فیلم «لاک قرمز» را ببینیم یا نبینیم؟
اکرم (پردیس احمدیه) در یک خانواده فقیر با پدری معتاد (بهنام تشکر) زندگی می کند. پدر روزی بر حسب اتفاق از پشت بام می افتد و فوت می کند. مادر(پانته آ پناهی ها) از پس اداره ی خانواده بر نمی آید...
اگر دهه اول پس از انقلاب عرصه ظهور و بسط فیلم هایی با مضامین معناگرایانه بود، در دهه بعدی و ظهور ستاره های جوان، فیلم های دختر و پسری جولان می دادند و بعد سینمای کمدی در دوران احمدی نژاد خصوصا در دوره اول به شدت افزایش یافت. از دوره ی دوم به بعد وقوع اتفاقات اجتماعی سهمگین که متاثر از شرایط ناگوار اقتصادی بود ناخواسته اهالی هنر را به ساخت فیلم های با مضامین تلخ اجتماعی سوق داد. سینمای فرهادی محصول همین دوره بود. فرهادی آمد و موج اجتماعی سازها (یا شاید شکلی از واقع گرایی تلخ) هم پشت سرش وارد سینما شدند. دهه ی اجتماعی ها شروع شده بود؛ فقر طلاق، اعتیاد و خیانت ...سوژه خیلی ها شد.
در سال هایی آش آن قدر شور شد که اکثر فیلم ها پر از تنش و زد و خورد و الفاظ رکیک شد. اما حالا دو سه سالی هست که سینمای موسوم به اجتماعی کمی متعادل تر شده. تب آن شکل سینما فروکش کرده، اما هنوز هذیان گویی هایش ادامه دارد.
این بار با یک فاصله امیدوار و منتظریم فیلم هایی استخوان دارتر و تاثیر گذارتر ببینیم. «لاک قرمز» می تواند شروع همین امیدواری ها باشد و در همین دسته بگیرد. فیلمی که در روایت تا حد قابل توجهی اصولی و ساختارمند رفتار می کند بماند که مصالحش زیادتر از ظرفیت یک فیلم صد دقیقه ای است.
فیلم با گفت و گوی سرخوشانه دو نوجوان در مورد لاک و ازدواج و بحث های رایج دختران دبیرستانی شروع می شود. بعدتر وارد خانه می شویم. یک ده دقیقه موجز و گویا از وضعیت خانواده و جایگاه دختر نوجوان داستان، پدر در دو یا سه پلان معرفی می شود. مادر هم به همچنین، خانه هم به دور از هر اغراق سیاه و سپید جلوی چشم ما قرار می گیرد.
پس از گذار از دقایق ابتدایی درست وقتی که داستان باید استارت بخورد، پدر اکرم که به بهانه درست کردن آنتن بالای پشت بام رفته می افتد و می میرد. نقطه ی عطف اول در روایت به هنگام گنجانده شده (داستان به موقع شروع می شود) ما وارد ماجرا می شویم. موتیف (عنصر تکرار شونده) فیلم که لاک قرمز است با هر تغییر وضعیتی همراه روایت پیش می آید. حالا در مجلس عزا اطرافیان تحمل لاک قرمزِ اکرم را ندارند.
بدبختی وارد خانه ی بی سقف و بی سرپرست شده و هر چه از جنس ناکامی است به خانه ی آن ها وارد می شود در نظر داشته باشید که در جامعه مردسالار شدت بیشتری هم دارد فقدان پدر. حالا خانواده علاوه بر این که پدر ندارد وارث بدهی های او هم شده اند. از فقدان پدر تا اواسط فیلم عرصه ی شناخت روابط آدم های داستان است. به خانواده نزدیک شده ایم و نقطه عطف دوم باز هم به موقع کاشته می شود (زمان بندی روایت درست اما انتخاب این حادثه برای پیشبرد روایت جای بحث دارد)؛ مادر باردار است، توانایی کار ندارد، بی مکانی و آوارگی با حذف تنها نیروی کار بالقوه خانواده اوضاع را بغرنج تر می کند، اکرم باید کاری کند . مساله همین است!
اگر فوت پدر یک مرحله اکرم را از دوران سرخوش نوجوانی دور کرده بود، او با بارداری مادر یک مرحله دیگر از نوجوانی دور می شود. او نمی تواند نوجوانی کند و حالا نه تنها نوجوانی را از دست داده، بلکه باید مسئولیت پذیر هم باشد. فاصله ی دوم از بارداری تا جنون مادر است که او را از مرز نوجوانی به مداخله گری و مسئولیت پذیری هل می دهد. اما او هنوز با نگاه خام و رویا پردازانه به اجتماع نگاه می کند. جنون مادر او را تماما وارد دنیای بزرگسالی می کند.
ذهن محاسبه گر و استفاده از تمام ظرفیت ها مثل: عموی نه چندان کارآمد و خاله ی منفعت طلب، تمام بضاعت اکرم است. ما با او همراه می شویم تا بچه ها را از بهزیستی رها کند. کارگردان پیش تر به خوبی با نمایش پیش زمینه های متناسب با کاراکتر اصلی در حقیقت حسی از همذات پنداری را در ذهن مخاطب می کارد.
در بیست دقیقه پایانی ما تماما همگام با اکرم دلواپس سرنوشت خواهر و برادر جدا افتاده اش می شویم. در همین دقایق فیلمساز کلی اشارات اجتماعی لای کار گذاشته؛ عدم قوت سازمان های حمایتی در تامین رفاه اجتماعی حداقلی و یا پلان حمله به دستفروش ها که انصافا زنده و درست اجرا شده و یا حتی بساط دستفروش ها و مافیایی که فضای کسب و کار کاذب را هم مال خود کرده. همه درست و منطقی است.
اما با همه این توصیفات چرا «لاک قرمز» هنوز هم در فاصله ای قابل توجه با رئالیسم قرار دارد؟ یا چرا این همه واقعیت در ذهن مخاطب جای نمی گیرد؟
اشکال عمده کار این جاست که برخی به یک فیلم صد دقیقه ای به مثابه صفحه حوادث یک روزنامه نگاه می کنند. گویی وقتی صحبت از یک فیلم اجتماعی (ژانری که حدود و تعریف شفافی ندارد و نقدش دشوار است چون در قاعده خاصی نمی گنجد) می کنیم، باید تمام کاستی ها و سیاهی ها اجتماع را در آن بگنجانیم؟ در همین «لاک قرمز» اگر پدر خانواده معتاد نبود، چه خللی در روند داستان ایجاد می شد؟ اگر او صرفا فردی تن پرور و بدون جسارت بود که البته معتاد هم نبود روند داستان به همین جا می رسید اما با سیاهی کمتر و با عمق و تاملی بیشتر.
در مورد خاله ی منفعت طلب اگر نبود چه اتقاقی می افتاد؟ وجود او چه پیشبردی داشت؟ نبودش که از سیاهی ها کم می کرد. نمی کرد؟ تنها کارکرد مثبت او جایی است که از اکرم می خواهد لاکش را پاک کند. این را یک سیاهی لشگر هم می توانست بگوید.اگر فقط همین دو مورد را از داستان بیرون بکشیم هم تمرکز روایی افزایش پیدا می کند و هم تحمل مخاطب بالا می رود و رئالیسم کار تقویت می شود.
بماند که اشتباه دیگر شاید در نظر نگرفتن نهاد خانواده در جامعه سنتی ایران است. جامعه ای که هنوز به مدرنیته گذر نکرده، بعید است این چنین تهی از یک خانواده مقتدر در پیرامون خودش باشد. این همه بی پناهی کمی غیر واقعی به نظر می رسد. این همه بی پناهی انگار شکلی از تبانی در پردازش داستان است که به نفع روایت تنهایی کمی سطحی اکرم اتفاق افتاده! غافل از این که اگر خرده روایت های کمتری داشته باشیم با تمرکزی بیشتر به داستان و کاراکتر اصلی اش جان و عمق داده ایم.
اصلا مادر باردار هم نمی شد، صرف لجاجت و غیبت اکرم می توانست زمینه ساز جنون او باشد. البته در آن حالت پرداخت بیشتری روی اکرم داشتیم و از توجه زائد به کاراکتر مادر کاسته می شد، یعنی اکرمی فربه تر در داستان داشتیم.
در هر صورت «لاک قرمز» فیلم محترمی است که با داد و فریاد جلب توجه نمی کند، ستاره هم ندارد و بی ادعا عرضه شده و در مجموع سرگرم کننده است و از همه مهم تر زبان سینمایی دارد؛ اصلا انتخاب همین اسم و بازی با همین عنصر در جای جای فیلم حتی در مورد سانتی مانتال و نمایشی آخر داستان (سبیل عروسک ها کنده می شود و جایش لاک قرمز قرار می گیرد) یا میزانسن آخرین سکانس فیلم و چرخش دوربین از نوجوان فیلم به نوجوانی دیگر که می تواند با شرایط حال حاضر اجتماع در آستانه سقوط قرار بگیرد، از نکات دلچسب و چشمگیر کار است. اما تا زمانی که فیلم های موسوم به اجتماعی (مگر فیلم غیر اجتماعی هم داریم؟) زیاده گو و در عرض ساخته شود و عمق نگیرد، قدرت تاثیر گذاری و ماندگاری اش خیلی زیاد نخواهد بود. «لاک قرمز» هم از این قاعده کلی مستثنی نیست.
نظر کاربران
آخه الان کی اسم دخترشو میذاره اکرم؟! دیگه تو فقیرترین خانواده ها هم یه اسم به روزتر انتخاب میشه. بهتر بود نویسندگان فیلمنامه از یک اسم مناسب تری برای شخصیت نوجوان این فیلم استفاده میکردند.
پاسخ ها
کی تو قدیم فامیلش رو میذاشت طاهریان
- دیسلایک
بسیار حرف مسخره و بی ربطی بود.
فیلم خوبی نبود ارزش دیدن نداشت نشون دادن بدبختب پشت بدبختی که نمیشه سرگرم کننده!!
پاسخ ها
این فیلم قرار نبوده سرگرمی باشه که عزیزم
نقد همه جانبه ای بود. اما با این قسمت نقدتون چندان موافق نیستم که:جامعه ای که هنوز به مدرنیته گذر نکرده، بعید است این چنین تهی از یک خانواده مقتدر در پیرامون خودش باشد. این همه بی پناهی کمی غیر واقعی به نظر می رسد... بنظرم نه واقعی بنظر میاد. آره خانواده مقتدر ممکنه در اطرافشون باشه اما علاقه ای به کمک کردن و درگیر مشکلات طبقات پایینتر شدن ندارن یا اهمیتی براشون نداره.و اینکه در کل خیلی بده که آدمی تو بچگی،بچگی نکنه تو نوجوونی،نوجوونی نکنه و تو جوونی،جوونی نکنه و تمام عمرش آدم بزرگ بوده باشه.