است. بارها درباره سرشناسان و حرفهایهای فرهنگ و هنر ما خواندهایم یا شنیدهایم که فلانی دیگر تمام شده... خودش را تکرار کرده… هرگز فراموش نمیکنم که ۱۵ سال پیش یکی از تئاتریهای همنسلام در محفلی خصوصی درباره اکبر رادی و در نقد او گفته بود: «بعضیها دیگر باید بازنشسته شوند.» در کشور ما مردم مدام خردهگیرانه در حال داوری و بیشتر تنبیه نخبهگان هستند.
در هر حال، اجرای«آیسلند» را در تورنتو دیدیم. «آیسلند» این امکان را نمیدهد که بازیگران کار عجیب و غریبی کنند. در تورنتو فقط گاهی بازیگران، از جایشان بلند میشدند و… بارها در اینجا دیدهام که برخی تماشاگران در سایت تیوال اندرزگویانه نوشتهاند؛ «تئاتر یعنی حرکت و….»انگار كه ما نمیدانیم! «آیسلند» از این نظر شباهت فراوانی به یکی از بهترین نمایشنامهها و اجراهای پس از انقلاب دارد. نمایشنامه «مصاحبه» از محمدرحمانیان. هوشمندی رحمانیان بود که در اجرا از بازیگرانش نخواست حرکت نابجایی بکنند. تاثیر اجرای رحمانیان و بازی درخشان مهتاب نصیرپور و حبیب رضایی هرگز از یادم نمیرود. اگر«آیسلند» را که چند جایزه برای متن و اجرا گرفته یک نویسنده ایرانی نوشته بود، هرگز این اندازه مشهور نمیشد. اگر نیکولاس بیلون ایرانی بود بدون شک عدهای در ایران درباره كارش میگفتند که این نویسنده بهتر است نمایشنامههایی بنویسد که حرکت داشته باشد و چه و چه!در آنجا تواناییهای کار هنری دیده و ستایش میشود.اینجا شما بروید نظرهایی را که در صفحههای مجازی درباره نمایشها نوشته میشود بخوانید. در اغلب موارد، کسانی که چیزی مینویسند، بیشترشان آمدهاند تا کسی یاکاری را بکوبند. به همین دلیل سایت تیوال پر از حرفها و انرژی منفی است. در اینجا کسی که نابارور است، چشم دیدن باروران را ندارد. دائم میخواهد با عیبجویی از باروران آنان را تا حد خودش پایین بکشد.
الان چه کاری را تمرین میکنید؟
«تنها راه ممکن»را با شاگردانم کار میکنم.دو تا کلاس داشتم در آموزشگاه هنری سینمایش و کمپانی باران. من سالها کلاس داشتم و همیشه فکر میکردم که بچهها به کلاس میآیند با این امید که کارکنند. نمیخواهند فقط بشنوند چهطور باید بازی کرد. بهترین راه بازیگر شدن بازیکردن است. پیش از این فرصت نمیکردم با هنرجویانم کاری آماده یا اجرا کنم ولی حالا که سالنهای خصوصی راه افتاده و درهمین دو سال هم راه افتاد. این خیلی شگفتانگیز است و سرعت عجیب تغییر در ایران را نشان میدهد. حالا که سالن خصوصی هست، به من هم این انگیزه را میدهد که با این بچهها کار آماده کنم. و فکر کردم که چرا من همیشه بازتولیدم را با بازیگران حرفهای انجام میدهم، یکبار هم با جوانها این کار را انجام دهم. «تنها راه ممکن» کار پربازیگری است. برخی از نقشها را دو یا سه نفر بازی میکنند. یک روز یکی بازی میکند و روز بعد، دیگری. تجربهاندوزی در آن طرف به دادم رسید. به بچهها گفتم که ما به شرطی میتوانیم کار را آماده یا اجرا کنیم که در ۱۲ جلسه، شما دیالوگهایتان را ازبرکنید. و آنها این کار را کردند و حالا دارم روی جزئیات نقش با آنان کار میکنم. «تنها راه ممکن» را پیش از این در سال۸۴ در تئاترشهر اجرا کرده بودم. و به زودی در سالن باران با ۳۷ بازیگر اجرایش میکنیم.
افسانه ماهیان
برای بهتر شدن
افسانه ماهیان سالها به عنوان بازیگر تئاتر کار کرد.او از ابتدای دهه 90 بهطور حرفهای به کارگردانی پرداخت و در این زمینه موفق بوده است. به خصوص سه نمایش اخیر او؛ «هم هوایی»، «سه جلسه تراپی» و «از زیر زمین تا پشت بام» كه علاوه بر استقبال تماشاگران، در حضورهای جشنوارهای هم درخشیدهاند و موفق به کسب جوایزی شدهاند.
خانم ماهیان آیا نمایش «از زیر زمین تا پشت بام» هم مثل کار قبلی شما ؛ «همهوایی» که متناش را خانم مهین صدری نوشته بود، بازهم کاری در زمره تئاتر مستند است؟
بله! این نمایش هم کاملا مستند است. دستکم میتوان گفت که داستان نمایش مستند است. منتها در شیوه اجرا، خوانش خودمان را داشتهایم. این نمایش به اتفاق مرگ گروهی از موزیسینهای جوان کشور ما میپردازد. دوست داشتم کمی به دغدغههای اجتماعی و مسائل موجود در جامعه بپردازم.
این تغییر در خوانش، چقدر باعث فاصله گرفتن از اصل مستند میشود؟
به هر حال تئاتر مستند با فیلم مستند تفاوتهایی دارد. هر موضوعی که در سالن تئاتر و زیر نور پروژکتورها اجرا میشود، کمی از حالت مستند خارج میشود. مستند زمانی به صورت کامل اتفاق میافتد که شما همان کاراکترها را بیاورید تا خودشان، آنچه را كه بر آنها رفته اجرا کنند. اما در غیر این صورت، تئاتر یک قرارداد است و شما با استفاده از آن یک داستان را با تماشاگران به اشتراک میگذارید. این تفاوت تئاتر است با سینمای مستندی که در آن دوربین را برمیدارید و به دل واقعه میبرید و همان چیزی را که در واقعیت هست ثبت میکنید. در تئاتر این اتفاق نمیافتد. تئاتر یک قرارداد است که با برنامهریزی روی صحنه اتفاق میافتد. موضوع مستند را هم خود نویسنده و کارگردان، با توجه به شیوه اجرایی و رویکردی که دارند، و این که چه بخشی از ماجرا به کارشان میآید، مدنظر قرار میدهند.
آیا این موضوع برای نوشته شدن و اجرا توسط گروه انتخاب شده یا به وسیله نویسنده به شما پیشنهاد داده شد؟
موضوع توسط گروه انتخاب نشد بلکه دغدغه مهین صدری به عنوان نمایشنامهنویس و دغدغه من به عنوان کارگردان بوده است. این طور هم نبوده که مهین صدری متنی را نوشته و آماده داشته باشد و فقط به خاطر این که میخواهم کار کنم، از آن نمایش استفاده کنم. اگر موضوع مورد توافق من هم نبود، آن را استفاده نمیکردم. این موضوع، مساله هر دو ما بود. کما این که در نمایش «هم هوایی» هم چنین بود.
درمورد انتخاب قطعه موسیقی پایانی نمایش هم کمی توضیح دهید؛ چرا این قطعه را انتخاب کردید و آیا برای این کار ساخته شده یا اجرای دوباره یکی از قطعات شناخته شده است؟
قطعه پایانی قطعهای ساده و پرمفهوم است .این قطعه كه توسط یک دختربچه خواننده و در راستای تم اصلی کار اجرا میشود، نشانگر استعدادهایی است که از کودکی در کشور ما وجود دارند و متاسفانه اتفاقهای درستی که باید برایشان بیفتد، نمیافتد. کما این که داستان نمایش هم درباره موزیسینهای بیست و چند سالهای است که به دنبال پیدا کردن مدینه فاضلهاشان مهاجرت میکنند و در آنجا هم اتفاق خوشایندی برایشان نمیافتد.سوال اینجاست كه چرا نباید این استعدادها در کشور خودشان رشد کنند و کارشان را ارائه دهند؟ قطعه موسیقی پایانی، قبل از شروع تمرینها در ذهنم بود و میدانستم که پایان بندی کار باید به این شیوه باشد، اما در طول تمرینها به ملودی آن رسیدیم. بخشی از این قطعه ساخته شد و بخشی هم با توجه به نظرهای موزیسین نمایش و مدرس آواز ما در گروه ساخته شد. به نوعی میتوان گفت که میکس است.
خانم ماهیان. شما جزو معدود کارگردانهای زن تئاتر هستید که پیش از این تجربه بازیگری در تئاتر را داشتهاید. باتوجه به جهان خاص بازیگری و البته دشواریهای ویژهاش چرا بهسوی کارگردانی آمدید؟
بازیگری دنیا و دغدغههای خاص خودش را دارد، اما برای من کافی نبود؛ چون در بازیگری وارد فضایی میشوید که از قبل ساخته شده و شما به عنوان بازیگر با درآوردن نقش، میتوانید در آن جهان مشارکت داشته باشید. از قبل دغدغه کارگردانی داشتم و در واقع میتوان گفت که دورهای در این دغدغه وقفه افتاده بود. برای اولین بار در سال ۷۷ نمایش دوزخ، نوشته ژان پل سارتر را در تئاترشهر کارگردانی کردم و بعد از آن هم نمایش«اتوبوسی به نام هوس» نوشته تنسی ویلیامز را. منتها بعد از آن، کارگردانی من دچار وقفهای ۱۰ ساله شد و تا سال ۹۰، به طور پیوسته بازی کردم و از این اندوخته بازیگری هم بسیار راضی و خشنود هستم. در طول آن مدت هم با کارگردانهای بسیار خوبی کار کردم که اغلب کارگردانهای مولف و نویسنده بودند.
در کارهای آقای سمندریان بازی نکردهام، اما از سال ۷۰ شاگرد ایشان بودهام و در جمع شاگردانشان، نزدیکترین فرد به او بودهام .این موضوع برایم موقعیت فوقالعادهای ایجاد كرد و از این حیث به خودم میبالم.
شما سالها پیش در نمایش«کوکوی کبوتران حرم» علیرضا نادری، نقش یک خانم چادری را بازی کردید که مسئول کاروان زیارتی بانوان بود. با وجود آن که آن نقش از شما، فاصله بسیاری داشت، در ایفای آن درخشیدید.چگونه موفق به این كار شدید؟
اشاره كردم كه با کارگردانهای خوبی کار کردهام و تاثیرات بسیاری از آنها گرفتهام، نمونه برجستهاش علیرضا نادری است. او یک کارگردان مولف است. نادری نمایشنامه نمینویسد تا فقط کاری را به نمایش درآورد؛ بلکه جریانی از اندیشه را در صحنه جاری میکند. طبیعی است که وقتی در چنین کاری قرار میگیرید، نمیتوانید خوب نباشید. فضای کارهای علیرضا نادری و حضور او، به شما این آمادگی را میدهد که خودتان را در آن فضا پیدا كنید.
به جز نمایش «۳۳ درصد نیل سایمون» که در تماشاخانه ایرانشهر کار کردید، در باقی کارهایتان یک نگاه اجتماعی دیده میشود. این دغدغه چقدر برای شما پررنگ است؟
بله! صد در صد موافقم این دغدغه را دارم. از سال 90 که دوباره شروع به کارگردانی کردهام، آزمون و خطاهایی داشتهام. تلاش داشتهام در کارهایم معضلات اجتماعی و هرچه را که خودم و مردم با آن سر و کار داریم بازتاب دهم. در «33 درصد نیل سایمون» با دراماتورژی و نویسندگی محمد یعقوبی، آنچه که میخواستم و محمد یعقوبی مد نظر داشت، اتفاق نیفتاد. اما به طور کلی تلاشم بر این است كه با دقت بیشتری به سراغ موضوع بروم و از فرصتهای اجرا برای بیان مساله اجتماعی بهره ببرم. اگر نه به راحتی میتوانم به سراغ نمایشنامههایی بروم که موضوعاتشان با مسائل جامعه ما این همانی داشته باشد.در هر حال، ترجیحم این است که به طور مستقیم به سراغ مسائل خودمان بروم. فکر میکنم به این ترتیب تماشاچی هم با کار ارتباط بهتری برقرار میکند.
فکر میکنید انتخاب موضوع، و این نگاه اجتماعی که دارید، چه تاثیری در استقبال مخاطب دارد؟
تماشاگر با موضوعاتی که خودش لمس کرده و از نزدیک دیده، بهتر و راحتتر ارتباط برقرار میکند. به خصوص تماشاگر تئاتر در کشور ما، چون هنوزتئاتر به عنوان یک کالای فرهنگی در سبد خرید خانوادهها قرار نگرفته اما در همین اوضاع پر فراز و نشیب هم، باز مردم از موضوعهایی که آنها را لمس کردهاند، استقبال بیشتری میکنند. دستکم میتوانم بگویم که استقبال از دو کار اخیرم ، این موضوع را به خودم اثبات کرد و پی بردم که مردم میتوانند به سراغ دیدن تئاترهایی بیایند که به خودشان نزدیکتر است . این نکته در آشتی مردم با تئاتر موثر است. البته نمایش کمدی یا کاری که جذابیتهای بصری داشتهباشد هم خوب است؛ چون مردم که نمیآیند تلخی ببینند. بخشی از کار تئاتر هم لذت بخشی است . تمام ژانرها باید امکان ارائه داشته باشند.
چه نگاهی به جشنواره تئاتر فجر دارید؟ تغییرات این دوره را به نسبت دورههای پیش، چطور ارزیابی میکنید؟
در سالهای گذشته به دلیل این که جشنواره نگاهی کمیت گرا داشت، طبیعتا کمیت روی کیفیت هم تاثیر گذاشته بود. گروهها یک نمایشنامه را در مدت کوتاهی آماده میکردند و مدتها منتظر میماندند تا جواب متنها بیاید. بعد باید کار را در مدت کوتاهی آماده میکردند که اغلب خود گروهها هم از آن کار راضی نبودند، اما باید در جشنواره شرکت میکردند تا به اجرای عمومی برسند. این روند به جایی رسیده بود که دیگر در دهه گذشته، کسی علاقهای برای شرکت در جشنواره نداشت، اما الان با انتخاب از بین نمایشهای اجرا شده در طول سال، با چیدمانی از خروجی یک سال تئاتر ایران در ژانرهای مختلف مواجهایم. البته هنوز تا شرایط ایدهآل راه بسیاری داریم. این تغییر باعث میشود که جشنواره فقط راهی برای رسیدن به اجرای عمومی نباشد. هماكنون با وجود سالنهای خصوصی، رسیدن به مرحله اجرای عمومی مشکلات کمتری دارد. البته وزارت ارشاد هم باید به سالنهای خصوصی کمک فرهنگی کند. اگر این سالنها تقویت شوند، تماشاگر برای دیدن تئاتر فقط به تئاتر شهر نمیرود. امیدوارم این روند در دورههای بعدی جشنواره هم ادامه پیدا کند.
از طرف دیگر، امسال به عنوان داور کارهای استانی با این دوره از جشنواره همکاری دارم. همه گروههای شهرستانی هم در شهرهای خودشان، حداقل ۱۰ تا ۱۵ شب، اجرای عمومی رفتهاند و حالا با پختگی کارشان را در جشنواره ارائه میدهند. ازسوی دیگر حضور بچههای شهرستان در کارگاههایی که استادان غیرایرانی در حاشیه جشنواره تئاتر فجر برگزار کردند، شرکت کردند. به این ترتیب، جشنواره تئاتر فجر، رویدادی نیست که فقط در تهران اتفاق میافتد .
مسعود رایگان
دنیای جادو
مسعود رایگان را اغلب به عنوان بازیگر سینما میشناسند، اما او سالهای سال در تئاتر کار کرده است. در چند سال اخیر هم ، نمایشهایی را به روی صحنه آورده است. حالا نمایش «فرشته مرگ» به کارگردانی او در تالار حافظ اجرا میشود. نسیم ادبی و توماج دانش هم به خوبی و با قدرت در این نمایش به ایفای نقش میپردازند، اما صندلیهای سالن حافظ پر نمیشود و این اتفاق کمی سوال برانگیز است. چرا؟ آیا سلیقه تماشاگران تئاتر در حال دگردیسی است؟ آیا تهران از تئاتر اشباع شده؟ یا...؟
آقای رایگان! شما سالهای زیادی در ایران نبودید،اما در سالهای اخیر به ایران برگشتید....
بله! سالها ایران نبودم .این سالها،برایم سالهای باز آموزی و تجربهاندوزی بودهاست. تجربه این سالها نگاهم را در مورد تئاتر و دنیای نمایش تغییر داد. اما این که چرا در زمانی که کسی ساکش را جمع کرده و در حال رفتن است، دوباره برمی گردد، سوال مهمی است. این سوال را به حافظه تاریخیمان ارجاع میدهم.به افراد برجستهای که در این مملکت هستند و ما از مقطع پیشدبستانی تا دانشگاه و.... برای آنها هزینه کردهایم،فكر كنید. تجربه مهاجرت و رفتن و بازگشتن، موضوع وسیعی است كه تنها در مورد ایرانی ها اتفاق نیفتاده است. مسالهای جهانی است.بنابراین اشتراكات زیادی با هم دارند. سالهای غربت به کنسرو میماند؛ تاریخ مصرف دارد.دورهاش که میگذرد، بازگشت به سرزمین پدری در اولویت قرار میگیرد. منتها غالبا مسنترها برمیگردند تا تجربههایشان را در میان بگذارند،اما كوچكترها میمانند.
دو کاراکتری که در نمایش اخیرتان در کنار هم قرار دادهاید، گویا متعلق به دو متن جداگانه بودهاند و شما بر اساس اقتباس و دراماتورژی خاصی به این نتیجه رسیدهاید که این دو متن را در کنار هم بگذارید و در قالب یک اجرا ارائه دهید.درست است؟
این كار سال ۸۹ در مجموعه ایرانشهر اجرا شد، اما کتاب هنوز چاپ نشده بود. کتاب «قاتل بیرحم و سه مونولوگ همراه» نام دارد و به چاپ دوم هم رسیدهاست. در هر یک از نمایشنامههای این كتاب، یک قاتل وجود دارد؛ از جمله در قاتل بیرحم، در فرشته مرگ ، در خانم M و در مونولوگ خانهB، که اقتباسی از نمایشنامه «خانه برنارد آلبا» است.
چه کسی این اقتباس را از خانه برنارد آلبا انجام داده است؟
من و یکی از همکارانم آن را اقتباس و تنظیم کردیم و حالا ترجمهاش به فارسی درآمده است. خانم M هم نمایشنامهای است که در این کار از آن بهرهبردهایم و در واقع کاراکتر زن نمایش، برگرفته از كاراكتر همین نمایشنامه است.نمایشنامه « فرشته مرگ» هم نوشته عادل حکیم است. این دو متن، دو روایت جداگانه از کشتار جمعی و قتل است. در همه این مونولوگها یک قاتل وجود دارد. حتی در خانه «برنارد آلبا» قاتل اصلی خود برناردا - مادر- است. مادر در این نمایشنامه چنان فشاری را به خانواده وارد میکند که آدلا چارهای ندارد جز این که خودش را از بین ببرد.
صحنه این نمایش به دو قسمت تقسیم شده است و کاراکترها در دو اتاقک مجزا قرار دارند. در یک قسمت، فقط، این دو کاراکتر از جایگاهشان بیرون میآیند و در کنار هم قرار میگیرند. این جدا بودن بازیگران از هم، از حسآمیزی کار نمیکاهد؟
ما در واقع؛ این دو داستان را روایت میکنیم و از تکنیک سینمایی واحدی در کار استفاده میکنیم . صحنه ها را در هم دیزالو میکنیم.
نوعی تدوین موازی...
تدوین موازی هم میتوان گفت. به این دلیل که آنچه را که بر سر هر دو کاراکترآمده میبینیم و در حقیقت روایت این دو در هم دیزالو میشود. اما این که چرا این گونه است، باید به دریافت خود تماشاگر سپرد و در این زمینه توضیحی نمیدهم. گاهی باید اجازه دهیم تا ببینیم متن با تخیل تماشاگر چه میکند. در این صحنه، گاهی کاراکترها متوازن هستند و گاهی هم تعادل و ایستایی ندارند.
یعنی میخواستید این دو اتاقک، مثل دو کفه ترازو عمل کنند؟
این توازن را مد نظر داشتم. دنیای نمایش دنیای جادو است.اصلا چرا در مقابل صحنه پردهای قرار دادهایم و آن را بالا میبریم؟ با باز و بستهكردن پرده نمایش میخواهیم بگوییم؛ چیزی را به شما نشان خواهیم داد که تا حالا ندیدهاید. از سوی دیگر؛ زمختی آهن هم به لحاظ حسی تاثیر گذار است.
به نوعی میتوانیم این نمایشنامه را در جرگه سیال ذهن قرار دهیم. ویژگیهای روانی کاراکترها هم این نگاه را قوتمیبخشد. چگونه یک شیوه ادبی میتواند تبدیل به شیوه اجرایی شود؟
برای اجرای یک نمایش، باید از تمام عناصر نمایشی استفاده کنیم. از سوی دیگر؛ ما تمام آنچه را که در ذهن داریم، ارائه میدهیم، اما گاهی، بعضی چیزها را باید به فانتزی ذهنی تماشاگر ارجاع بدهیم. باید اجازه دهیم که متن اثرش را روی بیننده بگذارد.
اغلب شما را به خاطر بازیهای سینماییتان میشناسند. تجربههای سینماییتان به چه میزان در کارهای تئاتری شما تاثیر گذاشته است. آیا در طول سالهای اخیر مرزهای این دو هنر کمی مخدوش نشده و به سوی هم قدم برنداشتهاند؟
بله! این اتفاق در خود تئاتر هم افتاده است. قبلا تله تئاترها را در جعبههای کوچك ۱۴ اینچی میدیدیم، اما حالا روی صفحههای بزرگ میبینیم. بنابراین اگر بخواهیم تله تئاتر بسازیم باید دکوپاژ داشته باشد و بیشتر به طرف سینما برود؛ یعنی آن فاصلهها از بین میرود. در تئاتر هم به واسطه فاصله نزدیک تماشاگر با صحنه، آن غلوهای عجیب و غریب را باید كنار گذاشت. اگر بازیگر بخواهد در کوچکترین حرکتی، خود را کمی به اصطلاح؛ آگراندیسمان کند، تماشاگر متوجه میشود و احساس ناخوشایندی نسبت به كار پیدا میكند. امروزه برخی از نمایشها در سالنهای ورزشی فوتبال اجرا میشوند.از سوی دیگر؛ امروزه نمایشها را با تلویزیونهای بزرگ میبینیم. اكنون دیگر نمیتوان بازیهای درشت نما را در چنین کادرهای بزرگی داشت. به این خاطر که تلویزیونهای بزرگ، کوچکترین حرکت بازیگر را زیر ذرهبین دارند .
ردهای که جلوی صحنه آویختهاید، به نحوی یادآور سالن قاب صحنه است. چرا در تئاتر حافظ که سالن بلک باکس است، این نمایش را اجرا کردید. چرا به سراغ یک سالن قاب صحنه نرفتید؟
دقیقا میخواهم که این اتفاق بیفتد و پرده در ابتدا و انتهای نمایش، بالا و پایین برود. میخواهیم از این ویژگی سالنهای قاب صحنه استفاده كنیم. این نمایش نمیتواند در یک سالن رویال اجرا شود؛ چون فاصله تماشاگر با بازیگران زیاد میشود و چیزهایی از دست میرود.
ارسال نظر