بهزاد فراهانی: لطفا دست از سر تئاتر بردارید
«تئاتر» جایگاهی فاخر در فضای هنر دارد و به همین دلیل برای قشر مهمی از جامعه این سوال وجود دارد که این هنر چه شرایطی دارد و کاستی هایش چیست؟
فضای سیاست عصبی، جامعه عصبی، مردم عصبی! جالب است که تئاتری ها هم که متولی فرهنگد و ماموریت تزریق آرامش به جامعه دارند هم این روزها عصبی اند.
قبل از جواب دادن به سوال شما، متاسفانه باید بگویم که هیچ «ماه»ی نمی آید که «شوک»هایش و «درد»هایش از ماه پیش ترش، بیشتر نباشد. واقعا واجب است تا برویم و ببینیم که ریشه این فضا در چیست و چرا دچار این همه مصیبت هستیم. تئاتر و تئاتری ها هم همین مشکلات را دارند. در حالی که قبل از کودتای 28 مرداد، تئاتری داشتیم که صف هایش گاهی حتی نیم کیلومتر می رسید.
تئاتر لاله زار و سعدی همیشه شلوغ بودند. ۵ سال پس از کودتای ۱۳۳۲ تئاتر لاله زار دگرگون شد و در اواخر دهه چهل به «ژانگولر»، «استریپتیز» و... رسید. در گذار از تئاتر از دهه بیست به دهه چهل، ابتذال به حد وحشتناکی رسید. زمانی که انقلاب شد و قرار بر این شد که اصول جدی گرفته شود.
ما تئاتری ها انتظارمان این بود و منتظر بودیم که تئاتر به مثابه دانشگاهی فراگیر به فعالیت ادامه بدهد. دقیقا همانی که امام برای تلویزیون آرزو می کرد، اما نه تنها این طور نشد، بلکه زیباترین سالن تئاتری که در لاله زار وجود داشت. یعنی «جامعه باربد»، آن را هم برنتابیدند و در مجلس شورای اسلامی شروع به کارشکنی کردند و بهانه شان هم این بود که «لاله زار محل تجمع آوازه خوان ها» و به همین دلیل ریختند و جامعه باربد را خراب کردند و الان به محلی برای فروش ابزارآلات الکتریکی تبدیل شده است تا با تمام پوست و استخوان خود «گذار فرهنگی» را لمس کنیم.
ترس من این است که تئاتر ما باز به همان سو برود و برای این ترس، دلایل قابل استنادی دارم. چون اگر چشم تئاتر به گیشه باشد، از قالب هنر خارج شده و به «کاسب»ی تبدیل می شود و تجارت خانه ای می شود برای تاجرها. پس در این حالت باید منتظر بنشینیم که هر حرامی مباح شود که برگردان ابتذال که هر حرامی مباح شود که برگردان ابتذال و... اثرات این حالت هستند. البته در سایر حوزه ها هم همین است. به طوری که همه کاسب، مردم فریب، مردم گریز و... شده اند. شما تعداد کتابخانه ها و ناشرین تعطیل شده را با تعداد کتابخانه ها و ناشرین تعطیل شده را با تعداد بنگاه های املاکی قیاس کنید تا بدانید که چه بر سر کشور و مردم آمده است.
چاره چیست؟
هیچ!
هیچ؟!
بله. هیچ.
چرا؟!
چون نقد فرهنگ در جامعه ما دیگر خریدار ندارد. وقتی واژه هنر را از فرهنگ برداریم و به این فکر می کنیم که فرهنگ را هم حذف کنیم و اسم وزارت خانه را به وزارت ارشاد تغییر بدهیم. چه انتظاری داریم. ما الان در قرن بیست و یکم تازه به این فکر می کنیم کهبا چه راه کاری تنبیه را از مدارس حذف کنیم. به تئاتر برگردیم.در چنین فضایی پرداختن به حاشیه نشین شدن تئاتر، شوخی ای کودکانه است! ببینید!
مگر می شود سیاسیون و تصمیم گیران نسبت به اثرگذاری تئاتر توجیه نباشند؟
اتفاقا مشکل همین است که آن ها اشراف کاملی نسبت به تبعات تئاتر دارند و دقیقا به همین دلیل، ترجیح شان تحدید تئاتر است تا تطمیع تئاتر.
چطور؟
ببینید! تئاتر یک پدیده منتقد اجتماعی و کالبد شکاف اجتماعی است. لذا دولتی ها تئاتر را بر نمی تابند. چون از آگاهی عمومی هراس دارند. من از سال 1357 تا به امروز در همه نهادهای مردمی تئاتر نقش داشتم. بارها بیانیه و اعلامیه دادیم که خواسته هایمان از 1358 تا به امروز هیچ تغییری نکرده است. چون نه به تریج قبای کسی برخورده و نه کسی ابرویی کج کرده است.
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. اگر در جاها و ژانرهایی دیگر، کار بر مدار است. طبیعتا باید فضای فعلی تئاتر را به گردن تئاتری ها انداخت. به طوری که اگر رشد بیکاری در این چند سال کاهیده شده است، اگر سانسور کاسته شده است، اگر سخت افزار ما افزایش پیداه کرده است و اگرهای دیگر. می توان گفت که تئاتری ها کم کاری کرده اند، در غیر این صورت باید اشکال کار را در جای دیگری جست.
اینجا سوالی پیش می آید. در چنین فضایی چرا سینما به هر حال مسیر خود را تا حدی سپری کرده است؟
وقتی کمک دولتی از تئاتر برداشته می شود و قرار را بر این می گذارند که چشم تئاتری ها فقط به گیشه باشد. محصولش رخوتی است که سال های سال است دست از سر تئاتر بر نمی دارد. شما نمی توانید «استیل نبرد اکسل» را روی صحنه بیاورید و انتظار داشته باشید که تماشاچی صف بکشد. چون آنچه که در تلویزیون نشان داده می شود، به درد مردم نمی خورد و باعث می شود نمایش هایی چون استیل نبرد اسکل و ولکرا سال ها را پر نکنند. تصمیم گیران در شرایطی تئاتری ها را به سمت و سیو کاسبی سوق می دهند که این روش فقط با پورنوگرافی و لفاظی مسخره و نق زدن سیاسی امکان پذیر است و خب! با این روش ها، می توان به شکوفایی و توسعه تئاتر امید بست؟
به عنوان مثال اگر در یکی از نمایش من این حرف امام خمینی که فرموده بودند، «کارگر، خدا است، زمین، کارگر است، من کارگرم و این که پیامبر دست کارگر را بوسیده است» در سناریو بیاورم. شک نکنید که سانسورش می کنند و جلوی کارم را می گیرند و به بهانه دفاع از کارگران، انگ سوسیالیستی می زنند. خب! در این شرایط می توان انتظار رشد و تعالی داشت؟ معلوم است که نه!
قصد ما بررسی آنچه بود که در دوره وزارت علی جنتی بر تئاتر گذشت.
من دو کلام می گویم. شاید موضعم نسبت به شرایط این سه سال روشن شود. قبل از این که آقای جنتی به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی شود، ما از آقای روحانی خواسته هایی داشتیم. به ایشان گفتیم که یک مجلس مشورتی در رابطه با هنر داشته بانشد. ما از ایشان خواستیم که مدیران ما شورایی و انتخابی باشند، نه انتصابی. ما از ایشان خواستیم که تمامی سخت افزارهای تئاتر را به جامعه هنری واگذار کنند. هیچ کدام از این ها نشد که هیچ، شرایط بدتر هم شد.
اجاره تالار وحدت شبی شش میلیون تومان شد و الی آخر. در بخش شورایی هم هیچ اعتنایی به ما نشد. کمک هزینه تئاتر حذف شد. قرارداد دستمزدها حذف شد و... حالا سوال من این است که آقای جنتی قبل از ورود به خانواده هنر چه روزمه مرتبطی با خانواده هنر داشتند؟
یعنی شما معتقدید که برای انتخاب وزیر ارشاد باید با شما هماهنگ می شدند؟
حتما. وقتی وزیری قرار است متولی فرهنگ و هنر مملکت شود، چه اشکالی دارد که اهالی فرهنگ و هنرمندان حتی در حد پیشنهاد، گزینه شان را معرفی کنند. این هم اشکال ندارد. ما سوال مان این است حالا که او را چرا برداشتید؟ آیا این حق ما نیست بدانیم آقای وزیر در این سه سال چه رزومه ای از خود به جای گذاشته است؟ برای تئاتر چه کرده اند؟ طرح همین سوال ها باعث می شود تا بگویند که بهزاد فراهانی سیاه نمایی می کند. یعنی من نمی توانم سهم تئاتر را از بیت المال مطالبه کنم. به والله در بنگلادش هم تئاتر بدون کمک دولت نمی تواند سر پا بماند. چه برسد به ایران.
سال 1379 آقای فیدل کاسترو به ایران آمد و دیداری هم با مقامات بالا داشت. در آن چند روز، یکی از دوستان به من گفت، یکی از خیاط های قدیمی یک دست کت و شلوار برای آقای کاسترو دوخته است و تمایل داشت که این لباس را به او بدهد. من همین موضوع را 2 سال کار کردم و نمایشنامه ای برایش نوشتم. وقتی نمایشنامه رد شد، فیلمنامه اش کردم. وقتی فیلمنامه رد شد زدم به سرم و برای تلف شدن 2 سال عمردم افسوس خوردم. حالا چرا رد شد؟ چون آقایان دوست نداشتند کاسترو به زعم خودشان، زیادی مطرح شود.
جالب این است که وقتی آقای مهاجرانی و همسرش این را خواندند، آن را زیباتین فیلمنامه معرفی کردند و مهاجرانی به من گفت که «آقای فراهانی! شما به تن فیدل کاسترو کت عرفان پوشاندید» من هیچ وقت آرزوی رفتن از این کشور را نداشتم و هنوز هم ندارم. اما باور کنید که خودم را شهروند ایرانی نمی دانم. برای این که احساس می کنم وضعیت استراتژیک این مملکت به سویی می رود که اگر پرده درافتد، دیگر غصه بی آبی نخواهیم داشت. چون جویی از خون راه خواهد افتاد. همه آلوده شده ایم و طاعون از همه درزها وارد شده است.
شما به عنوان کسی که دغدغه تئاتر دارد، چه توقعی دارید؟
من مسئولیت 1500 بازیگر تئاتر دارم و همین بد است. چون می بینیم که بیکار هستند و نمی توانم دوای دردشان باشم. به هیمن دلیل از آقایان این تمنا را دارم که دست از سر تئاتر برداند. مجلس نشینان محترم هم لطف کنند و به خود زحمت بدهند و به تماشای تئاترهای ما بنشینند تا ببینند تئاتر اصلا چه چیزی است و چه هدفی دارد؟ اصلا مگر می شود برای تئاتر یک کشور، فقط 30 میلیارد تومان پول اختصاص داد؟
حرف پایانی استاد.
خواهش می کنم، دست از سر تئاتر بردارند.
چه کسانی؟
همان هایی که تئاتر را نمی خواهند. شخص وزیر بارها اظهار کرد که قرار نیست تئار را جدی بگیریم.
ارسال نظر