خشونت و ایمان، الهامبخش شجاع دل
لبه ارهکمانی جدیدترین فیلم مل گیبسون؛ یک درام جنگی- زندگینامهای اکشن است با مایههای رمانتیک؛ براساس داستان واقعی پزشکیاری به نام دزموند تی داس (با بازی حیرتانگیز اندرو گارفیلد) که در نبرد اوکیناوا به خاطر باورهای مذهبیاش که کشتن افراد را تحت هیچ شرایطی جایز نمیدانست، از برداشتن سلاح خودداری کرد.
چنین جنگجویی را نمیشود دوست نداشت...
لبه ارهکمانی، فیلم ضدجنگ و صلح طلبانهای است که میتوان آن را بازگشت گیبسون به صندلی کارگردانی پس از ١٠سال مالامال از رسوایی و جنجالهای بیشمار رسانهای دانست. یکجورهایی، حداقل در ذهن خود گیبسون شباهتهایی میان او با قهرمان متمرد ضد جنگش برقرار میکند. هر دو شخصیت با تکیه بر باورهای تکافتادهشان علیه نظم حاکم برمیآشوبند و هر دو هم درنهایت موفق میشوند. بیخود نیست مل بزرگ بازگشت به صندلی کارگردانی را بعد از ١٠سال بیکاری در حکم همان مدال افتخاری میداند که ترومن به دزموند تیداس داد...
رابطه مل گیبسون در همه این سالها با هالیوود رابطهای سرشار از عشق و نفرت بوده. نه گیبسون و نه هالیوود در این سالها نتوانستهاند دیگری را تحمل کنند و در عینحال قادر به حذف آن دیگری از خود و زندگیشان نیز نبودهاند. وقتی خبرنگاری در نشست پرسش و پاسخ فیلم لبه ارهکمانی از مل گیبسون درباره سالهای کار در هالیوود میپرسد؛ این رابطه را کارگردان جنجالی فیلم اینگونه توصیف میکند:
در یک کلمه میتوانم این همه سال را خلاصه کنم: تلاش برای بقا. همین.
او پاسخی جز این نمیتواند داشته باشد. راست این است که چندان هم حرف تازهای نمیزند. این را تقریبا همه میدانند که مل و هالیوود درواقع همدیگر را دارند تحمل میکنند و نمیشود نام رابطه آنها را چیزی جز بقا نامید...
بهنظر خودتان در کدام زمینه موفقتر بودهاید روی صندلی کارگردانی یا مقابل دوربین بهعنوان بازیگر. این پرسش دیگری است که ابتدا به نظر میرسید مل با یکی از آن پاسخهای احمقانهاش تبدیلش خواهد کرد به موضوعی دردسرساز. اما او به آرامی از کنار سوال رد میشود:
فکر میکنم وقتی جوانتر بودم، در بازی در نقش کاراکترهای جوانتر بهتر بودم! اما بههرحال میخواهم یک چیز کلی و عمومی بگویم و میتوانید هر جور که دلتان میخواهد تعبیرش کنید. هر چه زمان گذشته و سنم بالاتر رفته، فکر میکنم آرامتر شدهام...
او گفتههایش را با وضوح بیشتری توضیح میدهد:
نکته کلیدی برای رسیدن به هر مهارتی آرامش است و من فکر میکنم وقتی سن آدم بالاتر میرود، زودتر و بیشتر خسته میشود، بنابراین نیاز به راههایی دارد تا این خستگیها را کاهش دهد و یکی از این راهها ایجاد آرامش است. بعضیوقتها این موضوع را یک مکان خاص ایجاد میکند؛ بعضی اوقات نیز یک آدم خاص، یک شرایط خاص یا حتی یک سنوسال خاص. فرقی ندارد. نتیجه نهایی است که اهمیت دارد، نه راه رسیدن به نتیجه. من فقط میتوانم بگویم بهتر و آرامتر شدهام و امیدوارم این اتفاق درباره همهمان بیفتد...
اما آیا این اتفاقی است که همیشه میتواند بیفتد؟ گیبسون میگوید:
بعضیاوقات مجبوری یک قدم بلند به عقب برداری. من خودم این کار را بارها در زندگیام انجام دادهام. آدم وقتی یک کار واقعا خوب انجام میدهد بعد به هر دلیلی کار بعدیاش به همان خوبی از کار درنمیآید. شاید این عقبگرد به دلیل شرایط زندگی فرد باشد.
برای گیبسون آغاز این روند رو به عقب بعد از پایان فیلم آپوکالیپتو بود؛ زمانی که به دلیل رانندگی درحال غیرعادی توسط یک افسر پلیس مجبور به توقف شد و در عوض او را آماج شعارهای سیاسی و مذهبی یهودیستیزانه قرار داد. بعد از آن نیز روشدن نواری مبنی بر سخنان نژادپرستانه مل گیبسون وضع او را در هالیوود بدتر کرد. شاید به این دلیل باشد که در نخستین پرسش و پاسخ فیلم جدیدش، گیبسون بسیار عصبی بهنظر میرسد. از پاسخهایش نیز پیداست که اصلا نیت و البته حال و حوصله جنجال دیگری را ندارد. وقتی خبرنگاری از او پرسید با ساخت فیلم درباره قهرمانی که نمیخواهد سلاح بردارد، گیبسون در منازعات آزادی یا تهدید سلاح در آمریکا سوی کدام دیدگاه ایستاده؛ پاسخی داد که درواقع داشت صورت مسأله را پاک میکرد:
مردی که حتی نمیخواهد اسلحه را لمس کند و در میدان نبرد به جای اعمال وندالیستی از نوع کشتن فرد مقابل افکار و اعمالی بسیار فراتر در ذهن دارد، بیشک از شخصیتی غیرعادی و بزرگتر از مردم معمولی برخوردار است. باید چنین جنگجویی را دوست داشت و تمام احترام و اعتبار ممکن را به پایش ریخت. حداقل چیزی که میتوانم بگویم این است که امیدوارم فیلم من این کار را کرده باشد...
پیام قدرتمند لبه ارهکمانی درباره پایمردی فردی در عقاید شخصی خودش باعث شده اندرو گارفیلد که نقش دزموند تیداس را ایفا کرده، نظرات مثبت زیادی را متوجه خود ببیند. داس که یک مسیحی معتقد بود از برداشتن اسلحه در طول جنگ دوم جهانی امتناع کرد. او که درواقع کارش تمرد محسوب میشد اما به این دلیل که به شکل قهرمانانهای جان هفتادوپنج نفر را در میدان نبرد نجات داده بود، بدل به تنها آمریکایی تاریخ شد که باوجود تمرد از دستور مافوق، مدال افتخار کنگره آمریکا را از دست رئیسجمهوری دریافت کرده. اندرو گارفیلد درباره کاراکتر داس میگوید:
زیباترین چیز درباره دزموند این است که او یک مرد معمولی بود؛ با این تفاوت که دانسته رفتار میکرد. درواقع او از ته دل آگاه بود، از عمق تکتک سلولهایش میفهمید و نمیتوانست جان هیچکسی با هر تفکری را بگیرد...
گارفیلد ادامه میدهد:
بیشمار ایدئولوژیهای ظاهرا نجاتبخش وجود دارند که با ایجاد خشونت و جدایی و جنگ، سیاره زیبای زمین را به خون کشیدهاند. دزموند داس اما بهعنوان سمبل شگفتانگیز ترسیم ایده زندگی کن و بگذار زندگی کنند، در این رمان جذابترین ایدئولوژی را دارد.
مل گیبسون در پاسخ سوالی که درباره تفاوت ابرقهرمان واقعی با ابرقهرمان کتابهای مصور میپرسید، بیشتر به تفاوتهای ظاهری اشاره میکند:
تنها فرقی که این دو ابرقهرمانان دارند این است که ابر قهرمان واقعی لباس تنگ سوپر قهرمانها را نمیپوشد.
این فیلمساز درباره این موضوع که اندرو گارفیلد پیش از قهرمانی واقعی چون داس، در نقش ابرقهرمانهای کتابهای مصور بازی کرده بود، بحث درباره قهرمان واقعی و فانتزی را اینگونه ادامه میدهد:
کار قهرمانانه در هر دوی این قهرمانان مشترک است اما این را در نظر داشته باشیم وقتی از داس درباره کارهایش پرسیدند، او اعمالش را به قدرتی بزرگتر و فراتر از خود نسبت داد. او در عمق جنگ و خون و سیاهی نیرویی فراتر را بالای سر خود داشت که او را به نکشتن و به جای آن نجات جان آدمها تشویق میکرد. این تفاوت مهمی است که او را از کتابهای مصور جدا میکند...
وقتی از مل گیبسون خواسته میشود قهرمانش را بیشتر معرفی کند، میگوید:
عصاره وجود داس را میتوانم در این حقیقت کتمانناپذیر شرح دهم که او مردی شجاع با باوری قوی و ایمانی خدشهناپذیر بود. مردی چنین که در میدان نبردی خونبار که خود ژاپنیها آن را بارش فولاد نامیدهاند، تنها سلاحی که با خود داشت ایمانش بود. این ایمان که میتواند آدم را قدرتمندتر کند، بهنظر من الهامبخشترین نکته فیلم لبه ارهکمانی است...
گیبسون همچنین در این پرسش و پاسخ درباره مهارتش در تصویرکردن صحنههای عظیم جنگی؛ مهارتی که میتوان آن را تا شجاع دل، تجربه اسکاری مل گیبسون ردیابی کرد سخن به میان آورد:
مهمترین نکته درباره صحنههای جنگ روی پرده سینما این است که باید روشن و مشخص باشند؛ تماشاگر نباید زمان تماشای آنها گیج شود که چه اتفاقی دارد رخ میدهد...
او منظورش را اینگونه بیان میکند:
برای اینکه آشوب و آشفتگی جنگ تاثیرگذار باشد باید این نکته را برای خودتان روشن کرده باشید که میخواهید چه چیزی را به تماشاگر نشان دهید و روی چه چیزی تأکید کرده و بزرگنمایی کنید. کلیدیترین چیز اما جهت روی پرده است. یکجورهایی میتوان آن را با صحنههای ورزشی شبیه دانست که در هر لحظه از مسابقه شما باید به سهولت بدانید چه تیمی حمله میکند و چه تیمی دفاع.
آتش اشتیاق مل گیبسون
لبه ارهکمانی در مجموع توانسته نظر منتقدان را جلب کند. سایت روتن تومیتوز که معتبرترین سایت اینترنتی درباره نقد فیلم است، هفتونیم نمره از ١٠نمره ممکن را به این فیلم داده. فیلم همچنین ٩١درصد آرای مثبت منتقدان را براساس سیوپنج نقد منتشر شده بر این فیلم به دست آورده است. این سایت لبه ارهکمانی را اینگونه توصیف کرده: فیلمی براساس زندگی واقعی یک نظامی صلحطلب که این دستمایه را در راه ستایش از ایمان، شجاعت و البته جسارت پایمردی در عقاید به کار بسته است. سایت متاکریتیک نیز شصتوهفت نمره از صد نمره ممکن را به این فیلم داده و پانزده منتقد این سایت نقدهایی اغلب مثبت و ستایشآمیز درباره لبه ارهکمانی نوشتهاند...
دیوید ادلشتاین منتقد نیویورک مگزین: کاری با مل گیبسون دیوانه در این فیلم نمیشود کرد. او هنرمندی قدرتمند، باهوش و البته هیجانزده است که در فیلم جنگیاش حتی یک ثانیه را نیز نمیتوان از دست داد یا کلیشه فرض کرد. بهتر است گفته شود حتی در یک ثانیه از فیلم نیز نمیشود دور از تأثیر آتش اشتیاق هنرمندانه او ماند و در آتش او نسوخت...
ای او اسکات منتقد نیویورک تایمز: داستان واقعی قهرمانی همیشگی در یک درام تاثیرگذار رک و صریح جنگی که تنش و کشمکشی اخلاقی را در نقطه تمرکز داستان دنبال میکند...
جاستین چانگ منتقد لسآنجلس تایمز: لبه ارهکمانی تجلیلی است از پایمردی شجاعانه مردی روی باورهایش؛ ساختهشده با دل و ذهن کارگردانی که تعهدش به اصول خود کمتر از قهرمان فیلمش نیست...
جو زیمیانوویچ از نیویورک دیلی نیوز: فیلمی مهیج و انرژیبخش که وقتی به اعمال قهرمانانه دزموند میرسیم تفکرانگیز نیز میشود. فیلم اما در عین حال از خون و خونریزی بیش از حد، احساساتگرایی مفرط و البته سادهبینی رنج میبرد.
آنتونی لین منتقد نیویورکر: فیلم با اینکه در لحظاتی سبک به نظر میرسد اما در کل از نوعی دیوانگی و جنون هنرمندانه و شکوهمند بهرهمند است که تماشاگر را متوجه این نکته میکند که چنین فیلمی کارگردانی جز مل گیبسون با خصایصی مشابه فیلمش نمیتواند داشته باشد.
برایان تروت منتقد یواسای تودی: گیبسون در این فیلم، درست مثل شجاع دل، دلایل جنگ مردان بهخاطر میهنشان را مهمتر و والاتر از خون و خونریزی نمایش میدهد...
جولین رومن از مووی وب: فیلم روایت این است که چگونه باورها و ارزشها میتوانند شما را در بدترین شرایط قدرتمند نگه دارند. بازگشت گیبسون به کارگردانی قدرتمندانه است و اندرو گارفیلد بهنظر رقیب اصلی تمام بازیگران در اسکار امسال خواهد بود.
راجر مور از مووی نیشن: فیلمی که بیش از اینکه الهامبخش باشد، تاثیرگذار شده...
دایان سینگر منتقد ریویو اکسپرس: هدیهای ارزشمند برای هر کسی که تماشایش کند...
مایک رایان: دو لحظه در نیمه دوم لبه ارهکمانی مل گیبسون وجود دارد که باعث شدند از وحشت از روی صندلیام به هوا بپرم. یعنی با فیلمی تاثیرگذار سروکار داریم.
ویکتوریا الکساندر از فیلمز ریویو: بازگشت درخشان مل گیبسون...
نظر کاربران
فيلم عالييه خيلى راضى بودم اميدوارم2 3 4 5روهم بسازيد