گفتگویی با آقا مهدی گلِ گلاب
بازیهای مهدیهاشمی بخشی از خاطرات جمعی چند نسل است. آنهایی كه با فیلمها، نمایشها و آثار تلویزیونی مهدیهاشمی زندگی كردهاند، خوب میدانند كه هنرهای نمایشی و دیداری در ایران چقدر به هنر او مدیون است...
هفته نامه همشهری شش و هفت - مرتضی قدیمی: بازیهای مهدیهاشمی بخشی از خاطرات جمعی چند نسل است. آنهایی كه با فیلمها، نمایشها و آثار تلویزیونی مهدیهاشمی زندگی كردهاند، خوب میدانند كه هنرهای نمایشی و دیداری در ایران چقدر به هنر او مدیون است. بازیگری كه نقشهایی كه بر صحنه و پرده نقرهای آفریده زندگی او هستند. كسانی كه با نقشآفرینیهای ماندگار او در مرگ یزدگرد، روزگار قریب، هزاران چشم، ناصرالدین شاه آكتور سینما، قصهها، خانه پدری، ضد گلوله، همسر، زرد قناری و هیچ ، آشنا هستند، نیك میدانند كه او با بازی در هر اثری به شخصیت و كاراكتر اعتبار میبخشد. در گفتو گویی كه از پی میآید با او از دوران تئاتر، خاطرات سینما و نقش آفرینیهایش گفتیم و شنیدیم. او با بیاناندیشهها، خاطرات و دلمشغولیهایش تعریف و شناختی دیگر از هنرهای نمایشی به ما عرضه كرد. گفت گو با او را كه به تازگی از مرز ۷۰سالگی گذشته میخوانیم.
سالهای سال بازیگر توانمند تئاتر، سینما و تلویزیون ایران بودهاید. چقدر سینما برایتان جنبه كشف و شهود داشتهاست؟
این جنبه گاهی با كارگردانان بزرگ اتفاق افتاده است. هر كدام از آن بزرگان من را با جنبههای تازهای از وجودم آشنا كردهاند كه تا قبل از آن بیاطلاع بودم؛ بیاطلاعی یا كماطلاعی از وجود و درون و گوهر وجود خود! كاری كه معمولا ادبیات و شعر با ذهن انسان میكند. حافظ و مولانا شما را دگرگون میكنند. خیام به شما بدون هیچ مانع و مزاحمی وسعت دید میدهد كه جهان را همان گونه كه هست ببینید نه با چشم متوهم و پر از خرافه. بازیگری چون عینیت محض است. هر چیزی كه به شفافیت تو كمك كند، كاری كارستان كرده است.
چه چیزی بازیگر را متوقف میكند؟
ستاره شدن و استاد شدن؛ یعنی این كه فكر كنی سرت به سقف بازیگری خورده یا این كه همه چیز را میدانی.
خیلی از بازیهای شما باعث محبوبیت و شهرت شما شدهاند و شما را بارها در نقطه اوج بازیگری دیدهایم. چه عواملی دست به دست هم داده تا این اتفاق بیفتد؟
بخش مهمی از این- به قول شما- موفقیت در سالهای اخیر به همكاری من با آقای كیانوش عیاری برمیگردد؛ كارگردانی كه كتابها میشود دربارهاش نوشت تا معلوم شود جادوی واقع گرایی منحصر به فردش از كجاست؟ در هر حال، بازی در سریال روزگار قریب و هزاران چشم در تلویزیون و خانه پدری در سینما با كیانوش عیاری و قبلتراز آن؛ ۱۰ سال كار مداوم تئاتر با دوستم داریوش فرهنگ كه سریال سلطان و شبان حاصل آن همكاری بود و همین طور دو تجربه شگفتآور با استاد بهرام بیضایی در تئاتر بنام مرگ یزدگرد و كارنامه بندار بیدخش -كه از این میان، مرگ یزدگرد به عالیترین زبان ممكن، سینمایی شد- در این موفقیت نقش داشتند.
چرا در فیلم كاناپه با آقای عیاری همكاری نكردید؟
همكاری با این كارگردان بزرگ همیشه خواست جدی من بودهاست؛ چون هر بار اتفاق تازهای در روند تكامل بازیگریام افتاده. جدای از اینها شخصیت آقای عیاری چنان برایم جذاب است كه سوای فیلم بازی كردن، بودن با ایشان همیشه برایم سرشار از نگاه زیبا به زندگی بوده است.
در شروع این فیلم احساس خستگی مفرطی در من ایجاد شد. خیال میكردم توان همگامی و همراهی صددرصدی با كارگردان محبوبم را در این فیلم خاص ندارم . میترسیدم آن سابقه همكاریهای درخشان خراب شود. با این كه قرارداد بسته بودم در حال بسیار بدی بدون توضیح عذر خواهی كردم . از این بابت تا همیشه از خودم ناراحتم مگر تا زمانی كه آقای عیاری باز هم در آینده به من نقشی پیشنهاد كند و از این حال خارجم كند.
شما نقشآفرینیهای زیادی داشتهاید. نقش باید چه چیزهایی داشته باشد كه مجذوبتان كند؟
قبل از هر چیز قصه خوب و شخصیتهای ملموس . حركت داستان به سمت هدف درست باشد. هر فیلمی مثل خود زندگی سفری است، اما موجز و كوتاه خب! این سفر ما را به كجا میبرد، از چه مسیرهایی میگذرد، چقدر جذاب، تازه و درگیركننده است پیام و نتیجه مهم نیست. خود سفر اگر تجربهای تازه و نو در دیدگاه ما ایجاد كند كار اصلی انجام شده است.
بعضی فیلمنامهها و نقشها این گونه نیستند، اما با این حال، بازیگرها از جمله خود شما قبول میكنید بازی كنید. علت چیست؟
این نقشها را میپذیرم كه بگویم هستم و هم این كه بازیگری یادم نرود. جدای از اینها مگر در سال چند فیلم خوب ساخته میشود كه یكی دوتایش به من برسد؟ چه بسا همان فیلم عامهپسند باعث ادامه كار بازیگر شود. تایید مردم و مقبولیت عام در سطوح مختلف بازیگر را حفظ میكند.
بعضی از جذابترین فیلمهای شما فیلمهایی بودهاند كه مردم آنها را دوست دارند.
آن قدر كه تایید مردم برای بازیگر حیاتی است، جشنوارهها نیستند. جشنوارهها بیشتر مال كارگردانهاست و تایید آنها نیز در سطح بالا افتخارآفرین است.
حتی در فیلمهای به زعم خودتان ضعیف هم حضورتان گرم و گیراست.چطور به فیلمی اعتبار و ارزش میبخشید؟
(با خنده) شاید من كم فروشی نمیكنم. هر فیلمی برای من جدی است؛ یعنی از اول بدانم كه فیلمی كه در آن بازی میكنم فقط برای سرگرمی است، سعی میكنم در آن فیلم هم حضوری جدی داشته باشم .برخلاف بعضیها كه خیال میكنند فیلم كمدی شوخی است و با آن برخوردی سرسری دارند. در حالی كه ساختن فیلم كمدی خوب بسیار سخت است و توان بیشتری میخواهد.
در این همه سال چقدر خوش شانس بودهاید؟
نسبت به آنچه میخواستم و به دست نیاوردم، شانس نداشتهام، اما اگر راضی به همین جایی كه هستم، باشم باید گفت كمی شانس داشتهام. البته اسمش را شانس نمیگذارم؛ بلكه موقعیتهایی بوده كه خودمان به وجود آوردهایم.بعد از انقلاب با دوستم داریوش فرهنگ نشستیم سلطان و شبان را نوشتیم و از نو خودمان را به تماشاگر گسترده تلویزیون شناساندیم. از آن به بعد موفقیتهای كارگردانی برای داریوش فرهنگ و بازیگری برای من فراهم شد.
هر بازیگری با بازیاش در هر فیلمی در ضمن به كارگردانهای دیگر نشان میدهد كه چگونه بازیگری است و خود را در معرض دید آنها قرار میدهد؛ موقعیتی كه دیگر اسمش شانس نیست. شانس برای كسی است كه از میان چندصد نفر از روی ظاهر، چهره، تیپ و جذابیتهای دیگر انتخاب شود.
شخصیت بازیگر چقدر در موفقیتهای ادامهدارش تاثیرگذار است؟
بسیار تعیینكننده است. بازیگری به نظرم قبل از بازیگرشدن شروع میشود؛ این كه چگونه زندگی كردهایم، با مردم چگونه سلوك داشتهایم. چه اخلاقیاتی داشتهایم، چقدر تنگنظر یا وسیعنظر بودهایم، چه نگاهی به اجتماع و سیاست داشتهایم. خانواده، نوعتربیت و حساسیت نسبت به آدمهای اطراف و زندگی آنها، همه و همه تعیینكننده شخصیت بازیگر قبل از شروع بازیگری اوست.این كه از كجاها عبور كردهای، آیندهات را رقم میزند و من نامش را شانس نمیگذارم.
شما جوایز زیادی در این سالها گرفتهاید جایزه چه تاثیری بر كار شما داشته؟
بهتر است همان اوایل كار، بازیگر جایزههایی بگیرد و دیگر به آن فكر نكند.
بازیگر چطور میتواند خوب بودن نقش را قبل از بازی تشخیص دهد؟
كم و بیش میشود تشخیص داد. متن كه خوانده میشود چیزهایی درباره شخصیت نقش در آن هست كه تا حدودی راهنماست.
همیشه خودتان را در دورههای مختلف به عنوان بازیگر خوب تثبیت كردهاید. به نظر شما برای بازیگر كدام مسیر بیراهه است؟
در انتخاب نقش هیچ وقت نقشهایی خیلی دور از شخصیت خود انتخاب نكردم، اما اخیرا در فیلم سیانور نقش یك ساواكی را بازی كردم كه بعضی از دوستان نزدیكم گفتند با این اخلاق آرام نباید چنین نقشی را قبول میكردی. گفتم من بازیگرم و در وجود من دهها نقش دست نخورده و بهكار گرفته نشده وجود دارد. در موقع انتخاب این نقش خودم را خیلی منزه و پاك ندیدم كه بخواهم آن را بازی نكنم.
بعضیها خیال میكنند ساواكیها كسان دیگری بودند. آنها هم انسانهایی مثل من بودند، اما در موقعیتی قرار گرفتند كه میتوانستند شكنجه كنند و بكشند. من در این نقش از آن بخش خشن و دست نخورده وجودم استفاده كردم كه موقع جنگها، دعواها و كینهورزیهای قومی خود را نشان میدهد. خیلی از جنایتكارها خیلی دور از ما نیستند و ما به دروغ خود را دور از آنها میبینیم . در بازی كردن این نقشها سعی میكنیم طوری بازی كنیم كه بگوییم این من نیستم. من دارم نقش یك آدم بد را بازی میكنم.نه! در سیانور من از بخشی از بدی و تاریكیهای وجودم استفاده كردم .درواقع؛ خود دیگرم بودم. با جسارت آن را بازی كردم. بعضی از دوستان هم میگفتند خودت را آلوده كارهای سیاسی نكن. گفتم داستان این فیلم در زمان خودش معنای دیگری داشت. ساواك بر علیه مبارزان سیاسی بود، اما در این دوران ماموران پلیس یا اطلاعات علیه ترور اقدام میكنند. ما در دورهای زندگی میكنیم كه حتی به تن بچههای بیگناه جلیقه انفجاری میبندند و آنها را در میان جمعیت منفجر میكنند. بنابراین فیلم سیانور جدای از این كه یك واقعه تاریخی است شبیه یك فیلم پلیسی هم هست. در این فیلم ماموریت پیدا میكنم تروریستها را كه امنیت كشور را به خطرانداختهاند، دستگیر كنم.
شما از با استعدادترین بازیگران كمدی كشور هستید. به نظر شما چرا سینمای كمدی و طنز مورد استقبال مردم قرار میگیرد؟
ما كشوری هستیم كه در آن غم واندوه زیاد است. كمدی واكنش انسانهای طناز و باهوش و نه چندان سربه راه است به این زندگی، كه بختك روی آن افتاده است. خنده طبیعیترین پاسخ به عبوس بودن است.
در زندگی روزمره هم آدم طنزپرداز و اهل شوخی هستید؟
سعی میكنم خودم را در میزانسن بسیار جدی و خشك و رسمی قرار ندهم تا با دوستان نزدیك بتوانیم در دایره كوچك زندگیمان همهچیز را دست بیندازیم.
اصولا آدم شادی به نظر میرسید. ریشه این شادی در كجاست؟
در دورانی كه كودكی آزاد و رها بودم در ساحل دریای چمخاله با روزی 5-4 ساعت شنا و همه گونه ورزش در نوجوانی و كوهپیمایی درلیلی كوه لنگرود و البته داشتن مادری خوب و همین طور تاثیر ژن. پدرم با داشتن 10 فرزند وقتی كه ورشكست شده بود، با خود ورشكستشدن هم شوخی میكرد و در 95 سالگی جوانمرگ شد!
به نظر شما شوخی و طنز چه اهمیتی در زندگی ما آدمها دارد؟
شوخی نگاهی انتقادی به همه چیز است ؛ این كه دربست چیزی را نپذیریم. قبل از این كه تحت تاثیر قدرت و ابهت چیزی قرار بگیریم، اگر اول درست و دقیق نگاهش كنیم، مطمئنا جای انتقاد و دستانداختن و خنده پیدا میشود. چارلیچاپلین قبل از شروع جنگ جهانی دوم هیتلر را دستانداخته بود، در فیلم دیكتاتور بزرگ .
یكی از نقشهای شگفت شما نقش آسیابان در مرگ یزدگرد است. به نظرتان این از خوششانسی یزدگرد است یا از بدشانسی او كه آسیابان به خانهاش فرود میآید؟
بهنظرم بدشانسی هم شاه و هم آسیابان بود؛ چون هم شاه به قتل میرسد هم آسیابان. بههرحال مستبدان و زورگوها چهبه دام افراد خود بیفتند و چه گرفتار حمله دیگران بشوند، در هرحال دنبال سوراخ موش میگردند. البته همه اینها در این نمایش هست.
در این نمایش آیا از همه وجوه و ابعاد بازیگری شما بهره گرفتهشد؟
متن نمایش هم از نظر گفتوگو و هم از لحاظ درام در بالاترین سطح بود، به طوری كه بهعنوان بازیگر نمیتوانستید در نمایش بدبازی كنید. در كلمات و جملات كارگردان این اثر جرقهها و آتشهاست و شعلهها از هر سو زبانه میكشد.
شما بیش از چهار دوره در عرصه هنر نمایش و تصویر بازی كردهاید.امروزه فضای سرصحنه چه تفاوتهایی با گذشته كرده است؟
آنموقع همه چیز آهستهتر بود و آن آهستگی چهبسا باعث به وجود آمدن شاهكارهایی میشد. الان همهچیز میخواهد با سرعت اتفاق بیفتد. از طرفی الان باید به دنبال قصههای خوبی بود. تكنولوژی به این مساله كمك میكند و میشود از آن بهترین بهرهبرداری را كرد.
نقش مقابل برایتان مهم است؟
خیلی. تا ندانم نقش مقابلم كیست، قرارداد را امضا نمیكنم. تازگیها سریالی را با آقای سعید سلطانی قرارداد بستم. سریال ماجرای دو دوست قدیمی است. آن قدر افراد مختلف را زیرورو كردیم كه بالاخره نقش مقابلم به دوست قدیمیام داریوش فرهنگ رسید.بازیگر مقابل شما خیلی مهم است،یكطرف بالا یا پایین باشد طرف دیگر بالا و پایین میشود.
الان به نسبت قبل در انتخاب نقش سختگیرتر شدهاید؟
سعی كردهام همیشه در فیلمهایم قابل قبول و باور پذیر باشم.
چه كردهاید كه هیچوقت تكرار نشدید و خواستنی بودید؟
این كه لطف و تعارف شماست. اگر كارگردان روی متن كار كند و انتخاب ما هم درست باشد اتفاقات خوبی میافتد. در كشور آمریكا كه كشور بازیگران است، همه رنگ بازیگر دارند اما اینجا ما محدود هستیم. خود من یك متر و شصت قد دارم و باید متناسب با آن انتخاب كنم كه چه نقشی مقابلم باشد.اینجاست كه به یكباره میبینید برای یك نقش تنها چهار، پنج نفر محدود وجود دارند و بنابراین كارگردان و بازیگر به محدودیت میخورند.
چرا هنرمند كم حاشیهای هستید؟
به شوخی به دوستانم میگویم كه اكثر ما بیآبرو میمیریم؛ یعنی آن قدر عمر میكنیم تا یكجا گندمان در بیاید(خنده) اما این حرفه و شغل آناندازه برای من مهم است كه وقت حاشیه ندارم و گرنه این حاشیهها خیلی دلپذیر ند. حاشیهها را نباید دست كم گرفت.خیلی از لذتها در همان حاشیه است. به حاشیهسازها خیلی علاقهمندم. میگویم چقدر خوب! كاری را كه من نمیتوانم انجام بدهم آنها انجام دادهاند. اگر بخواهم جدی صحبت بكنم، باید بگویم كه بازیگری و كار در سینما آنقدر مهم است كه حد ندارد. من بازیگر، بازی میكنم و هزاران نفر بازی من را میبینند. اگر كار خوب باشد نسلهای بعد هم خواهند دید.بنابراین وقت برای بازیگر خیلی با ارزش است؛ چون احساس میكند دارد كار مهمی انجام میدهد. به همین دلیل، شخصا وقتی برای حاشیهها ندارم و گرنه حاشیهساز قدری میشدم(خنده).
چقدر دیگران اعم از هنرمندان دیگر، تهیهكنندهها، مردم، همبازیها، منتقدان و... برایتان تعیینكننده هستند؟
هر هنرمندی نگاه، شخصیت، جوهر، سلیقه، جدیتی و... دارد. دیگران میتوانند كمك كنند كه او كارش را درست انجام بدهد .همینطور آدمهایی كه شعور كمی دارند میتوانند هنرمند را به ابتذال بكشند. بستگی دارد به این كه هنرمند چقدر محكم است و همنشینان او با ارزشاند یا نه.
بازیگری چقدر به شما اجازه میدهد كه به سایردلمشغولیهای تان برسید؟
بازیگری برای من زندگی كاملی است. وقتی به جمع 40 یا 50 نفری وارد میشوم، در امنیت كامل كارهای ناامن میكنم.(بازیگری) زندگی بازسازی شدهای است كه اگر قدرش را بدانیم جذاب است. شغل ما طوری است كه به واسطه آن به جاهایی میرویم كه اگر این شغل را نداشتیم شاید هیچوقت به آنجاها سرنمیزدیم. در فیلم ناصرالدین شاه آكتور سینما در سالنی با هم كشمكش داشتیم كه در آن اشیایی كه هدیه پادشاهان اروپا به پادشاهان قاجار بود، قرار داشت . این برای ما جذابیت زیادی داشت.
زندگی فردی بازیگر چه تاثیری روی نقشهایی كه بازی میكند دارد؟
بازیگر بهتدریج بیخانمان میشود، چند شخصیتی میشود؛ چون مورد توجه مردم است. هیچوقت نمیتواند چهره واقعی مردم را ببیند. مهمتر از همه این كه همه جا هست و هیچ جا نیست.
پس این چه لذتی دارد. چرا همه دوست دارند بازیگر شوند و چرا خود شما هنوز دارید ادامه میدهید؟
سیوپنج سال به اضافه 10 سال كار تئاتر، 45 سال است كه در این گرداب، هی فروتر میروم. راه برگشتی نیست. شغل ما خیالسازی و كابوس پروری است. اما لذتش در این است كه هرلحظه جایی و هر آن، كس دیگری هستی. آن هم تحت حمایت تولید و تداركات كه مواظب تو هستند تا كارهای سخت را در امنیت كامل انجام بدهی و دست آخر پولی هم به شما میدهند (خنده). البته سیاستمداران هم كم و بیش همین موقعیتها را دارند و وجه مشترك قطعی ما این است كه هر دو با مهارت دروغ میگوییم، طوری كه لو نرویم و باورمان كنند!
شرایط چقدر در رشد و دیده شدن بازیگر تعیینكننده است؟
در كشوری كه رعایت اخلاقیات مهم است بازیگر باید مواظب باشد خطا نكند.
شما در سریال روز گار قریب خیلیها را با بازی خود حیرت زده كردید. این سریال چه داشت كه همه را مجذوب خود میكرد؟
یك قهرمان بزرگ داشت. كارگردان این پزشك انسان دوست را از واقعیت فراتر برده بود. هر بیمار و دردمندی در هرجا كه بود، او به كمكش میشتافت. وقتی خودش بیمار شد و سرطان گرفت، در همان بیمارستانی خوابید كه برای كودكان ساخته بود. او در عین حالی كه خودش درد میكشید مراقب آنها هم بود.در این سریال دروغ و تقلب رسوا بود. پاكیزگی روحی دكتر قریب با پاكیزگی فطرت تماشاگر در هم تنیده میشد. همه اینها از شخصیت پاكیزه كارگردان بیرون میآمد.
دو نفر كه با هم زندگی میكنند اگر موقعیت یكدیگر را درك نكنند، اوضاع خوبی نخواهند داشت.
كدام كار ایشان را دوست داشتهاید؟
سلطان و شبان، مهمان مامان، كارهایی كه با خانم بنیاعتماد داشتند و همینطور چند كار دیگر از ایشان.در تئاتر هم كارهای موفق و درخشانی داشتهاند.
ایشان كدام كار شما را دوست دارند؟
فكر میكنم اكثر كارهای مرا دوست دارند.
تجربههای مشترك هم داشتهاید. تجربه مشترك چه حسی دارد؟
ما با دوستان مشتركی كار كردیم، مثلا در سلطان و شبان كه با آقای فرهنگ كار كردیم. خب! گروهی بودیم كه از قبل با هم هماهنگ و همدل شده بودیم.
طولان ی شدن یك زندگی هنری مرهون چه ویژگیهایی است؟
درك متقابل.
عیار بالای یک بازیگر تمام نشدنی
عضو فعال گروه تئاتر پیاده که در دهه ۵۰در همراهی با دوست قدیمیاش داریوش فرهنگ اجراهای صحنهای فراوان داشت، در فاصله چند ماه پس از پیروزی انقلاب جلوی دوربین خسرو سینایی رفت تا نقش یک جوان افغان را در فیلم «زنده باد...» ایفا کند. در دورانی که سینمای ایران آغشته به سیاست شده بود و در میان انبوه فیلمهای سطحی و شعاری که از سوی فیلمفارسیسازان برای یافتن امکان ادامه فعالیت در دوران تازه ساخته می شد، فیلم «زنده باد» لحن و پرداختی متفاوت از فیلمهایی چون «سربازان اسلام» و «قیام» داشت. فیلمی که تنها چند روز روی پرده ماند، ولی حضور مهدی هاشمی به عنوان بازیگری جوان و خوش آتیه در یادها ماند. در همان روزها هاشمی یکی از بازیگران اصلی نمایش موفق «مرگ یزدگرد» بود؛ نمایشی که با سرمایه تلویزیون تبدیل به فیلم سینمایی شد و مهدی هاشمی در روایت پر از کنایه و تمثیل بیضایی و پرسشی جدی كه در برابر تاریخ مطرح می کرد، نقشی کلیدی ایفا کرد.
«مرگ یزدگرد» تنها در اولین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد و اکران عمومی نشد تا اولین معارفه مردم با مهدی هاشمی با «سلطان و شبان» اتفاق بیفتد؛سریال پرمخاطبی که در دهه 60 مورد توجه مخاطب قرار گرفت. هاشمی که در نگارش متن سریال «سلطان و شبان» با فرهنگ همراهی داشت با ایفای نقش در دو قالب متفاوت توانایی خود را در تیپ سازی و خلق موقعیتهای کمیک به نمایش گذاشت. در دورانی که فقر برنامهها و مجموعههای سرگرم کننده در تلویزیون بیداد میکرد معدود آثاری که چنین ویژگی داشتند هنگام پخش خیابانها را خلوت میکردند. این میزان دیده شدن بیشترین خدمت را به بازیگرانی میکرد که در چنین سریالهایی میدرخشیدند؛ اتفاقی که در «سلطان و شبان» برای مهدی هاشمی و همسرش گلاب آدینه رخ داد. در ادامه این مسیر که شهرت و محبوبیت را برای این بازیگر به همراه داشت، هاشمی در یکی از پرمخاطب ترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران حضور یافت.
در ملودرام خانوادگی «بگذار زندگی کنم» ساخته شاپور قریب، هاشمی نقش مردی را ایفا کرد که پس از بیکار شدن با همسرش دچار اختلاف میشود؛ فیلمی که منتقدان از آن به عنوان ملودرام «خاله زنکی» یاد کردند و جنس بازی مهدی هاشمی در آن مثل بقیه بازیگران اغراق شده به نظر میرسید. با وجود دریافت درجه کیفی جیم و از دست دادن فرصت اکران مناسب در تهران، فیلم در اکران شهرستان مخاطب انبوه یافت. «بگذار زندگی کنم» که شاید امروز یکی از فیلمهای فراموش شده کارنامه هاشمی باشد با بیش از ۵ میلیون نفر تماشاگر یکی از پرمخاطب ترین آثار اوست.
در فیلم «غریبه» به کارگردانی رحمان رضایی تلاش هاشمی در ترسیم درست کاراکتری مسنتر از سن واقعی او تا حدودی به بار نشست. نقش یک کارمند بازنشسته که شرافتش مانع از حضور در مشاغلی میشود که در آن باید اخلاق را به مسلخ برد. البته فیلم «غریبه» با وجود تلاش هاشمی به دلیل ضعفهای آشکار فیلمنامه و کارگردانی به توفیق نرسید. در این سالها دو همکاری پیاپی با رخشان بنی اعتماد مهمترین بخش از کارنامه سینمایی هاشمی را تشکیل دادند. در«خارج از محدوده» و «زرد قناری» به نظر میرسید جنس بازی هاشمی کاملا منطبق با فضای طنز آمیز فیلم باشد. آقای حلیمی «خارج از محدوده» به عنوان کارمندی ساده که بوروکراسی اداری او را ناچار به آزمودن مسیری تازه میکند و کفاش سادهدل «زرد قناری» که از غریبه تا آشنا سرش کلاه میگذارند، با اجرای حرفهای هاشمی جلوهای باورپذیر یافتند. البته در «خارج از محدوده» و «زرد قناری»، بنی اعتماد هنوز به پختگی و مهارت فیلمهای بعدیاش دست نیافته بود و به همین دلیل توانایی هاشمی به عنوان بازیگری برخوردار از قدرت انعطافپذیری قابل توجه، چنان که باید مشهود نبود.
در «ناصر الدین شاه آکتور سینما» هاشمی نقش یک شخصیت واقعی را بازی کرد. ابراهیم خان عکاسباشی ادای دینی به چاپلین بود. بازی در فیلم «همسر» در اوایل دهه ۷۰ نقطه اوج کارنامه هاشمی بود. هاشمی با همراهی فوقالعاده فاطمه معتمدآریا در یکی از بهترین نقشآفرینیهای کمدی سینمایی پس از انقلاب، بار دیگر نشان داد چه قریحه نابی برای رنگآمیزی و پرداخت مناسب نقشهای طنزآمیز دارد. لحن سنجیده فیلم و توفیق کارگردان در برداشت آزاد از فیلم کلاسیک «دنده آدم» ، کنار بازیهای خوب هاشمی و معتمدآریا، «همسر» را به موفقترین فیلم کارنامه مهدی فخیمزاده تبدیل کرد. فیلمی که هاشمی برایش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد جشنواره فجر را هم گرفت.
اواسط دهه 70 روزگار خوبی برای هاشمی بازیگر نبود. «دیپلمات»، شکستی تمام عیار از کار درآمد. تجربه کارگردانی مشترک با برادرش ناصر هاشمی در «بالهای سپید» چنگی به دل نزد و حتی «معجزه خنده» هم که روی کاغذ همه مصالح را برای موفقیت داشت، زیر سایه اجرای نمایش «عشق آباد» داوود میرباقری قرار گرفت. در این سالها موفقترین و پرمخاطبترین کار هاشمی نه در سینما که در تلویزیون رقم خورد. سریال «هزاران چشم» کیانوش عیاری، عیار بالای بازیگری هاشمی را دوباره نمایان کرد. هر چند ساخت مجموعه ادامه نیافت، اما حضور هاشمی در نقش یک مشاور نابینا در یادها ماند. در سالهایی که سینمای ایران جوانگرایی پیشه کرده بود، نقش مناسبی برای هاشمی نوشته نمیشد. او بازیگری بود خاص با مهارتهایی ویژه که نیاز به نقشهایی متفاوت داشت تا تواناییاش را نشان دهد. همکاری دوباره با عیاری در سریال «روزگار قریب» نام هاشمی را سر زبان آورد. نقش دکتر قریب یک چالش جدی و دشوار برای بازیگری با سن و سال هاشمی بود که او با موفقیت پشت سر گذاشت.
دوران تازه او در سینما در دهه ۸۰ و با همکاری با عبدالرضا کاهانی و فیلم «هیچ» رقم خورد. بعد از این فیلم او دوباره در سینما پرکار شد و به نقشهایی متنوع و متفاوت جان بخشید؛ از کمدی سرحال «ضدگلوله» تا درام اجتماعی «آقایوسف». وقتی رخشان بنی اعتماد «قصه ها» را با ارجاع به فیلمها و شخصیتهای آثار قبلیاش کارگردانی کرد، مهدی هاشمی هم به بازآفرینی نقش حلیمی فیلم «خارج از محدوده» پرداخت. نقشی که با وجود تلاش بازیگرش در نهایت تناسبی با بقیه فصلهای فیلم نداشت. در عوض در «سیانور» که بهتازگی اکران عمومی آن به پایان رسیده هاشمی فرصت یافت تا نقش ماموری وظیفه شناس و خشن را بازی کند.
ارسال نظر