«بنیسیو دل تورو»؛ چشم های وحشی اش جادویتان می کند!
سیزده سالش بیشتر نبود و اولین بار بود که یکی از آلبوم های رولینگ استونز را می خرید. قبلش چندین ترانه از آنها شنیده و حسابی خوشش آمده بود. اما این بار فرق می کرد. شنیدن نام چه گوارا در یکی از ترانه های آنها، تقدیر بنیسیو را رقم زد.
آنها شبیه یکدیگر بودند. هر دو متولد آمریکایی جنوبی بودند، اما اجداد ایرلندی، کاتالان یا ایتالیایی داشتند که به یکدیگر شبیه ترشان می کرد. «چه» متولد آرژانتین و بنیسیو در پورتوریکو به دنیا آمده بود که نقطه انتقال مواد مخدر میان آمریکای لاتین و آمریکا بود. پدر «چه» پزشک و پدر بنیسیو وکیل بود و هر دو انتظار داشتند فرزندانشان پیشه پدری را در پیش بگیرند، که هر دو تا نیمه راه رفتند و حرفه های دیگری را دنبال کردند. بنیسیو که بعد از مرگ مادرش همراه خانواده داغدارش راهی پنسیلوانیا شده بود، در آنجا درس خواند و به توصیه پدرش به دانشگاه رفت تا حقوق بخواند اما شرکت در کلاس بازیگری باعث شد تا آرزوهای پدرش ناکام بماند.
تا دهه 90 در چندین سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی حضور یافت. اما هنوز همای اقبال بر شانه اش ننشسته بود تا این که در فیلم «شنا با کوسه ها» همبازی کوین اسپیسی شد. اسپیسی جوانک پورتوریکویی را به خاطر سپرد که چشمانی وحشی اما لب هایی غمگین داشت و برای بازی در فیلم «مظنونین همیشگی»، او را به برایان سنیگر پیشنهاد داد.
بازی در نقش فرد فنستر، دل تورو را از شر بازی در سریال های تلویزیونی نجات داد و حتی جایزه ایندیپندنت اسپیریت هم برایش به ارمغان آورد. این بار چشم های وحشی بنیسیو، کار خودش را کرده بود. او در نقش خلافکاری به نام فرد فنستر بازی می کرد که با حرارت و تندتند حرف می زد ودست آخر هم کشته می شد.
موفقیت «مظنونین همیشگی»، آینده حرفه ای دل تورو را تضمین کرد و تری گیلیام برای بازی نقش دکتر گونزو در فیلم «ترس و نفرت در لاس وگاس» به سراغش رفت. دکتر گونزوتقدیر همیشگی بنیسیو بود که گریزی از آن نداشت؛ گونزو معتاد بود و پورتوریکو، موطن دل تورو هم منزلگاه همیشگی و امنی برای تجارت مواد مخدر و انتقال آن به شمار می رفت.
گونزو که از اعتیادش خسته شده بود در صحنه ای از فیلم بدنش را با سیگار می سوزاند. بنیسیو هم هنگام بازی در این صحنه واقعا بدنش را با آتش سیگار سوزاند اما بعدها هنگام تدوین این صحنه حذف شد.
زادگاه دل تورو نقش مهمی در نوع نقش هایی داشت که به او پیشنهاد میشد. البته که سیمای بنیسیو هم بی تاثیر نبود. چشمان تیز و هارش که انگاری همیشه آماده دریدن بودند مناسبت بی عیب و نقصی با نقش رییس کارتل های مواد یا پلیس های مرزی و موادفروش های خرده پا داشتند.
«قاچاق» نقطه اوج این تقدیر بود. در «قاچاق»، بنیسیو در نقش پلیس مرزی مکزیک به نام خاویر رودریگز ظاهر شد که محموله موادی را شناسایی و متوقف می کند و پس از مدتی درگیر کراتلی در مکزیک می شود که هزینه زیادی برای او دارد و منجر به کشته شدن دوستش و تعلیق خودش از کار می شود. خاویر شمایل پلیسی در آشوب (کائوس) است که می کوشد پاک دامنی پیشه کند اما نمی داند پرهیزگاری در برزخ چه اندازه عبث و بی فرجام است. این پلیس خمشگین توانست اولین جایزه اسکار را برای بنیسیو به همراه بیاورد.
بنیسیو پانزده سال بعد از بازی در نقش خاویر، دوباره در «سیکاریو» نقش افسر اف بی آی به نام آلخاندرو گیلیک را بازی کرد که همسر و فرزندانش به دستور رییس کارتل سونورا یعنی آلکارون کشته شده اند و حالا آلخاندرو استخدام شده تا آلکارون را ترور کند. در «سیکاریو»، «غم» و «قساوت» به کمک بنیسیو می آیند تا مردم مغمومی را جان ببخشد که همسر و دخترش به دست کارتل کشته شده اند و آن قدر مغموم و داغدار است که چاره ای جز قساوت ندارد و هیچ اثری از دلسوزی در او باقی نمانده؛ پس در کمال خونسردی، اعضای خانواده آلکارون را سر میز شام یک به یک می کشد.
در «اسکوبار: بهشت گم شده» آن سوی میز می نشیند، یعنی به جای رییس کارتل و نقش پابلو اسکوبار را بازی می کند که سناتور و رییس کارتل مواد مخدر در کلمبیا است و وقتی عشق جوانکی به نام نیک که شیفته دختر برادرش شده کم کم به دردسر تبدیل میش ود، دستور قتل جوانک را صادر می کند.
در «۲۱ گرم» و «آنچه در آتش از دست می دهیم»، بنیسیو ایفای شخصیت های را به عهده می گیرد که معتادند و گرفتاری زندگی و سرنوشت رنج بارشان هم ناشی از دردی است که علاجی برایش نمی شناسند. «۲۱ گرم» داستان جک، پل و کرییستینا است که سرنوشتشان با یکدیگر پیوند خورده. جک جردن معتاد به الکل و در حال ترک است و این بار برای ترک دست به دامان مسیح شده، و ناباورانه گمان می کند که ایمان و صلیب مسیحی می توانند او را از هر لغزشی در امان نگه دارند. اما وقتی حین ماشین سواری با همسر و دختران کریستینا تصادف می کند و آنها را ناخواسته می کشد، می ترسد و از صحنه تصادف فرار می کند.
جک، متالم، معتاد و مغموم است چرا که احساس می کند حتی خداوند هم او را ترک کرده، پس به تلافی گناهی که مرتکب شده، خانواده اش را ترک می کند اما آرزو دارد کسی پیدا شود و مغزش را متلاشی کند چون دوزخ واقعی آنجاست: درست در مغز سرش، رنج و غم جک کردن با آن سیمای محتضر، به قدری جایزه برای بنیسیو به ارمغان آورد که که در فیلم «آنچه در آتش از دست می دهیم» هم دوباره به سراغ آن رفت.
این بار بنیسیو در نقش جری سان بورن ظاهر شد که معتاد به هروئین است و دوستش برایان را به تازگی از دست داده و در نبود دوستش از همسر و فرزندانش مراقبت می کند. اما وقتی همسر سوگوار دوستش که از محبت جری شاکی شده مرد را از خانه بیرون می کند، دوباره جری در آغوش هرویین می افتد.
کارنامه بنیسیو که مملو از شخصیت ها ماتم زده، معتادهای مغموم، گنگسترهای خرده پا و افسران جویای انتقام است با بازی در فیلم «چه» رنگ و بوی دیگری گرفت. بنیسیو به واسطه ترانه ای از رولینگ استونز با چه گوارا آشنا شد. البته که این آشنایی، زندگی و قهرمان های زندگی اش را دگرگون نکرد اما سی سال بعد مصمم شد تا تهیه کننده فیلمی درباره «چه» باشد که خودش هم در آن بازی می کرد. فیلم «چه» و بازی بنیسیو از سوی داوران تا حدی که فریاد شان پن را هم در آورد و هنگام دریافت جایزه اسکار گفت این حق «چه» و بنیسیو بود که این جایزه را بگیرند.
شاید کمتر کسی مانند بنیسیو توانسته به استقبال خطر برود و در نقش چه گوارای مبارزی ظاهر شود که یکی از اسطوره های ابدی جهان معاصر است. آنچه به کمک دل تورو آمده تا سیمای چه گوارا را ترسمی کند دو یاور همیشگی او هستند، یعنی غم و قساوت. سیمای سوگوار بنیسیو به او اجازه داده تا نقش چریکی را ایفا کند که بدحال و بی نفس است و به خاطر سرمای جنگل دوباره اسمش عودکرده و بدن زخمی اش هم قوز بالای قوز شده. صدالبته که چشمان رام نشدنی و نگاه عاصی دل تورو، او را به تنها شمایل واقعی از «چه» مانند کرده؛ شیری خسته اما شرژه و تیزتک.
The Usual Suspects; 1995
دل تورو را قبل از «مظنونی همیشگی» می شد با نقش کم اهمیتش در «جواز قتل» به یاد آورد. در فیلمی که جیمز باند ستاره اش بود و دل تورو اصلا به چشم نمی آمد. وضعیتش در «بی باک» شان پن هم همین طور بود. در «مظنونین همیشگی» هم که کریستوفر مک کواری فیلمنامه نویس او را به کارگردان پیشنهاد داد همین وضع را داشت. منتها با آن ظاهر درهم شکسته و دیالوگ هایی که عمدا با مِن و مِن ادا می کرد به یکی از تاثیرگذارترین شخصیت های فیلم تبدیل شد. در فیلمی که گرچه ستاره اش کوین اسپیسی بود، اما نمی شد آن را بدون دل تورو هم تصور کرد.
Fear and Loathing in Las Vegas; ۱۹۹۸
Traffic; ۲۰۰۰
۲۱Grams ۲۰۰۳
21 گرم
جک جردن در «21 گرم» با عذاب وجدان فزاینده است. در یک تصافد مرگبار مقصر بوده و حالا خودش را مستحق مجازات می داند. در این بزنگاه احساسی آموزه های مذهبی اش هم پررنگ شده و حس و حالش را به کلی دگرگون کرده. شخصیتش به همین دلیل پیچیدگی های فزاینده ای پیدا کرده و دل تورو برای جان بخشیدن به آن با دشواری های زیادی مواجه بوده. دشواری هایی که به خوبی از عهده شان بر می آید و با دیالوگ هایی که زیر لب ادا می شوند و نگاه هایی که دزدیده اند و مکث هایی که زیاد به چشم می آیند خودش را به یکی از وزنه های فیلم تبدیل می کند.
Sin City; 2005
نقش کوتاه دل تورو در درام کامیک بوکی و تیره و تار فرانک میلر یکی دیگر از شخصیت های منفی جذابی است که دل تورو آن را تماشایی کرده است این بار مجبور بوده گریم سنگینی را روی صورتش تحمل کند و با موهای بلند مقابل دوربین برود. وقتی کلایو اوون با آن ظاهر عجیبش سراغ دل تورو می آید یکی از جذاب ترین لحظه های فیلم ثبت می شود. جزییات گریم دل تورو عبارت بود از یک کلاه گیس مخصوص، یک فک مصنوعی و یک دماغ پلاستیکی که در مقایسه با بینی گوشتی خودش استخوانی و بزرگ ترا ست. جکی بوی با بازی دل تورو به همین دلیل ظاهر مخوفی پیدا می کند که برای رسیدن به اهدافش هر مانعی را می تواند از سر راه بردارد.
Che; ۲۰۰۸
دل تورو در دومین همکاری اش با استیون سودربرگ بعد از «قاچاق» یکی از نقش هایی را به دست آورد که مدت ها انتظارش را کشید. نقش یکی از شخصیت های محبوب زندگی اش و یکی از چهره های سرشناس آمریکای لاتین که دل تورو مثل خیلی از لاتین تبارهای دیگر حسابی تحسینش می کند. این نقشی بود که دل تورو حسابی در قالب یک فیلم دوقسمتی برایش مایه گذاشت و در جشنواره کن هم توانست جایزه بهترین بازیگر مرد را به دست بیاورد. گفته می شود دل تورو از چند سال پیش منتظر ساخته شدن این فیلم بود و حدود هفت سال به صورت پراکنده برای تحقیق در مورد زندگی و مبارزات چه گوارا وقت صرف کرد.
Escobar: Paradise Lost; 2014
این اولین بار نبود که قرار شد دل تورو نقش یکی از شخصیت های تاریخی را بازی کند. این دفعه انتخابش پابلو اسکوبار، قاچاقچی معروف کلمبیایی بود که گفته می شود ثروتمندترین قاچاقچی تاریخ بوده است. هم جنایت های زیادی به پای اسکوبار نوشته شده هم اقدام های بشردوستانه متعدد، تا جایی که در کلمبیا برخی به خاطر حمایتش از فقرا به او لقب رابین هود داده بودند. دل تورو می دانست قرار است نقش شخصیت متناقضی را بازی کند. او سعی کرد جذابیت های کاریزماتیک اسکوبار را به خوبی به مخاطب منتقل کند و جزییات زندگی شخصی اش را با ظاهری جذاب به نمایش بگذارد.
Sicario, ۲۰۱۵
دل تورو در «سیکاریو» یک بار دیگر توانایی را در بازی با سکوت به رخ می کشد. نگاه های خوفناکش یکی از اولین چیزهایی است که در این فیلم جذبمان می کند. دیالوگ های کلیدی ای که گه گاه از دهانش بیرون می آید هم کاریزمای نقشش را افزایش می دهد. او سرگذشت غم انگیزی داشته است که حالا در قالب یک راز همیشه همراهش است. رازی که آرام برایمان افشا می شود. بازی اش در اینجا به یکی از بهترین نقش آفرینی های سال 2015 تبدیل شد و تحسین منتقدان را به همراه داشت. می شود انتظار داشت حضورش در قسمت دوم فیلم که این روزها مراحل فیلمبرداری را پشت سر می گذارد هم دوباره به چشم بیاید و شاید اسکار تازه ای هم برایش به ارمغان بیاورد.
نظر کاربران
چ هات بوده جوونیاش.....الان که پیره
بازیگر فوق العاده ایه