همشهری شش و هفت - مریم منصوری: جشنواره تئاتر فجر همزمان نمادی است برای پایان یک سال تئاتری و آغاز سالی دیگر. با نگاه به جدول جشنواره تئاتر فجر هم میتوان به مرور نمایشهای برگزیده سال پیش پرداخت که در جشنواره امسال حضور دارند و هم می توان چشماندازی از تئاتر ایران در سال آینده ترسیم کرد.با این حال، آنچه در یک سال اخیر انکار نشدنی است، رونق تئاتر خصوصی و افزایش شمار تماشاگران و سالنهای پر است. این اتفاق نشان از تجدید حیات تئاتر در جامعه ما دارد. حالا تئاتر در مقابل تلویزیون و سینما توانسته قد بکشد و مخاطب خودش را پیدا كند. این اتفاق کوچکی نیست. در روزگاری که سلطه پرده نقرهای و جعبه جادویی همراه با ستارگانش انكارنشدنی بود، تئاتر دوباره قد علم کرد. البته این ماجرا عدهای را نگران كردهاست.
این افراد میگویند؛ تعداد بالای تماشاگران، نشان از عامهپسند شدن تئاتر دارد؛ یعنی دور شدن از محورهای اندیشگی ، هنری و زیبایی شناسی. اما آیا غیر از این است كه هنر، زمانی میتواند در جامعه تاثیرگذار باشد که خود را به انبوه مخاطبان عرضه كند؟با وجود تماشاگران پرشمار برخی تئاترها، هنوز هم کسانی در این شهر بزرگ زندگی میكنند که پرفروش ترین نمایشهای تهران را هم ندیدهاند و چه بسیار مردم شهرهای دیگر که اصلا خبری از تولیدات معاصر تئاتر ایران ندارند. بنابراین چه خوب است تور تئاتر شهرستانها کم کم و با حمایت مسئولان، تبدیل به سنت گروههای تئاتری شود و این گروهها چون رودی به شهرستانهای دور و نزدیک سرازیر شوند.بنابراین بگذاریم تئاتر با جان مردم بیامیزد. آن وقت است که میتوان درباره میزان مهربانی و اعتماد و احترام به دیگری در رفتار شهروندان بیشتر حرف زد. تئاتر هنوز فرهنگ ساز است، به شرطی که مردم به تماشایش بنشینند.اقبال عمومی به تئاتر گامی به سوی مدنیت بیشتر است.
با توجه به این نكتهها بود كه در آستانه جشنواره تئاتر فجر رفتیم سراغ چند تن از كارگردانان و بازیگران مطرح تئاتر كشورمان و با آنها درباره حال و هوای تئاتر كشورمان در سالهای اخیر گفتوگو كردیم.
عاشق کار
منیژه محامدی ازجمله کارگردانهای انگشتشمار زن در تئاتر ایران است که در جشنواره امسال با نمایش «حادثه در ویشی» حضور دارد. این نمایش طبق معمول چند سال اخیر كارهای محامدی، براساس نمایشنامهای از آرتور میلر است که با ترجمه خودش روی صحنه آمده است. این نمایشنامه به کورههای آتشسوزی نازیها میپردازد. محامدی گروه تئاتری دارد که نزدیک به 40 سال دوام آورده است. او یکی از رموز موفقیتش را همین گروه میداند.
شما از معدود کارگردانهای زن تئاتر هستید. باتوجه به دشواریها و پیچیدگیهای این کار، در طول این سالها چطور دوام آوردید؟
کارم را دوست دارم و وقتی کسی کارش را دوست دارد، با مشکلات هم کنار میآید. البته گذر از این مشکلات برایم چندان هم آسان نبوده است. زمان هایی بود که شرایط سخت گذشته است. قبل از انقلاب که مدت کمی در ایران بودم، به سختی توانستم دو، سه نمایش کار کنم.
در پنج سال اول انقلاب که ساکن ایران بودم، بیش از 13 نمایش کار کردم. آن سالها شرایط سختی حکمفرما بود؛ هم تازه انقلاب شده بود، هم در حال جنگ بودیم. الان برای جوانهایی که تئاتر کار میکنند، همه چیز راحت تر از آن زمان است. فشارهایی که ما تحمل کردیم، اصلا قابل قیاس با شرایط کنونی نیست، اما تمام این مصیبتها را به تن خریدم و ماندم چون عاشق کارم هستم. خوشبختانه در این سالها همیشه انسانهایی را در کنارم داشتم که بتوانم به واسطه آنها به کارم ادامه دهم. حدود 40 سال است که من و همسرم گروه تئاتری به نام پیوند تشكیل دادهایم. بعدها پسرم هم به ما اضافه شد. آدمهای بسیار نازنینی به این گروه آمدهاند و از این گروه رفتهاند. خیلیاز آنها پیر شدهاند، خیلیهایشان دیگر تئاتر کار نمیکنند؛ ولی ادامه دادیم.
سالها در آمریکا به زبان فارسی و انگلیسی تئاتر کار کردیم. بعد از بازگشت به ایران، در سال ۷۵، خانم مهوش افشارپناه از تلهتئاتر «خانه عروسک ایبسن» به ما پیوست و تا حالا با ما همکاری میکند. دیگر افرادی که در این سال ها با ما همکاری میکردند؛ خانم فریماه فرجامی، خانم آزیتا لاچینی، آقای محسن زهتاب، مرحوم خسرو شکیبایی و... بودند. گروه ما در حال حاضر حدود ۴۰ عضو دارد که در سایت گروه نیز اسامی اعضای گروه ثبت شده است. معمولا نمایشهایی کار میکنیم که بتوانیم در آنها با تعداد بیشتری از افراد گروه کار کنیم. در نمایش «حادثه در ویشی» که نسبت به کارهای قبلی کار کمپرسوناژتری است، ۱۲نفر از اعضای گروه پیوند درحال ایفای نقش هستند. شاید تنها کارگردان زنی باشم که از آن زمان تاکنون درحال کار کردن هستم. البته خانم صابری هم به خوبی کار میکنند.
۱۲ نفر هم گروه کوچکی نیست...
درست است، اما دربرابر کارهای پرپرسوناژ قبلی کم به حساب میآید؛ مثلا در سووشون نزدیک به ۶۰، ۷۰ نفر بازی میکردند.
نمایشنامه سووشون را چه کسی نوشته بود؟
خودم از رمان خانم دانشور اقتباس کردم.
نقش زری را چه کسی بازی میکرد؟
خانم افسانه بایگان.
گفتم الان میگویید؛ خانم فریماه فرجامی...
ایشان در آن زمان بیمار شدند و فرصت همکاری در این کار میسر نشد. من هنوز هم دوست دارم که با فریماه کار کنم. او بازیگر بسیار خوبی بود. خانم افسانه بایگان در سووشون بسیار خوب ایفای نقش کردند. خانم سپاهمنصور و خانم لاچینی و ... هم در این کار با ما همکاری میکردند. از ۲۰ سالگی تئاتر کار میکردم تا الان که ۷۲ ساله هستم. دو نفر بودند که از کودکی مشوق من بودند؛ مرحوم جعفر والی که مرا به اداره تئاتر برد و خیلی تشویقم میکرد و برادرم زندهیاد دکتر محامدی. جعفر والی و برادرم دوست بودند و در کنار آنها تئاتر یاد گرفتم. پس از آن در دانشگاه تئاتر خواندم. خلاصه آن که ، با احتساب همه کارهای فارسی و انگلیسی، ۱۰۵ نمایش تاکنون کار کردهام.
اشاره کردید به رمان سووشون که هم نویسندهاش زن هست و هم کاراکتر محوری کار و اصولا رمان، فضای زنانهای دارد. به نظر میرسد كه بهطور کلی، خانمهای هنرمند به مضمون رابطه بیشتر میپردازند. شاخصترین آنها هم «مارگریت دوراس» است. در کارهای چند سال اخیر شما، به جز نمایشنامه «پس از سقوط» که در خصوص رابطه آرتور میلر و مرلین مونرو است، بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی داشتید و همچنین نمایش «حادثه در ویشی» که اصلا به یک دوره زمانی خاص و جنایتهای نازیها میپردازد.
از زمانی كه به این نتیجه رسیدم كه باید تئاتر کار کنم، سعی كردهام كه حرفی برای گفتن داشتهباشم . تاکنون تئاتری کار نکردهام که حرفی برای گفتن نداشته باشد. مسائل اجتماعی زمان ندارند. نمایشهای من به این گونه مسائل میپردازند. در نمایش«حادثه در ویشی» نسلکشی و از بین رفتن انسانیت مطرح میشود. این مساله مختص به زمان و مکان خاصی نیست. بنابراین در كارهایم فقط به یک منطقه نگاه نمیکنم، نگاهم به سراسر دنیاست. البته این ویژگی نمایشنامههای میلر هم هست.
نمایشنامههای میلر پیش از این ترجمه نشده بودند؟
فکر میکنم قبل از انقلاب ترجمه و کار شده بودند. در آن زمان، ایران نبودم. اینها شش نمایشنامه از میلر بود که انتشارات افراز در سه کتاب چاپ کرد و برخی از آنها تجدیدچاپ هم شدند.
تئاتر ایران در این دوره به نوعی چهرهمحور شده است. چه نگاهی به این ماجرا دارید؟
در هر دورهای چیزی باب میشود. این نیز بگذرد. فکر نمیکنم اتفاق خیلی جدی باشد. مدتی هم این طوری است و عدهای هم این گونه کار میکنند. چه اشکالی دارد؟
اگر بازیگر خوب باشد، دیگر فرقی نمیکند که چهره باشد یا نباشد، برایش در تئاتر هم جا خواهد بود. بیشتر با گروهم کار میکنم ولی اگر لازم باشد از بازیگرهای خوب دیگر هم استفاده میکنم. هر زمان که بخواهم کار کنم، گروهم حاضر هستند. این عشقی که بین گروه هست، فوقالعاده است.
این که بخواهید از چهرهها استفاده کنید تا بفروشید، به نظرم کمی سطحی میآید.
ممكن است درآمد خوبی عایدمان نشود، اما حرفی که میزنیم و نگاهی که در تئاتر داریم، برای خودمان ارزشمند است. به عنوان معلمی که در دانشگاه درس میدهم، اگر کاری را كه انجام میدهم ، خودم قبول نداشته باشم، چطور میتوانم به شاگردانم یاد بدهم که کار کنند؟
از آقای شکیبایی نام بردید به عنوان یکی از اعضای گروهتان. کمی از ایشان بگویید. از خاطراتی که با هم داشتید.
خسرو، بسیار مهربان و دوست داشتنی بود. از قدیم و قبل از این که با همسرم آشنا بشوم، با همسرم دوست صمیمی بودند. بعد هم دراداره تئاتر با هم همکار بودیم. بعد از انقلاب، نمایشی به نام تبعه دست دوم را در تئاتر شهر، در سالن قشقایی کار میکردیم. سال 61. در آن زمان، سالن قشقایی در واقع یک انبار بود و ما آنجا را به سالن تئاتر تبدیل کردیم. بهروز بقایی، محمد اسکندری، فرزانه کابلی و... در آنجا کار بازی میکردند. نمایش ما پس از یک ماه اجرا، یک ماه دیگر نیز تمدید شد که البته مجبور به جایگزینی بازیگر شدیم؛ زیرا بهروز بقایی باید سر صحنه سریال سربداران میرفت.
چون خسرو بازیگر بسیار خوبی بود و متن را سریع حفظ میکرد، با او تماس گرفتم. خسرو هم به سرعت خودش را رساند و با تمرینهای فشرده در یکی، دو روز توانست به خوبی خود را با اجرا هماهنگ کند. خسرو اصولا بازیگری حسی بود و تکنیکی با نقش ارتباط بر قرار نمیکرد. برای همین توانست خیلی سریع با نقش ارتباط بگیرد. بعد از آن کار، برای نمایش «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» قرار بود با هم همکاری کنیم که بعد از یکی، دو ماه تمرین، پیشنهاد داد که بازیگر دیگری آن نقش را بازی کند.
چرا؟
به آن نقش نمیخورد. احساس میکرد که انتخاب من برای آن نقش اشتباه است. به هر حال با هم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است خسرو این نقش را بازی نکند. این شد که آتیلا پسیانی را برای آن نقش انتخاب کردیم. خسرو به ما خیلی کمک کرد. هر شب به پشت صحنه میآمد و درباره اجرا به ما مشورت میداد. همه این کارها را از روی رفاقت و محبت انجام میداد.
خانم فریماه فرجامی چطور؟
فریماه در نمایش «دادگاه نورنبرگ» با ما بود؛ در سال ۷۶. از قبل از آن نمایش هم خیلی با هم رفیق بودیم. همسایه بودیم و در دوران جنگ خاطرات مشترکی با هم داشتیم. فریماه تئاتر خوانده و بازیگر بسیار تکنیکی بود.
در اجرای «حادثه در ویشی» تغییری هم در نمایشنامه آرتور میلر دادهاید؟
بله! همه کاراکترهای نمایشنامه مرد هستند،اما سه تا از کاراکترها را به زن تغییر دادهام. البته به نمایشنامه و داستان آسیبی وارد نشده است. این تغییر در رنگآمیزی کار موثر است. علاوه بر آن، پایانبندی نمایش را تغییر دادیم؛ یعنی در انتهای نمایش ما، آن نجیبزاده پیر وارد تونل و به سرنوشت بقیه دچار میشود که در متن اصلی این اتفاق نمیافتد.
بُعد چهارم
نمایش«تئاتر سعدی: تابستان سی و دو» بعد از یک دوره اجرای موفق در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر، آخرین اجراهای خود را در جشنواره تئاتر فجر ارائه میدهد. هر چند در نیمه راه، یکی از اجراهای آن به خاطر مساعد نبودن حال بازیگر نقش کارگردان؛ علیرضا آراء، نیمهکاره رها شد و به تماشاگران اعلام شد به خاطر موقعیت اورژانسی این بازیگر ، از ادامه اجرا معذور هستند. در مجموع؛ این نمایش موفق به جلب توجه تماشاگران و ابراز احساسات و همراهی آنها در حین اجرای کار شد.با حسین كیانی؛ كارگردان نمایش گفت و گویی در این باره كردهایم.
چرا سراغ نوشتن چنین موضوعی برای تئاتر رفتید؟ شما پیش از این هم در نمایشهای دیگر به شروع جریان مدرنیته در ایران پرداخته بودید، اما این بار همان موضوع را در تاریخ تئاتر جستو جو میکنید.درست است؟
داستان دیگرم؛ «چند نمایش دیگر» هم درباره زندگی اهالی تئاتر- بازیگران، نمایشگران و کارگردانها و گروههای نمایشی- بود. مضحکه شبیه قتل، تئاتر اجباری، تکیه ملت و بیداری خانه نسوان از آن جمله است. در چند نمایش دیگر هم، امکان دارد بهطور مستقیم به این موضوع نپرداخته باشم، اما اشارهای به شغل نمایشگری داشتم.
این اتفاق طبیعی است؛ چون به شکل حرفهای، تئاتر شغلم است. به همین دلیل هم مشکلات تاریخی و کنونی این حرفه، دغدغه ذهنی من است. چه بهتر که با زبان نمایش و درام این مسائل مطرح شود. ازسوی دیگر؛ چون تئاتر مستقیم با جامعه در ارتباط است ، جریان مدرنیته یا هر جریان اجتماعی دیگری، ابتدا روی آن تاثیر میگذارد. ما میتوانیم حتی تاریخ مشروطه را از نگاه تاریخ تئاتر بررسی کنیم؛ یعنی تاریخ تئاتر، میتواند گوشهای از رودررویی جامعه ایران را با مدرنیته بازگو کند؛ چون- همان گونه كه گفتم- تئاتر هنری است که مستقیم با جامعه ارتباط برقرار و از عناصر متعدد هنری و ادبی استفاده میکند و به همین دلیل میتواند بازتاب کاملی از شرایط خودش به دست بدهد. تئاتر «سعدی؛ تابستان سی و دو» هم در راستا و ادامه دغدغههای من است.
در یادداشتی که در بروشور این نمایش نوشتهاید، خیلی مستقیم ازسوی هنرمندان تئاتر ابراز گله میکنید و اصلا شغل بودن یا نبودن تئاتر را به عنوان یک مساله مطرح میکنید. ازسوی دیگر؛ تئاتر سعدی که شما در این نمایش به آن اشاره کردهاید، از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ فعال بوده و فکر میکنم این زمان، شروع شکلگیری نمایش به شکل غربی در ایران بوده است.درست است؟
نه!کمی قبلتر؛ از اوایل دهه ۲۰ که عبدالحسین خان نوشین تئاتر علمی را در ایران بنیانگذاری میکند. البته پیش از او هم افرادی مانند ظهیرالدینی ، سیدعلی خان نصر، حسن مقدم، میرسیفالدین کرمانشاهی و عدهای دیگر، تئاتر را به مثابه هنری غربی ولی در خدمت فرهنگ ایرانی میخواستند. تئاتری که تمرین زیاد میخواهد، تئاتری که هدفمند و اندیشمند است. دکور و لباس خوبی دارد و اساسا یک تئاتر به تمام معنا حرفهای است. از همان دوره، شغل بودن یا نبودن تئاتر، همیشه دغدغه هنرمندان بود. فقط در دوره کوتاهی نمایشگران صاحب ردیف شغلی شدند، مثل کسانی که در کارگاه نمایش یا در اداره تئاتر بودند.
هنوز هم برخی از آنها، از همان جاها حقوق میگیرند.در هر حال، مشاغل آنها ستارهدار شده است. شغل ستارهدار، شغلی است که دیگر جایگزین ندارد؛ یعنی بعد از اتمام زندگی آن فرد، دیگر آن شغل را به فرد دیگری نمیدهند. این مساله همواره، دغدغه هنرمندان بوده است؛ چون نمیخواستند به شکل مقطعی و پروژهای کار تئاتر انجام دهند. الان تئاتر در بیمه زیر عنوان مشاغل آزاد شناخته میشود و مشاغل هنری اصلا محلی از اعراب ندارند. به همین خاطر هم این مساله تبدیل به دغدغهام به عنوان کارگردان تئاتر شد و تصمیم گرفتم آن را در بروشور نمایشم با مخاطب در میان بگذارم .
فارغ از این مسائل اجتماعی و اقتصادی، شما به مشکلات درون گروهی کار تئاتر هم پرداختهاید؛ این که گاهی بازیگران تعهد کاری ندارند و کار را بیخبر ترک میکنند یا گاه نوازندهای سر اجرا حاضر نمیشود. انگار مشکلات تئاتر از آن روزگار تاکنون هیچ تغییری نكردهاست.
بله! مشکلاتمان کم نمیشود. فقط شکل آنها عوض میشود. درمورد این کار، باید مقطع تاریخیاش را هم درنظر بگیرید؛ چون بخشی از بههمریختگی تئاتر سعدی در نمایش من، به شرایط ملتهب اجتماعی و سیاسی سال 32 برمیگردد.
چقدر این نمایش مستند است؛ یعنی آن خانمبازیگر ارمنی به همین نام در تئاتر سعدی بوده یا صاحب تئاتر سعدی؟
نه! صاحب تئاتر سعدی، آقایی به نام عبدالکریم خان عمویی بود. کسان دیگری مثل آقای خیرخواه، آقای جعفری و آقای خاشع و دیگران در تئاتر سعدی بودند و خانم لرتا، که بانوی اول آن تئاتر بود، هم کارگردانی میکرد و هم بازیگری. ایشان همسر آقای نوشین بودند. در این نمایش، فقط میخواستم اصل موضوع را نشان بدهم. نمیخواستم واقعنمایی کنم یا وارد درام زندگینامهای بشوم. عمدا این کار را نکردم. تنها کاراکتر واقعی که روی صحنه میآید، شخص شعبان جعفری است. میشود گفت که دیگران، گرتهای از آن شخصیتها هستند؛ یعنی به نوعی میتوان گفت كه لورین خانم لرتاست. فردوس هم به نوعی گرتهای از نوشین یا دیگران است. این دیگر بسته به تشخیص تماشاگر است. خیلی نمیخواستم تماشاگر را به بعد تاریخی اثر وابسته کنم. بیشتر اصل حادثه برایم مهم بود و مابقی هم تخیل و استنتاج خودم است.
تجربههایی در حوزه نمایشهای ایرانی هم داشتهاید.باوجود این که به صورت مستقیم بهسمت نمایش ایرانی نمیروید، اما حال و اتمسفر نمایش ایرانی در این کار وجود دارد.
همیشه علاقهمندیام را به نمایشهای سنتی و آیینی ایرانی به نوعی نشان دادهام. این علاقهمندی خواهناخواه در آثارم نمود پیدا كردهاست. در کارهایم معمولا لحظاتی از نمایشهای سنتی ایرانی را میبینید كه ناخواسته است. علت این موضوع علاقهمندی و باورم به توانمندی گونههای نمایش ایرانی است که الان دیگر به آن شکل ناب وجود ندارند. اگر روی این گونهها مطالعه شود، همچنان میتوانند به بنیانهای اجرایی نمایش در ایران کمک کنند. ازسوی دیگر ترجمه ریتمیک یا موزون نمایشنامههای سنتی هم در ایران اتفاق افتاد؛ مثلا با ترجمه موزونی که میرزا حبیب اصفهانی از «گزارش مردم گریز» مولیر انجام داد. شما با خوانش این ترجمه تصور میکنید که نمایش را یک ایرانی دوره قاجار نوشته است.
در مورد «باغ آلبالو» چخوف این ترجمه موزون اتفاق نیفتاد، ولی خب! تخیلم به من گفت که شاید بتوان با «باغ آلبالو» به دلیل این همانیها یا همانندیهایی که با وضعیت ما در سال 32 دارد، این شوخی را کرد و اتفاقا جواب هم داد. آن بخش از «باغ آلبالو» یکی از تکههای درخشان کار است که تماشاچی راضی میشود.
در تئاترهایی که در سالنهای جدی ما اجرا میشوند، خیلی کم دیدهایم که تماشاگران دست بزنند و به گروه بازیگران واکنشهایی از این دست نشان دهند.
در عمده شبهای اجرا با همین تشویق تماشاگر در حین اجرا مواجه هستیم. این نشان از لذت وافری دارد که تماشاگر از آفلان صحنه یا دیالوگ میبرد. این هم مشوقی برای ماست و هم نشان میدهد که چه لحظاتی را درست انتخاب کردیم و چه لحظاتی را نه. اگر تماشاگر نباشد، هیچ تئاتری شکل نمیگیرد. بعد چهارم تئاتر تماشاگر است؛یعنی اگر سه بعدش عوامل هنری باشند؛ متن، کارگردان و بازیگر، بعد چهارم، تماشاگر است که بدون حضورش صحنه کامل نمیشود. معمولا در برخی از نمایشهای عامیانه یا مردم پسند این اتفاق میافتد و نمایش با دست و تشویق تماشاگران قطع میشود، اما نظیراین اتفاق در نمایش ما هم میافتد و اتفاق لذتبخشی است. به طوری كه در بعضی شبها، آنقدر میخندند و دست میزنند که بازیگران مجبور میشوند صبر کنند تا صدای تشویقها فروکش کند و بعد دیالوگشان را ادامه دهند.
این صحنههای ریتمیک و طنز را با میزانسنهای خطکشی شده درآوردید یا با اتود؛ چون خیلی سخت به نظر میآید؟
میشود گفت به هر دو شکل. چارچوبهایی گفته میشد و آن چارچوبها اتود میشد. گاهی به همان شکلی که از قبل در ذهن ما بود، اجرا میشد و گاهی هم با بداهه بازیگر، مسیر چارچوب از پیش تعیین شده تغییر میکرد.
در این کار از بداهه هم بهره بردهاید یا همه چیز متن است؛ یعنی چه اندازه از طنز موجود در کار و گرما و حال خوبی که در اجرا وجود دارد، مختص متن است و چقدر کار بازیگران؟
هسته اصلی گروه بازیگران، سالهاست که با من کار میکنند. طی این سالها، متوجه شدهایم که در کارمان چه میخواهیم و چه چیز را میخواهیم در اجرا رقم بزنیم. اگر هم بداههای بوده، بداهه در حین تمرین و براساس متن و پیشنهاد کارگردان بوده است، اما در اجرا شاهد هیچ بداههای نیستیم. مگر این که از قبل با من هماهنگ کنند و خودم به آنهابگویم که به جای فلان چیز، این را بگو و...
در حین اجرای این گفتوگو دو، سه هفته از اجرای شما گذشته و اجرا هنوز بیات نشده است.در برخی از کارها، بعد از چند شب اجرا میبینیم که بازیگران دیالوگها را میگویند و حرکتها را هم انجام میدهند اما اجرا هیچ حالی ندارد. با اینوجود اجرای شما همچنان گرم و زنده و خوب است. این اتفاق نتیجه چیست؟
طبیعتا عوامل و گروه بازیگران، اگر با نمایشی که روی صحنه دارند، حال خوبی داشته باشند و از آن لذت ببرند، طبیعی است که در هر شب اجرا، این حال خوب را به تماشاگر منتقل میکنند. صد در صد به این معتقدم که بازیگر حتما باید نقش خودش را دوست داشته باشد و از بازی در آن نقش لذت ببرد. اگر آن لذت نباشد و به هر دلیلی، از سر اجبار یا وظیفه یا رودربایستی، بازیگری بخواهد نقشی را بازی کند و لذت نبرد، طبیعتا تماشاگر هم متوجه لذت نبردن بازیگر خواهد شد و با آن ارتباط نمیگیرد. بازیگری که از ایفای نقش خود حال خوبی پیدا کند و از آن لذت ببرد، آن لذت با تماشاگر تقسیم میشود.
یکی از بازیگران این نمایش، خانم رویا میرعلمی، همسر شما هستند. کارگردانی همسرتان کار سختی است یا آسان؟
خب! ما از ابتدا با هم کار کردیم و همیشه خانم میرعلمی در کارهای من حضور داشتند. نه! سخت نیست؛ چون او از مرحله شکلگیری ایده و نگارش متن در جریان کار حضور دارد و طبیعی است که بداند از کار چه حال و هوایی میخواهم و به همین دلیل هم برای او کمترین وقت را میگذارم. گاهی هم از این قضیه شکایت دارد. به همین دلیل کار کردن با او اصلا سخت نیست و چه بسا لذتبخش هم هست.
فکر میکنم آخرین اجراهایتان در جشنواره تئاتر فجر است. البته شما در سالهای پیش هم جزو برگزیدههای جشنواره بودید و گاهی هم داوری کردهاید. چه ارزیابی از حضور در جشنواره دارید؟
چون پس از یک دوره اجرای عمومی وارد جشنواره میشویم،طبیعتا اجرایی مطمئنتر و بهتری خواهیم داشت،اما در دورههایی که کاری را برای جشنواره تئاتر فجر آماده میکردیم و در واقع؛ نخستین مواجهه ما با تماشاگر بود؛ هم هیجان داشت و هم البته نقصان. امسال سیاست دگرگون شد و از بین کارهای به اجرا رفته، کارهایی را به جشنواره دعوت کردند. این سیاست درستی است و باید ادامه پیدا کند تا جوانها هم در طول سال تشویق شوند که کارهای متنوعی را انجام دهند. البته میپسندم که جشنواره رقابتی باشد؛ چون رقابت همیشه هیجان و شور میآوردو در بسیاری از موارد هم باعث افزایش کیفیت میشود. مجموع این عوامل میتواند به افزایش اشتیاق حضور هنرمندان در جشنواره بیفزاید.
آزاده صمدی
صبوری باید
آزاده صمدی در سالهای اخیر به جز بازی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی، در تئاترهای مختلفی روی صحنه آمده است، آن هم در نقشهای متفاوت. خودش حضور در تئاتر را به تمرین قبل از مسابقه ورزشکاران تشبیه میکند و دوست دارد حداقل در سال، در یکی، دو نمایش بازی کند.
زمانی میگفتند تئاتر مادر هنرهای نمایشی است. امروز چقدر به این نگاه قائل هستید؟ آیا هنوز فکر میکنید بازیگران برای شروع کار بهتر است از تئاتر شروع کنند ؟
بازیگر مفاهیم مختلفی دارد. منظور چه نوع بازیگری است؟ بازیگر به معنای كسی که مخاطب را به گیشه بکشاند یا معنای دیگری مد نظر است؟ چون دغدغهها در این حرفه متفاوت است؛ یعنی افراد با انگیزههای مختلفی به سراغ بازیگری میآیند. به همین دلیل هم نمیتوان گفت که تصور همه از بازیگری یکسان است. کسی ممكن است فقط به سردر سینما نگاه کند و انگیزه دیگری هم نداشته باشد. اصلا نمیگویم که این خوب یا بد است. به هر حال نگاهها، خواستها و تقاضاهای مختلفی وجود دارد. بحث عرضه و تقاضا هم هست. به هر حال در سینمای بدنه، نیاز به چهره هست.
امکان دارد کسی که کار سینما میکند و خیلی هم پرفروش است، اصلا دغدغه تئاتر نداشته باشد. اما برای من، بازیگری یک دغدغه بزرگ است و این دغدغه بزرگ احتیاج به صبوری، تمرین و گاهی ریاضت کشیدن دارد. از ابتدا نگاهم به بازیگری این گونه بوده است. برای بازیگرانی که دغدغههای مشابه من را دارند، تئاتر لازم و واجب است؛ مثل کسی که میخواهد در مسابقه دو شرکت کند و قبل از آن احتیاج به تمرین و ممارست دارد. زمانی که یک یا دو ماه برای تمرین تئاتر، وقت میگذاریم، در واقع همان تمرین و ممارست قبل از مسابقه است. با تمرینهای تئاتر در خودتان به کشف و شهود میرسید. به شدت دغدغه تئاتر دارم و فکر میکنم سالی یکی، دو تئاتر را حتما باید کار کنم. به این ترتیب با کار تئاتر به گنجینههایم اضافه میکنم.
قبل از شهرت سینمایی و تلویزیونی، آموزش تئاتری دیده بودید و کار تئاتر هم میکردید؟
در دانشگاه سوره تئاتر خواندم. همان موقع که دانشجوی تئاتر بودم، در کلاسهای بازیگری کارنامه شرکت کردم. استادان ما در کارنامه، بسیار تئاتری بودند؛ آقای رحمانیان، حبیب رضایی، خانم نصیر پور، خانم بهرام، خانم شبنم طلوعی و... سال دوم دانشگاه مرخصی گرفتم و یک سالی به کلاسهای کارنامه رفتم. دوباره برگشتم و پایاننامهام را ارائه دادم و همزمان با پایان نامه سر کار سریال رفتم.
خب! شهرت تئاتر- اگر شهرتی داشته باشد- متفاوت است از شهرت سینما و تلویزیون. به هر حال در هر خانهای یک تلویزیون هست و همین نکته شهرت کار در تلویزیون را فراگیر میکند. شهرت آنجا به چه میزان به کار شما در تئاتر میآید؟
نمیدانم. اگر قرار باشد آن شهرتی را که در تلویزیون کسب میکنم به فروش تئاتر کمک کند و مخاطبهای بیشتری به سمت تئاتر بیایند، برایم خوشحال کننده است.
یعنی فکر میکنید که فقط از این جنبه جذاب است؟
من کار خودم را انجام میدهم؛کاری را که دوست دارم و برایم جذاب است. حالا اگر قرار باشد، در این مسیر، مخاطبهای بیشتری با من همراه شوند، فکر میکنم توانستهام این رسالت کوچک را انجام دهم.
بحث دیگری هم این روزها مطرح میشود، این كه بهواسطه نزدیکی هنرهای مختلف به هم، بازیگری در تئاتر هم در حال تلطیف شدن است و دیگر آن اغراقی که ۲۰ سال پیش در بازیهای تئاتری بود، این سالها وجود ندارد. شما که بازی در مدیومهای متفاوت را تجربه میکنید، بازیگری در سینما و تلویزیون و اصولا بازیگری در مقابل دوربین چه تاثیری بر بازیگری شما در تئاتر دارد؟
زیاد با این تعریف موافق نیستم . فکر میکنم مثل فیلم که ژانرهای مختلفی دارد، در تئاتر هم با ژانرهای مختلفی میبینیم. برای خودم خیلی جذاب است که در کاری با شکل و شمایل کارهای آقای رفیعی بازی کنم. وقتی در صحنه تالار وحدت کار میکنید و یک متن از شکسپیر یا ژان ژنه را روی صحنه میبرید، جنس کار بازی دیگری میطلبد، اما اگر قرار باشد که یک متن رئال کار کنیم، خب! بازی هم جنس دیگری خواهد داشت. اگر به نقاشیهایی كه در سبکهای مختلف آفریدهشدهاند، نگاه کنید پی خواهید برد كه چه اتفاقی در طول سالها در نقاشی افتاده است .عین همین اتفاق در تئاتر هم افتادهاست.
بحث اغراق نیست. ممکن است همین الان کاری مثلا از آقای ثروتی ببینید و به این نتیجه برسید که این کار از جنس زندگی نیست، ولی در هر حال، یک کار تئاتری است با فرم مخصوص به خودش. این که مخاطب به دلیل فهم ، سواد و دانستههایش و حتی به روز بودنش چه اندازه میتواند با انواع مختلف هنر ارتباط برقرار کند، به زندگی فردی و به مسیری که طی کرده، برمیگردد. در صورتی كه اهل مطالعه ، اهل فیلم دیدن و کتاب خواندن باشد، با یک مخاطب خاص روبهروییم. از سوی دیگر؛ مخاطبی که صرفا لحظاتی از کار روزانهاش فارغ میشود و میخواهد تئاتری هم ببیند، امکان دارد نتواند با هر فرمی از تئاتر ارتباط برقرار کند.
متن پردیالوگ و کمحرکتی مثل «آیسلند» چه ویژگیهایی برای بازیگر دارد؟ در چنین کاری، باوجود جذابیتهای متن، حفظ ریتم و ارتباط با تماشاگر، بسیار دشوار است.
در هر کاری، سعی میکنم که دنبال نکته جذابی بگردم تا بتوانم از آن لذت ببرم. ویژگی ممتاز این کار، متن درخشان آن است. گذشته از این که دوست مدارم در تئاتر تجربههای مختلفی داشته باشم- و به همین دلیل تئاتر کار میکنم- از حضور در این نمایش استقبال کردم. امسال در نمایش «رویای شب نیمه تابستان» به کارگردانی مصطفی کوشکی هم کار میکردم که کاملا فیزیکال بود و پر از حرکت. وقتی«آیسلند» به من پیشنهاد شد، با خودم گفتم چقدر جالب است که در یک سال، میتوانم تجربههای مختلفی داشته باشم.
آنچه در این كار جالب بود، این بود كه میتوانستم روی یک صندلی بنشینم و فقط دیالوگ بگویم و البته این دیالوگ گفتن، باعث نشد حتی لحظهای ارتباطم با تماشاگر قطع شود. چون اگر در این نمایش، ارتباط بازیگر و تماشاگر، برای لحظهای قطع شود، یا ذهن تماشاگر دچار پرش شود، تماشاگر داستان را رها میکند. در این نمایش به تماشاگران نزدیک هستیم و گاهی حتی برای تبادل انرژی، درچشمشان نگاه میکنیم و برای شان تعریف میکنیم. این اتفاق برای خودم خیلی جذاب است و به نظرم جسورانه بود.
کمی هم از خودتان به ما بگویید؛ در جشنواره تئاتر یا فیلم فجر حضور دارید؟
به دلیل این كه در حین اجرا پایم شكست، نتوانستم به همكاری با نمایش«رویای نیمه شب تابستان» ادامه دهم.این شد كه به جای من بازیگر آوردند و بهطور طبیعی، بازیگر جایگزین در جشنواره فجر همراه گروه شركت خواهد كرد. با این حال، اگر بتوانیم کار«آیسلند» را در جشنواره خواهیم داشت. به جز این، هماكنون سر سریال سامان مقدم هستم و همچنین فیلم سینمایی «ساعت پنج عصر» به كارگردانی آقای مدیری که روزهای پایانیاش را میگذراند. فیلم «خوب، بد، جلف» را هم در جشنواره فیلم فجر دارم.
ارسال نظر